.سرگذشت من به زهر لحظه هاي تلخ آلوده است .
من به هر فرصت كه يابم بر تو مي تازم .
شادي ات را با عذاب آلوده مي سازم
نمایش نسخه قابل چاپ
.سرگذشت من به زهر لحظه هاي تلخ آلوده است .
من به هر فرصت كه يابم بر تو مي تازم .
شادي ات را با عذاب آلوده مي سازم
مکن از خواب بیدارم خدایا
که دارم خلوتی خوش با خیالش
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد
دير گاهي ماند اجاقم سرد
و چراغم بي نصيب از نور.
خواب دربان را به راهي برد.
بي صدا آمد كسي از در،
در سياهي آتشي افروخت.
بي خبر اما
كه نگاهي در تماشا سوخت.
تکيه بر تقوي و دانش در طريقت کافريست
راهرو گر صد هنر دارد تحمل بايدش
شهسوار من که مه آئینه دار روی اوست / تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکبست
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی بد رپیر مناجات بریم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
ماه اگر خواست كه از پنجره ها
بیندم در بر او مست و پریش
آنچنان جلوه كنم كاو ز حسد
پرده ابر كشد بر رخ خویش