-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 113)- تكيه بر ظالمان و ستمگران: اين آيه يكى از اساسىترين برنامههاى اجتماعى و سياسى و نظامى و عقيدتى را بيان مىكند، عموم مسلمانان را مخاطب ساخته، و به عنوان يك وظيفه قطعى مىگويد: «به كسانى كه ظلم و ستم كردهاند، تكيه نكنيد» (وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا). و اعتماد و اتكاى كار شما بر اينها نباشد.
«چرا كه اين امر سبب مىشود كه عذاب آتش، دامان شما را بگيرد» (فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ).
«و غير از خدا هيچ ولىّ و سرپرست و ياورى نخواهيد داشت» (وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ).
با اين حال واضح است كه هيچ كس شما را يارى نخواهد كرد «و يارى نمىشويد» (ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).
در چه امورى نبايد به ظالمان تكيه كرد؟
بديهى است كه در درجه اول نبايد در ظلمها و ستمگريهايشان شركت جست و از آنها كمك گرفت، و در درجه بعد اتكاء بر آنها در آنچه مايه ضعف و ناتوانى جامعه اسلامى و از دست دادن استقلال و خودكفايى و تبديل شدن به يك عضو وابسته و ناتوان مىگردد بايد از ميان برود كه اين گونه ركونها جز شكست و ناكامى و ضعف جوامع اسلامى، نتيجهاى نخواهد داشت.
و اما اين كه: فى المثل مسلمانان با جوامع غير مسلمان، روابط تجارى يا علمى براساس حفظ منافع مسلمين و استقلال و ثبات جوامع اسلامى داشته باشند، نه داخل در مفهوم ركون به ظالمين است و نه چيزى است كه از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اعصار بعد همواره چنين ارتباطاتى وجود داشته است.
(آيه 114)- «نماز» و «صبر»: در اين آيه و آيه بعد انگشت روى دو دستور از مهمترين دستورات اسلامى كه در واقع روح ايمان و پايه اسلام است گذارده شده نخست فرمان به اقامه نماز داده، مىگويد: «نماز را در دو طرف روز، و در اوائل شب برپا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ).
ظاهر تعبير «طَرَفَيِ النَّهارِ» (دو طرف روز) اين است كه نماز صبح و مغرب را بيان مىكند، كه در دو طرف روز قرار گرفته و «زلف» منطبق بر نماز عشا مىباشد.
سپس براى اهميت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنين مىگويد: «حسنات، سيئات را از ميان مىبرند» (إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ).
«و اين تذكر و يادآورى است براى آنها كه توجه دارند» (ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ).
آيه فوق همانند قسمتى ديگر از آيات قرآن تأثير اعمال نيك را در از ميان بردن آثار سوء اعمال بد بيان مىكند، كار نيك كه از انگيزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مىبخشد كه آثار گناه را مىتواند از آن بشويد و تيرگيهاى گناه را به روشنايى مبدل سازد.
اهميت فوق العاده نماز-
در روايات متعددى كه ذيل آيه فوق از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السّلام نقل شده تعبيراتى ديده مىشود كه از اهميت فوق العاده نماز در مكتب اسلام پرده بر مىدارد.
از على عليه السّلام نقل شده كه مىفرمايد: با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مسجد، در انتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! من گناهى كردهام.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روى از او برگرداند. هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تكرار كرد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا با ما اين نماز را انجام ندادى؟ و براى آن به خوبى وضو نگرفتى؟ عرض كرد: آرى! فرمود: اين كفاره گناه توست! نماز، انسان را در برابر گناه بيمه مىكند، و نيز نماز زنگار گناه را از آيينه دل مىزدايد.
نماز جوانههاى ملكات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مىروياند، نماز اراده را قوى و قلب را پاك و روح را تطهير مىكند، و به اين ترتيب نماز در صورتى كه به صورت جسم بىروح نباشد مكتب عالى تربيت است.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 115)- به دنبال برنامه انسان ساز نماز و بيان تأثيرى كه حسنات در زدودن سيئات دارد در اين آيه فرمان به «صبر» مىدهد، و مىگويد: «و شكيبا باش كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمىكند» (وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ). يعنى نيكوكارى بدون صبر و ايستادگى ميسر نيست.
واژه «صبر» هرگونه شكيبايى در برابر مشكلات، مخالفتها، آزارها، هيجانها، طغيانها و مصائب گوناگون را شامل مىشود.
«صبر» يك اصل كلى و اساسى است كه در مواردى از قرآن همراه با نماز ذكر شده است شايد به اين دليل كه نماز در انسان «حركت» مىآفريند و دستور صبر، مقاومت ايجاد مىكند، و اين دو يعنى «حركت» و «مقاومت» هنگامى كه دست به دست هم دهند عامل اصلى هرگونه پيروزى خواهند شد.
(آيه 116)- عامل تباهى جامعهها! براى تكميل بحثهاى گذشته در اين آيه و آيه بعد يك اصل اساسى اجتماعى كه ضامن نجات جامعهها از تباهى است مطرح شده است، و آن اين كه در هر جامعهاى تا زمانى كه گروهى از انديشمندان متعهد و مسؤول وجود دارد كه در برابر مفاسد ساكت نمىنشينند، و به مبارزه بر مىخيزند، و رهبرى فكرى و مكتبى مردم را در اختيار دارند اين جامعه به تباهى و نابودى كشيده نمىشود.
اما آن زمان كه بىتفاوتى و سكوت در تمام سطوح حكمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بىدفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.
لذا ضمن اشاره به اقوام پيشين كه گرفتار انواع بلاها شدند، مىگويد: «چرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما نيكان و پاكان قدرتمند و صاحب فكرى نبودند كه از فساد در روى زمين جلوگيرى كنند» (فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ).
نقش «اولوا بقيّة» در بقاى جوامع آنقدر حساس است كه بايد گفت: بدون آنها حق حيات از آنان سلب مىشود و اين همان چيزى است كه آيه فوق به آن اشاره دارد.
بعد به عنوان استثناء مىگويد: «مگر افراد اندكى از آنان كه آنها را نجات داديم» (إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ).
اين گروه اندك هر چند امر به معروف و نهى از منكر داشتند، اما مانند لوط و خانواده كوچكش و نوح و ايمان آورندگان محدودش و صالح و تعداد كمى كه از او پيروى كرده بودند، آنچنان كم و اندك بودند كه توفيق بر اصلاح كلى جامعه نيافتند.
«و به هر حال ستمگران (كه اكثريت اين جامعهها را تشكيل مىدادند) به دنبال ناز و نعمت و عيش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند كه) دست به انواع گناهان زدند» (وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ).
اين تنعم و تلذذ بىقيد و شرط سر چشمه انواع انحرافاتى است كه در طبقات مرفّه جامعهها به وجود مىآيد، چرا كه مستى شهوت، آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصيل انسانى و درك واقعيتهاى اجتماعى باز مىدارد و غرق عصيان و گناه مىسازد.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 117)- سپس براى تأكيد اين واقعيت، اضافه مىفرمايد: اين كه مىبينى خداوند اين اقوام را به ديار عدم فرستاد به خاطر آن بود كه مصلحانى در ميان آنها نبودند «و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند» (وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ).
يعنى، هرگاه جامعهاى ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنين جامعهاى مىماند، ولى اگر ظالم بود و در مسير اصلاح و پاكسازى نبود، نخواهد ماند.
(آيه 118)- در اين آيه به يكى از سنن آفرينش كه در واقع زير بناى ساير مسائل مربوط به انسان است اشاره شده و آن مسأله اختلاف و تفاوت در ساختمان روح و جسم و فكر و ذوق و عشق انسانها، و مسأله آزادى اراده و اختيار است.
مىفرمايد: «اگر خدا مىخواست، همه مردم را «امت واحده» قرار مىداد (ولى خداوند چنين كارى را نكرده) و همواره انسانها با هم اختلاف دارند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ).
تا كسى تصور نكند تأكيد و اصرار پروردگار در اطاعت فرمانش دليل بر اين است كه او قادر بر اين نبود كه همه آنها را در مسير ايمان و يك برنامه معين قرار دهد.
ولى نه چنين ايمانى فايدهاى داشت، و نه چنان اتحاد و هماهنگى، ايمان اجبارى كه از روى انگيزههاى غير ارادى برخيزد، نه دليل بر شخصيت است و نه وسيله تكامل، و نه موجب پاداش و ثواب.
اصولا ارزش و امتياز انسان و مهمترين تفاوت او با موجودات ديگر داشتن همين موهبت آزادى اراده و اختيار است، همچنين داشتن ذوقها و سليقهها و انديشههاى گوناگون و متفاوت كه هر كدام بخشى از جامعه را مىسازد، و بعدى از ابعاد آن را تأمين مىكند.
از طرفى هنگامى كه آزادى اراده آمد، اختلاف در انتخاب عقيده و مكتب، طبيعى است.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 119)- لذا در اين آيه مىفرمايد: مردم در پذيرش حق با هم اختلاف دارند «مگر، كسى را كه پروردگارت رحم كند»! (إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ).
ولى اين رحمت الهى مخصوص گروه معينى نيست، همه مىتوانند- به شرط اين كه بخواهند- از آن استفاده كنند «و (خداوند) براى همين پذيرش رحمت آنها را آفريد» (وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ).
آنها كه بخواهند در زير اين چتر رحمت الهى قرار بگيرند راه براى آنها باز است رحمتى كه از طريق تشخيص عقل و هدايت انبياء و كتب آسمانى به همه مردم افاضه شده است.
و هرگاه از اين رحمت و موهبت استفاده كنند درهاى بهشت و سعادت جاويدان به روى آنها گشوده خواهد شد.
در غير اين صورت «فرمان خدا صادر شده است كه جهنم را از سركشان و طاغيان جن و انس پر مىكنم» (وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
(آيه 120)- مطالعه سرگذشت پيشينيان چهار اثر دارد: در اين آيه و آيات بعد كه سوره هود با آن پايان مىپذيرد يك نتيجه گيرى كلى از مجموع بحثهاى سوره بيان شده است و از آنجا كه قسمت عمده اين سوره داستانهاى عبرت انگيز پيامبران و اقوام پيشين بود نخست نتائج گرانبهاى ذكر اين داستانها را در چهار موضوع خلاصه كرده، مىگويد: «ما از هر يك از سرگذشتهاى انبياء براى تو بازگو كرديم تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم» و ارادهات قوى گردد. (وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ).
سپس به دومين نتيجه بزرگ بيان اين داستانها اشاره كرده، مىگويد: «و در اين اخبار پيامبران، حقايق و واقعيتهاى (مربوط به زندگى و حيات، پيروزى و شكست، عوامل موفقيت و تيره روزى) همگى براى تو آمده است» (وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ).
سومين و چهارمين اثر چشمگير بيان اين سرگذشتها آن است كه: «براى مؤمنان موعظه و اندرز، تذكر و يادآورى است» (وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ).
اين آيه بار ديگر تأكيد مىكند كه تواريخ قرآن را نبايد سرسرى شمرد و يا به عنوان يك سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده كرد چرا كه مجموعهاى است از بهترين درسهاى زندگى در تمام زمينهها و راهگشايى است براى همه انسانهاى «امروز» و «فردا».
(آيه 121)- سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه تو نيز در مقابل سرسختيها و لجاجتهاى دشمن همان بگو كه بعضى از پيامبران پيشين به اين افراد مىگفتند: «به آنها كه ايمان نمىآورند بگو: هر چه در قدرت داريد انجام دهيد (و از هيچ كارى فروگذار نكنيد) ما هم آنچه در توان داريم انجام خواهيم داد» (وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ).
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 122)- «و انتظار بكشيد! ما هم منتظريم»! (وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ). تا ببينيم كدامين پيروز مىشوند و كدامين شكست مىخورند.
شما در انتظار خام شكست ما باشيد و ما در انتظار واقعى عذاب الهى براى شما هستيم كه يا از دست ما خواهيد كشيد و يا مستقيما از طرف خدا!
(آيه 123)- آخرين آيه اين سوره به بيان توحيد (توحيد علم و توحيد افعال و توحيد عبادت) مىپردازد همان گونه كه آيات آغاز اين سوره از علم توحيد سخن مىگفت.
در حقيقت در اين آيه انگشت روى سه شعبه از توحيد گذاشته شده است.
نخست به توحيد علمى پروردگار اشاره كرده، مىگويد: «غيب آسمانها و زمين مخصوص خداست» و او است كه از همه اسرار آشكار و نهان باخبر است (وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و غير او علمش محدود و در عين محدوديت از ناحيه تعليم الهى است، بنابراين علم نامحدود، آن هم علم ذاتى، نسبت به تمام آنچه در پهنه زمين و آسمان قرار دارد، مخصوص ذات پاك پروردگار است.
و از سوى ديگر به توحيد افعالى اشاره كرده، مىگويد: زمام تمام كارها در كف قدرت اوست «و همه كارها به سوى او باز مىگردد» (وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ).
سپس نتيجه مىگيرد اكنون كه آگاهى نامحدود و قدرت بىپايان، مخصوص ذات پاك اوست و بازگشت هر چيز به سوى او مىباشد، بنابراين «تنها او را پرستش كن» (فَاعْبُدْهُ).
«و فقط بر او توكل نما» (وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ).
و اين مرحله توحيد عبادت است.
و از آنچه نافرمانى و سركشى و طغيان و گناه است، بپرهيز، چرا كه:
«پروردگارت از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست» (وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 1)- احسن القصص در برابر تو است! اين سوره نيز با حروف مقطعه «الف- لام- راء» (الر) آغاز شده است كه نشانهاى از عظمت قرآن و تركيب اين آيات عميق و پرمحتوا از سادهترين اجزاء يعنى حروف الفبا مىباشد.
و شايد به همين دليل است كه بعد از ذكر حروف مقطعه بلافاصله اشاره به عظمت قرآن كرده، مىگويد «اينها آيات كتاب مبين است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ). كتابى روشنى بخش و آشكار كننده حق از باطل و نشان دهنده صراط مستقيم و راه پيروزى و نجات.
(آيه 2)- سپس هدف نزول اين آيات را چنين بيان مىكند: «ما آن را قرآن عربى فرستاديم تا شما آن را به خوبى درك كنيد» (إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
هدف تنها قرائت و تلاوت و تيمن و تبرك با خواندن آيات آن نيست، بلكه هدف نهايى درك است، درك نيرومند و پرمايه كه تمام وجود انسان را به سوى عمل دعوت كند.
تعبير به «عربى بودن» كه در ده مورد از قرآن تكرار شده پاسخى است به آنها كه پيامبر را متهم مىكردند كه او اين آيات را از يك فرد عجمى ياد گرفته و محتواى قرآن يك فكر و ارادتى است و از نهاد وحى نجوشيده است.
ضمنا اين تعبيرات پى در پى اين وظيفه را براى همه مسلمانان به وجود مىآورد كه همگى بايد بكوشند و زبان عربى را به عنوان زبان دوم خود به صورت همگانى بياموزند از اين نظر كه زبان وحى و كليد فهم حقايق اسلام است.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 3)- سپس مىفرمايد: «ما نيكوترين قصهها را از طريق وحى و فرستادن اين قرآن براى تو بازگو مىكنيم هر چند پيش از آن، از آن غافل بودى» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ).
بعضى از مفسران معتقدند كه «احسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است. يعنى، خداوند مجموعه اين قرآن كه زيباترين شرح و بيان و فصيحترين و بليغترين الفاظ را با عاليترين و عميقترين معانى آميخته كه از نظر ظاهر زيبا و فوق العاده شيرين و گوارا و از نظر باطن بسيار پرمحتواست «احسن القصص» ناميده.
ولى پيوند آيات آينده كه سرگذشت يوسف را بيان مىكند با آيه مورد بحث آنچنان است كه ذهن انسان بيشتر متوجه اين معنى مىشود كه خداوند داستان يوسف را «احسن القصص» ناميده است.
اما بارها گفتهايم كه مانعى ندارد اين گونه آيات براى بيان هر دو معنى باشد، هم قرآن بطور عموم احسن القصص است و هم داستان يوسف بطور خصوص.
نقش داستان در زندگى انسانها-
با توجه به اين كه قسمت بسيار مهمى از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پيشين و داستانهاى گذشتگان بيان شده است، اين سؤال براى بعضى پيش مىآيد كه چرا يك كتاب تربيتى و انسان ساز اين همه تاريخ و داستان دارد؟
اما توجه به چند نكته علت حقيقى اين موضوع را روشن مىسازد:
1- تاريخ آزمايشگاه مسائل گوناگون زندگى بشر است، و آنچه را كه انسان در ذهن خود با دلائل عقلى ترسيم مىكند در صفحات تاريخ به صورت عينى باز مىيابد.
2- از اين گذشته تاريخ و داستان جاذبه مخصوصى دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن كودكى تا پيرى تحت تأثير اين جاذبه فوق العاده است.
دليل اين موضوع شايد آن باشد كه انسان قبل از آن كه، عقلى باشد حسى است و بيش از آنچه به مسائل فكرى مىانديشد در مسائل حسى غوطهور است.
مسائل مختلف زندگى هر اندازه از ميدان حس دور مىشوند و جنبه تجرد عقلانى به خود مىگيرند سنگينتر و دير هضمتر مىشوند.
و از اين رو مىبينيم هميشه براى جا افتادن استدلالات عقلى از مثالهاى حسى استمداد مىشود و گاهى ذكر يك مثال مناسب و به جا تأثير استدلال را چندين برابر مىكند و لذا دانشمندان موفق آنها هستند كه تسلط بيشترى بر انتخاب بهترين مثالها دارند.
3- داستان و تاريخ براى همه كس قابل فهم و درك است. به همين دليل كتابى كه جنبه عمومى و همگانى دارد و از عرب بيابانى بىسواد نيمه وحشى گرفته تا فيلسوف بزرگ و متفكر همه بايد از آن استفاده كنند حتما بايد روى تاريخ و داستانها و مثالها تكيه نمايد.
مجموعه اين جهات نشان مىدهد كه قرآن در بيان اين همه تاريخ و داستان بهترين راه را از نظر تعليم و تربيت پيموده است.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
(آيه 4)- بارقه اميد و آغاز مشكلات: قرآن داستان يوسف را از خواب عجيب و پرمعنى او آغاز مىكند، زيرا اين خواب در واقع نخستين فراز زندگى پرتلاطم يوسف محسوب مىشود.
او يك روز صبح هنگامى كه بسيار كم سن و سال بود با هيجان و شوق به سراغ پدر آمد و پرده از روى حادثه تازهاى برداشت كه در ظاهر چندان مهم نبود.
«هنگامى كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب يازده ستاره ديدم (كه از آسمان فرود آمدند) و خورشيد و ماه نيز (آنها را همراهى مىكردند) همگى را ديدم كه در برابر من سجده مىكنند» (إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ).
ابن عباس مفسر معروف اسلامى مىگويد: يوسف اين خواب را در شب جمعه كه مصادف شب قدر، (شعب تعيين سرنوشتها و مقدرات بود) ديد.
البته روشن است كه منظور از «سجده» در اينجا خضوع و تواضع مىباشد و گر نه سجده به شكل سجده معمولى انسانها در مورد خورشيد و ماه و ستارگان مفهوم ندارد.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
سوره يوسف [12]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 111 آيه است
محتواى سوره:
1- تمام آيات اين سوره جز چند آيه كه در آخر آن آمده سرگذشت جالب و شيرين و عبرت انگيز پيامبر خدا يوسف (ع) را بيان مىكند
و به همين دليل اين سوره به نام يوسف ناميده شده است و نيز به همين جهت از مجموع 27 بار ذكر نام يوسف در قرآن 25 مرتبه آن در اين سوره است، و فقط دو مورد آن در سورههاى ديگر (سوره غافر آيه 34 و أنعام آيه 84) مىباشد.
محتواى اين سوره بر خلاف سورههاى ديگر قرآن همگى به هم پيوسته و بيان فرازهاى مختلف يك داستان است، كه در بيش از ده بخش با بيان فوق العاده گويا، جذاب، فشرده، عميق و مهيج آمده است.
گرچه داستان پردازان بىهدف، و يا آنها كه هدفهاى پست و آلودهاى دارند سعى كردهاند از اين سرگذشت آموزنده يك داستان عشقى محرك براى هوسبازان بسازند و چهره واقعى يوسف و سرگذشت او را مسخ كنند، و حتى در شكل يك فيلم عشقى به روى پرده سينما بياورند ولى قرآن كه همه چيزش الگو و «اسوه» است، در لابلاى اين داستان عاليترين درسهاى عفت و خويشتن دارى و تقوا و ايمان و تسلط بر نفس را، منعكس ساخته آنچنان كه هر انسانى- هر چند، بارها آن را خوانده باشد- باز به هنگام خواندنش بىاختيار تحت تأثير جذبههاى نيرومندش قرار مىگيرد.
و به همين جهت قرآن نام زيباى «احسن القصص» (بهترين داستانها) را بر آن گذارده است، و در آن براى «اولو الالباب» (صاحبان مغز و انديشه) عبرتها بيان كرده است.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
2- دقت در آيات اين سوره اين واقعيت را براى انسان روشنتر مىسازد كه قرآن در تمام ابعادش معجزه است،
چرا كه قهرمانهايى كه در داستانها معرفى مىكند- قهرمانهاى واقعى و نه پندارى- هر كدام در نوع خود بىنظيرند.
ابراهيم قهرمان بت شكن با آن روح بلند و سازش ناپذير در برابر طاغوتيان.
موسى آن قهرمان تربيت يك جمعيت لجوج در برابر يك طاغوت عصيانگر.
يوسف آن قهرمان پاكى و پارسايى و تقوا، در برابر يك زن زيباى هوسباز و حيلهگر.
و از اين گذشته قدرت بيان وحى قرآنى در اين داستان آنچنان تجلى كرده كه انسان را به حيرت مىاندازد، زيرا اين داستان چنانكه مىدانيم در پارهاى از موارد به مسائل بسيار باريك عشقى منتهى مىگردد، و قرآن بىآنكه آنها را درز بگيرد، و از كنار آن بگذرد تمام اين صحنهها را با ريزه كاريهايش طورى بيان مىكند كه كمترين احساس منفى و نامطلوب در شنونده ايجاد نمىگردد، در متن تمام قضايا وارد مىشود اما در همه جا اشعه نيرومندى از تقوا و پاكى، بحثها را احاطه كرده است.
3- داستان يوسف قبل از اسلام و بعد از آن-
بدون شك قبل از اسلام نيز داستان يوسف در ميان مردم مشهور و معروف بوده است، چرا كه در تورات در چهارده فصل از سفر پيدايش (از فصل 37 تا 50) اين داستان مفصلا ذكر شده است.
البته مطالعه دقيق اين چهارده فصل نشان مىدهد كه آنچه در تورات آمده تفاوتهاى بسيارى با قرآن مجيد دارد و مقايسه اين تفاوتها نشان مىدهد كه تا چه حد آنچه در قرآن آمده پيراسته و خالص و خالى از هر گونه خرافه مىباشد. و اين كه قرآن به پيامبر مىگويد: «پيش از اين از آن غافل بودى» اشاره به عدم آگاهى پيامبر از واقعيت خالص اين سرگذشت عبرت انگيز است.
به هر حال بعد از اسلام نيز اين داستان در نوشتههاى مورخين شرق و غرب گاهى با شاخ و برگهاى اضافى آمده است در شعر فارسى نخستين قصه يوسف و زليخا را به فردوسى نسبت مىدهند و پس از او يوسف و زليخاى شهاب الدين عمعق و مسعودى قمى است و بعد از او، يوسف و زليخاى عبد الرحمن جامى شاعر معروف قرن نهم است.
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
4- چرا بر خلاف سرگذشتهاى ساير انبياء داستان يوسف يك جا بيان شده است؟
يكى از ويژگيهاى داستان يوسف اين است كه همه آن يك جا بيان شده، به خلاف سرگذشت ساير پيامبران كه به صورت بخشهاى جداگانه در سورههاى مختلف قرآن پخش گرديده، اين ويژگى به اين دليل است كه تفكيك فرازهاى اين داستان با توجه به وضع خاصى كه دارد پيوند اساسى آن را از هم مىبرد، و براى نتيجه گيرى كامل همه بايد يك جا ذكر شود.
يكى ديگر از ويژگيهاى اين سوره آن است كه داستانهاى ساير پيامبران كه در قرآن آمده معمولا بيان شرح مبارزاتشان با اقوام سركش و طغيانگر است.
اما در داستان يوسف، سخنى از اين موضوع به ميان نيامده است بلكه بيشتر بيانگر زندگانى خود يوسف و عبور او از كورانهاى سخت زندگانى است كه سر انجام به حكومتى نيرومند تبديل مىشود كه در نوع خود نمونه بوده است.
5- فضيلت سوره يوسف-
در روايات اسلامى براى تلاوت اين سوره فضائل مختلفى آمده است از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس سوره يوسف را در هر روز و يا هر شب بخواند، خداوند او را روز رستاخيز برمىانگيزد در حالى كه زيبائيش همچون زيبايى يوسف است و هيچ گونه ناراحتى روز قيامت به او نمىرسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود».
بارها گفتهايم رواياتى كه در بيان فضيلت سورههاى قرآن آمده به معنى خواندن سطحى بدون تفكر و عمل نيست بلكه تلاوتى است مقدمه تفكر، و تفكرى است سر آغاز عمل.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread310.html
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
ممنون از دعوتتون اقا عبدالله
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
واگر نماز واقعا نماز باشد ادمی را از زشتی باز میدارد
-
پاسخ : صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
تشویق به عمل
امام هادى (علیه السلام) :
اَلنّاسُ فی الدُّنْیا بِالأَمْوالِ وَفی الآخِرَة بالأَعْمال
ملاک مردم در دنیا اموال آنها و در آخرت اعمال آنهاست
People are respected in this world for possessing wealth and in the Hereafter for possessing righteous deeds.
بحارالأنوار، ج 78، ص 368
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 5)- اين خواب هيجان انگيز و معنى دار، يعقوب پيامبر را در فكر فرو برد. خورشيد و ماه و ستارگان آسمان؟ آن هم يازده ستاره؟ فرود آمدند و در برابر فرزندم يوسف سجده كردند، چقدر پرمعنى است؟ حتما خورشيد و ماه، من و مادرش (يا من و خالهاش) مىباشيم، و يازده ستاره، برادرانش، قدر و مقام فرزندم آنقدر بالا مىرود كه ستارگان آسمان و خورشيد و ماه سر بر آستانش مىسايند، آنقدر در پيشگاه خدا عزيز و آبرومند مىشود كه آسمانيان در برابرش خضوع مىكنند، چه خواب پرشكوه و جالبى؟! لذا با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توأم با خوشحالى به فرزندش چنين «گفت: فرزندم! اين خوابت را براى برادرانت بازگو مكن» (قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ).
«چرا كه آنها براى تو نقشههاى خطرناك خواهند كشيد» (فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً).
من مىدانم «شيطان براى انسان دشمن آشكارى است» (إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
او منتظر بهانهاى است كه وسوسههاى خود را آغاز كند، به آتش كينه و حسد دامن زند، و حتى برادران را به جان هم اندازد.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 6)- ولى اين خواب تنها بيانگر عظمت مقام يوسف در آينده از نظر ظاهرى و مادى نبود، بلكه نشان مىداد كه او به مقام نبوت نيز خواهد رسيد، چرا كه سجده آسمانيان دليل بر بالا گرفتن مقام آسمانى اوست، و لذا پدرش يعقوب اضافه كرد: «و اين چنين پروردگارت تو را برمىگزيند» (وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ).
«و از تعبير خواب به تو تعليم مىدهد» (وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).
«و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تكميل مىكند» (وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ).
«همان گونه كه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق آن (نعمت) را تمام كرد» (كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ).
آرى! «پروردگارت عالم است و از روى حكمت كار مىكند» (إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
از درسهايى كه اين بخش از آيات به ما مىدهد درس حفظ اسرار است، كه گاهى حتى در مقابل برادران نيز بايد عملى شود، هميشه در زندگى انسان اسرارى وجود دارد كه اگر فاش شود ممكن است آينده او يا جامعهاش را به خطر اندازد، خويشتن دارى در حفظ اين اسرار يكى از نشانههاى وسعت روح و قدرت اراده است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «اسرار تو همچون خون توست كه بايد تنها در عروق خودت جريان يابد».
رؤيا و خواب ديدن-
خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1- خوابهاى مربوط به گذشته زندگى و اميال و آرزوها كه بخش مهمى از خوابهاى انسان را تشكيل مىدهد.
2- خوابهاى پريشان و نامفهوم كه معلول فعاليت توهّم و خيال است اگرچه ممكن است انگيزههاى روانى داشته باشد.
3- خوابهايى كه مربوط به آينده است و از آن گواهى مىدهد.
جالب اين كه در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مىخوانيم: «خواب و رؤيا سه گونه است گاهى بشارتى از ناحيه خداوند است، گاه وسيله غم و اندوه از سوى شيطان، و گاه مسائلى است كه انسان در فكر خود مىپروراند و آن را در خواب مىبيند».
روشن است كه خوابهاى شيطانى چيزى نيست كه تعبير داشته باشد، اما خوابهاى رحمانى كه جنبه بشارت دارد حتما بايد خوابى باشد كه از حادثه مسرت بخش در آينده پرده بردارد.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 7)- از اينجا درگيرى برادران يوسف، با يوسف شروع مىشود:
نخست اشاره به درسهاى آموزنده فراوانى كه در اين داستان است كرده، مىگويد: «به يقين در سرگذشت يوسف و برادرانش، نشانههايى براى سؤال كنندگان بود» (لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ).
چه درسى از اين برتر كه گروهى از افراد نيرومند با نقشههاى حساب شدهاى كه از حسادت سر چشمه گرفته براى نابودى يك فرد ظاهرا ضعيف و تنها، تمام كوشش خود را به كار گيرند، اما به همين كار، بدون توجه او را بر تخت قدرت بنشانند و فرمانرواى كشور پهناورى كنند، و در پايان همگى در برابر او سر تعظيم فرود آورند، اين نشان مىدهد وقتى خدا كارى را اراده كند مىتواند آن را، حتى به دست مخالفين آن كار، پياده كند، تا روشن شود كه يك انسان پاك و با ايمان تنها نيست و اگر تمام جهان به نابودى او كمر بندند تا خدا نخواهد تار مويى از سر او كم نخواهند كرد!
(آيه 8)- يعقوب دوازده پسر داشت، كه دو نفر از آنها «يوسف» و «بنيامين» از يك مادر بودند، يعقوب نسبت به اين دو پسر مخصوصا يوسف محبت بيشترى نشان مىداد، زيرا كوچكترين فرزندان او محسوب مىشدند و طبعا نياز به حمايت و محبت بيشترى داشتند، ديگر اين كه، طبق بعضى از روايات مادر آنها «راحيل» از دنيا رفته بود، و به اين جهت نيز به محبت بيشترى محتاج بودند، از آن گذشته مخصوصا در يوسف، آثار نبوغ و فوق العادگى نمايان بود، مجموع اين جهات سبب شد كه يعقوب آشكارا نسبت به آنها ابراز علاقه بيشترى كند.
برادران حسود بدون توجه به اين جهات از اين موضوع سخت ناراحت شدند، بخصوص كه شايد بر اثر جدايى مادرها، رقابتى نيز در ميانشان طبعا وجود داشت، لذا دور هم نشستند «و گفتند: يوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند، با اين كه ما جمعيتى نيرومند و كارساز هستيم» و زندگى پدر را به خوبى اداره مىكنيم، و به همين دليل بايد علاقه او به ما بيش از اين فرزندان خردسال باشد كه كارى از آنها ساخته نيست (إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ).
و به اين ترتيب با قضاوت يك جانبه خود پدر را محكوم ساختند و گفتند:
«بطور قطع پدر ما در گمراهى آشكارى است»! (إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
البته منظور آنها گمراهى دينى و مذهبى نبود چرا كه آيات آينده نشان مىدهد آنها به بزرگى و نبوت پدر اعتقاد داشتند و تنها در زمينه طرز معاشرت به او ايراد مىگرفتند.
(آيه 9)- نقشه نهايى كشيده شد: حس حسادت، سر انجام برادران را به طرح نقشهاى وادار ساخت گرد هم جمع شدند و دو پيشنهاد را مطرح كردند و گفتند: «يا يوسف را بكشيد و يا او را به سرزمين دور دستى بيفكنيد تا محبت پدر يكپارچه متوجه شما بشود»! (اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ).
درست است كه با اين كار احساس گناه و شرمندگى وجدان خواهيد كرد، چرا كه با برادر كوچك خود اين جنايت را روا داشتهايد ولى جبران اين گناه ممكن است، توبه خواهيد كرد «و پس از آن جمعيت صالحى خواهيد شد»! (وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ).
اين جمله دليل بر آن است كه آنها با اين عمل احساس گناه مىكردند و در اعماق دل خود كمى از خدا ترس داشتند. ولى مسأله مهم اينجاست كه سخن از توبه قبل از انجام جرم در واقع يك نقشه شيطانى براى فريب وجدان و گشودن راه به سوى گناه است، و به هيچ وجه دليل بر پشيمانى و ندامت نمىباشد.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 10)- ولى در ميان برادران يك نفر بود كه از همه باهوشتر، و يا باوجدانتر بود، به همين دليل با طرح قتل يوسف مخالفت كرد و هم با طرح تبعيد او در يك سرزمين دور دست كه بيم هلاكت در آن بود، و طرح سومى را ارائه نمود يكى از آنها «گفت: اگر مىخواهيد كارى بكنيد يوسف را نكشيد، بلكه او را در نهانگاه چاه بيفكنيد (به گونهاى كه سالم بماند) تا بعضى از راهگذاران و قافلهها او را برگيرند و با خود ببرند» و از چشم ما و پدر دور شود (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).
نقش ويرانگر حسد در زندگى انسانها-
درس مهم ديگرى كه از اين داستان مىآموزيم اين است كه چگونه حسد مىتواند آدمى را تا سر حد كشتن برادر و يا توليد دردسرهاى خيلى شديد براى او پيش ببرد و چگونه اگر اين آتش درونى مهار نشود، هم ديگران را به آتش مىكشد و هم خود انسان را.
به همين دليل در احاديث اسلامى براى مبارزه با اين صفت رذيله تعبيرات تكان دهندهاى ديده مىشود.
به عنوان نمونه: از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند موسى بن عمران را از حسد نهى كرد و به او فرمود: «شخص حسود نسبت به نعمتهاى من بر بندگانم خشمناك است، و از قسمتهايى كه ميان بندگانم قائل شدهام ممانعت مىكند، هر كس چنين باشد نه او از من است و نه من از اويم».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «افراد با ايمان غبطه مىخورند ولى حسد نمىورزند، ولى مناق حسد مىورزد و غبطه نمىخورد».
اين درس را نيز مىتوان از اين بخش از داستان فرا گرفت كه پدر و مادر در ابراز محبت نسبت به فرزندان بايد فوق العاده دقت به خرج دهند.
زيرا، گاه مىشود يك ابراز علاقه نسبت به يك فرزند، آنچنان عقدهاى در دل فرزند ديگر ايجاد مىكند كه او را به همه كار وا مىدارد، آنچنان شخصيت خود را در هم شكسته مىبيند كه براى نابود كردن شخصيت برادرش، حد و مرزى نمىشناسد.
حتى اگر نتواند عكس العملى از خود نشان بدهد از درون خود را مىخورد و گاه گرفتار بيمارى روانى مىشود.
در احاديث اسلامى مىخوانيم: روزى امام باقر عليه السّلام فرمود: من گاهى نسبت به بعضى از فرزندانم اظهار محبت مىكنم و او را بر زانوى خود مىنشانم و قلم گوسفند را به او مىدهم و شكر در دهانش مىگذارم، در حالى كه مىدانم حق با ديگرى است، ولى اين كار را به خاطر اين مىكنم تا بر ضد ساير فرزندانم تحريك نشود و آنچنان كه برادران يوسف، به يوسف كردن نكند.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 11)- صحنه سازى شوم! برادران يوسف پس از آن كه طرح نهايى را براى انداختن يوسف به چاه تصويب كردند به اين فكر فرو رفتند كه چگونه يوسف را از پدر جدا سازند؟ لذا طرح ديگرى براى اين كار ريخته و با قيافههاى حق به جانب و زبانى نرم و آميخته با يك نوع انتقاد ترحم انگيز نزد پدر آمدند و «گفتند: پدر (چرا تو هرگز يوسف را از خود دور نمىكنى و به ما نمىسپارى؟) چرا ما را نسبت به برادرمان امين نمىدانى در حالى كه ما مسلما خيرخواه او هستيم» (قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ).
(آيه 12)- بيا دست از اين كار كه ما را متهم مىسازد بردار، به علاوه برادر ما، نوجوان است، او هم دل دارد، او هم نياز به استفاده از هواى آزاد خارج شهر و سرگرمى مناسب دارد، زندانى كردن او در خانه صحيح نيست، «فردا او را با ما بفرست (تا به خارج شهر آيد، گردش كند) از ميوههاى درختان بخورد و بازى و سرگرمى داشته باشد» (أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ).
و اگر نگران سلامت او هستى «ما همه حافظ و نگاهبان برادرمان خواهيم بود» چرا كه برادر است و با جان برابر! (وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
اين نقشه از يك طرف پدر را در بنبست قرار مىداد كه اگر يوسف را به ما نسپارى دليل بر اين است كه ما را متهم مىكنى، و از سوى ديگر يوسف را براى استفاده از تفريح و سرگرمى و گردش در خارج شهر تحريك مىكرد.
(آيه 13)- يعقوب در مقابل اظهارات برادران بدون آن كه آنها را متهم به قصد سوء كند «گفت: (اول اين كه) من از بردن او غمگين مىشوم» (قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ).
و ديگر اين كه در بيابانهاى اطراف ممكن است گرگان خونخوارى باشند «و من مىترسم گرگ فرزند دلبندم را بخورد و شما (سرگرم بازى و تفريح و كارهاى خود باشيد) و از او غافل بمانيد» (وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ).
(آيه 14)- البته برادران پاسخى براى دليل اول پدر نداشتند، زيرا غم و اندوه جدايى يوسف چيزى نبود كه بتوانند آن را جبران كنند، و حتى شايد اين تعبير آتش حسد برادران را افروختهتر مىساخت.
از سوى ديگر اين دليل پدر از يك نظر پاسخى داشت كه چندان نياز به ذكر نداشت و آن اين كه بالاخره فرزند براى نمو و پرورش، خواه ناخواه از پدر جدا خواهد شد.
لذا اصلا به پاسخ اين استدلال نپرداختند، بلكه به سراغ دليل دوم رفتند كه از نظر آنها مهم و اساسى بود و «گفتند: با اين كه ما گروه نيرومندى هستيم اگر گرگ او را بخورد، ما از زيانكاران خواهيم بود» و هرگز چنين چيزى ممكن نيست (قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ).
يعنى، مگر ما مردهايم كه بنشينيم و تماشا كنيم گرگ برادرمان را بخورد.
به هر حال به هر حيله و نيرنگى بود، مخصوصا با تحريك احساسات پاك يوسف و تشويق او براى تفريح، توانستند پدر را وادار به تسليم كنند، و موافقت او را به هر صورت نسبت به اين كار جلب نمايند.
قابل توجه اين كه همان گونه كه برادران يوسف از علاقه انسان مخصوصا نوجوان به گردش و تفريح براى رسيدن به هدفشان سوء استفاده كردند در دنياى امروز نيز دستهاى مرموز دشمنان حق و عدالت از مسأله ورزش و تفريح براى مسموم ساختن افكار نسل جوان سوء استفاده فراوان مىكنند، بايد به هوش بود كه ابر قدرتهاى گرگ صفت در لباس ورزش و تفريح، نقشههاى شوم خود را ميان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقهاى يا جهانى پياده نكنند.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 15)- دروغ رسوا! سر انجام برادران آن شب را با خيال خوش خوابيدند كه فردا نقشه آنها در باره يوسف عملى خواهد شد. تنها نگرانى آنها اين بود كه مبادا پدر پشيمان گردد و از گفته خود منصرف شود.
صبحگاه نزد پدر آمدند و او سفارشهاى لازم را در حفظ و نگهدارى يوسف تكرار كرد، آنها نيز اظهار اطاعت كردند، پيش روى پدر او را با احترام و محبت فراوان برداشتند و حركت كردند.
مىگويند: پدر تا دروازه شهر آنها را بدرقه كرد و آخرين بار يوسف را از آنها گرفت و به سينه خود چسباند، قطرههاى اشك از چشمش سرازير شد، سپس يوسف را به آنها سپرد و از آنها جدا شد، اما چشم يعقوب همچنان فرزندان را بدرقه مىكرد آنها نيز تا آنجا كه چشم پدر كار مىكرد دست از نوازش و محبت يوسف برنداشتند، اما هنگامى كه مطمئن شدند پدر آنها را نمىبيند، يك مرتبه عقده آنها تركيد و تمام كينههايى را كه بر اثر حسد، سالها روى هم انباشته بودند بر سر يوسف فرو ريختند، از اطراف شروع به زدن او كردند و او از يكى به ديگرى پناه مىبرد، اما پناهش نمىدادند! در روايتى مىخوانيم كه در اين طوفان بلا كه يوسف اشك مىريخت و يا به هنگامى كه او را مىخواستند به چاه افكنند ناگهان يوسف شروع به خنديدن كرد، برادران سخت در تعجب فرو رفتند كه اين چه جاى خنده است، اما او پرده از راز اين خنده برداشت و درس بزرگى به همه آموخت و گفت: «فراموش نمىكنم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده جسمانى نظر افكندم و خوشحال شدم، با خود گفتم كسى كه اين همه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى از حوادث سخت خواهد داشت آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان شما دل بستم، اكنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه مىبرم، و به من پناه نمىدهيد، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا اين درس را بياموزم كه به غير او- حتى به برادران- تكيه نكنم».
به هر حال قرآن مىگويد: «هنگامى كه يوسف را با خود بردند و به اتفاق آرا تصميم گرفتند كه او را در مخفى گاه چاه قرار دهند» آنچه از ظلم و ستم ممكن بود براى اين كار بر او روا داشتند (فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ).
سپس اضافه مىكند: در اين هنگام «ما به يوسف، وحى فرستاديم (و دلداريش داديم و گفتيم غم مخور روزى فرا مىرسد) كه آنها را از همه اين نقشههاى شوم آگاه خواهى ساخت، در حالى كه آنها تو را نمىشناسد» (وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).
اين وحى الهى، وحى نبوت نبود بلكه الهامى بود به قلب يوسف براى اين كه بداند تنها نيست و حافظ و نگاهبانى دارد. اين وحى نور اميد بر قلب يوسف پاشيد و ظلمات يأس و نوميدى را از روح و جان او بيرون كرد.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 16)- برادران يوسف نقشهاى را كه براى او كشيده بودند، همان گونه كه مىخواستند پياده كردند ولى بالاخره بايد فكرى براى بازگشت كنند كه پدر باور كند.
طرحى كه براى رسيدن به اين هدف ريختند اين بود، كه درست از همان راهى كه پدر از آن بيم داشت و پيش بينى مىكرد وارد شوند، و ادعا كنند يوسف را گرگ خورده، و دلائل قلابى براى آن بسازند.
قرآن مىگويد: «شب هنگام برادران گريه كنان به سراغ پدر رفتند» (وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ). گريه دروغين و قلابى، و اين نشان مىدهد كه گريه قلابى هم ممكن است و نمىتوان تنها فريب چشم گريان را خورد!
(آيه 17)- پدر كه بىصبرانه انتظار ورود فرزند دلبندش يوسف را مىكشيد سخت تكان خورد، بر خود لرزيد، و جوياى حال شد «آنها گفتند: پدر جان ما رفتيم و مشغول مسابقه (سوارى، تيراندازى و مانند آن) شديم و يوسف را (كه كوچك بود و توانايى مسابقه را با ما نداشت) نزد اثاث خود گذاشتيم (ما آنچنان سرگرم اين كار شديم كه همه چيز حتى برادرمان را فراموش كرديم) و در اين هنگام گرگ بىرحم از راه رسيد و او را دريد»! (قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ).
«ولى مىدانيم تو هرگز سخنان ما را باور نخواهى كرد، هر چند راستگو باشيم» (وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ). چرا كه خودت قبلا چنين پيش بينى را كرده بودى و اين را بر بهانه، حمل خواهى كرد.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 18)- و براى اين كه نشانه زندهاى نيز به دست پدر بدهند، «پيراهن او (يوسف) را با خونى دروغين (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند» خونى كه از بزغاله يا بره يا آهو گرفته بودند (وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ).
اما از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد، برادران از اين نكته غافل بودند كه لااقل پيراهن يوسف را از چند جا پاره كنند تا دليل حمله گرگ باشد، آنها پيراهن برادر را كه صاف و سالم از تن او به در آورده بودند خون آلود كرده نزد پدر آوردند، پدر هوشيار پرتجربه همين كه چشمش بر آن پيراهن افتاد، همه چيز را فهميد و گفت:
شما دروغ مىگوييد «بلكه هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته» و اين نقشههاى شيطانى را كشيده است (بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً).
در بعضى از روايات مىخوانيم او پيراهن را گرفت و پشت و رو كرد و صدا زد: پس چرا جاى دندان و چنگال گرگ در آن نيست؟ و به روايت ديگرى پيراهن را به صورت انداخت و فرياد كشيد و اشك ريخت و گفت: اين چه گرگ مهربانى بوده كه فرزندم را خورده ولى به پيراهنش كمترين آسيبى نرسانده است، و سپس بىهوش شد و بسان يك قطعه چوب خشك به روى زمين افتاد ولى به هنگام وزش نسيم سرد سحرگاهى به صورتش به هوش آمد.
و با اين كه قلبش آتش گرفته بود و جانش مىسوخت اما هرگز سخنى كه نشانه ناشكرى و يأس و نوميدى و جزع و فزع باشد بر زبان جارى نكرد، بلكه گفت:
«من صبر خواهم كرد، صبرى جميل و زيبا» شكيبايى توأم با شكرگزارى و سپاس خداوند (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ).
قلب مردان خدا كانون عواطف است، جاى تعجب نيست كه در فراق فرزند، اشكهايشان همچون سيلاب جارى شود، اين يك امر عاطفى است، مهم آن است كه كنترل خويشتن را از دست ندهند يعنى، سخن و حركتى برخلاف رضاى خدا نگويد و نكند.
و سپس گفت: «من از خدا (در برابر آنچه شما مىگوييد) يارى مىطلبم» (وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ). از او مىخواهم تلخى جام صبر را در كام من شيرين كند و به من تاب و توان بيشتر دهد تا در برابر اين طوفان عظيم، خويشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستى آلوده نشود.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
نكته ها:
1- در برابر يك ترك اولى!
ابو حمزه ثمالى از امام سجاد عليه السّلام نقل مىكند كه من روز جمعه در مدينه بودم، نماز صبح را با امام سجاد عليه السّلام خواندم، هنگامى كه امام از نماز و تسبيح، فراغت يافت به سوى منزل حركت كرد و من با او بودم، زن خدمتكار را صدا زد، گفت: مواظب باش، هر سائل و نيازمندى از در خانه بگذرد، غذا به او بدهيد، زيرا امروز روز جمعه است.
ابو حمزه مىگويد: گفتم هر كسى كه تقاضاى كمك مىكند، مستحق نيست!
امام فرمود: درست است، ولى من از اين مىترسم كه در ميان آنها افراد مستحقى باشند و ما به آنها غذا ندهيم و از در خانه خود برانيم، و بر سر خانواده ما همان آيد كه بر سر يعقوب و آل يعقوب آمد! سپس فرمود: به همه آنها غذا بدهيد (مگر نشنيدهايد) براى يعقوب هر روز گوسفندى ذبح مىكردند، قسمتى را به مستحقان مىداد و قسمتى را خود و فرزندانش مىخورد، يك روز سؤال كننده مؤمنى كه روزهدار بود و نزد خدا منزلتى داشت، عبورش از آن شهر افتاد، شب جمعه بود بر در خانه يعقوب به هنگام افطار آمد و گفت: به ميهمان مستمند غريب گرسنه از غذاى اضافى خود كمك كنيد، چند بار اين سخن را تكرار كرد، آنها شنيدند و سخن او را باور نكردند، هنگامى كه او مأيوس شد و تاريكى شب، همه جا را فرا گرفت برگشت، در حالى كه چشمش گريان بود و از گرسنگى به خدا شكايت كرد، آن شب را گرسنه ماند و صبح همچنان روزه داشت، در حالى كه شكيبا بود و خدا را سپاس مىگفت، اما يعقوب و خانواده يعقوب، كاملا سير شدند، و هنگام صبح مقدارى از غذاى آنها اضافه مانده بود! سپس امام اضافه فرمود: خداوند به يعقوب در همان صبح، وحى فرستاد كه تو اى يعقوب بنده مرا خوار كردى و خشم مرا برافروختى، و مستوجب تأديب و نزول مجازات بر تو و فرزندانت شدى ... اى يعقوب من دوستانم را زودتر از دشمنانم توبيخ و مجازات مىكنم و اين به خاطر آن است كه به آنها علاقه دارم»! قابل توجه اين كه به دنبال اين حديث مىخوانيم كه ابو حمزه مىگويد از امام سجاد عليه السّلام پرسيدم: يوسف چه موقع آن خواب را ديد؟
امام عليه السّلام فرمود: «در همان شب».
از اين حديث به خوبى استفاده مىشود كه يك لغزش كوچك و يا صريحتر يك «ترك اولى» كه گناه و معصيتى هم محسوب نمىشد (چرا كه حال آن سائل بر يعقوب روشن نبود) از پيامبران و اولياى حق چه بسا سبب مىشود كه خداوند، گوشمالى دردناكى به آنها بدهد، و اين نيست مگر به خاطر اين كه مقام والاى آنان ايجاب مىكند، كه همواره مراقب كوچكترين گفتار و رفتار خود باشند.
2- دعاى گيراى يوسف!
از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود:
هنگامى كه يوسف را به چاه افكندند، جبرئيل نزد او آمد و گفت: كودك! اينجا چه مىكنى؟ در جواب گفت: برادرانم مرا در چاه انداختهاند.
گفت: دوست دارى از چاه خارج شوى؟ گفت: با خداست اگر بخواهد مرا بيرون مىآورد، گفت: خداى تو دستور داده اين دعا را بخوان تا بيرون آيى، گفت:
كدام دعا؟ گفت: بگو اللّهمّ انّى اسئلك بانّ لك الحمد لا اله الّا انت المنّان، بديع السّموات و الارض، ذو الجلال و الاكرام، ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تجعل لى ممّا انا فيه فرجا و مخرجا:
«پروردگارا! من از تو تقاضا مىكنم اى كه حمد و ستايش براى تو است، معبودى جز تو نيست، تويى كه بر بندگان نعمت مىبخشى آفريننده آسمانها و زمينى، صاحب جلال و اكرامى، تقاضا مىكنم كه بر محمد و آلش درود بفرستى و گشايش و نجاتى از آنچه در آن هستم براى من قرار دهى».
به هر حال با فرا رسيدن يك كاروان، يوسف از چاه نجات يافت.
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 19)- به سوى سرزمين مصر: يوسف در تاريكى وحشتناك چاه كه با تنهايى كشندهاى همراه بود، ساعات تلخى را گذراند اما ايمان به خدا و سكينه و آرامش حاصل از ايمان، نور اميد بر دل او افكند و به او تاب و توان داد كه اين تنهايى وحشتناك را تحمل كند و از كوره اين آزمايش، پيروز به در آيد.
چند روز از اين ماجرا گذشت خدا مىداند، به هر حال «كاروانى سر رسيد» (وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ).
و در آن نزديكى منزل گزيد، پيداست نخستين حاجت كاروان تأمين آب است، لذا «كسى را كه مأمور آب آوردن بود به سراغ آب فرستادند» (فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ).
«مأمور آب، دلو خود را در چاه افكند» (فَأَدْلى دَلْوَهُ).
يوسف از قعر چاه متوجه شد كه سر و صدايى از فراز چاه مىآيد و به دنبال آن، دلو و طناب را ديد كه بسرعت پايين مىآيد، فرصت را غنيمت شمرد و از اين عطيه الهى بهره گرفت و بىدرنگ به آن چسبيد.
مأمور آب احساس كرد دلوش بيش از اندازه سنگين شده، هنگامى كه آن را با قوت بالا كشيد، ناگهان چشمش به كودك خردسال ماه پيكرى افتاد «فرياد زد: مژده باد، اين كودكى است» به جاى آب (قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ).
كم كم گروهى از كاروانيان از اين امر آگاه شدند ولى براى اين كه ديگران باخبر نشوند و خودشان بتوانند اين كودك زيبا را به عنوان يك غلام در مصر بفروشند، «اين امر را به عنوان يك سرمايه نفيس از ديگران مخفى داشتند» (وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً).
و گفتند: اين متاعى است كه صاحبان اين چاه در اختيار ما گذاشتهاند تا براى او در مصر بفروشيم.
و در پايان آيه مىخوانيم: «و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند آگاه بود» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ).
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
(آيه 20)- «و سر انجام يوسف را به بهاى كمى- چند درهم- فروختند» (وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ).
و اين معمول است كه هميشه دزدان و يا كسانى كه به سرمايه مهمى بدون زحمت دست مىيابند از ترس اين كه مبادا ديگران بفهمند آن را فورا مىفروشند، و طبيعى است كه با اين فوريت نمىتوانند بهاى مناسبى براى خود فراهم سازند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «آنها نسبت به (فروختن) يوسف، بىاعتنا بودند» (وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread310-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
علمآموزی
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
طالِبُ العِلمِ مَحفُوفٌ بِعِنٰایَةِ اللهِ
جویندۀ دانش پیچیده در عنایت خداوند است
The seeker of knowledge is wrapped under the blessing of Allah.
عوالی اللآلی، ج1، ص292
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 21)- در كاخ عزيز مصر! داستان پرماجراى يوسف با برادران كه منتهى به افكندن او در قعر چاه شد به هر صورت پايان پذيرفت، و فصل جديدى در زندگانى اين كودك خردسال در مصر شروع شد.
به اين ترتيب كه يوسف را سر انجام به مصر آوردند، و در معرض فروش گذاردند و طبق معمول چون تحفه نفيسى بود نصيب «عزيز مصر» كه در حقيقت مقام وزارت يا نخست وزيرى فرعون را داشت گرديد.
قرآن مىگويد: «و آن كسى كه او را از سرزمين مصر خريد [عزيز مصر] به همسرش گفت: مقام وى را گرامى دار (و به چشم بردگان به او نگاه نكن) شايد براى ما سودمند باشد و يا او را به عنوان فرزند انتخاب كنيم» (وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً).
از اين جمله چنين استفاده مىشود كه عزيز مصر فرزندى نداشت و در اشتياق فرزند به سر مىبرد، هنگامى كه چشمش به اين كودك زيبا و برومند افتاد، دل به او بست كه به جاى فرزند براى او باشد.
سپس اضافه مىكند: «و اين چنين يوسف را، در آن سرزمين، متمكن و متنعم و صاحب اختيار ساختيم» (وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ).
بعد از آن اضافه مىنمايد كه: «و ما اين كار را كرديم تا تأويل احاديث را به او تعليم دهيم» (وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).
منظور از «تأويل احاديث» علم تعبير خواب است كه يوسف از طريق آن مىتوانست به بخش مهمى از اسرار آينده آگاهى پيدا كند.
در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند بر كار خود، مسلط و غالب است ولى بسيارى از مردم نمىدانند» (وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 22)- يوسف در اين محيط جديد كه در حقيقت يكى از كانونهاى مهم سياسى مصر بود، با مسائل تازهاى رو برو شد، در يك طرف دستگاه خيره كننده كاخهاى رؤيايى و ثروتهاى بىكران طاغوتيان مصر را مشاهده مىكرد، و در سوى ديگر منظره بازار برده فروشان در ذهن او مجسم مىشد، و از مقايسه اين دو با هم، رنج و درد فراوانى را كه اكثريت توده مردم متحمل مىشدند بر روح و فكر او سنگينى مىنمود و او در اين دوران دائما مشغول به خودسازى، و تهذيب نفس بود، قرآن مىگويد: «و هنگامى كه او به مرحله بلوغ و تكامل جسم و جان رسيد (و آمادگى براى پذيرش انوار وحى پيدا كرد) ما حكم و علم به او داديم» (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً).
«و اين چنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ).
منظور از «حكم و علم» كه در آيه بالا مىفرمايد ما آن را پس از رسيدن يوسف به حدّ بلوغ جسمى و روحى به او بخشيديم، يا مقام وحى و نبوت است و يا اين كه منظور از «حكم»، عقل و فهم و قدرت بر داورى صحيح كه خالى از هوى پرستى و اشتباه باشد و منظور از «علم»، آگاهى و دانشى است كه جهلى با آن توأم نباشد، و هر چه بود اين «حكم و علم» دو بهره ممتاز و پرارزش الهى بود كه خدا به يوسف بر اثر پاكى و تقوا و صبر و شكيبايى و توكل داد.
چرا كه خداوند به بندگان مخلصى كه در ميدان جهاد نفس بر هوسهاى سركش پيروز مىشوند مواهبى از علوم و دانشها مىبخشد كه با هيچ مقياس مادى قابل سنجش نيست.
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 23)- عشق سوزان همسر عزيز مصر! يوسف با آن چهره زيبا و ملكوتيش، نه تنها عزيز مصر را مجذوب خود كرد، بلكه قلب همسر عزيز را نيز بسرعت در تسخير خود درآورد، و عشق او پنجه در اعماق جان او افكند و با گذشت زمان، اين عشق، روز به روز داغتر و سوزانتر شد، اما يوسف پاك و پرهيزكار جز به خدا نمىانديشيد و قلبش تنها در گرو «عشق خدا» بود.
امور ديگرى نيز دست به دست هم داد و به عشق آتشين همسر عزيز، دامن زد.
نداشتن فرزند از يك سو، غوطهور بودن در يك زندگى پرتجمل اشرافى از سوى ديگر، و نداشتن هيچ گونه گرفتارى در زندگى داخلى- آنچنان كه معمول اشراف و متنعمان است- از سوى سوم، اين زن را كه از ايمان و تقوا نيز بهرهاى نداشت در امواج وسوسههاى شيطانى فرو برد. آنچنان كه سر انجام تصميم گرفت از او تقاضاى كامجويى كند.
او از تمام وسائل و روشها براى رسيدن به مقصود خود در اين راه استفاده كرد، و با خواهش و تمنا، كوشيد در دل او اثر كند آنچنان كه قرآن مىگويد: «آن زن كه يوسف در خانه او بود پىدرپى از او تمناى كامجويى كرد» (وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ).
سر انجام به نظرش رسيد يك روز او را تنها در خلوتگاه خويش به دام اندازد، تمام وسائل تحريك او را فراهم نمايد، جالبترين لباسها، بهترين آرايشها، خوشبوترين عطرها را به كار برد، و صحنه را آنچنان بيارايد كه يوسف نيرومند را به زانو درآورد.
قرآن مىگويد: «او تمام درها را محكم بست و گفت: بيا كه من در اختيار توام»! (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ).
شايد با اين عمل مىخواست به يوسف بفهماند كه نگران از فاش شدن نتيجه كار نباشد چرا كه هيچ كس را قدرت نفوذ به پشت اين درهاى بسته نيست.
در اين هنگام كه يوسف همه جريانها را به سوى لغزش و گناه مشاهده كرد، و هيچ راهى از نظر ظاهر براى او باقى نمانده بود، در پاسخ زليخا به اين جمله قناعت كرد و «گفت: پناه مىبرم به خدا» (قالَ مَعاذَ اللَّهِ).
او با ذكر اين جمله كوتاه، هم به يگانى خدا از نظر عقيده و هم از نظر عمل، اعتراف نمود.
سپس اضافه كرد: از همه چيز گذشته، من چگونه مىتوانم تسليم چنين خواستهاى بشوم، در حالى كه در خانه عزيز مصر زندگى مىكنم و در كنار سفره او هستم «او صاحب نعمت من است و مقام مرا گرامى داشته است» (إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ).
آيا اين ظلم و ستم و خيانت آشكار نيست؟ «مسلما ستمگران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 24)- در اينجا كار يوسف و همسر عزيز به باريكترين مرحله و حساسترين وضع مىرسد، كه قرآن با تعبير پرمعنايى از آن سخن مىگويد: «همسر عزيز مصر، قصد او را كرد و يوسف نيز، اگر برهان پروردگار را نمىديد، چنين قصدى مىنمود»! (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ).
همسر عزيز تصميم بر كامجويى از يوسف داشت و نهايت كوشش خود را در اين راه به كار برد، يوسف هم به مقتضاى طبع بشرى و اين كه جوانى نوخواسته بود، و هنوز همسرى نداشت، و در برابر هيجان انگيزترين صحنههاى جنسى قرار گرفته بود. هرگاه برهان پروردگار يعنى روح ايمان و تقوا و تربيت نفس و بالاخره مقام «عصمت» در اين وسط حائل نمىشد! چنين تصميمى را مىگرفت.
اين تفسير در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام در عبارت بسيار فشرده و كوتاهى بيان شده است آنجا كه «مأمون» خليفه عباسى از امام مىپرسد: آيا شما نمىگوييد پيامبران معصومند؟ فرمود: آرى، گفت: پس اين آيه قرآن تفسيرش چيست؟ (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ.
امام فرمود: «همسر عزيز تصميم به كامجويى از يوسف گرفت، و يوسف نيز اگر برهان پروردگارش را نمىديد، همچون همسر عزيز مصر تصميم مىگرفت، ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمىكند و به سراغ گناه هم نمىرود».
مأمون (از اين پاسخ لذت برد) و گفت: آفرين بر تو اى ابو الحسن! اكنون به تفسير بقيه آيه توجه كنيد: قرآن مجيد مىگويد: «ما اين چنين (برهان خويش را به يوسف نشان داديم) تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم» (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ).
«چرا كه او از بندگان برگزيده و با اخلاص ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ).
اشاره به اين كه اگر ما امداد غيبى و كمك معنوى را به يارى او فرستاديم، تا از بدى و گناه رهايى يابد، بىدليل نبود، او بندهاى بود كه با آگاهى و ايمان و پرهيزكارى و عمل پاك، خود را ساخته بود.
ذكر اين دليل نشان مىدهد كه اين گونه امدادهاى غيبى كه در لحظات طوفانى و بحرانى به سراغ پيامبرانى همچون يوسف مىشتافته، اختصاصى به آنها نداشته، هر كس در زمره بندگان خالص خدا و «عباد اللّه المخلصين» وارد شود، او هم لايق چنين مواهبى خواهد بود.
متانت و عفت بيان-
از شگفتيهاى قرآن كه يكى از نشانههاى اعجاز آن محسوب مىشود، اين است كه هيچ گونه تعبير زننده و ركيك و ناموزون و مبتذل و دور از عفت بيان، در آن وجود ندارد، و ابدا متناسب طرز تعبيرات يك فرد عادى درس نخوانده و پرورش يافته در محيط جهل و نادانى نيست، با اين كه سخنان هر كس متناسب و همرنگ افكار و محيط اوست.
در ميان تمام سرگذشتهايى كه قرآن نقل كرده يك داستان واقعى عشقى، وجود دارد و آن داستان يوسف و همسر عزيز مصر است.
داستانى كه از عشق سوزان و آتشين يك زن زيباى هوس آلود، با جوانى ماهرو و پاكدل سخن مىگويد.
ولى قرآن در ترسيم صحنههاى حساس اين داستان به طرز شگفت انگيزى «دقت در بيان» را با «متانت و عفت» به هم آميخته و بدون اين كه از ذكر وقايع چشم بپوشد و اظهار عجز كند، تمام اصول اخلاق و عفت را نيز به كار بسته است.
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 25)- طشت رسوايى همسر عزيز از بام افتاد! مقاومت سرسختانه يوسف، همسر عزيز را تقريبا مأيوس كرد، ولى يوسف كه در اين دور مبارزه در برابر آن زن عشوهگر و هوسهاى سركش نفس، پيروز شده بود احساس كرد كه اگر بيش از اين در آن لغزشگاه بماند خطرناك است و بايد خود را از آن محل دور سازد و لذا «با سرعت به سوى در كاخ دويد، همسر عزيز نيز بىتفاوت نماند، چنانكه آيه مىگويد: «و هر دو به سوى در، دويدند (در حالى كه همسر عزيز، يوسف را تعقيب مىكرد) و پيراهن او را از پشت كشيد و پاره كرد» (وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ).
ولى هر طور بود، يوسف خود را به در رسانيد و در را گشود، ناگهان عزيز مصر را پشت در ديدند، بطورى كه قرآن مىگويد: «آن دو، آقاى آن زن را دم در يافتند» (وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ).
در اين هنگام كه همسر عزيز از يك سو خود را در آستانه رسوايى ديد، و از سوى ديگر شعله انتقامجويى از درون جان او زبانه مىكشيد با قيافه حق به جانبى رو به سوى همسرش كرد و يوسف را با اين بيان متهم ساخت، «صدا زد: كيفر كسى كه نسبت به اهل و همسر تو، اراده خيانت كند، جز زندان يا عذاب اليم چه خواهد بود»؟ (قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 26)- يوسف در اينجا سكوت را به هيچ وجه جايز نشمرد و با صراحت پرده از روى راز عشق همسر عزيز برداشت و «گفت: او مرا با اصرار و التماس به سوى خود دعوت كرد» (قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي).
بديهى است در چنين ماجرا هر كس در آغاز كار به زحمت مىتواند باور كند كه جوان نوخاسته بردهاى بدون همسر، بىگناه باشد، و زن شوهردار ظاهرا با شخصيتى گناهكار، بنابراين شعله اتهام بيشتر دامن يوسف را مىگيرد، تا همسر عزيز را! ولى از آنجا كه خداوند حامى نيكان و پاكان است، اجازه نمىدهد، اين جوان پارساى مجاهد با نفس، در شعلههاى تهمت بسوزد، لذا قرآن مىگويد: «در اين هنگام شاهدى از خاندان آن زن گواهى داد، كه (براى پيدا كردن مجرم اصلى، از اين دليل روشن استفاده كنيد) اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد، آن زن، راست مىگويد و يوسف دروغگو است» (وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ).
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 27)- «و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ مىگويد و يوسف راستگوست» (وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
شهادت دهنده، يكى از بستگان همسر عزيز مصر بود و كلمه «مِنْ أَهْلِها» گواه بر اين است، و قاعدتا مرد حكيم و دانشمند و باهوشى بوده است و مىگويند اين مرد از مشاوران عزيز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.
(آيه 28)- عزيز مصر، اين داورى را كه بسيار حساب شده بود پسنديد، و در پيراهن يوسف خيره شد، «و هنگامى كه ديد پيراهنش از پشت پاره شده (مخصوصا با توجه به اين معنى كه تا آن روز دروغى از يوسف نشنيده بود رو به همسرش كرد و) گفت: اين كار از مكر و فريب شما زنان است كه مكر شما زنان، عظيم است» (فَلَمَّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ).
(آيه 29)- در اين هنگام عزيز مصر از ترس اين كه، اين ماجراى اسف انگيز بر ملا نشود، و آبروى او در سرزمين مصر، بر باد نرود، صلاح اين ديد كه سر و ته قضيه را به هم آورده و بر آن سرپوش نهد، رو به يوسف كرد و گفت: «يوسف تو صرف نظر كن و ديگر از اين ماجرا چيزى مگو» (يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
سپس رو به همسرش كرد و گفت: «تو هم از گناه خود استغفار كن كه از خطاكاران بودى» (وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ).
حمايت خدا در لحظات بحرانى-
درس بزرگ ديگرى كه اين بخش از داستان يوسف به ما مىدهد، همان حمايت وسيع پروردگار است كه در بحرانىترين حالات به يارى انسان مىشتابد و به مقتضاى «يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب» از طرقى كه هيچ باور نمىكرد روزنه اميد براى او پيدا مىشود و شكاف پيراهنى سند پاكى و برائت او مىگردد، همان پيراهن حادثه سازى كه يك روز، برادران يوسف را در پيشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مىكند، و روز ديگر همسر هوسران عزيز مصر را به خاطر پاره بودن، و روز ديگر نور آفرين ديدههاى بىفروغ يعقوب است، و بوى آشناى آن، همراه نسيم صبحگاهى از مصر به كنعان سفر مىكند، و پير كنعانى را بشارت به قدوم موكب بشير مىدهد! به هر حال خداوند الطاف خفيهاى دارد كه هيچ كس از عمق آن آگاه نيست، و به هنگامى كه نسيم اين لطف مىوزد، صحنهها چنان دگرگون مىشود كه براى هيچ كس حتى هوشمندترين افراد قابل پيش بينى نيست.
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 30)- توطئه ديگر همسر عزيز مصر: هر چند مسأله اظهار عشق همسر عزيز، با آن داستانى كه گذشت يك مسأله خصوصى بود كه «عزيز» هم تأكيد بر كتمانش داشت، اما از آنجا كه اين گونه رازها نهفته نمىماند، مخصوصا در قصر شاهان و صاحبان زر و زور، كه ديوارهاى آنها گوشهاى شنوايى دارد، سر انجام اين راز از درون قصر به بيرون افتاد، و چنانكه قرآن مىگويد: «گروهى از زنان شهر، اين سخن را در ميان خود گفتگو مىكردند و نشر مىدادند كه همسر عزيز با غلامش سر و سرّى پيدا كرده و او را به سوى خود دعوت مىكند» (وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ).
«و آنچنان عشق غلام بر او چيره شده كه اعماق قلبش را تسخير كرده است» (قَدْ شَغَفَها حُبًّا).
و سپس او را با اين جمله مورد سرزنش قرار دادند «ما او را در گمراهى آشكار مىبينيم»! (إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
آنها كه اين سخن را مىگفتند دستهاى از زنان اشرافى مصر بودند كه در هوسرانى چيزى از همسر عزيز كم نداشتند، چون دستشان به يوسف نرسيده بود به اصطلاح جانماز آب مىكشيدند و همسر عزيز را به خاطر اين عشق در گمراهى آشكار مىديدند!
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 31)- «هنگامى كه همسر عزيز، از مكر زنان حيلهگر مصر، آگاه شد (نخست ناراحت گشت، سپس چارهاى انديشيد و آن اين بود كه) به سراغشان فرستاد و از آنها دعوت كرد و براى آنها پشتى (گرانبها و مجلس باشكوهى) فراهم ساخت و به دست هر كدام چاقويى براى بريدن ميوه داد» اما چاقوهاى تيز، تيزتر از نياز بريدن ميوه ها! (فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً).
و اين كار خود دليل بر اين است كه او از شوهر خود، حساب نمىبرد، و از رسوايى گذشتهاش درسى نگرفته بود.
«در اين موقع (به يوسف) گفت: وارد مجلس آنان شو»! تا زنان سرزنش گر، با ديدن جمال او، وى را در اين عشقش ملامت نكنند (وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ).
زنان مصر كه طبق بعضى از روايات ده نفر و يا بيشتر از آن بودند، هنگامى كه آن قامت زيبا و چهره نورانى را ديدند، و چشمشان به صورت دلرباى يوسف افتاد، صورتى همچون خورشيد كه از پشت ابر ناگهان ظاهر شود و چشمها را خيره كند، در آن مجلس طلوع كرد چنان واله و حيران شدند كه دست از پا و ترنج از دست، نمىشناختند «هنگامى كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ و زيبا شمردند» (فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ).
و آنچنان از خود بىخود شدند كه به جاى ترنج «دستهايشان را بريدند» (وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ).
و هنگامى كه ديدند، برق حيا و عفت از چشمان جذاب او مىدرخشد و رخسار معصومش از شدت حيا و شرم گلگون شده، «همگى فرياد برآوردند كه نه، اين جوان هرگز آلوده نيست، او اصلا بشر نيست، او يك فرشته بزرگوار آسمانى است» (وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ).
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
(آيه 32)- در اين هنگام زنان مصر، قافيه را بكلى باختند و با دستهاى مجروح كه از آن خود مىچكيد و در حالى پريشان همچون مجسمهاى بىروح در جاى خود خشك شده بودند، نشان دادند كه آنها نيز دست كمى از همسر عزيز ندارند.
او از اين فرصت استفاده كرد و «گفت: اين است آن كسى كه مرا به خاطر عشقش سرزنش مىكرديد» (قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ).
همسر عزيز كه از موفقيت خود در طرحى كه ريخته بود، احساس غرور و خوشحالى مىكرد و عذر خود را موجه جلوه داده بود يكباره تمام پردهها را كنار زد و با صراحت تمام به گناه خود اعتراف كرد و گفت: «آرى من او را به كام گرفتن از خويش دعوت كردم ولى او خويشتن دارى كرد» (وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ).
سپس بىآنكه از اين آلودگى به گناه اظهار ندامت كند، و يا لااقل در برابر ميهمانان كمى حفظ ظاهر نمايد، با نهايت بىپروايى با لحن جدى كه حاكى از اراده قطعى او بود، صريحا اعلام داشت، «و اگر او (يوسف) آنچه را كه من فرمان مىدهم انجام ندهد (و در برابر عشق سوزان من تسليم نگردد) بطور قطع به زندان خواهد افتاد» (وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ).
نه تنها به زندانش مىافكنم بلكه در درون زندان نيز «مسلما خوار و ذليل خواهد شد» (وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread310-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
درخت کاری
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
إن قامَت السّاعَةُ و فی یَدِ أحَدِکُم فَسیلَةٌ، فإنِ استطاعَ أن لا یَقومَ حَتّیٰ یَغرِسَها، فَلیَغرِسْها
اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، اگر می تواند برخیزد تا آن را بکارد، حتما آن را بکارد
On the time of coming the Day of Judgment, if one of you has a sapling in hand and can stand to plant it, so he must do so.
کنز العمال، ح 9056
-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 33)- بعضى در اينجا روايت شگفت آورى نقل كردهاند و آن اين كه گروهى از زنان مصر كه در آن جلسه حضور داشتند به حمايت از همسر عزيز برخاستند و حق را به او دادند و دور يوسف را گرفتند، و هر يك براى تشويق يوسف به تسليم شدن يك نوع سخن گفتند: يكى گفت: اى جوان! اين همه خويشتن دارى و ناز براى چيست؟ چرا به اين عاشق دلداده، ترحم نمىكنى؟ مگر تو اين جمال دل آراى خيره كننده را نمىبينى؟
دومى گفت: گيرم كه از زيبايى و عشق چيزى نمىفهمى، ولى آيا نمىدانى كه او همسر عزيز مصر و زن قدرتمند اين سامان است؟ فكر نمىكنى كه اگر قلب او را به دست آورى، هر مقامى كه بخواهى براى تو آماده است؟
سومى گفت: گيرم كه نه تمايل به جمال و زيبائيش دارى، و نه نياز به مقام و مالش، ولى آيا نمىدانى كه او زن انتقامجوى خطرناكى است؟
طوفان مشكلات از هر سو يوسف را احاطه كرده بود، اما او كه از قبل خود را ساخته بود بىآنكه با زنان هوسباز و هوسران به گفتگو برخيزد رو به درگاه پروردگار آورد و اين چنين به نيايش پرداخت: «گفت: بار الها! پروردگارا! زندان (با آن همه سختيهايش) در نظر من محبوبتر است از آنچه اين زنان مرا به سوى آن مىخوانند» (قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ).
سپس از آنجا كه مىدانست در همه حال، مخصوصا در مواقع بحرانى، جز به اتكاء لطف پروردگار راه نجاتى نيست، خودش را با اين سخن به خدا سپرد و از او كمك خواست، پروردگارا! اگر كيد و مكر و نقشههاى خطرناك اين زنان آلوده را از من باز نگردانى، قلب من به آنها متمايل مىگردد و از جاهلان خواهم بود» (وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ).
-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 34)- و از آنجا كه وعده الهى هميشه اين بوده كه جهاد كنندگان مخلص را (چه با نفس و چه با دشمن) يارى بخشد، يوسف را در اين حال تنها نگذاشت و لطف حق به ياريش شتافت، آنچنان كه قرآن مىگويد: «پروردگارش اين دعاى خالصانه او را اجابت كرد» (فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ).
«و مكر و نقشه آنها را از او گرداند» (فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ).
«چرا كه او شنوا و داناست» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
هم نيايشهاى بندگان را مىشنود و هم از اسرار درون آنها آگاه است، و هم راه حل مشكل آنها را مىداند.
(آيه 35)- زندان به جرم بىگناهى: جلسه عجيب زنان مصر با يوسف در قصر «عزيز» با آن شور و غوغا پايان يافت. بيم رسوايى و افتضاح جنسى خاندان «عزيز» در نظر توده مردم روز به روز بيشتر مىشد، تنها چارهاى كه براى اين كار از طرف عزيز مصر و مشاورانش ديده شد اين بود كه يوسف را بكلى از صحنه خارج كنند، و بهترين راه براى اين كار، فرستادنش به سياه چال زندان بود، كه هم او را به فراموشى مىسپرد و هم در ميان مردم به اين تفسير مىشد كه مجرم اصلى، يوسف بوده است! لذا قرآن مىگويد: «بعد از آن كه آنها آيات و نشانههاى (پاكى يوسف) را ديدند تصميم گرفتند كه او را تا مدتى زندانى كنند» (ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ).
آرى! در يك محيط آلوده، آزادى از آن آلودگان است، نه فقط آزادى كه همه چيز متعلق به آنهاست، و افراد پاكدامن و با ارزشى همچون يوسف بايد منزوى شوند، اما تا كى، آيا براى هميشه؟ نه، مسلما نه!
(آيه 36)- از جمله كسانى كه با يوسف وارد زندان شدند، دو جوان بودند چنانكه آيه مىفرمايد: «و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند» (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ).
و از آنجا كه وقتى انسان نتواند از طريق عادى و معمولى دسترسى به اخبار پيدا كند احساسات ديگر او به كار مىافتد، تا مسير حوادث را جستجو و پيش بينى كند خواب و رؤيا هم براى او مطلبى مىشود.
از همين رو يك روز اين دو جوان كه گفته مىشود يكى از آن دو مأمور «آبدار خانه شاه» و ديگرى سرپرست غذا و آشپزخانه بود، و به علت سعايت دشمنان و اتهام به تصميم بر مسموم نمودن شاه، به زندان افتاده بودند، نزد يوسف آمدند و هر كدام خوابى را كه شب گذشته ديده بود و برايش عجيب و جالب مىنمود بازگو كرد.
«يكى از آن دو گفت: من در عالم خواب چنين ديدم كه انگور را براى شراب ساختن مىفشارم»! (قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً).
«و ديگرى گفت: من در خواب ديدم كه مقدارى نان روى سرم حمل مىكنم، و پرندگان (آسمان مىآيند و) از آن مىخورند» (وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ).
سپس اضافه كردند: «ما را از تعبير خوابمان آگاه ساز كه تو را از نيكوكاران مىبينيم» (نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ).
-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 37)- به هر حال يوسف كه هيچ فرصتى را براى ارشاد و راهنمايى زندانيان از دست نمىداد، مراجعه اين دو زندانى را براى تعبير خواب غنيمت شمرد و به بهانه آن، حقايق مهمّى را كه راهگشاى آنها و همه انسانها بود بيان داشت.
نخست براى جلب اعتماد آنها در مورد آگاهى او بر تعبير خواب كه سخت مورد توجه آن دو زندانى بود چنين «گفت: من (به زودى و) قبل از آن كه جيره غذايى شما فرا رسد شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت» (قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما).
سپس يوسف با ايمان و خدا پرست كه توحيد با همه ابعادش در اعماق وجود او ريشه دوانده بود، براى اين كه روشن سازد چيزى جز به فرمان پروردگار تحقق نمىپذيرد چنين ادامه داد: «اين علم و دانش و آگاهى من از تعبير خواب از امورى است كه پروردگارم به من آموخته است» (ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي).
و براى اين كه تصور نكنند كه خداوند، بىحساب چيزى به كسى مىبخشد اضافه كرد: «من آيين جمعيتى را كه ايمان به خدا ندارند و نسبت به سراى آخرت كافرند، ترك كردم» و اين نور ايمان و تقوا مرا شايسته چنين موهبتى ساخته است (إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ).
منظور از اين قوم و جمعيت مردم بت پرست مصر يا بت پرستان كنعان است.
(آيه 38)- من بايد از اين گونه عقايد جدا شوم، چرا كه بر خلاف فطرت پاك انسانى است، و به علاوه من در خاندانى پرورش يافتهام كه خاندان وحى و نبوت است، «و من از آيين پدران و نياكانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم» (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).
بعد به عنوان تأكيد اضافه مىكند: «براى ما شايسته نيست كه چيزى را شريك خدا قرار دهيم» (ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ). چرا كه خاندان ما، خاندان توحيد، خاندان ابراهيم بت شكن است.
«اين از مواهب الهى بر ما و بر همه مردم است» (ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ).
«ولى (متأسفانه) اكثر مردم اين مواهب الهى را شكرگزارى نمىكنند» و از راه توحيد و ايمان منحرف مىشوند (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ).
-
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 39)- زندان يا كانون تربيت؟ هنگامى كه يوسف با ذكر بحث گذشته، دلهاى آن دو زندانى را آماده پذيرش حقيقت توحيد كرد رو به سوى آنها نمود و چنين گفت: «اى هم زندانهاى من! آيا خدايان پراكنده و معبودهاى متفرق بهترند يا خداوند يگانه يكتاى قهار و مسلط بر هر چيز» (يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
گويى يوسف مىخواهد به آنها حالى كند كه چرا شما آزادى را در خواب مىبينيد چرا در بيدارى نمىبينيد؟ چرا به دامن پرستش «اللّه واحد قهار» دست نمىزنيد تا بتوانيد اين خودكامگان ستمگر را كه شما را بىگناه و به مجرد اتهام به زندان مىافكنند از جامعه خود برانيد.
(آيه 40)- سپس اضافه كرد: «اين معبودهايى كه غير از خدا مىپرستيد چيزى جز يك مشت اسمهاى بىمسمّا كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميدهايد، نيست» (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ).
اينها امورى است كه «خداوند دليل و مدركى براى آن نازل نفرموده» بلكه ساخته و پرداخته مغزهاى ناتوان شماست (ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
بدانيد «حكومت جز براى خدا نيست» (إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ) و به همين دليل شما نبايد در برابر اين بتها و طاغوتها و فراعنه سر تعظيم فرود آوريد.
و باز براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «خداوند فرمان داده جز او را نپرستيد» (أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ).
«اين است آيين و دين پا بر جا و مستقيم» كه هيچ گونه انحرافى در آن راه ندارد (ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ).
يعنى توحيد در تمام ابعادش، در عبادت، در حكومت، در فرهنگ و در همه چيز، آيين مستقيم و پا بر جاى الهى است.
«ولى (چه مىتوان كرد) بيشتر مردم آگاهى ندارند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
و به خاطر اين عدم آگاهى در بيراهههاى شرك سرگردان مىشوند و به حكومت غير «اللّه» تن در مىدهند و چه زجرها و زندانها و بدبختي ها كه از اين رهگذر دامنشان را مىگيرد.