http://uc-njavan.ir/images/dh1ai2pwytg5aedulx.jpg
نمایش نسخه قابل چاپ
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر
ندارند و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند ،سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند، و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،گریه می کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"
گذشته است؛
و
"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.
اندکی فکر کن ...
زندگي دفتري از خاطرهاست يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاكيك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختيهاستچشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همههمسفريم[gerye]
دل من!
نمی دانی که چه سبک باری و روشنایی است در نالیدن...
ای مغرور محروم،
حتی خدایان می نالند....
حتی گرگ صحرا می نالد!
دکتر شریعتی
و اينك باران بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيندو چشمانم را نوازش مي دهدتا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم[gerye]
یه جزیره ام که دورم
یه دریا سرابه....!
.
.
.
چقدر گریه کردم نفهمم سرابه
من آن رودم كه تنها آبدارم ، نگاهي خسته و بي تاب دارم من عشق نور دارم در دل اما ، فقط تصويري ازمهتاب دارم
اینم یهشعر زیبا به خاطر متن زیباتون
یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود/ فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خارم کرده ای/ به صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین غشق دلخون ام نکن/ من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم/ در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی/ من کنارت بودم و نشناختی
خیزشیخواهم کرد با بال های غمین
تنها بالا آبی باشد و زیر آبی
یکرنگ و شاید بی رنگ
يک روزي که خوشحال تر بودم يک نقاشي از پاييز ميگذارم, که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست زندگي پاييز هم مي شود, رنگارنگ, از همه رنگ, بخر و ببر!
يک روزي که خوشحال تر بودم...نذرم را ادا مي کنم...تا روزهايي مثل حالاکه خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است بخوانمشان و يادم بيايد که هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد و هيچ آسياب آرامي بي طوفان.(مهدي اخوان ثالث)