-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 41)- سپس رو به سوى دو رفيق زندانى كرد و چنين گفت: «اى دوستان زندانى من! اما يكى از شما (آزاد مىشود، و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد» (يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً).
«اما نفر ديگر به دار آويخته مىشود و (آنقدر مىماند كه) پرندگان آسمان از سر او مىخورند»! (وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ).
سپس براى تأكيد گفتار خود اضافه كرد: «اين امرى را كه شما در باره آن از من سؤال كرديد و استفتاء نموديد حتمى و قطعى است» (قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ).
اشاره به اين كه اين يك تعبير خواب ساده نيست، بلكه از يك خبر غيبى كه به تعليم الهى يافتهام مايه مىگيرد، بنابراين جاى ترديد و گفتگو ندارد.
(آيه 42)- اما در اين هنگام كه احساس مىكرد اين دو به زودى از او جدا خواهند شد، براى اين كه روزنهاى به آزادى پيدا كند، و خود را از گناهى كه به او نسبت داده بودند تبرئه نمايد «به يكى از آن دو رفيق زندانى كه مىدانست آزاد خواهد شد سفارش كرد كه نزد مالك و صاحب اختيار خود (شاه) از من سخن بگو» تا تحقيق كند و بىگناهى من ثابت گردد (وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ).
اما اين «غلام فراموشكار» آنچنان كه راه و رسم افراد كم ظرفيت است كه چون به نعمتى برسند صاحب نعمت را به دست فراموشى مىسپارند بكلى مسأله يوسف را فراموش كرد قرآن مىگويد: «شيطان يادآورى از يوسف را نزد صاحبش از خاطر او برد» (فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ).
و به اين ترتيب، يوسف به دست فراموشى سپرده شد «و چند سال در زندان باقى ماند» (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ).
در باره سالهاى زندان يوسف گفتگوست ولى مشهور اين است كه مجموع زندان يوسف 7 سال بوده، ولى بعضى گفتهاند قبل از ماجراى خواب زندانيان 5 سال در زندان بود و بعد از آن هم هفت سال ادامه يافت. سالهايى پررنج و زحمت اما از نظر ارشاد و سازندگى پربار و پربركت.
-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 43)- ماجراى خواب سلطان مصر! يوسف سالها در تنگناى زندان به صورت يك انسان فراموش شده باقى ماند، تنها كار او خودسازى، و ارشاد و راهنمايى زندانيان بود.
تا اين كه يك حادثه به ظاهر كوچك سرنوشت او را تغيير داد، نه تنها سرنوشت او كه سرنوشت تمام ملت مصر و اطراف آن را دگرگون ساخت.
پادشاه مصر كه مىگويند نامش «وليد بن ريّان» بود- و عزيز مصر وزير او محسوب مىشد- خواب ظاهرا پريشانى ديد، و صبحگاهان تعبير كنندگان خواب و اطرافيان خود را حاضر ساخت و چنين «گفت: من در خواب ديدم كه هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله كرد و آنها را مىخورند، و نيز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده را ديدم» كه خشكيدهها بر گرد سبزها پيچيدند و آنها را از ميان بردند (وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ).
سپس رو به آنها كرد و گفت: «اى جمعيت اشراف! در باره خواب من نظر دهيد اگر قادر به تعبير خواب هستيد» (يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ).
(آيه 44)- ولى حواشى سلطان بلافاصله «اظهار داشتند كه: اينها خوابهاى پريشان است و ما به تعبير اين گونه خوابهاى پريشان آشنا نيستيم»! (قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
http://uc-njavan.ir/images/gt2dxpsrognexzwdpk.gif
پروردگارا! درود و تحیت فرست بر حضرت محمد(ص)
که او بر وحی تو,امین است و شریف تر و بزرگتر از
تمام خلق توست و اوست امام و پیشوای رحمت
و فیض و واسطه و خیرات عالم و مفتاح برکات
برتمام خلق
-------------------------------------------------------
بخشی ار ترجمه دعای دوم صحیفه سجادیه
دعای ان حضرت درباره درود بر رسول خدا(ص)
مهدی الهی قمشه ای
-------------------------------------------------------
-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
رمز موفقیت
امام جواد (علیه السلام) :
المُؤْمِنُ یَحْتاجُ إلَی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٌ مِنَ اللهِ، وَواعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٌ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ
مؤمن نیازمند سه ویژگی است: توفیقی الهی، واعظی درونی و پذیرش نصیحتِ کسی که او را نصیحت میکند
A Muslim believer needs to have these three virtues: success granted by Allah, an internal admonisher, and the spirit of listening to one who advises him.
منتهیالآمال، ج 2، ص 554
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 45)- در اينجا ساقى شاه كه سالها قبل از زندان آزاد شده بود به ياد خاطره زندان و تعبير خواب يوسف افتاد.
همچنان كه آيه مىگويد: «و يكى از آن دو كه نجات يافته بود- و بعد از مدتى به خاطرش آمد- گفت: من شما را از تعبير اين خواب خبر مىدهم، مرا (به سراغ استاد ماهر اين كار كه در گوشه زندان است) بفرستيد» تا خبر صحيح دست اول را براى شما بياورم (وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ).
اين سخن وضع مجلس را دگرگون ساخت و همگى چشمها را به ساقى دوختند سر انجام به او اجازه داده شد كه هر چه زودتر دنبال اين مأموريت برود.
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 46)- ساقى به زندان و به سراغ دوست قديمى خود يوسف آمد، همان دوستى كه در حق او بىوفايى فراوان كرده بود اما شايد مىدانست بزرگوارى يوسف مانع از آن خواهد شد كه سر گله باز كند.
رو به يوسف كرد و چنين گفت: «يوسف! اى مرد بسيار راستگو! در باره اين خواب اظهار نظر كن كه كسى در خواب ديده است كه هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را مىخورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده» كه دومى بر اولى پيچيده و آن را نابوده كرده است (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ).
«شايد من به سوى اين مردم باز گردم، باشد كه آنها از اسرار اين خواب آگاه شوند» (لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ).
(آيه 47)- به هر حال يوسف بىآنكه هيچ قيد و شرطى قائل شود و يا پاداشى بخواهد فورا خواب را به عالىترين صورتى تعبير كرد، تعبيرى گويا و خالى از هرگونه پرده پوشى، و توأم با راهنمايى و برنامهريزى براى آينده تاريكى كه در پيش داشتند، «او چنين گفت: هفت سال پىدرپى بايد با جديت زراعت كنيد (چرا كه در اين هفت سال بارندگى فراوان است) ولى آنچه را درو مىكنيد به صورت همان خوشه در انبارها ذخيره كنيد، جز به مقدار كم و جيرهبندى كه براى خوردن نياز داريد» (قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ).
(آيه 48)- «پس از آن، هفت سال سخت (و خشكى و قحطى) مىآيد، كه آنچه را براى آن سالها ذخيره كردهايد، مىخورند» (ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ).
ولى مراقب باشيد در آن هفت سال خشك و قحطى نبايد تمام موجودى انبارها را صرف تغذيه كنيد، بلكه بايد «مقدار كمى كه (براى بذر) ذخيره خواهيد كرد» براى زراعت سال بعد كه سال خوبى خواهد بود نگهدارى نماييد (إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ).
(آيه 49)- اگر با برنامه و نقشه حساب شده اين هفت سال خشك و سخت را پشت سر بگذاريد ديگر خطرى شما را تهديد نمىكند، «سپس سالى فرا مىرسد كه باران فراوان نصيب مردم مىشود» (ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ).
«و در آن سال (نه تنها كار زراعت خوب مىشود بلكه) مردم عصاره (ميوهها و دانههاى روغنى را) مىگيرند» و سال پربركتى است (وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ).
تعبيرى كه يوسف براى اين خواب كرد چقدر حساب شده بود! در حقيقت يوسف يك معبر ساده خواب نبود، بلكه يك رهبر بود كه از گوشه زندان براى آينده يك كشور برنامهريزى مىكرد و يك طرح چند مادهاى حد اقل پانزده ساله به آنها ارائه داد و اين تعبير و طراحى براى آينده موجب شد كه هم مردم مصر از قحطى كشنده نجات يابند و هم يوسف از زندان و هم حكومت از دست خودكامگان!
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 50)- تبرئه يوسف از هرگونه اتهام! تعبيرى كه يوسف براى خواب شاه مصر كرد اجمالا به او فهماند كه اين مرد يك غلام زندانى نيست بلكه شخص فوق العادهاى است كه طى ماجراى مرموزى به زندان افتاده است لذا مشتاق ديدار او شد اما نه آنچنان كه غرور و كبر سلطنت را كنار بگذارد و خود به ديدار يوسف بشتابد بلكه «پادشاه گفت: او را نزد من آوريد!» (وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ).
«ولى هنگامى كه فرستاده او نزد يوسف آمد (به جاى اين كه دست و پاى خود را گم كند كه بعد از سالها در سياه چال زندان بودن اكنون نسيم آزادى مىوزد به فرستاده شاه جواب منفى داد و) گفت: (من از زندان بيرون نمىآيم) به سوى صاحبت بازگرد و از او بپرس آن زنانى كه (در قصر عزيز مصر وزير تو) دستهاى خود را بريدند به چه دليل بود»؟ (فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ).
او نمىخواست ننگ عفو شاه را بپذيرد و پس از آزادى به صورت يك مجرم يا لااقل يك متهم كه مشمول عفو شاه شده است زندگى كند. او مىخواست نخست بىگناهى و پاكدامنيش كاملا به ثبوت رسد، و سر بلند آزاد گردد.
سپس اضافه نمود اگر توده مردم مصر و حتى دستگاه سلطنت ندانند نقشه زندانى شدن من چگونه و به وسيله چه كسانى طرح شد «اما پروردگار من از نيرنگ و نقشه آن زنان آگاه است» (إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ).
(آيه 51)- فرستاده مخصوص به نزد شاه برگشت و پيشنهاد يوسف را بيان داشت، اين پيشنهاد كه با مناعت طبع و علوّ همت همراه بود او را بيشتر تحت تأثير عظمت و بزرگى يوسف قرار داد لذا فورا به سراغ زنانى كه در اين ماجرا شركت داشتند فرستاد و آنها را احضار كرد، رو به سوى آنها كرد و «گفت: بگوييد ببينم در آن هنگام كه شما تقاضاى كامجويى از يوسف كرديد جريان كار شما چه بود»؟! (قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ).
در اينجا وجدانهاى خفته آنها يك مرتبه در برابر اين سؤال بيدار شد و همگى متفقا به پاكى يوسف گواهى دادند و «گفتند: منزه است خداوند ما هيچ عيب و گناهى در يوسف سراغ نداريم» (قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ).
همسر عزيز مصر كه در اينجا حاضر بود احساس كرد موقع آن فرا رسيده است كه سالها شرمندگى وجدان را با شهادت قاطعش به پاكى يوسف و گنهكارى خويش جبران كند، بخصوص اين كه او بزرگوارى بىنظير يوسف را از پيامى كه براى شاه فرستاده بود درك كرد چرا كه در پيامش كمترين سخنى از وى به ميان نياورده و تنها از زنان مصر بطور سر بسته سخن گفته است.
يك مرتبه، گويى انفجارى در درونش رخ داد. قرآن مىگويد: «همسر عزيز مصر فرياد زد: الآن حق آشكار شد، من پيشنهاد كامجويى به او كردم او راستگو است» و من اگر سخنى در باره او گفتهام دروغ بوده است دروغ! (قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ).
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 52)- همسر عزيز در ادامه سخنان خود چنين گفت: «من اين اعتراف صريح را به خاطر آن كردم كه (يوسف) بداند در غيابش نسبت به او خيانت نكردم» (ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ).
چرا كه من بعد از گذشتن اين مدت و تجربياتى كه داشتهام فهميدهام «خداوند نيرنگ و كيد خائنان را هدايت نمىكند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ).
آغاز جزء سيزدهم قرآن مجيد
ادامه سوره يوسف
(آيه 53)- باز ادامه داد: «من هرگز نفس سركش خويش را تبرئه نمىكنم چرا كه (مىدانم) اين نفس اماره ما را به بديها فرمان مىدهد» (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ).
«مگر آنچه پروردگارم رحم كند» و با حفظ و كمك او مصون بمانيم (إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي).
و در هر حال در برابر اين گناه از او اميد عفو و بخشش دارم «چرا كه پروردگارم غفور و رحيم است» (إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ).
شكست همسر عزيز مصر كه نامش «زليخا» يا «راعيل» بود در مسير گناه باعث تنبه او گرديد، و از كردار ناهنجار خود پشيمان گشت و روى به درگاه خدا آورد.
و خوشبخت كسانى كه از شكستها، پيروزى مىسازند و از ناكاميها كاميابى، و از اشتباهات خود راههاى صحيح زندگى را مىيابند و در ميان تيره بختيها نيكبختى خود را پيدا مىكنند.
(آيه 54)- يوسف خزانهدار كشور مصر مىشود! در شرح زندگى پرماجراى يوسف، اين پيامبر بزرگ الهى به اينجا رسيديم كه سر انجام پاكدامنى او بر همه ثابت شد و حتى دشمنانش به پاكيش شهادت دادند، و ثابت شد كه تنها گناه او كه به خاطر آن، وى را به زندان افكندند چيزى جز پاكدامنى و تقوا و پرهيزكارى نبوده است.
در ضمن معلوم شد اين زندانى بىگناه كانونى است از علم و آگاهى و هوشيارى، و استعداد مديريت در يك سطح بسيار عالى.
در دنبال اين ماجرا، قرآن مىگويد: «و ملك دستور داد او را نزد من آوريد، تا او را مشاور و نماينده مخصوص خود سازم» و از علم و دانش و مديريت او براى حل مشكلاتم كمك گيرم (وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي).
نماينده ويژه «ملك» وارد زندان شد و به ديدار يوسف شتافت و اظهار داشت كه او علاقه شديدى به تو پيدا كرده است برخيز تا نزد او برويم.
يوسف به نزد ملك آمد و با او به گفتگو نشست «هنگامى كه ملك با وى گفتگو كرد (و سخنان پرمغز و پرمايه يوسف را كه از علم و هوش و درايت فوق العادهاى حكايت مىكرد شنيد، بيش از پيش شيفته و دلباخته او شد و) گفت:
تو امروز نزد ما داراى منزلت عالى و اختيارات وسيع هستى و مورد اعتماد و وثوق ما خواهى بود» (فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ).
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 55)- تو بايد امروز در اين كشور، مصدر كارهاى مهم باشى و بر اصلاح امور همت كنى، يوسف پيشنهاد كرد، خزانهدار كشور مصر باشد و «گفت: مرا در رأس خزانهدارى اين سرزمين قرار ده چرا كه من هم حافظ و نگهدار خوبى هستم و هم به اسرار اين كار واقفم» (قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ).
يوسف مىدانست يك ريشه مهم نابسامانيهاى آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصاديش نهفته است، اكنون كه آنها به حكم اجبار به سراغ او آمدهاند، چه بهتر كه نبض اقتصاد كشور مصر، مخصوصا مسائل كشاورزى را در دست گيرد و به يارى مستضعفان بشتابد، از تبعيضها تا آنجا كه قدرت دارد بكاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگيرد، و به وضع بىسر و سامان آن كشور پهناور سامان بخشد.
ضمنا تعبير «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» دليل بر اهميت «مديريت» در كنار «امانت» است و نشان مىدهد كه پاكى و امانت به تنهايى براى پذيرش يك پست حساس اجتماعى كافى نيست بلكه علاوه بر آن آگاهى و تخصص و مديريت نيز لازم است.
(آيه 56)- به هر حال حال، خداوند در اينجا مىگويد: «و اين چنين ما يوسف را بر سرزمين مصر، مسلط ساختيم كه هرگونه مىخواست در آن تصرف مىكرد» (وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ).
آرى «ما رحمت خويش و نعمتهاى مادى و معنوى را به هر كس بخواهيم و شايسته بدانيم مىبخشيم» (نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ).
«و ما هرگز پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد» (وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).
و اگر هم به طول انجامد سر انجام آنچه را شايسته آن بودهاند به آنها خواهيم داد كه در پيشگاه ما هيچ كار نيكى به دست فراموشى سپرده نمىشود.
(آيه 57)- ولى مهم اين است كه تنها به پاداش دنيا قناعت نخواهيم كرد «و پاداشى كه در آخرت به آنها خواهد رسيد بهتر و شايسته تر است براى كسانى كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ).
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 58)- پيشنهاد تازه يوسف به برادران: سر انجام همان گونه كه پيش بينى مىشد، هفت سال پىدرپى وضع كشاورزى مصر بر اثر بارانهاى پربركت و فراوانى آب نيل كاملا رضايت بخش بود، و يوسف دستور داد مردم مقدار مورد نياز خود را از محصول بردارند و بقيه را به حكومت بفروشند و به اين ترتيب، انبارها و مخازن از آذوقه پر شد.
اين هفت سال پربركت و وفور نعمت گذشت، و قحطى و خشكسالى چهره عبوس خود را نشان داد، و آنچنان آسمان بر زمين بخيل شد كه زرع و نخيل لب تر نكردند، و مردم از نظر آذوقه در مضيقه افتادند و يوسف نيز تحت برنامه و نظم خاصى كه توأم با آينده نگرى بود غلّه به آنها مىفروخت و نيازشان را به صورت عادلانهاى تأمين مىكرد.
اين خشكسالى منحصر به سرزمين مصر نبود، به كشورهاى اطراف نيز سرايت كرد، و مردم «فلسطين» و سرزمين «كنعان» را كه در شمال شرقى مصر قرار داشتند فرا گرفت، و «خاندان يعقوب» كه در اين سرزمين زندگى مىكردند نيز به مشكل كمبود آذوقه گرفتار شدند، و به همين دليل يعقوب تصميم گرفت، فرزندان خود را به استثناى «بنيامين» كه به جاى يوسف نزد پدر ماند راهى مصر كند.
آنها با كاروانى كه به مصر مىرفت به سوى اين سرزمين حركت كردند و به گفته بعضى پس از 18 روز راهپيمايى وارد مصر شدند.
طبق تواريخ، افراد خارجى به هنگام ورود به مصر بايد خود را معرفى مىكردند تا مأمورين به اطلاع يوسف برسانند، هنگامى كه مأمورين گزارش كاروان فلسطين را دادند، يوسف در ميان درخواست كنندگان غلات نام برادران خود را ديد، و آنها را شناخت و دستور داد، بدون آن كه كسى بفهمد آنان برادر وى هستند احضار شوند و آن چنانكه قرآن مىگويد: «و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند او آنها را شناخت، ولى آنها وى را نشناختند» (وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
آنها حق داشتند يوسف را نشناسند، زيرا از يك سو سى تا چهل سال از روزى كه او را در چاه انداخته بودند تا روزى كه به مصر آمدند گذشته بود، و از سويى ديگر، آنها هرگز چنين احتمالى را نمىدادند كه برادرشان عزيز مصر شده باشد. اصلا احتمال حيات يوسف پس از آن ماجرا در نظر آنها بسيار بعيد بود.
به هر حال آنها غلّه مورد نياز خود را خريدارى كردند.
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 59)- يوسف برادران را مورد لطف و محبت فراوان قرار داد، و در گفتگو را با آنها باز كرد، برادران گفتند: ما، ده برادر از فرزندان يعقوب هستيم، و او نيز فرزند زاده ابراهيم خليل پيامبر بزرگ خداست، اگر پدر ما را مىشناختى احترام بيشترى مىكردى، ما پدر پيرى داريم كه از پيامبران الهى است، ولى اندوه عميقى سراسر وجود او را در بر گرفته! يوسف فورا پرسيد: اين همه اندوه چرا؟
گفتند: او پسرى داشت، كه بسيار مورد علاقهاش بود و از نظر سن از ما كوچكتر بود، روزى همراه ما براى شكار و تفريح به صحرا آمد، و ما از او غافل مانديم و گرگ او را دريد! و از آن روز تاكنون، پدر براى او گريان و غمگين است.
بعضى از مفسران چنين نقل كردهاند كه عادت يوسف اين بود كه به هر كس يك بار شتر غلّه بيشتر نمىفروخت، و چون برادران يوسف، ده نفر بودند، ده بار غلّه به آنها داد، آنها گفتند: ما پدر پيرى داريم كه به خاطر شدت اندوه نمىتواند مسافرت كند و برادر كوچكى كه براى خدمت و انس، نزد او مانده است، سهميهاى هم براى آن دو به ما مرحمت كن.
يوسف دستور داد و بار ديگر بر آن افزودند، سپس رو كرد به آنها و گفت: در سفر آينده برادر كوچك را به عنوان نشانه همراه خود بياوريد.
در اينجا قرآن مىگويد: «و هنگامى كه (يوسف) بارهاى آنها را آماده ساخت به آنها گفت: آن برادرى را كه از پدر داريد نزد من بياوريد» (وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ).
سپس اضافه كرد: «آيا نمىبينيد، حق پيمانه را ادا مىكنم، و من بهترين ميزبانها هستم»؟ (أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ).
(آيه 60)- و به دنبال اين تشويق و اظهار محبت، آنها را با اين سخن تهديد كرد كه «اگر آن برادر را نزد من نياوريد، نه كيل و غلّهاى نزد من خواهيد داشت، و نه اصلا به من نزديك شويد» (فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ).
يوسف مىخواست به هر ترتيبى شده «بنيامين» را نزد خود آورد، گاهى از طريق اظهار محبت و گاهى از طريق تهديد وارد مىشد، ضمنا از اين تعبيرات روشن مىشود كه خريد و فروش غلات در مصر از طريق وزن نبود بلكه به وسيله پيمانه بود و نيز روشن مىشود كه يوسف به تمام معنى ميهمان نواز بود.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread310-4.html
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
-
صفحه ی 138 از قرآن کریم شامل آیات 61 تا 75 از سوره ی یوسف
صفحه ی 138 از قرآن کریم شامل آیات 61 تا 75 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالُوا۟ سَنُرَٰوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَٰعِلُونَ(61)
گفتند او را با نيرنگ از پدرش خواهيم خواست و محققا اين كار را خواهيم كرد(61)
وَقَالَ لِفِتْيَٰنِهِ اجْعَلُوا۟ بِضَٰعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَآ إِذَا انقَلَبُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(62)
و [يوسف] به غلامان خود گفتسرمايههاي آنان را در بارهايشان بگذاريد شايد وقتي به سوي خانواده خود برميگردند آن را بازيابند اميد كه آنان بازگردند(62)
فَلَمَّا رَجَعُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَبِيهِمْ قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَآ أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَٰفِظُونَ(63)
پس چون به سوي پدر خود بازگشتند گفتند اي پدر پيمانه از ما منع شد برادرمان را با ما بفرست تا پيمانه بگيريم و ما نگهبان او خواهيم بود(63)
قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَآ أَمِنتُكُمْ عَلَيٰٓ أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَٰفِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ(64)
[يعقوب] گفت آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم بر او امين سازم پس خدا بهترين نگهبان است و اوست مهربانترين مهربانان(64)
وَلَمَّا فَتَحُوا۟ مَتَٰعَهُمْ وَجَدُوا۟ بِضَٰعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مَا نَبْغِي هَٰذِهِ بِضَٰعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَٰلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ(65)
و هنگامي كه بارهاي خود را گشودند دريافتند كه سرمايهشان بدانها بازگردانيده شده است گفتند اي پدر [ديگر] چه ميخواهيم اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانيده شده است قوت خانواده خود را فراهم و برادرمان را نگهباني ميكنيم و [با بردن او] يك بار شتر ميافزاييم و اين [پيمانه اضافي نزد عزيز] پيمانهاي ناچيز است(65)
قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّيٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّآ ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَيٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ(66)
گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پيمان استواري ببنديد كه حتما او را نزد من باز آوريد مگر آنكه گرفتار [حادثهاي] شويد پس چون پيمان خود را با او استوار كردند [يعقوب] گفتخدا بر آنچه ميگوييم وكيل است(66)
وَقَالَ يَٰبَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا۟ مِنۢ بَابٍ وَٰحِدٍ وَادْخُلُوا۟ مِنْ أَبْوَٰبٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَآ أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ(67)
و گفت اي پسران من [همه] از يك دروازه [به شهر] در نياييد بلكه از دروازههاي مختلف وارد شويد و من [با اين سفارش] چيزي از [قضاي] خدا را از شما دور نميتوانم داشت فرمان جز براي خدا نيست بر او توكل كردم و توكلكنندگان بايد بر او توكل كنند(67)
وَلَمَّا دَخَلُوا۟ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَيٰهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَٰهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(68)
و چون همان گونه كه پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند [اين كار] چيزي را در برابر خدا از آنان برطرف نميكرد جز اينكه يعقوب نيازي را كه در دلش بود برآورد و بيگمان او از [بركت] آنچه بدو آموخته بوديم داراي دانشي [فراوان] بود ولي بيشتر مردم نميدانند(68)
وَلَمَّا دَخَلُوا۟ عَلَيٰ يُوسُفَ ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّيٓ أَنَا۠ أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(69)
و هنگامي كه بر يوسف وارد شدند برادرش [بنيامين] را نزد خود جاي داد [و] گفت من برادر تو هستم بنابراين از آنچه [برادران] ميكردند غمگين مباش(69)
فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَٰرِقُونَ(70)
پس هنگامي كه آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد آبخوري را در بار برادرش نهاد سپس [به دستور او] نداكنندهاي بانگ درداد اي كاروانيان قطعا شما دزد هستيد(70)
قَالُوا۟ وَأَقْبَلُوا۟ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ(71)
[برادران] در حالي كه به آنان روي كردند گفتند چه گم كردهايد(71)
قَالُوا۟ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا۠ بِهِ زَعِيمٌ(72)
گفتند جام شاه را گم كردهايم و براي هر كس كه آن را بياورد يك بار شتر خواهد بود و [متصدي گفت] من ضامن آنم(72)
قَالُوا۟ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَٰرِقِينَ(73)
گفتند به خدا سوگند شما خوب ميدانيد كه ما نيامدهايم در اين سرزمين فساد كنيم و ما دزد نبودهايم(73)
قَالُوا۟ فَمَا جَزَٰٓؤُهُ إِن كُنتُمْ كَٰذِبِينَ(74)
گفتند پس اگر دروغ بگوييد كيفرش چيست(74)
قَالُوا۟ جَزَٰٓؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَٰٓؤُهُ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّٰلِمِينَ(75)
گفتندكيفرش [همان] كسي است كه [جام] در بار او پيدا شود پس كيفرش خود اوست ما ستمكاران را اين گونه كيفر ميدهيم(75)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِيهِ كَذَٰلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّآ أَن يَشَآءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَٰتٍ مَّن نَّشَآءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ(76)
پس [يوسف] به [بازرسي] بارهاي آنان پيش از بار برادرش پرداخت آنگاه آن را از بار برادرش [بنيامين] در آورد اين گونه به يوسف شيوه آموختيم [چرا كه] او در آيين پادشاه نميتوانست برادرش را بازداشت كند مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهي بدو بنمايد] درجات كساني را كه بخواهيم بالا ميبريم و فوق هر صاحب دانشي دانشوري است(76)
۞ قَالُوٓا۟ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ(77)
گفتند اگر او دزدي كرده پيش از اين [نيز] برادرش دزدي كرده استيوسف اين [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برايشان آشكار نكرد [ولي] گفت موقعيتشما بدتر [از او]ست و خدا به آنچه وصف ميكنيد داناتر است(77)
قَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَيٰكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(78)
گفتند اي عزيز او پدري پير سالخورده دارد بنابراين يكي از ما را به جاي او بگير كه ما تو را از نيكوكاران ميبينيم(78)
قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُ إِنَّآ إِذًا لَّظَٰلِمُونَ(79)
گفت پناه به خدا كه جز آن كس را كه كالاي خود را نزد وي يافتهايم بازداشت كنيم زيرا در آن صورت قطعا ستمكار خواهيم بود(79)
فَلَمَّا اسْتَئَْسُوا۟ مِنْهُ خَلَصُوا۟ نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوٓا۟ أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّيٰ يَأْذَنَ لِيٓ أَبِيٓ أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَٰكِمِينَ(80)
پس چون از او نوميد شدند رازگويان كنار كشيدند بزرگشان گفت مگر نميدانيد كه پدرتان با نام خدا پيماني استوار از شما گرفته است و قبلا [هم] در باره يوسف تقصير كرديد هرگز از اين سرزمين نميروم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داوري كند و او بهترين داوران است(80)
ارْجِعُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَبِيكُمْ فَقُولُوا۟ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَٰفِظِينَ(81)
پيش پدرتان بازگرديد و بگوييد اي پدر پسرت دزدي كرده و ما جز آنچه ميدانيم گواهي نميدهيم و ما نگهبان غيب نبوديم(81)
وَسَْٔلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِيٓ أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ(82)
و از [مردم] شهري كه در آن بوديم و كارواني كه در ميان آن آمديم جويا شو و ما قطعا راست ميگوييم(82)
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(83)
[يعقوب] گفت [چنين نيست] بلكه نفس شما امري [نادرست] را براي شما آراسته است پس [صبر من] صبري نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوي من [باز] آورد كه او داناي حكيم است(83)
وَتَوَلَّيٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَٰٓأَسَفَيٰ عَلَيٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ(84)
و از آنان روي گردانيد و گفت اي دريغ بر يوسف و در حالي كه اندوه خود را فرو ميخورد چشمانش از اندوه سپيد شد(84)
قَالُوا۟ تَاللَّهِ تَفْتَؤُا۟ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّيٰ تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَٰلِكِينَ(85)
[پسران او] گفتند به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد ميكني تا بيمار شوي يا هلاك گردي(85)
قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُوا۟ بَثِّي وَحُزْنِيٓ إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(86)
گفت من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا ميبرم و از [عنايت] خدا چيزي ميدانم كه شما نميدانيد(86)
يَٰبَنِيَّ اذْهَبُوا۟ فَتَحَسَّسُوا۟ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَا۟ئَْسُوا۟ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَا۟ئَْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَٰفِرُونَ(87)
اي پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمتخدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسي از رحمتخدا نوميد نميشود(87)
فَلَمَّا دَخَلُوا۟ عَلَيْهِ قَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَٰعَةٍ مُّزْجَيٰةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ(88)
پس چون [برادران] بر او وارد شدند گفتند اي عزيز به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايهاي ناچيز آوردهايم بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا صدقهدهندگان را پاداش ميدهد(88)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
(آيه 76)
در اين هنگام يوسف دستور داد كه بارهاى آنها را بگشايند و يك يك بازرسى كنند، منتها براى اين كه طرح و نقشه اصلى يوسف معلوم نشود، «نخست بارهاى ديگران را قبل از بار برادرش (بنيامين) بازرسى كرد و سپس پيمانه مخصوص را از بار برادرش بيرون آورد» (فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ).
همين كه پيمانه در بار بنيامين پيدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، گويى كوهى از غم و اندوه بر آنان فرود آمد. از يك سو برادر آنها ظاهرا مرتكب چنين سرقتى شده و مايه سرشكستگى آنهاست، و از سوى ديگر موقعيت آنها را نزد عزيز مصر به خطر مىاندازد، و از همه اينها گذشته پاسخ پدر را چه بگويند؟
چگونه او باور مىكند كه برادران تقصيرى در اين زمينه نداشتهاند؟
سپس قرآن چنين اضافه مىكند كه: «ما اين گونه براى يوسف، طرح ريختيم» (كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ). تا برادر خود را به گونهاى كه برادران ديگر نتوانند مقاومت كنند نزد خود نگاه دارد.
مسأله مهم اينجاست كه اگر يوسف مىخواست طبق قوانين مصر با برادرش بنيامين رفتار كند مىبايست او را مضروب سازد و به زندان بيفكند. لذا قبلا از برادران اعتراف گرفت كه اگر شما دست به سرقت زده باشيد، كيفرش نزد شما چيست؟ آنها هم طبق سنتى كه داشتند پاسخ دادند كه در محيط ما شخص سارق را در برابر سرقتى كه كرده بر مىدارند، و يوسف طبق همين برنامه با آنها رفتار كرد، چرا كه يكى از طرق كيفر مجرم آن است كه او را طبق قانون و سنت خودش كيفر دهند.
به همين جهت قرآن مىگويد: «يوسف نمىتوانست برادرش را طبق آيين ملك مصر بر دارد» و نزد خود نگهدارد (ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ).
سپس به عنوان يك استثناء مىفرمايد: «مگر اين كه خداوند بخواهد: (إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ).
اشاره به اين كه: اين كارى كه يوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار كرد طبق فرمان الهى بود، و نقشهاى بود براى حفظ برادر، و تكميل آزمايش پدرش يعقوب، و آزمايش برادران ديگر!
و در پايان اضافه مىكند: «ما درجات هر كس را بخواهيم بالا مىبريم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). درجات كسانى كه شايسته باشند و همچون يوسف از بوته امتحانات، سالم به در آيند.
«و در هر حال برتر از هر صاحب علمى عالمى است» يعنى خدا، (وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ).
و هم او بود كه طرح اين نقشه را به يوسف الهام كرده بود.
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
(آيه 77)
برادران سر انجام باور كردند كه برادرشان «بنيامين» دست به سرقت زشت و شومى زده است، و سابقه آنها را نزد عزيز مصر بكلى خراب كرده است و لذا براى اين كه خود را تبرئه كنند «گفتند: اگر او [بنيامين] دزدى كند (چيز عجيبى نيست، چرا كه) برادرش (يوسف) نيز قبلا مرتكب دزدى شده است» كه هر دو از يك پدر و مادرند و حساب آنها از ما كه از مادر ديگرى هستيم جدا است! (قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ).
يوسف از شنيدن اين سخن سخت ناراحت شد و «آن را در دل مكتوم داشت، و براى آنها آشكار نساخت» (فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ).
چرا كه او مىدانست آنها با اين سخن، مرتكب تهمت بزرگى شدهاند، ولى با پاسخ آنها نپرداخت، همين اندازه سر بسته به آنها «گفت: «شما (از ديدگاه من،) از نظر منزلت بدترين مردميد» (قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً).
سپس افزود: «و خداوند از آنچه توصيف مىكنيد، آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ). ط
(آيه 78)
هنگامى كه برادران ديدند برادر كوچكشان بنيامين طبق قانونى كه خودشان آن را پذيرفتهاند مىبايست نزد عزيز مصر بماند و از سوى ديگر با پدر پيمان بستهاند كه حدّ اكثر كوشش خود را در حفظ و بازگرداندن بنيامين به خرج دهند، رو به سوى يوسف كه هنوز براى آنها ناشناخته بود كردند و «گفتند: اى عزيز مصر! و اى زمامدار بزرگوار، او پدرى دارد پير و سالخورده (كه قدرت بر تحمل فراق او را ندارد ما طبق اصرار تو او را از پدر جدا كرديم و او از ما پيمان مؤكد گرفته كه به هر قيمتى هست، او را بازگردانيم، بيا بزرگوارى كن) و يكى از ما را به جاى او بگير» (قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ).
«چرا كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم» (إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ). و اين اولين بار نيست كه نسبت به ما محبت فرمودى بيا و محبت خود را با اين كار تكميل فرما.
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
(آيه 79)
يوسف اين پيشنهاد را شديدا نفى كرد و «گفت: پناه بر خدا (چگونه ممكن است) ما كسى را جز آن كس كه متاع خود را نزد او يافتهايم بگيريم» هرگز شنيدهايد آدم با انصافى، بىگناهى را به جرم ديگرى مجازات كند؟ (قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ).
«اگر چنين كنيم مسلما ظالم خواهيم بود» (إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ).
قابل توجه اين كه يوسف در اين گفتار خود هيچ گونه نسبت سرقت به برادر نمىدهد بلكه از او تعبير مىكند به كسى كه متاع خود را نزد او يافتهايم، و اين دليل بر آن است كه او دقيقا توجه داشت كه در زندگى هرگز خلاف نگويد.
(آيه 80)
برادران سر افكنده به سوى پدر بازگشتند: برادران آخرين تلاش و كوشش خود را براى نجات بنيامين كردند، ولى تمام راهها را به روى خود بسته ديدند.
لذا مأيوس شدند و تصميم به مراجعت به كنعان و گفتن ماجرا براى پدر را گرفتند، قرآن مىگويد: «هنگامى كه آنها (از عزيز مصر يا از نجات برادر) مأيوس شدند به گوشهاى آمدند و خود را از دگران جدا ساختند و به نجوا و سخنان در گوشى پرداختند» (فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا).
به هر حال، «برادر بزرگتر (در آن جلسه خصوصى به آنها) گفت: مگر نمىدانيد كه پدرتان از شما پيمان الهى گرفته است» كه بنيامين را به هر قيمتى كه ممكن است بازگردانيد (قالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ).
و شما همان كسانى هستيد كه: «پيش از اين نيز در باره يوسف، كوتاهى كرديد» و سابقه خود را نزد پدر بد نموديد (وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ).
«حال كه چنين است، من از جاى خود- يا از سرزمين مصر- حركت نمىكنم (و به اصطلاح در اينجا متحصن مىشوم) مگر اين كه پدرم به من اجازه دهد، و يا خداوند فرمانى در باره من صادر كند كه او بهترين حاكمان است» (فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ).
منظور از اين فرمان، يا فرمان مرگ است و يا راه چارهاى است كه خداوند پيش بياورد و يا عذر موجهى كه نزد پدر بطور قطع پذيرفته باشد.
(آيه 81)
سپس برادر بزرگتر به ساير برادران دستور داد كه «شما به سوى پدر بازگرديد و بگوييد: پدر! فرزندت دست به دزدى زد»! (ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ).
«و اين شهادتى را كه ما مىدهيم به همان مقدارى است كه ما آگاه شديم» (وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا).
همين اندازه ما ديديم پيمانه ملك را از بار برادرمان خارج ساختند، كه نشان مىداد او مرتكب سرقت شده است، و اما باطن امر با خداست.
«و ما از غيب خبر نداشتيم» (وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ).
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
(آيه 82)
سپس براى اينكه هرگونه سوء ظن را از پدر دور سازند و او را مطمئن كنند كه جريان امر همين بوده، نه كم و نه زياد، گفتند: «براى تحقيق بيشتر از شهرى كه ما در آن بوديم سؤال كن» (وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها).
«و همچنين از قافلهاى كه با آن قافله به سوى تو آمديم» و طبعا افرادى از سرزمين كنعان و از كسانى كه تو بشناسى در آن وجود دارد، مىتوانى حقيقت حال را بپرس (وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها).
و به هر حال «مطمئن باش كه ما در گفتار خود صادقيم و جز حقيقت چيزى نمىگوييم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
از مجموع اين سخن استفاده مىشود كه مسأله سرقت بنيامين در مصر پيچيده بوده كه كاروانى از كنعان به آن سرزمين آمده و از ميان آنها يك نفر قصد داشته است پيمانه ملك را با خود ببرد كه مأموران ملك به موقع رسيدهاند و پيمانه را گرفته و شخص او را بازداشت كردهاند.
(آيه 83)
برادران از مصر حركت كردند در حالى كه برادر بزرگتر و كوچكتر را در آنجا گذاردند، و با حال پريشان و نزار به كنعان بازگشتند و به خدمت پدر شتافتند، پدر كه آثار غم و اندوه را در بازگشت از اين سفر- به عكس سفر سابق- بر چهرههاى آنها مشاهده كرد فهميد آنها حامل خبر ناگوارى هستند، بخصوص اين كه اثرى از «بن يامين» و برادر بزرگتر در ميان آنها نبود، و هنگامى كه برادران جريان حادثه را بىكم و كاست، شرح دادند يعقوب برآشفت، رو به سوى آنها كرده «گفت:
هوسهاى نفسانى شما، مسأله را در نظرتان چنين منعكس ساخته و تزيين داده است»! (قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً).
سپس يعقوب به خويشتن بازگشت و گفت: من زمام صبر را از دست نمىدهم و «شكيبايى نيكو خالى از كفران مىكنم» (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ).
«اميدوارم خداوند همه آنها (يوسف و بن يامين و فرزند بزرگم) را به من بازگرداند» (عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً).
«چرا كه او دانا و حكيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).
از درون دل همه آگاه است و از همه حوادثى كه گذشته و مىگذرد با خبر به علاوه او حكيم است و هيچ كارى را بدون حساب نمىكند.
(آيه 84)
در اين حال غم و اندوهى سراسر وجود يعقوب را فرا گرفت و جاى خالى بن يامين همان فرزندى كه مايه تسلى خاطر او بود، وى را به ياد يوسف عزيزش افكند، به ياد دورانى كه اين فرزند برومند با ايمان باهوش زيبا در آغوشش بود و استشمام بوى او هر لحظه زندگى و حيات تازهاى به پدر مىبخشيد، اما امروز نه تنها اثرى از او نيست بلكه جانشين او بن يامين نيز به سرنوشت دردناك و مبهمى همانند او گرفتار شده است، «در اين هنگام روى از فرزندان برتافت و گفت: وا اسفا بر يوسف»! (وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ).
اين حزن و اندوه مضاعف، سيلاب اشك را، بىاختيار از چشم يعقوب جارى مىساخت تا آن حد كه «چشمان او از اين اندوه سفيد و نابينا شد» (وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ).
و اما با اين حال سعى مىكرد، خود را كنترل كند و خشم را فرو بنشاند و سخنى برخلاف رضاى حق نگويد «او مرد با حوصله و بر خشم خويش مسلّط بود» (فَهُوَ كَظِيمٌ).
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
(آيه 85)
برادران كه از مجموع اين جريانها، سخت ناراحت شده بودند، از يك سو وجدانشان به خاطر داستان يوسف معذب بود، و از سوى ديگر به خاطر بن يامين خود را در آستانه امتحان جديدى مىديدند، و از سوى سوم نگرانى مضاعف پدر بر آنها، سخت و سنگين بود، با ناراحتى و بىحوصلگى، به پدر «گفتند: به خدا سوگند تو آنقدر ياد يوسف مىكنى تا در آستانه مرگ قرار گيرى يا هلاك گردى» (قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ).
(آيه 86)
اما پير كنعان آن پيامبر روشن ضمير در پاسخ آنها «گفت: (من شكايتم را به شما نياوردم كه چنين مىگوييد) من غم و اندوهم را نزد خدا مىبرم و به او شكايت مىآورم»الَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ).
«و از خدايم (لطفها و كرامتها و) چيزهايى سراغ دارم كه شما نمىدانيد»َ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
(آيه 87)
بكوشيد و مأيوس نشويد كه يأس نشانه كفر است» قحطى در مصر و اطرافش از جمله كنعان بيداد مىكرد، دگر بار يعقوب فرزندان را دستور به حركت كردن به سوى مصر و تأمين مواد غذايى مىدهد، ولى اين بار در سرلوحه خواستههايش جستجو از يوسف و برادرش بن يامين را قرار مىدهد و مىگويد:
«فرزندانم برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد» (يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ).
و از آنجا كه فرزندان تقريبا اطمينان داشتند كه يوسفى در كار نمانده، و از اين توصيه و تأكيد پدر تعجب مىكردند، يعقوب به آنها گوشزد مىكند: «از رحمت الهى هيچ گاه مأيوس نشويد» كه قدرت او مافوق همه مشكلات و سختيهاست (وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ).
«چرا كه جز كافران بىايمان (كه از قدرت خدا بىخبرند) از رحمتش مأيوس نمىشوند» (إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ).
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف
(آيه 88)
به هر حال فرزندان يعقوب بارها را بستند و روانه مصر شدند و اين سومين مرتبه است كه آنها به اين سرزمين پرحادثه وارد مىشوند.
در اين سفر بر خلاف سفرهاى گذشته يك نوع احساس شرمندگى روح آنها را آزار مىدهد، چرا كه سابقه آنها در مصر و نزد عزيز، سخت آسيب ديده، و شايد بعضى آنها را به عنوان «گروه سارقان كنعان» بشناسند، تنها چيزى كه در ميان انبوه اين مشكلات و ناراحتيهاى جانفرسا مايه تسلى خاطر آنهاست، همان جمله اخير پدر است كه مىفرمود: از رحمت خدا مأيوس نباشيد كه هر مشكلى براى او سهل و آسان است.
«پس هنگامى كه آنها وارد بر يوسف شدند، (با نهايت ناراحتى رو به سوى او كردند و) گفتند: اى عزيز! ما و خاندان ما را قحطى و ناراحتى و بلا فراگرفته است» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ).
«و تنها متاع كم و بىارزشى همراه آوردهايم» (وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ).
اما با اين حال به كرم و بزرگوارى تو تكيه كردهايم «و انتظار داريم كه پيمانه ما را بطور كامل وفا كنى» (فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ).
و در اين كار «بر ما منت گذار و تصدق كن» (وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا).
و پاداش خود را از ما مگير، بلكه از خدايت بگير «چرا كه خداوند كريمان و متصدقان را پاداش خير مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ).
جالب اين كه برادران يوسف، با اين كه پدر تأكيد داشت در باره يوسف و برادرش به جستجو برخيزيد به اين گفتار چندان توجه نكردند، و نخست از عزيز مصر تقاضاى مواد غذايى نمودند، شايد چندان اميدى به پيدا شدن يوسف نداشتند، و يا فكر كردند تقاضاى آزاد ساختن برادر را تحت الشعاع نمايند تا تأثير بيشترى در عزيز مصر داشته باشد.
در روايات مىخوانيم كه برادران حامل نامهاى از طرف پدر براى عزيز مصر بودند كه در آن نامه، يعقوب، ضمن تمجيد از عدالت و دادگرى و محبتهاى عزيز مصر، نسبت به خاندانش، و سپس معرفى خويش و خاندان نبوتش، ناراحتيهاى خود را به خاطر از دست دادن فرزندش يوسف و فرزند ديگرش بن يامين و گرفتاريهاى ناشى از خشكسالى را براى عزيز مصر شرح داده بود.
و در پايان نامه از او خواسته بود كه بن يامين را آزاد كند. چرا كه هرگز سرقت و مانند آن در خاندان ما نبوده و نخواهد بود.
هنگامى كه برادرها نامه پدر را به دست عزيز مىدهند، نامه را گرفته و مىبوسد و بر چشمان خويش مىگذارد، و گريه مىكند، آنچنان كه قطرات اشك بر پيراهنش مىريزد.
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَٰهِلُونَ(89)
گفت آيا دانستيد وقتي كه نادان بوديد با يوسف و برادرش چه كرديد(89)
قَالُوٓا۟ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا۠ يُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(90)
گفتند آيا تو خود يوسفي گفت [آري] من يوسفم و اين برادر من است به راستي خدا بر ما منت نهاده است بيگمان هر كه تقوا و صبر پيشه كند خدا پاداش نيكوكاران را تباه نميكند(90)
قَالُوا۟ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ(91)
گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برتري داده است و ما خطاكار بوديم(91)
قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ(92)
[يوسف] گفت امروز بر شما سرزنشي نيستخدا شما را ميآمرزد و او مهربانترين مهربانان است(92)
اذْهَبُوا۟ بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَيٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ(93)
اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود و همه كسان خود را نزد من آوريد(93)
وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَآ أَن تُفَنِّدُونِ(94)
و چون كاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به كمخردي نسبت ندهيد بوي يوسف را ميشنوم(94)
قَالُوا۟ تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَٰلِكَ الْقَدِيمِ(95)
گفتند به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهي ديرين خود هستي(95)
فَلَمَّآ أَن جَآءَ الْبَشِيرُ أَلْقَيٰهُ عَلَيٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّيٓ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(96)
پس چون مژدهرسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بيشك من از [عنايت] خدا چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد(96)
قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَٰطِِٔينَ(97)
گفتند اي پدر براي گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم(97)
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيٓ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(98)
گفت به زودي از پروردگارم براي شما آمرزش ميخواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است(98)
فَلَمَّا دَخَلُوا۟ عَلَيٰ يُوسُفَ ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا۟ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ(99)
پس چون بر يوسف وارد شدند پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت ان شاء الله با [امن و] امان داخل مصر شويد(99)
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا۟ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُءْيَٰيَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِيٓ إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِنۢ بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَٰنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِيٓ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(100)
و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد و [همه آنان] پيش او به سجده درافتادند و [يوسف] گفت اي پدر اين است تعبير خواب پيشين من به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد بي گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زيرا كه او داناي حكيم است(100)
۞ رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ(101)
پروردگارا تو به من دولت دادي و از تعبير خوابها به من آموختي اي پديدآورنده آسمانها و زمين تنها تو در دنيا و آخرت مولاي مني مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما(101)
ذَٰلِكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوٓا۟ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ(102)
اين [ماجرا] از خبرهاي غيب است كه به تو وحي ميكنيم و تو هنگامي كه آنان همداستان شدند و نيرنگ ميكردند نزدشان نبودي(102)
وَمَآ أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ(103)
و بيشتر مردم هر چند آرزومند باشي ايمانآورنده نيستند(103)
وَمَا تَسَْٔلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(104)
و تو بر اين [كار] پاداشي از آنان نميخواهي آن [قرآن] جز پندي براي جهانيان نيست(104)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 89)
در اين هنگام كه دوران آزمايش به سر رسيده بود و يوسف نيز سخت، بىتاب و ناراحت به نظر مىرسيد، براى معرفى خويش از اينجا سخن را آغاز نمود، رو به سوى برادران كرد «گفت: هيچ مىدانيد شما در آن هنگام كه جاهل و نادان بوديد به يوسف و برادرش چه كرديد» (قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ).
عزيز مصر، گفتارش را با تبسمى پايان داد، اين تبسم سبب شد دندانهاى زيباى يوسف در برابر برادران كاملا آشكار شود، خوب كه دقت كردند ديدند عجب شباهتى با دندانهاى برادرشان يوسف دارد.
(آيه 90)
مجموع اين جهات، دست به دست هم داد، از يك سو مىبينند عزيز مصر، از يوسف و بلاهايى كه برادران بر سر او آوردند و هيچ كس جز آنها و يوسف از آن خبر نداشت سخن مىگويد.
از سوى ديگر نامه يعقوب، آنچنان او را هيجان زده مىكند كه گويى نزديكترين رابطه را با او دارد.
و از سوى سوم، هر چه در قيافه و چهره او بيشتر دقت مىكنند شباهت او را با برادرشان يوسف بيشتر مىبينند، اما در عين حال نمىتوانند باور كنند كه يوسف بر مسند عزيز مصر تكيه زده است، او كجا و اينجا كجا؟! لذا با لحنى آميخته با ترديد «گفتند: آيا تو خود يوسف هستى»؟ (قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ).
لحظهها با سرعت مىگذشت، ولى يوسف نگذارد اين زمان، زياد طولانى شود به ناگاه پرده از چهره حقيقت برداشت، «گفت: آرى منم يوسف! و اين برادرم بن يامين است»! (قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي).
ولى براى اين كه شكر نعمت خدا را كه اين همه موهبت به او ارزانى داشته به جا آورده باشد و ضمنا درس بزرگى به برداران بدهد اضافه كرد: «خداوند بر ما منت گذارده هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى داشته باشد (خداوند پاداش او را خواهد داد) چرا كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمىكند» (قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 91)
در اين لحظات حساس برادران كه خود را سخت شرمنده مىبينند نمىتوانند درست به صورت يوسف نگاه كنند، آنها در انتظار اين هستند كه ببينند آيا گناه بزرگشان قابل اغماض و بخشش است يا نه، لذا رو به سوى برادر كرده «گفتند: به خدا سوگند خداوند تو را بر ما مقدم داشته است» و از نظر علم و حلم و عقل و حكومت، فضيلت بخشيده (قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا).
«هر چند ما خطاكار و گنهكار بوديم» (وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ).
(آيه 92)
اما يوسف كه حاضر نبود اين حال شرمندگى برادران مخصوصا به هنگام پيروزيش ادامه يابد، بلافاصله با اين جمله به آنها امنيت و آرامش خاطر داد و «گفت: امروز هيچ گونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود» (قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ).
فكرتان آسوده، و وجدانتان راحت باشد، و غم و اندوهى از گذشته به خود راه ندهيد، سپس براى اين كه به آنها خاطر نشان كند كه نه تنها حق او بخشوده شده است، بلكه حق الهى نيز در اين زمينه با اين ندامت و پشيمانى قابل بخشش است، افزود: «خداوند شما را مىبخشد، چرا كه او ارحم الراحمين است» (يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
و اين دليل بر نهايت بزرگوارى يوسف است كه نه تنها از حق خود گذشت، بلكه از نظر حق اللّه نيز به آنها اطمينان داد كه خداوند غفور و بخشنده است.
(آيه 93)
در اينجا غم و اندوه ديگرى بر دل برادران سنگينى مىكرد و آن اين كه پدر بر اثر فراق فرزندانش نابينا شده و ادامه اين حالت، رنجى است جانكاه براى همه خانواده، به علاوه دليل و شاهد مستمرى است بر جنايت آنها، يوسف براى حل اين مشكل بزرگ نيز چنين گفت: «اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيفكنيد تا بينا شود» (اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً).
«و سپس با تمام خانواده به سوى من بياييد» (وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ).
در پارهاى از روايات آمده كه يوسف گفت: آن كسى كه پيراهن شفا بخش من را نزد پدر مىبرد بايد همان باشد كه پيراهن خون آلود را نزد او برده بود لذا اين كار به «يهودا» سپرده شد، زيرا او گفت من آن كسى بودم كه پيراهن خونين را نزد پدر بردم و گفتم فرزندت را گرگ خورده.
ضمنا آيات فوق اين درس مهم اخلاقى و دستور اسلامى را به روشنترين وجهى به ما مىآموزد كه به هنگام پيروزى بر دشمن، انتقامجو و كينهتوز نباشيد.
همانطور كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بعد از فتح مكّه به مخالفان گفت: من در باره شما همان مىگويم كه برادرم يوسف در باره برادرانش به هنگام پيروزى گفت: لا تثريب عليكم اليوم: «امروز روز سرزنش و ملامت و توبيخ نيست»!
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 94)
سر انجام لطف خدا كار خود را كرد! فرزندان يعقوب در حالى كه از خوشحالى در پوست نمىگنجيدند، پيراهن يوسف را با خود برداشته، همراه قافله از مصر حركت كردند «هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان (يعقوب) گفت: من بوى يوسف را احساس مىكنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد» اما گمان نمىكنم شما اين سخنان را باور كنيد (وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ).
(آيه 95)
اطرافيان يعقوب كه قاعدتا نوهها و همسران فرزندان او و مانند آنان بودند با كمال تعجب و گستاخى رو به سوى او كردند و با قاطعيت «گفتند:
به خدا سوگند تو در همان گمراهى قديمت هستى»! (قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ).
مصر كجا، شام و كنعان كجا؟ آيا اين دليل بر آن نيست كه تو همواره در عالم خيالات غوطهورى، و پندارهايت را واقعيت مىپندارى، اين چه حرف عجيبى است! اما اين گمراهى تازگى ندارد، قبلا هم به فرزندانت گفتى برويد به مصر و از يوسفم جستجو كنيد! و از اينجا روشن مىشود كه منظور از ضلالت، گمراهى در عقيده نبوده، بلكه گمراهى در تشخيص مسائل مربوط به يوسف بوده است.
(آيه 96)
بعد از چندين شبانه روز كه معلوم نيست بر يعقوب چه اندازه گذشت، يك روز صدا بلند شد بياييد كه كاروان كنعان از مصر آمده است، فرزندان يعقوب برخلاف گذشته شاد و خندان وارد شهر شدند، و با سرعت به سراغ خانه پدر رفتند و قبل از همه «بشير»- همان بشارت دهنده وصال و حامل پيراهن يوسف- نزد يعقوب پير آمد و پيراهن را بر صورت او افكند، يعقوب كه چشمان بىفروغش توانايى ديدن پيراهن را نداشت، همين اندازه احساس كرد كه بوى آشنايى از آن به مشام جانش مىرسد.
هيجان عجيبى سر تا پاى پيرمرد را فراگرفته است، ناگهان احساس كرد، چشمش روشن شد، همه جا را مىبيند و دنيا با زيبائيهايش بار ديگر در برابر چشم او قرار گرفتهاند چنانكه قرآن مىگويد: «هنگامى كه بشارت دهنده آمد آن (پيراهن) را بر صورت او افكند ناگهان بينا شد»! (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً).
برادران و اطرافيان، اشك شوق و شادى ريختند، و يعقوب با لحن قاطعى به آنها «گفت: آيا نگفتم من از خدا چيزهايى سراغ دارم كه شما نمىدانيد»؟! (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 97)
اين معجزه شگفت انگيز برادران را سخت در فكر فرو برد، لحظهاى به گذشته تاريك خود انديشيدند، و چه خوب است كه انسان هنگامى كه به اشتباه خود پى برد فورا به فكر اصلاح و جبران بيفتد، همان گونه كه فرزندان يعقوب دست به دامن پدر زدند و «گفتند پدر جان از خدا بخواه كه گناهان و خطاهاى ما را ببخشد» (قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا).
«چرا كه ما گناهكار و خطاكار بوديم» (إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ).
(آيه 98)
پيرمرد بزرگوار كه روحى همچون اقيانوس وسيع و پرظرفيت داشت بىآنكه آنها را ملامت و سرزنش كند «به آنها وعده داد و «گفت: من به زودى براى شما از پروردگار مغفرت مىطلبم» (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي).
در روايات وارد شده كه هدفش اين بوده است كه انجام اين تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه كه وقت مناسبترى براى اجابت دعا و پذيرش توبه است، به تأخير اندازد.
و اميدوارم او توبه شما را بپذيرد و از گناهانتان صرف نظر كند «چرا كه او غفور و رحيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
از اين دو آيه استفاده مىشود كه توسّل و تقاضاى استغفار از ديگرى نه تنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار، و گر نه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را دائر به استغفار براى آنان بپذيرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.
پايان شب سيه ...
درس بزرگى كه آيات فوق به ما مىدهد اين است كه مشكلات و حوادث هر قدر سخت و دردناك باشد و اسباب و علل ظاهرى هر قدر، محدود و نارسا گردد و پيروزى و گشايش و فرج هر اندازه به تأخير افتد، هيچ كدام از اينها نمىتوانند مانع از اميد به لطف پروردگار شوند، همان خداوندى كه چشم نابينا را با پيراهنى روشن مىسازد و بوى پيراهنى را از فاصله دور به نقاط ديگر منتقل مىكند، و عزيز گمشدهاى را پس از ساليان دراز باز مىگرداند، دلهاى مجروح از فراق را مرهم مىنهد، و دردهاى جانكاه را شفا مىبخشد.
آرى! در اين تاريخ و سرگذشت اين درس بزرگ توحيد و خداشناسى نهفته شده است كه هيچ چيز در برابر اراده خدا مشكل و پيچيده نيست.
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 99)
سر انجام كار يوسف و يعقوب و برادران: با فرا رسيدن كاروان حامل بزرگترين بشارت از مصر به كنعان طبق توصيه يوسف بايد اين خانواده به سوى مصر حركت كند، مقدمات سفر از هر نظر فراهم گشت، يعقوب را بر مركب سوار كردند، در حالى كه لبهاى او به ذكر و شكر خدا مشغول بود.
اين سفر- برخلاف سفرهاى گذشته- خالى از هرگونه دغدغه بود، و حتى اگر خود سفر رنجى مىداشت، اين رنج در برابر آنچه در مقصد در انتظارشان بود قابل توجه نبود كه:
وصال كعبه چنان مىدواندم بشتاب كه خارهاى مغيلان حرير مىآيد! هر چه بود گذشت، و آباديهاى مصر از دور نمايان گشت.
اما همان گونه كه روش قرآن است، اين مقدمات را كه با كمى انديشه و تفكر روشن مىشود، حذف كرده و در اين مرحله چنين مىگويد: «هنگامى كه وارد بر يوسف شدند، يوسف پدر و مادرش را در آغوش فشرد» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ).
سر انجام شيرينترين لحظه زندگى يعقوب، تحقق يافت و در اين ديدار و وصال كه بعد از سالها فراق، دست داده بود لحظاتى بر يعقوب و يوسف گذشت كه جز خدا هيچ كس نمىداند آن دو چه احساساتى در اين لحظات شيرين داشتند.
سپس يوسف «به همگى گفت: در سرزمين مصر قدم بگذاريد كه به خواست خدا همه، در امنيت كامل خواهيد بود» (وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ).
چرا كه مصر در حكومت يوسف امن و امان شده بود.
از اين جمله استفاده مىشود كه يوسف به استقبال پدر و مادر تا بيرون دروازه شهر آمده بود، و شايد از جمله «دخلوا على يوسف» استفاده شود كه دستور داده بود در آنجا خيمهها برپا كنند و از پدر و مادر و برادران پذيرايى مقدماتى به عمل آورند.
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 100)
هنگامى كه وارد بارگاه يوسف شدند، «او پدر و مادرش را بر تخت نشاند» (وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ).
عظمت اين نعمت الهى و عمق اين موهبت و لطف پروردگار، آنچنان برادران و پدر و مادر را تحت تأثير قرار داد كه «همگى در برابر او به سجده افتادند» (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً).
البته سجده به معنى پرستش و عبادت، مخصوص خداست لذا در بعضى از احاديث مىخوانيم كه: «سجود آنها به عنوان اطاعت و عبادت پروردگار و تحيت و احترام به يوسف بوده است».
در اين هنگام يوسف، رو به سوى پدر كرد «و عرض كرد: پدر جان! اين همان تأويل خوابى است كه از قبل (در آن هنگام كه كودك خردسالى بيش نبودم) ديدم» (وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ).
مگر نه اين است كه در خواب ديده بودم خورشيد و ماه، و يازده ستاره در برابر من سجده كردند.
ببين همان گونه كه تو پيش بينى مىكردى «خداوند اين خواب را به واقعيت مبدل ساخت» (قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا).
«و (پروردگار) به من لطف و نيكى كرد، آن زمانى كه مرا از زندان خارج ساخت» (وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ).
جالب اين كه در باره مشكلات زندگى خود فقط سخن از زندان مصر مىگويد اما به خاطر برادران، سخنى از چاه كنعان نگفت! سپس اضافه كرد: خداوند چقدر به من لطف كرد كه «شما را از آن بيابان كنعان به اينجا آورد بعد از آن كه شيطان در ميان من و برادرانم فساد انگيزى نمود» (وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي).
سر انجام مىگويد: همه اين مواهب از ناحيه خداست، «چرا كه پروردگارم كانون لطف است و هر چيز را بخواهد لطف مىكند» (إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ).
كارهاى بندگانش را تدبير و مشكلاتشان را سهل و آسان مىسازد.
او مىداند چه كسانى نيازمندند، و نيز چه كسانى شايستهاند، «چرا كه او عليم و حكيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 101)
سپس رو به درگاه مالك الملك حقيقى و ولى نعمت هميشگى نموده، به عنوان شكر و تقاضا مىگويد: «پروردگارا! بخشى از يك حكومت وسيع به من مرحمت فرمودى» (رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ).
«و از علم تعبير خواب به من آموختى» (وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).
و همين علم ظاهرا ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع كثيرى از بندگانت ايجاد كرد، و چه پربركت است علم! «تويى كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد فرمودى» (فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و به همين دليل، همه چيز در برابر قدرت تو خاضع و تسليم است.
پروردگارا! «تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنيا و آخرتى» (أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
«مرا مسلمان و تسليم در برابر فرمانت از اين جهان ببر» (تَوَفَّنِي مُسْلِماً).
«و مرا به صالحان ملحق كن» (وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ).
يعنى من دوام ملك و بقاء حكومت و زندگى ماديم را از تو تقاضا نمىكنم كه اينها همه فانيند و فقط دورنماى دل انگيزى دارند، بلكه از تو مىخواهم كه عاقبت و پايان كارم به خير باشد، و با ايمان و تسليم و براى تو جان دهم، و در صف صالحان و شايستگان قرار گيرم.
(آيه 102)
با پايان گرفتن داستان يوسف با آن همه درسهاى عبرت و آموزنده، و آن نتائج گرانبها و پربارش آن هم خالى از هرگونه گزافهگويى و خرافات تاريخى، قرآن روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و مىگويد: «اينها از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مىفرستيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).
«تو هيچ گاه نزد آنها نبودى در آن هنگام كه تصميم گرفتند و نقشه مىكشيدند» كه چگونه آن را اجرا كنند (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ).
بنابراين تنها وحى الهى است كه اين گونه خبرها را در اختيار تو گذارده است.
(آيه 103)
با اين حال مردم با ديدن اين همه نشانههاى وحى و شنيدن اين اندرزهاى الهى مىبايست ايمان بياورند و از راه خطا بازگردند، ولى اى پيامبر «هر چند تو اصرار داشته باشى (بر اين كه آنها ايمان بياورند) اكثرشان ايمان نمىآورند»! (وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ).
(آيه 104)
سپس اضافه مىكند: اينها در واقع هيچ گونه عذر و بهانهاى براى عدم پذيرش دعوت تو ندارند زيرا علاوه بر اين كه نشانههاى حق در آن روشن است، «تو هرگز از آنها اجر و پاداشى در برابر آن نخواستهاى» كه آن را بهانه مخالفت نمايند (وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اين دعوتى است عمومى و همگانى و تذكرى است براى جهانيان» و سفره گستردهاى است براى عام و خاص و تمام انسانها! (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
قَالَ أَنَا۠ يُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ
اذْهَبُوا۟ بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَيٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ
ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا۟ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا۟ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُءْيَٰيَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِيٓ إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِنۢ بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَٰنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِيٓ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ
با توجه به آیات فوق و آیات روزهای قبل، ادبیات حضرت یوسف و ادبش واقعا فوق العادست، و واقعا جای درس گرفتن داره.
حضرت یوسف با اینکه یک پیامبره و از لحاظ دنیایی هم به مقامات زیاد مادی رسیده اما در مقابل برادرانش (برادرانی که به او ظلم کرده اند) به شدت مودبانه و مهربانانه رفتار میکنه، در برابر پدر و مادرش خضوع نشان میده و از همه جالب تر ادب و خضوع و ادبیات حضرت، در برابر خداست که چطور همه چیز را از خدا میداند و با وجود این همه مقامات معنوی و مادی، به نفسش در برابر آینده اعتماد ندارد و آینده اش را نیز از خود خدا میخواهد.
-
صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَكَأَيِّن مِّنْ ءَايَةٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ(105)
و چه بسيار نشانهها در آسمانها و زمين است كه بر آنها ميگذرند در حالي كه از آنها روي برميگردانند(105)
وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ(106)
و بيشترشان به خدا ايمان نميآورند جز اينكه [با او چيزي را] شريك ميگيرند(106)
أَفَأَمِنُوٓا۟ أَن تَأْتِيَهُمْ غَٰشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(107)
آيا ايمنند از اينكه عذاب فراگير خدا به آنان دررسد يا قيامت در حالي كه بيخبرند بناگاه آنان را فرا رسد(107)
قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِيٓ أَدْعُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ عَلَيٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَٰنَ اللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(108)
بگو اين است راه من كه من و هر كس پيرويام كرد با بينايي به سوي خدا دعوت ميكنيم و منزه استخدا و من از مشركان نيستم(108)
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِيٓ إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَيٰٓ أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْءَاخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْا۟ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(109)
و پيش از تو [نيز] جز مرداني از اهل شهرها را كه به آنان وحي ميكرديم نفرستاديم آيا در زمين نگرديدهاند تا فرجام كساني را كه پيش از آنان بوده اند بنگرند و قطعا سراي آخرت براي كساني كه پرهيزگاري كردهاند بهتر است آيا نميانديشيد(109)
حَتَّيٰٓ إِذَا اسْتَئَْسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوٓا۟ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا۟ جَآءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَآءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ(110)
تا هنگامي كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده ياري ما به آنان رسيد پس كساني را كه ميخواستيم نجات يافتند و[لي] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد(110)
لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَيٰ وَلَٰكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(111)
به راستي در سرگذشت آنان براي خردمندان عبرتي استسخني نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آنچه [از كتابهايي] است كه پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براي مردمي كه ايمان ميآورند رهنمود و رحمتي است(111)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓمٓر تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ وَالَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ(1)
الف لام ميم راء اين است آيات كتاب و آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده حق است ولي بيشتر مردم نميگروند(1)
اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَٰوَٰتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْءَايَٰتِ لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ(2)
خدا [همان] كسي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد برافراشت آنگاه بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براي مدتي معين به سير خود ادامه ميدهند [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير ميكند و آيات [خود] را به روشني بيان مينمايد اميد كه شما به لقاي پروردگارتان يقين حاصل كنيد(2)
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنْهَٰرًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي الَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(3)
و اوست كسي كه زمين را گسترانيد و در آن كوهها و رودها نهاد و از هر گونه ميوهاي در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب ميپوشاند قطعا در اين [امور] براي مردمي كه تفكر ميكنند نشانه هايي وجود دارد(3)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
(آيه 105)
آنها در واقع به اين خاطر گمراه شدند كه چشم باز و بينا و گوش شنوا ندارند به همين جهت «بسيارى از آيات خدا در آسمانها و زمين وجود دارد كه آنها از كنار آن مىگذرند و از آن روى مىگردانند» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ).
همين حوادثى را كه همه روز با چشم خود مىنگرند: اسرار اين نظام شگرف، اين طلوع و غروب خورشيد، اين غوغاى حيات و زندگى در گياهان، پرندگان، حشرات و انسانها، و اين زمزمه جويباران، اين همهمه نسيم و اين همه نقش عجب كه بر در و ديوار وجود است، به اندازهاى آشكار مىباشد كه هر كس در آنها و خالقش نينديشد، همچنان نقش بود بر ديوار!
(آيه 106)
در اين آيه اضافه مىكند: «و بيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند» و ايمانشان خالص نيست، بلكه آميخته با شرك است» (وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ).
ممكن است خودشان چنين تصور كنند كه مؤمنان خالصى هستند، ولى رگههاى شرك در افكار و كردارشان غالبا وجود دارد و لذا در روايتى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «شرك در اعمال انسان مخفىتر است از حركت مورچه».
يك موحد خالص كسى است كه غير از خدا، معبودى به هيچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر كارش براى او انجام پذيرد، قانونى جز قانون خدا را به رسميت نشناسد.
(آيه 107)
در اين آيه به آنها كه ايمان نياوردهاند و از كنار آيات روشن الهى بىخبر مىگذرند و در اعمال خود مشركند، هشدار مىدهد كه: «آيا اينها خود را از اين موضوع ايمن مىدانند كه عذاب فراگير الهى (ناگهان و بدون مقدمه بر آنها نازل شود» و همه آنها را در بر گيرد (أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ).
و «يا اين كه قيامت ناگهان فرا رسد (و دادگاه بزرگ الهى تشكيل گردد و به حساب آنها برسند) در حالى كه آنها بىخبر و غافلند» (أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
(آيه 108)
در اين آيه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مأموريت پيدا مىكند كه آيين و روش و خط خود را مشخص كند، مىفرمايد: «بگو: راه و طريقه من اين است كه همگان را به سوى اللّه (خداوند واحد يكتا) دعوت كنم» (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ).
سپس اضافه مىكند: من اين راه را بىاطلاع يا از روى تقليد نمىپيمايم، بلكه «از روى آگاهى و بصيرت، خود و پيروانم» همه مردم جهان را به سوى اين طريقه مىخوانيم (عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي).
اين جمله نشان مىدهد كه هر مسلمانى كه پيرو پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است بايد با سخن و عملش ديگران را به راه «اللّه» دعوت كند.
سپس براى تأكيد، مىگويد: «خداوند (يعنى همان كسى كه من به سوى او دعوت مىكنم) پاك و منزه است از هرگونه عيب و نقص و شبيه و شريك» (وَ سُبْحانَ اللَّهِ).
باز هم براى تأكيد بيشتر مىگويد: و من از مشركان نيستم» و هيچ گونه شريك و شبيهى براى او قائل نخواهم بود (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
در واقع اين از وظايف يك رهبر راستين است كه با صراحت برنامهها و اهداف خود را اعلام كند.
قرار گرفتن اين آيه به دنبال آيات «يوسف» اشارهاى است به اين كه راه و رسم من از راه و رسم يوسف پيامبر بزرگ الهى نيز جدا نيست، او هم همواره حتى در كنج زندان دعوت به «اللّه الواحد القهّار» مىكرد، و غير او را اسمهاى بىمسمايى مىشمرد كه از روى تقليد از جاهلانى به جاهلان ديگر رسيده است، آرى! روش من و روش همه پيامبران نيز همين است.
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
(آيه 109)
و از آنجا كه يك اشكال هميشگى اقوام گمراه و نادان به پيامبران اين بوده است كه چرا آنها انسانند! قرآن مجيد يك بار ديگر به اين ايراد پاسخ مىگويد: «ما هيچ پيامبرى را قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه آنها مردانى بودند كه وحى به آنها مىفرستاديم، مردانى كه از شهرهاى آباد و مراكز جمعيت برخاستند» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى).
آنها نيز در همين شهرها و آباديها همچون ساير انسانها زندگى مىكردند، و در ميان مردم رفت و آمد داشتند و از دردها و نيازها و مشكلاتشان به خوبى آگاه بودند.
سپس اضافه مىكند: براى اين كه اينها بدانند سر انجام مخالفتهايشان با دعوت تو كه دعوت به سوى توحيد است چه خواهد بود، خوب است بروند و آثار پيشينيان را بنگرند «آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت اقوام گذشته چگونه بود؟» (أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
كه اين «سير در ارض» و گردش در روى زمين، مشاهده آثار گذشتگان، ويرانى قصرها و آباديهايى كه در زير ضربات عذاب الهى درهم كوبيده شد بهترين درس را به آنها مىدهد، درسى زنده، و محسوس، و براى همگان قابل لمس! و در پايان آيه مىفرمايد: «و سراى آخرت براى پرهيزكاران مسلما بهتر است» (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا).
«آيا تعقل نمىكنيد و فكر و انديشه خويش را به كار نمىاندازيد» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
چرا كه اينجا سرايى است ناپايدار و آميخته با انواع مصائب و آلام و دردها، اما آنجا سرايى است جاودانى و خالى از هرگونه رنج و ناراحتى.
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
(آيه 110)
در اين آيه اشاره به يكى از حساسترين و بحرانىترين لحظات زندگى پيامبران كرده، مىگويد: پيامبران الهى در راه دعوت به سوى حق، همچنان پافشارى داشتند و اقوام گمراه و سركش همچنان به مخالفت خود ادامه مىدادند «تا آنجا كه پيامبران از آنها مأيوس شدند، و (مردم) گمان بردند كه به آنها دروغ گفته شده است، در اين هنگام يارى ما به سراغ آنها آمد، آنان را كه خواستيم نجات يافتند» (حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «عذاب و مجازات ما از قوم گنهكار و مجرم، بازگردانده نمىشود» (وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ).
اين يك سنت الهى است، كه مجرمان پس از اصرار بر كار خود و بستن تمام درهاى هدايت به روى خويشتن و خلاصه پس از اتمام حجت، مجازاتهاى الهى به سراغشان مىآيد و هيچ قدرتى قادر بر دفع آن نيست.
(آيه 111)
آخرين آيه اين سوره محتواى بسيار جامعى دارد، كه تمام بحثهايى كه در اين سوره گذشت بطور فشرده در آن جمع است و آن اين كه «در سرگذشت آنها (يوسف و برادرانش و انبياء و رسولان گذشته و اقوام مؤمن و بىايمان) درسهاى بزرگ عبرت براى همه انديشمندان است» (لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ).
آيينهاى است كه مىتوانند در آن، عوامل پيروزى و شكست، كاميابى و ناكامى، خوشبختى و بدبختى، سر بلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزش دارد و آنچه بىارزش است، در آن ببيند.
ولى تنها «اولى الالباب» و صاحبان مغز و انديشه هستند كه توانايى مشاهده اين نقوش عبرت را بر صفحه اين آيينه عجيب دارند.
و به دنبال آن اضافه مىكند: «آنچه گفته شد يك افسانه ساختگى و داستان خيالى و دروغين نبود» (ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى).
اين آيات كه بر تو نازل شده و پرده از روى تاريخ صحيح گذشتگان برداشته، ساخته مغز و انديشه تو نيست، «بلكه (يك وحى بزرگ آسمانى است، كه) كتب اصيل انبياى پيشين را نيز تصديق و گواهى مىكند» (وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).
به علاوه هر آنچه انسان به آن نياز دارد، «و شرح هر چيزى» كه پايه سعادت انسان است در اين آيات آمده است (وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ).
و به همين دليل «مايه هدايت (جستجوگران) و مايه رحمت براى همه كسانى است كه ايمان مىآورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
«پايان سوره يوسف»
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
سوره رعد [13]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 43 آيه است.
محتواى سوره رعد:
همان گونه كه قبلا هم گفتهايم، سورههاى مكّى چون در آغاز دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و به هنگام درگيرى شديد با مشركان نازل شده است غالبا پيرامون مسائل عقيدتى مخصوصا دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و اثبات معاد سخن مىگويد، در حالى كه سورههاى مدنى كه پس از گسترش اسلام و تشكيل حكومت اسلامى نازل گرديد، پيرامون احكام و مسائل مربوط به نظامات اجتماعى، طبق نيازمنديهاى جامعه بحث مىكند.
اين سوره كه از سورههاى مكى است نيز همين برنامه را تعقيب كرده است و پس از اشاره به حقانيت و عظمت قرآن، به بيان آيات توحيد و اسرار آفرينش كه نشانههاى ذات پاك خدا هستند مىپردازد.
سپس به بحث معاد و زندگى نوين انسان و دادگاه عدل پروردگار مىپردازد.
و اين «مجموعه معرفى مبدأ و معاد» را، با بيان مسؤوليتهاى مردم و وظائفشان تكميل مىكند.
دگر بار به مسأله توحيد باز مىگردد. سپس براى شناخت حق و باطل، مثال مىزند، مثالهايى زنده و محسوس، و براى همه قابل درك.
و از آنجا كه ثمره نهايى ايمان به توحيد و معاد، همان برنامههاى سازنده و عملى است به دنبال اين بحثها، مردم را به وفاى به عهد و صله رحم و صبر و استقامت و انفاق در پنهان و آشكار و ترك انتقامجويى دعوت مىكند.
و سر انجام دست مردم را مىگيرد و به اعماق تاريخ مىكشاند و سرگذشت دردناك اقوام ياغى و سركش گذشته را نشان مىدهد.
بنابراين سوره رعد، از عقايد و ايمان شروع مىشود، و به اعمال و برنامههاى انسان سازى پايان مىيابد.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مىكنيم، منتها اين سوره تنها سورهاى است كه در آغاز «الف، لام، ميم، راء» (المر) ديده مىشود.
محتمل است اين تركيب اشاره به اين باشد كه محتواى سوره «رعد» جامع محتواى هر دو گروه از سورههايى است كه با «الم» و «الر» آغاز مىشود.
به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مىگويد: «اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ).
«و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است» (وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ).
و جاى هيچ گونه شك و ترديد در آن ديده نمىشود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مىباشد.
«ولى بيشتر مردم ايمان نمىآورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 2)
نشانههاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان: بعد از بيان حروف مقطعه، به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانههاى خدا در جهان آفرينش مىپردازد، و چه زيبا مىگويد: «خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مىبينيد بدون ستون برپا داشت» يا آنها را «با ستونهاى نامرئى برافراشت» (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
اين آيه پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان «هيئت بطلميوس» بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مىكرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، بكلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمانى هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بىآنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مىدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است.
اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.
سپس مىفرمايد: خداوند «بعد (از آفرينش اين آسمانهاى بىستون كه نشانه بارز عظمت قدرت بىانتهاى اوست) بر عرش استيلا يافت» و زمام تدبير جهان را در كف قدرت گرفت (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مىگويد: او كسى است كه: «خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست، «و هر كدام (از اين خورشيد و ماه) تا سر آمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مىدهند» (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
و به دنبال آن مىافزايد كه: اين آمد و شدها و دگرگونيها بىحساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فايده نمىباشد بلكه «اوست كه همه كارها را تدبير مىكند» (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ). و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است.
«او آيات خويش را براى شما بر مىشمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مىدهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد» (يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
(آيه 3)
اين آيه، آيات الهى را در عالم بالا نشان مىدهد و انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوهها و طلوع و غروب خورشيد دعوت مىكند، مىگويد: «و او كسى است كه زمين را گسترش داد» (وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ). تا براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد.
پس از آن به مسأله پيدايش كوهها اشاره مىكند و مىفرمايد: «خداوند در زمين كوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ).
همان كوههايى كه در آيات ديگر قرآن «اوتاد» (ميخهاى) زمين معرفى شده شايد به دليل اين كه كوهها از زير به هم پنجه افكندهاند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون، و به اين ترتيب، تزلزل و اضطراب و زلزلههاى مداوم را از ميان ببرند كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.
سپس به آبها و نهرهايى كه در روى زمين، جريان دارد اشاره كرده، مىگويد:
و در آن «نهرهايى» قرار دارد (وَ أَنْهاراً).
سيستم آبيارى زمين به وسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است، زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين، آبهايى را كه به صورت برف درآمده در قله خود يا در شكافهاى درههايشان ذخيره مىكنند كه تدريجا آب مىشوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان مىگردند.
بعد از آن به ذكر مواد غذايى و ميوههايى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مىآيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته، مىگويد: «و از تمام ميوهها دو جفت در زمين قرار داد» (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).
اشاره به اين كه ميوهها موجودات زندهاى هستند كه داراى نطفههاى نر و ماده مىباشند كه از طريق تلقيح، بارور مىشوند.
اگر «لينه» دانشمند و گياه شناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق به كشف زوجيت عمومى و همگانى در جهان گياهان شد، قرآن مجيد در يك هزار و چهار صد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخت، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مىباشد.
و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوهها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه، از اين موضوع سخن به ميان آورده، مىگويد: خداوند «به وسيله شب، روز را مىپوشاند و پرده بر آن مىافكند» (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).
چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مىسوزاند و اثرى از ميوهها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمىماند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «در اين (موضوعات كه گفته شد) آيات و نشانههايى است براى آنهايى كه تفكر مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
آرى! آنها در اين آيات، قدرت لايزال و حكمت بىپايان آفريدگار را به روشنى مىبينند.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html
-
پاسخ : صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
-
صفحه ی 142 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 15 از سوره ی رعد
صفحه ی 142 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 15 از سوره ی رعد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَٰوِرَٰتٌ وَجَنَّٰتٌ مِّنْ أَعْنَٰبٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَيٰ بِمَآءٍ وَٰحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَيٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(4)
و در زمين قطعاتي است كنار هم و باغهايي از انگور و كشتزارها و درختان خرما چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه كه با يك آب سيراب ميگردند و [با اين همه] برخي از آنها را در ميوه [از حيث مزه و نوع و كيفيت] بر برخي ديگر برتري ميدهيم بي گمان در اين [امر نيز] براي مردمي كه تعقل ميكنند دلايل [روشني] است(4)
۞ وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِرَبِّهِمْ وَأُو۟لَٰٓئِكَ الْأَغْلَٰلُ فِيٓ أَعْنَاقِهِمْ وَأُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(5)
و اگر عجب داري عجب از سخن آنان [=كافران] است كه آيا وقتي خاك شديم به راستي در آفرينش جديدي خواهيم بود اينان همان كسانند كه به پروردگارشان كفر ورزيدهاند و در گردنهايشان زنجيرهاست و آنان همدم آتشند و در آن ماندگار خواهند بود(5)
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلَٰتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَيٰ ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ(6)
و پيش از رحمتشتابزده از تو عذاب ميطلبند و حال آنكه پيش از آنان [بر كافران] عقوبتها رفته است و به راستي پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمشان بخشايشگر است و به يقين پروردگار تو سختكيفر است(6)
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوْلَآ أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِۦٓ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ(7)
و آنان كه كافر شدهاند ميگويند چرا نشانهاي آشكار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [اي پيامبر] تو فقط هشداردهندهاي و براي هر قومي رهبري است(7)
اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَيٰ وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ(8)
خدا ميداند آنچه را كه هر مادهاي [در رحم] بار ميگيرد و [نيز] آنچه را كه رحمها ميكاهند و آنچه را ميافزايند و هر چيزي نزد او اندازهاي دارد(8)
عَٰلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ(9)
داناي نهان و آشكار [و] بزرگ بلندمرتبه است(9)
سَوَآءٌ مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍۭ بِالَّيْلِ وَسَارِبٌۢ بِالنَّهَارِ(10)
[براي او] يكسان است كسي از شما سخن [خود] را نهان كند و كسي كه آن را فاش گرداند و كسي كه خويشتن را به شب پنهان دارد و در روز آشكارا حركت كند(10)
لَهُ مُعَقِّبَٰتٌ مِّنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّيٰ يُغَيِّرُوا۟ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَآ أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوٓءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ(11)
براي او فرشتگاني است كه پي در پي او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشتسرش پاسداري ميكنند در حقيقتخدا حال قومي را تغيير نميدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براي قومي آسيبي بخواهد هيچ برگشتي براي آن نيست و غير از او حمايتگري براي آنان نخواهد بود(11)
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ(12)
اوست كسي كه برق را براي بيم و اميد به شما مينماياند و ابرهاي گرانبار را پديدار ميكند(12)
وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَٰعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ وَهُمْ يُجَٰدِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ(13)
رعد به حمد او و فرشتگان [جملگي] از بيمش تسبيح ميگويند و صاعقهها را فرو ميفرستند و با آنها هر كه را بخواهد مورد اصابت قرار ميدهد در حالي كه آنان در باره خدا مجادله ميكنند و او سختكيفر است(13)
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَٰسِطِ كَفَّيْهِ إِلَي الْمَآءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَٰلِغِهِ وَمَا دُعَآءُ الْكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ(14)
دعوت حق براي اوست و كساني كه [مشركان] جز او ميخوانند هيچ جوابي به آنان نميدهند مگر مانند كسي كه دو دستش را به سوي آب بگشايد تا [آب] به دهانش برسد در حالي كه [آب] به [دهان] او نخواهد رسيد و دعاي كافران جز بر هدر نباشد(14)
وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَٰلُهُم بِالْغُدُوِّ وَالْءَاصَالِ ۩(15)
و هر كه در آسمانها و زمين استخواه و ناخواه با سايههايشان بامدادان و شامگاهان براي خدا سجده ميكنند(15)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 142 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 15 از سوره ی رعد
(آيه 4)
در اين آيه به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده، نخست مىفرمايد:
«و در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند» (وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ).
ديگر اين كه: «در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها» (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ).
و عجب اين كه اين درختان و انواع مختلف آنها، «گاهى از يك پايه و ساقه مىرويند و گاه از پايههاى مختلف» (صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ).
ممكن است اين جمله اشاره به مسأله استعداد درختان براى پيوند باشد كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف مىزنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مىدهد.
و عجيبتر اين كه: «همه آنها از يك آب سيراب مىشوند» (يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ).
و با اين همه «بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى مىدهيم» (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ).
آيا هر يك از اين اسرار، دليل بر وجود يك مبدأ حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.
اينجاست كه در پايان آيه مىفرمايد: «در اين امور نشانههايى است (از عظمت خدا) براى آنها كه تعقل و انديشه مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
(آيه 5)
تعجب كفار از معاد! در اينجا قرآن به مسأله «معاد» مىپردازد، و با ارتباط و پيوستگى خاصى كه ميان مسأله مبدأ و معاد است، اين بحث را تحكيم بخشيده، مىگويد: «و اگر (از چيزى) تعجب مىكنى، عجيب گفتار آنهاست كه مىگويند: آيا هنگامى كه خاك شديم بار ديگر آفرينش تازهاى پيدا خواهيم كرد»؟! (وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).
سپس وضع فعلى و سرنوشت آينده اين گروه را در سه جمله بيان مىكند:
ابتدا مىگويد: «اينها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ).
چرا كه خداوند و ربوبيت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مسأله معاد و تجديد حيات انسان ترديد نمىكردند.
ديگر اين كه بر اثر كفر و بىايمانى و خارج شدن از زير پرچم آزادگى توحيدى، زنجيرهاى بت پرستى، هوى پرستى، ماده پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خويش نهادهاند همانطور كه آيه مىفرمايد: «و آنان غل و زنجيرها در گردنشان است» (وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ).
«و چنين افرادى (با اين وضع و اين موقعيت) مسلما اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» و جز اين نتيجه و انتظارى در باره آنان نيست (وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html