دل اگر گمراه اگر پا در گل است
یا علی گفتن کلید مشکل است
نمایش نسخه قابل چاپ
دل اگر گمراه اگر پا در گل است
یا علی گفتن کلید مشکل است
تا تو را ديدم ندادم دل به كس
عاشقم كردي به فريادم برس
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم.
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
مانده بر جا استوار، انگار با زنجير پولادين
سالها آن را نفر سوده ست
كوشش هر چيز بيهوده ست
كوه اگر بر خويشتن پيچد
سنگ بر جا همچنان خونسرد مي ماند
و نمي فرسايد آن نقشي كه رويش كند در يك فرصت باريك
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه شب ها نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
دل را به رنج هجر سپردم، ولي چه سود،
پايان شام شكوه ام
صبح عتاب بود.
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
او نمي داند كه روييده استهستي پر بار من در منجلاب زهر
و نمي داند كه من در زهر مي شويم
پيكر هر گريه، هر خنده،
هشیار کسی باشد کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد