پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 9)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و سه آيه بعد يا خصوص آخرين آيه اين سوره روايات مختلفى نقل شده و همه آنها از اين معنى خبر مىدهد كه در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند «دحيه» با كاروانى از شام فرا رسيد و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى كه روز جمعه بود و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغول خطبه نماز جمعه بود.
طبق معمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تأمين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند- آيه نازل شد و آنها را سخت مذمّت كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اگر اين گروه اندك هم مىرفتند از آسمان سنگ بر آنها مىباريد.»
تفسير:
بزرگترين اجتماع عبادى- سياسى هفته در آيات گذشته بحثهاى فشردهاى پيرامون توحيد و نبوت و معاد، و نيز مذمت يهود دنيا پرست آمده بود در اينجا به گفتگو پيرامون يكى از مهمترين وظائف اسلامى كه در تقويت پايههاى ايمان تأثير فوق العاده دارد، و از يك نظر هدف اصلى سوره را تشكيل مىدهد، يعنى نماز جمعه و بعضى از احكام آن مىپردازد.
نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مىشود به سوى ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اين براى شما بهتر است اگر مىدانستيد» (يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون).
به اين ترتيب هنگامى كه صداى اذان نماز جمعه بلند مىشود مردم موظفند كسب و كار را رها كرده به سوى نماز كه مهمترين ياد خداست بشتابند.
البته ترك خريد و فروش مفهوم وسيعى دارد كه هر كار مزاحمى را شامل مىشود.
منظور از «ذكر اللّه» در درجه اول «نماز» است، ولى مىدانيم خطبههاى نماز جمعه هم كه آميخته با ذكر خداست، در حقيقت بخشى از نماز جمعه است، بنابر اين بايد براى شركت در آن نيز تسريع كرد.
(آيه 10)
در اين آيه مىافزايد: «و هنگامى كه نماز پايان گرفت (شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد» (فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 11)
در آخرين آيه سوره كسانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به هنگام نماز جمعه رها كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد ملامت قرار داده، مىگويد: «هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مىشوند و به سوى آن مىروند، و تو را ايستاده (در حالى كه خطبه نماز جمعه مىخوانى) به حال خود رها مىكنند» (و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما).
ولى به آنها «بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است» (قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين).
ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تربيت معنوى و روحانى عائد شما مىشود قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر نيست، و اگر از اين مىترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مىكنيد، خداوند بهترين روزى دهندگان است.
تعبير «لهو» اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازهاى به مدينه مىزدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيلهاى براى سرگرمى و تبليغ كالا.
نكتهها:
1- نخستين نماز جمعه در اسلام:
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مسلمانان مدينه، پيش از آن كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هجرت كند، با يكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته اجتماع مىكنند (روز شنبه) و نصارى نيز روزى براى اجتماع دارند (يكشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهيم و در آن روز جمع شويم و ذكر خدا گوئيم و شكر او را به جا آوريم، آنها روز قبل از شنبه را كه در آن زمان «يوم العروبه» ناميده مىشد، براى اين هدف برگزيدند، و به سراغ «اسعد بن زراره» (يكى از بزرگان مدينه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، «روز جمعه» ناميده شد، زيرا روز اجتماع مسلمين بود.
و اين نخستين جمعهاى بود كه در اسلام تشكيل شد.
اما اولين جمعهاى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با اصحابش تشكيل دادند، هنگامى بود كه به مدينه هجرت كرد، وارد مدينه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنيان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدينه حركت كرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسيد، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت، و اين اولين جمعهاى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در اسلام به جا آورد، خطبهاى هم در اين نماز جمعه خواند كه اولين خطبه حضرت در مدينه بود.
2- اهميت نماز جمعه:
بهترين دليل بر اهميت اين فريضه بزرگ اسلامى قبل از هر چيز آيات همين سوره است، كه به همه مسلمانان و اهل ايمان دستور مىدهد به محض شنيدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه كسب و كار و برنامه مزاحم را ترك گويند.
در احاديث اسلامى نيز تأكيدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبهاى كه موافق و مخالف آن را از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل كردهاند آمده:
«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انكار ترك كند خداوند او را پريشان مىكند، و به كار او بركت نمىدهد، بدانيد نماز او قبول نمىشود، بدانيد زكات او قبول نمىشود، بدانيد حج او قبول نمىشود، بدانيد اعمال نيك او قبول نخواهد شد تا از اين كار توبه كند»! البته بايد توجه داشت كه مذمتهاى شديدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده در صورتى است كه نماز جمعه واجب عينى باشد.
3- فلسفه نماز عبادى- سياسى جمعه:
نماز جمعه، قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دسته جمعى است، و اثر عمومى عبادات را كه تلطيف روح و جان، و شستن دل از آلودگيهاى گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب مىباشد در بردارد.
و اما از نظر اجتماعى و سياسى، يك كنگره عظيم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه حج، بزرگترين كنگره اسلامى مىباشد، و به همين دليل در روايتى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه: «جمعه حجّ كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حجّ نيستند.»
در حقيقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهميت مىدهد:
اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مىشود.
اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است.
و اجتماع حجّ كه در كنار خانه خدا هر سال يك بار انجام مىگيرد.
نقش نماز جمعه در اين ميان بسيار مهم است بخصوص اين كه يكى از برنامههاى خطيب در خطبه نماز جمعه، ذكر مسائل مهم سياسى و اجتماعى و اقتصادى است.
«پايان سوره جمعه»
صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
[golrooz] صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذَا جَآءَكَ الْمُنَٰفِقُونَ قَالُوا۟ نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ(1)
هنگامي كه منافقان نزد تو آيند ميگويند: «ما شهادت ميدهيم كه يقيناً تو رسول خدايي!» خداوند ميداند كه تو رسول او هستي، ولي خداوند شهادت ميدهد كه منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ايمان ندارند)(1)
اتَّخَذُوٓا۟ أَيْمَٰنَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(2)
آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و كارهاي بسيار بدي انجام ميدهند!(2)
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ ثُمَّ كَفَرُوا۟ فَطُبِعَ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ(3)
اين بخاطر آن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند؛ از اين رو بر دلهاي آنان مهر نهاده شده، و حقيقت را درك نميكنند!(3)
۞ وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا۟ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَٰتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّيٰ يُؤْفَكُونَ(4)
هنگامي كه آنها را ميبيني، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتي فرو ميبرد؛ و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا ميدهي؛ اما گويي چوبهاي خشكي هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند! هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود ميپندارند؛ آنها دشمنان واقعي تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف ميشوند؟!(4)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا۟ يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا۟ رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ(5)
هنگامي كه به آنان گفته شود: «بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار كند!»، سرهاي خود را (از روي استهزا و كبر و غرور) تكان ميدهند؛ و آنها را ميبيني كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر ميورزند!(5)
سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَٰسِقِينَ(6)
براي آنها تفاوت نميكند، خواه استغفار برايشان كني يا نكني، هرگز خداوند آنان را نميبخشد؛ زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نميكند!(6)
هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا۟ عَلَيٰ مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّيٰ يَنفَضُّوا۟ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ(7)
آنها كساني هستند كه ميگويند: «به افرادي كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند!» (غافل از اينكه) خزاين آسمانها و زمين از آن خداست، ولي منافقان نميفهمند!(7)
يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَآ إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(8)
آنها ميگويند: «اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون ميكنند!» در حالي كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولي منافقان نميدانند!(8)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَٰلُكُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْخَٰسِرُونَ(9)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند! و كساني كه چنين كنند، زيانكارانند!(9)
وَأَنفِقُوا۟ مِن مَّا رَزَقْنَٰكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَآ أَخَّرْتَنِيٓ إِلَيٰٓ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(10)
از آنچه به شما روزي دادهايم انفاق كنيد، پيش از آنكه مرگ يكي از شما فرا رسد و بگويد: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت كمي به تأخير نينداختي تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم؟!»(10)
وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(11)
خداوند هرگز مرگ كسي را هنگامي كه اجلش فرا رسد به تأخير نمياندازد، و خداوند به آنچه انجام ميدهيد آگاه است(11)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
سوره منافقون [63]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 11 آيه است.
محتواى سوره:
سوره منافقون از سورههاى پر محتواست كه محور اصلى بحثهاى آن را مىتوان در چهار بخش خلاصه كرد:
1- نشانههاى منافقان كه خود شامل چندين قسمت حساس است.
2- برحذر داشتن مؤمنان از توطئههاى منافقان.
3- هشدار به مؤمنان كه مواهب مادى دنيا آنها را از ذكر خداوند غافل نكند.
4- توصيه به انفاق در راه خدا، و بهرهگيرى از اموال، پيش از آن كه مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بيفتد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه سوره منافقون را بخواند از هرگونه نفاق پاك مىشود».
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «بر هر مؤمنى از شيعيان ما لازم است كه در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربك الاعلى بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره جمعه و منافقين را ...» سپس افزود: «هنگامى كه چنين كند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است».
مكرر گفته ايم كه اين فضائل و آثار مهم نمىتواند تنها نتيجه تلاوت خالى از انديشه و عمل باشد، چرا كه هرگز خواندن اين سوره بىآنكه برنامه زندگى بر آن تطبيق شود روح نفاق را از انسان بيرون نمىبرد.
سر چشمه نفاق و نشانههاى منافقان! قبل از ورود در تفسير اين سوره ذكر مقدمهاى لازم به نظر مىرسد و آن اين كه مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه هجرت فرمود و پايههاى اسلام قوى، و پيروزى آن آشكار شد، و گر نه در مكه تقريبا منافقى وجود نداشت. زيرا اظهار مخالفت بطور آشكار مشكل، و گاه غير ممكن بود، و لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامههاى تخريبى خود تغيير چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پيوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند.
اصولا طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى چشمگير با صفوف منافقان رو به رو خواهد شد، و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوهگر مىشوند، و از اينجاست كه مىتوان فهميد چرا اين همه آيات مربوط به منافقين در مدينه نازل شده نه در مكّه.
اين نكته نيز قابل توجه است كه مسأله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نبود، بلكه هر جامعهاى- مخصوصا جوامع انقلابى- با آن رو برو هستند، به همين دليل بايد تحليلهاى قرآن را روى اين مسأله به عنوان يك مسأله مورد نياز فعلى، مورد بررسى دقيق قرار داد، و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت.
نكته مهم ديگر اين كه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است، چرا كه از يكسو شناخت آنها غالبا آسان نيست، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مىكنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضا جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار مىسازد.
به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده، و نيز به همين دليل قرآن سختترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
نخستين سخنى را كه قرآن در اينجا در باره منافقان مطرح مىكند همان اظهار ايمان دروغين آنهاست كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مىدهد، مىفرمايد: «هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مىگويند، ما شهادت مىدهيم كه حتما تو رسول خدائى»! (إذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله).
سپس مىافزايد: «خداوند مىداند كه تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مىدهد كه منافقان دروغگو هستند» و به گفته خود ايمان ندارند (و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون). چرا كه آنها نمىخواستند، خبر از رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بدهند، بلكه مىخواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلما در اين خبر دروغگو بودند.
و از اينجا نخستين نشانه نفاق، روشن مىشود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با زبان مؤكّدا اظهار ايمان مىكنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ايمان نيست، اين دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشكيل مىدهد.
(آيه 2)
اين آيه به دومين نشانه منافقين پرداخته، چنين مىگويد: «آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند، تا مردم را از راه خدا باز دارند» (اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله).
«آنها كارهاى بسيار بدى انجام مىدهند» (انهم ساء ما كانوا يعملون).
چرا كه در طريق هدايت مردم به آئين حق، ايجاد مانع مىنمايند، و چه عملى از اين بدتر و زشتتر است؟
تعبير «جنّه» (سپر) نشان مىدهد كه آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند، و هرگز نبايد فريب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زيرا انتخاب سپر مخصوص ميدانهاى نبرد است.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 3)
اين آيه به علت اصلى اين گونه اعمال ناروا پرداخته، مىافزايد: «اين به خاطر آن است كه آنها نخست ايمان آوردند، سپس كافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقيقت را درك نمىكنند» (ذلك بانهم آمنوا ثم كفروا فطبع على قلوبهم فهم لا يفقهون).
منافقان دو گروهند، گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده، و گروه ديگر در آغاز ايمان حقيقى داشتهاند سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفتهاند، ظاهر آيه مورد بحث گروه دوم را مىگويد.
و اين سومين نشانه از نشانههاى آنهاست كه از درك حقائق روشن غالبا محرومند.
(آيه 4)
اين آيه نشانههاى بيشترى را از منافقين ارائه داده، مىگويد:
«هنگامى كه آنها را مىبينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد» (و اذا رأيتهم تعجبك اجسامهم). ظاهرى آراسته و قيافههائى جالب دارند.
علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مىگويند كه «اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مىدهى»! (و إن يقولوا تسمع لقولهم).
جائى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهرا تحت تأثير جذابيت سخنان آنها قرار گيرد تكليف ديگران روشن است.
اين از نظر ظاهر و اما از نظر باطن، «گوئى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند» (كانهم خشب مسندة).
اجسامى بىروح، و صورتهائى بىمعنى و هيكلهائى توخالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفائى و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند، درست همچون چوبهائى خشك تكيه زده بر ديوار! سپس مىافزايد: آنها چنان تو خالى و فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه «هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مىپندارند» (يحسبون كل صيحة عليهم).
ترس و وحشتى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكم فرماست، و يك حالت سوء ظن و بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.
و در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مىدهد كه «اينها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها بر حذر باش» (هم العدو فاحذرهم).
سپس مىگويد: «خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف مىشوند»؟! (قاتلهم الله انى يؤفكون).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 5)
شأن نزول:
براى اين آيه و سه آيه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده كه خلاصه آن چنين است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين «قديد» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، يكى از طايفه انصار و ديگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند، «عبد اللّه بن ابى» كه از سركردههاى معروف منافقان بود به يارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شديدى در ميان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگين شد، و در حالى كه جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد» و منظورش از عزيزان، خود و اتباعش بود و از ذليلان مهاجران، سپس رو به اطرافيانش كرد و گفت: اين نتيجه كارى است كه شما به سر خودتان آورديد، اين گروه را در شهر خود جاى داديد و اموالتان را با آنها قسمت كرديد: هرگاه باقيمانده غذاى خودتان را به مثل اين مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمىداديد برگردن شما سوار نمىشدند.
در اينجا «زيد بن ارقم» كه در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» كرد و گفت به خدا سوگند ذليل و قليل توئى! و محمّد صلّى اللّه عليه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمين است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو بايد بازى كنى اى كودك! زيد بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و ماجرا را نقل كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: اين چيست كه براى من نقل كردهاند؟
عبد اللّه گفت: به خدائى كه كتاب آسمانى بر تو نازل كرده من چيزى نگفتم! و «زيد» دروغ مىگويد.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشكريان به راه ادامه دهند، سر انجام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد مدينه شد.
زيد بن ارقم مىگويد: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بيرون نيامدم.
در اين هنگام سوره منافقين نازل شد، و زيد را تصديق، و عبد اللّه را تكذيب كرد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گوش زيد را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصديق كرد خداوند آياتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل كرد.
هنگامى كه اين آيات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:
خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برو تا براى تو استغفار كند، عبد اللّه سرش را تكان داد و سخنان ناروائى گفت. در اينجا آيه (و اذا قيل لهم تعالوا) نازل گرديد.
تفسير:
نشانههاى ديگرى از منافقان- اين آيه و آيات بعد از آن همچنان ادامه بيان اعمال منافقان و نشانههاى گوناگون آنهاست، مىفرمايد: «هنگامى كه به آنها گفته شود: بيائيد تا رسول خدا براى شما استغفار كند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و كبر و غرور) تكان مىدهند و آنها را مىبينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مىورزند» (و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤسهم و رأيتهم يصدون و هم مستكبرون).
روشن است كه روح اسلام، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور هميشه مانع اين تسليم است، به همين دليل يكى از نشانههاى منافقان، بلكه يكى از انگيزههاى نفاق را همين خود خواهى و خود برتربينى و غرور مىتوان شمرد.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 6)
در اين آيه براى رفع هرگونه ابهام در اين زمينه، مىافزايد: به فرض كه آنها نزد تو بيايند و براى آنها استغفار كنى، زمينه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر اين «براى آنها تفاوت نمىكند كه، خواه استغفار كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنان را نمىبخشد»! (سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم).
دليل آن هم اين است كه: «خداوند قوم فاسق را هدايت نمىكند» (ان الله لا يهدى القوم الفاسقين). چرا كه در گناه اصرار مىورزند و در برابر حق مستكبرند.
استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تنها در صورتى اثر مىگذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه كنند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند، استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غير اين صورت كمترين اثرى نخواهد داشت.
(آيه 7)
سپس به يكى از گفتههاى بسيار زشت آنها كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه مىگويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد (و از اموال و امكانات خود در اختيار آنها قرار ندهيد) تا پراكنده شوند» (هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا).
غافل از اين كه «خزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمىفهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لكن المنافقين لا يفقهون).
اين بينواها نمىدانند كه هر كس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مىتوانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخارى است كه نصيبشان شده، نه تنها نبايد منتى بگذارند، بلكه بايد خدا را بر اين توفيق بزرگ شكر گويند.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 8)
سپس به يكى ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده، مىافزايد: «آنها مىگويند: اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مىكنند»! (يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل).
اين همان گفتارى است كه از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مهاجر را بيرون مىكنيم.
سپس قرآن پاسخ دندان شكنى به آنان داده، مىگويد: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لا يعلمون).
تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در «مكّه» مىگفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادى قرار دهيم، يا از مكّه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است!
امروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اين كه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند مىگويند ملتهائى را كه در برابر ما تسليم نمىشوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند! اين كوردلان خبر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان بر باد مىرود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مىگردد.
(آيه 9)
اموال و فرزندان، شما را از ياد خدا غافل نكنند! از آنجا كه يكى از عوامل مهم نفاق حبّ دنيا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اينجا مؤمنان را از چنين علاقه افراطى باز مىدارد، مىگويد:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند»! (يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله).
«و كسانى كه چنين كنند زيانكارانند» (و من يفعل ذلك فأولئك هم الخاسرون).
درست است كه اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براى نيل به سعادت كمك گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در ميان انسان و خدا ايجاد كند بزرگترين بلا محسوب مىشوند.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 10)
سپس به دنبال اين اخطار شديد به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر كرده، مىفرمايد: «و از آنچه به شما روزى دادهايم انفاق كنيد پيش از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت كمى به تأخير نينداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناكم من قبل ان يأتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين).
در ذيل آيه مىگويد: «من انفاق كنم و از صالحان شوم» اين تعبير بيانگر تأثير عميق انفاق در صالح بودن انسان است.
بسيارند كسانى كه وقتى چشم برزخى پيدا مىكنند و خود را در آخرين لحظات زندگى و در آستانه قيامت مىبينند، و پردههاى غفلت و بىخبرى از جلو چشمان آنها كنار مىرود، و مىبينند بايد اموال و سرمايهها را بگذارند و بروند پشيمان مىشوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مىكنند تا جبران كنند ولى دست ردّ بر سينه آنها گذارده مىشود، چرا كه سنّت الهى است كه اين راه، بازگشت ندارد!
(آيه 11)
در آخرين آيه با قاطعيت تمام، مىافزايد: «و خداوند هرگز (مرگ) كسى را، هنگامى كه اجلش فرا رسد، به تأخير نمىاندازد»! (و لن يؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).
چنانكه در آيه 34 سوره اعراف مىخوانيم: «هنگامى كه مرگ آنها فرا رسد، نه يك ساعت پيش مىگيرند نه يك ساعت، تأخير مىكنند».
و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مىدهد: «و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (و الله خبير بما تعملون).
و همه آنها را براى پاداش و كيفر، ثبت كرده و در برابر همه آنها به شما جزا مىدهد.
«پايان سوره منافقون»
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html