-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
(آيه 51)
سپس حضرت هود اضافه كرد: «اى قوم من! در دعوت خودم (هيچ گونه چشمداشتى از شما ندارم) هيچ گونه پاداشى از شما نمىخواهم» (يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً). تا گمان كنيد فرياد و جوش و خروش من براى رسيدن به مال و مقام است، و يا شما به خاطر سنگينى بار پاداشى كه مىخواهيد براى من در نظر بگيريد تن به تسليم ندهيد.
«تنها اجر و پاداش من بر آن كسى است كه مرا آفريده» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي). به من روح و جسم بخشيده و در همه چيز مديون او هستم همان خالق و رازق من.
اصولا من اگر گامى براى هدايت و سعادت شما بر مىدارم به خاطر اطاعت فرمان اوست و بنابراين بايد اجر و پاداش از او بخواهم نه از شما.
به علاوه مگر شما چيزى از خود داريد كه به من بدهيد هر چه شما داريد از ناحيه او است «آيا نمىفهميد»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 52)
سر انجام براى تشويق آنها و استفاده از تمام وسائل ممكن براى بيدار ساختن روح حق طلبى اين قوم گمراه، متوسل به بيان پاداشهاى مادى مشروط مىشود كه خداوند در اختيار مؤمنان در اين جهان مىگذارد، مىگويد: «اى قوم من! از خدا به خاطر گناهانتان طلب بخشش كنيد» (وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).
«سپس توبه كنيد و به سوى او باز گرديد» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).
اگر شما چنين كنيد «به آسمان فرمان مىدهد قطرههاى حياتبخش باران را بر شما پىدرپى فرو فرستد» (يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً).
تا كشت و زرع و باغهاى شما به كم آبى و بى آبى تهديد نشوند و همواره سرسبز و خرم باشند. به علاوه در سايه ايمان و تقوا و پرهيز از گناه و بازگشت به سوى خدا «نيرويى بر نيروى شما مىافزايد» (وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ).
هرگز فكر نكنيد كه ايمان و تقوا از نيروى شما مىكاهد، نه هرگز.
بنابراين «از راه حق روى بر نتابيد و در جاده گناه قدم مگذاريد» (وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ).
توحيد خمير مايه دعوت همه پيامبران-
تاريخ انبياء نشان مىدهد كه همه آنها دعوت خود را از توحيد و نفى شركت و هرگونه بت پرستى آغاز كردند، و در واقع هيچ اصلاحى در جوامع انسانى بدون اين دعوت ميسر نيست، چرا كه وحدت جامعه و همكارى و تعاون و ايثار و فداكارى همه امورى هستند كه از ريشه توحيد معبود سيراب مىشوند.
اما شرك سر چشمه هرگونه پراكندگى و تضاد و تعارض و خودكامگى و خود محورى و انحصار طلبى است، و پيوند اين مفاهيم با شرك و بت پرستى به مفهوم وسيعش چندان مخفى نيست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
(آيه 53)
منطق نيرومند هود! حال ببينيم اين قوم سركش و مغرور يعنى عاد در برابر برادرشان هود (ع) و نصايح و اندرزها و راهنماييهاى او چه واكنشى نشان دادند.
«آنها گفتند: اى هود تو دليل روشنى براى ما نياوردهاى» (قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ). «و ما هرگز به خاطر سخنان تو دست از دامن بتها و خدايانمان بر نمىداريم» (وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ).
«و ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد»! (وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ).
(آيه 54)
و پس از اين سه جمله غير منطقى، اضافه كردند: «ما (در باره تو) فقط مىگوييم: بعضى از خدايان ما به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده) اند» (إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ).
بدون شك هود- همان گونه كه برنامه و وظيفه تمام پيامبران است- معجزه يا معجزاتى براى اثبات حقانيت خويش به آنها عرضه داشته بود، ولى آنها به خاطر كبر و غرورى كه داشتند مانند ساير اقوام لجوج، معجزات را انكار كردند.
به هر حال هود مىبايد پاسخى دندان شكن به اين قوم گمراه و لجوج بدهد، پاسخى كه هم آميخته با منطق باشد، و هم از موضع قدرت ادا شود.
قرآن مىگويد: او در پاسخ آنها اين چند جمله را بيان كرد:
«گفت: من خدا را به شهادت مىطلبم و همه شما نيز شاهد باشيد كه من از اين بتها و خدايانتان بيزارم» (قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ).
اشاره به اين كه اگر اين بتها قدرتى دارند از آنها بخواهيد مرا از ميان بردارند، من كه آشكارا به جنگ آنها برخاستهام چرا مرا نابود نمىكنند؟!
(آيه 55)
سپس اضافه مىكند: نه فقط كارى از آنها ساخته نيست، شما هم با اين انبوه جمعيتتان قادر بر چيزى نيستيد، «از آنچه غير او (مىپرستيد) حال كه چنين است همگى دست به دست هم بدهيد و هر نقشهاى را مىتوانيد بر ضد من بكشيد و لحظهاى مرا مهلت ندهيد» اما بدانيد كارى از دست شما ساخته نيست (مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
(آيه 56)
چرا من انبوه جمعيت را به هيچ مىشمرم؟ و چرا كمترين اعتنايى به قوت و قدرت شما ندارم؟ شمايى كه تشنه خون من هستيد و همه گونه قدرت داريد. براى اين كه من پشتيبانى دارم كه قدرتش فوق قدرتها است «من توكل بر خدايى كردم كه پروردگار من و شماست» (إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ).
و بعد ادامه داد نه تنها شما، «هيچ جنبندهاى در جهان نيست مگر اين كه در قبضه قدرت و فرمان خداست» و تا او نخواهد كارى از آنان ساخته نيست (ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها).
ولى اين را نيز بدانيد خداى من از آن قدرتمندانى نيست كه قدرتش موجب خودكامگى و هوسبازى گردد و آن را در غير حق به كار برد، بلكه «پروردگار من همواره بر صراط مستقيم و جاده عدل و داد مىباشد» و كارى بر خلاف حكمت و صواب انجام نمىدهد (إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 57)
سر انجام «هود» در آخرين سخن به آنها چنين مىگويد: «اگر شما از راه حق روى برتابيد (به من زيانى نمىرسد) چرا كه من رسالت خويش را به شما ابلاغ كردم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ).
اشاره به اين كه گمان نكنيد اگر دعوت من پذيرفته نشود براى من شكست است، من انجام وظيفه كردم، انجام وظيفه، پيروزى است.
سپس همان گونه كه بت پرستان او را تهديد كرده بودند، او به طرز شديدترى آنها را به مجازات الهى تهديد مىكند و مىگويد: اگر شما دعوت حق را نپذيريد «خداوند به زودى (شما را نابود كرده و) گروه ديگرى را جانشين شما مىكند و هيچ گونه زيانى به او نمىرسانيد» (وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً).
اين قانون خلقت است، كه هرگاه مردمى لياقت پذيرا شدن نعمت هدايت و يا نعمتهاى ديگر پروردگار را نداشته باشند، آنها را از ميان برمىدارد و گروهى لايق به جاى آنان مىنشاند.
اين را هم بدانيد كه: «پروردگار من حافظ همه چيز و نگاهدارنده هرگونه حساب است» (إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ).
نه فرصت از دست او مىرود، نه موقعيت را فراموش مىكند، نه پيامبران و دوستان خود را به دست نسيان مىسپارد، بلكه همه چيز را مىداند و بر هر چيز مسلط است.
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
(آيه 58)
لعن و نفرين ابدى بر اين قوم ستمگر! در آخرين قسمت از آيات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پيامبرشان هود، به مجازات دردناك اين سركشان اشاره كرده، نخست مىگويد: «و هنگامى كه فرمان ما (داير به مجازاتشان فرا رسيد) هود و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصى كه به آنان داشتيم رهايى بخشيد» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
و باز براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «و ما اين قوم با ايمان را از عذاب شديد و غليظ رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ).
(آيه 59)
در اين آيه گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مىكند نخست مىفرمايد: «و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند» و با لجاجت، هرگونه دليل و مدرك روشنى را بر صدق دعوت پيامبرشان منكر شدند (وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ).
ديگر اين كه: آنها از نظر عمل نيز «به عصيان و سركشى در برابر پيامبران برخاستند» (وَ عَصَوْا رُسُلَهُ).
سومين گناهشان اين بود كه فرمان خدا را رها كرده «و از فرمان هر جبّار عنيدى پيروى مىكردند» (وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ).
چه گناهى از اين گناهان بالاتر، ترك ايمان، مخالفت پيامبران و گردن نهادن به فرمان جباران عنيد.
«جبّار» به كسى مىگويند كه از روى خشم و غضب مىزند و مىكشد و نابود مىكند، و پيرو فرمان عقل نيست و «عَنِيدٍ» كسى است كه با حق و حقيقت، فوق العاده مخالف است و هيچ گاه زير بار حق نمىرود.
اين دو صفت، صفت بارز طاغوتها و مستكبران هر عصر و زمان است، كه هرگز گوششان بدهكار حرف حق نيست، و با هر كس مخالف شدند با قساوت و بىرحمى، شكنجه مىكنند و مىكوبند و از ميان مىبرند.
(آيه 60)
در اين آيه كه داستان هود و قوم عاد در آن پايان مىگيرد، نتيجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنين بيان مىكند: «آنها به خاطر اعمالشان در اين دنيا مورد لعن و نفرين واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاريخ ننگين از آنها باقى نماند» (وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً).
و در روز رستاخيز گفته مىشود: «بدانيد كه قوم عاد پروردگارشان را انكار كردند» (وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ).
«دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار» (أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ).
با اين كه كلمه «عاد» براى معرفى اين گروه كافى است در آيه فوق بعد از ذكر عاد، قوم هود نيز ذكر شده است كه هم تأكيد را مىرساند و هم اشاره به اين است كه اين گروه همان كسانى هستند كه پيامبر دلسوزشان هود را آن همه ناراحت و متهم ساختند، و به همين جهت از رحمت خداوند دورند.
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
(آيه 61)
آغاز سرگذشت قوم ثمود: سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاى عبرت انگيزش بطور فشرده پايان يافت و اكنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعيتى كه طبق نقل تواريخ در سرزمين «وادى القرى» در ميان مدينه و شام زندگى داشتند.
باز در اينجا مىبينيم كه قرآن مجيد هنگامى كه سخن از پيامبر آنها «صالح» مىگويد به عنوان «برادر» از او ياد مىكند برادرى دلسوز و مهربان كه جز خيرخواهى هدف ديگرى ندارد آيه شريفه مىفرمايد: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم» (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
«گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد كه هيچ معبودى براى شما جز او نيست» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
سپس براى تحريم حسن حق شناسى آنها به گوشهاى از نعمتهاى مهم پروردگار كه سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره كرده، مىگويد: «او كسى است كه شما را از زمين آفريد» (هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ).
پس از اشاره به نعمت آفرينش، نعمتهاى ديگرى را كه در زمين قرار داده به اين انسانهاى سركش يادآورى مىكند: او كسى است كه: «عمران و آبادى زمين را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختيارتان قرار داد» (وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها).
قابل توجه اين كه قرآن نمىگويد خداوند زمين را آباد كرد و در اختيار شما گذاشت، بلكه مىگويد عمران و آبادى زمين را به شما تفويض كرد، اشاره به اين كه وسائل از هر نظر آماده است، اما شما بايد با كار و كوشش زمين را آباد سازيد و منابع آن را به دست آوريد و بدون كار و كوشش سهمى نداريد.
«اكنون كه چنين است، از گناهان خود توبه كنيد و به سوى خدا بازگرديد كه پروردگار من به بندگان خود نزديك است و درخواست آنها را اجابت مىكند» (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ).
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
(آيه 62)
اكنون ببينيم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟
آنها براى نفوذ در صالح و يا لااقل خنثى كردن نفوذ سخنانش در توده مردم از يك عامل روانى استفاده كردند، و به تعبير عاميانه خواستند هندوانه زير بغلش بگذارند، و «گفتند: اى صالح! تو پيش از اين مايه اميد ما بودى» (قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).
در مشكلات به تو پناه مىبرديم و از تو مشورت مىكرديم، و به عقل و هوش و درايت تو ايمان داشتيم، و در خيرخواهى و دلسوزى تو هرگز ترديد به خود راه نمىداديم.
اما متأسفانه اميد ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آيين بت پرستى و خدايان ما كه راه و رسم نياكان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مىشود نشان دادى كه نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ايمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى.
«راستى تو مىخواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مىپرستيدند نهى كنى»؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا).
«حقيقت اين است ما نسبت به آيينى كه تو به آن دعوت مىكنى (يعنى آيين يكتاپرستى) در شك و ترديديم، و نسبت به آن بدبين نيز هستيم» (وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ).
(آيه 63)
اما اين پيامبر بزرگ الهى بدون آن كه از هدايت آنها مأيوس گردد، و يا اين كه سخنان پر تزويرشان در روح بزرگ او كمترين اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنين پاسخ «گفت: اى قوم من! ببينيد اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد» آيا مىتوانم رسالت الهى را ابلاغ نكنم و با انحرافات و زشتيها نجنگم؟! (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً).
در اين حال «اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مىتواند مرا در برابر وى يارى دهد»؟ (فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ).
«پس (استدلال به روش نياكان و اين گونه سخنان) شما جز اطمينان به زيانكار بودنتان چيزى بر من نمىافزايد»! (فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ).
(آيه 64)
بعد براى نشان دادن معجزه و نشانهاى بر حقانيت دعوتش از طريق كارهايى كه از قدرت انسان بيرون است و تنها به قدرت پروردگار متكى است وارد شد و به آنها گفت: «اى قوم من! اين ناقه پروردگار براى شما، آيت و نشانهاى است» (وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً).
«آن را رها كنيد كه در زمين خدا از مراتع و علفهاى بيابان بخورد» (فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ).
«و هرگز آزارى به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب نزديك الهى شما را فرا خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ).
منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html
-
صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود
صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا۟ فِي دَارِكُمْ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ ذَٰلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ(65)
پس آن [ماده شتر] را پي كردند و [صالح] گفت سه روز در خانه هايتان برخوردار شويد اين وعده اي بي دروغ است(65)
فَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَٰلِحًا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ(66)
پس چون فرمان ما در رسيد صالح و كساني را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت خود رهانيديم و از رسوايي آن روز [نجات داديم] به يقين پروردگار تو همان نيرومند شكست ناپذير است(66)
وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا۟ فِي دِيَٰرِهِمْ جَٰثِمِينَ(67)
و كساني را كه ستم ورزيده بودند آن بانگ [مرگبار] فرا گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند(67)
كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا۟ فِيهَآ أَلَآ إِنَّ ثَمُودَا۟ كَفَرُوا۟ رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ(68)
گويا هرگز در آن [خانه ها] نبوده اند آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند هان مرگ بر ثمود(68)
وَلَقَدْ جَآءَتْ رُسُلُنَآ إِبْرَٰهِيمَ بِالْبُشْرَيٰ قَالُوا۟ سَلَٰمًا قَالَ سَلَٰمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ(69)
و به راستي فرستادگان ما براي ابراهيم مژده آوردند سلام گفتند پاسخ داد سلام و ديري نپاييد كه گوساله اي بريان آورد(69)
فَلَمَّا رَءَآ أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا۟ لَا تَخَفْ إِنَّآ أُرْسِلْنَآ إِلَيٰ قَوْمِ لُوطٍ(70)
و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمي شود آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسي بر دل گرفت گفتند مترس ما به سوي قوم لوط فرستاده شده ايم(70)
وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَٰهَا بِإِسْحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسْحَٰقَ يَعْقُوبَ(71)
و زن او ايستاده بود خنديد پس وي را به اسحاق و از پي اسحاق به يعقوب مژده داديم(71)
قَالَتْ يَٰوَيْلَتَيٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٌ وَهَٰذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ(72)
[همسر ابراهيم] گفت اي واي بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبي است(72)
قَالُوٓا۟ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ(73)
گفتند آيا از كار خدا تعجب مي كني رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد بي گمان او ستوده اي بزرگوار است(73)
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَٰهِيمَ الرَّوْعُ وَجَآءَتْهُ الْبُشْرَيٰ يُجَٰدِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ(74)
پس وقتي ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مي كرد(74)
إِنَّ إِبْرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّٰهٌ مُّنِيبٌ(75)
زيرا ابراهيم بردبار و نرمدل و بازگشت كننده [به سوي خدا] بود(75)
يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَآ إِنَّهُ قَدْ جَآءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ ءَاتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ(76)
اي ابراهيم از اين [چون و چرا] روي برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براي آنان عذابي كه بي بازگشت است خواهد آمد(76)
وَلَمَّا جَآءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيٓءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ(77)
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به [آمدن] آنان ناراحت و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد و گفت امروز روزي سخت است(77)
وَجَآءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ السَّئَِّاتِ قَالَ يَٰقَوْمِ هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِيٓ أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ(78)
و قوم او شتابان به سويش آمدند و پيش از آن كارهاي زشت مي كردند [لوط] گفت اي قوم من اينان دختران منند آنان براي شما پاكيزه ترند پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد آيا در ميان شما آدمي عقل رس پيدا نمي شود(78)
قَالُوا۟ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ(79)
گفتند تو خوب مي داني كه ما را به دخترانت حاجتي نيست و تو خوب مي داني كه ما چه مي خواهيم(79)
قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ ءَاوِيٓ إِلَيٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ(80)
[لوط] گفت كاش براي مقابله با شما قدرتي داشتم يا به تكيه گاهي استوار پناه مي جستم(80)
قَالُوا۟ يَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوٓا۟ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَآ أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ(81)
گفتند اي لوط ما فرستادگان پروردگار توييم آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت پس پاسي از شب گذشته خانواده ات را حركت ده و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد مگر زنت كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد بي گمان وعده گاه آنان صبح است مگر صبح نزديك نيست(81)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ(82)
پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ پاره هايي از [نوع] سنگ گلهاي لايه لايه بر آن فرو ريختيم(82)
مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّٰلِمِينَ بِبَعِيدٍ(83)
[سنگهايي] كه نزد پروردگارت نشان زده بود و [خرابه هاي] آن از ستمگران چندان دور نيست(83)
۞ وَإِلَيٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنقُصُوا۟ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيٓ أَرَيٰكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ(84)
و به سوي [اهل] م دي ن برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد براي شما جز او معبودي نيست و پيمانه و ترازو را كم مكنيد به راستي شما را در نعمت مي بينم و[لي] از عذاب روزي فراگير بر شما بيمناكم(84)
وَيَٰقَوْمِ أَوْفُوا۟ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا۟ النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا۟ فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(85)
و اي قوم من پيمانه و ترازو را به داد تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد و در زمين به فساد سر برمداريد(85)
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ(86)
اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براي شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم(86)
قَالُوا۟ يَٰشُعَيْبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِيٓ أَمْوَٰلِنَا مَا نَشَٰٓؤُا۟ إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ(87)
گفتند اي شعيب آيا نماز تو به تو دستور مي دهد كه آنچه را پدران ما مي پرستيده اند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم راستي كه تو بردبار فرزانه اي(87)
قَالَ يَٰقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَيٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَآ أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَيٰ مَآ أَنْهَيٰكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَٰحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِيٓ إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ(88)
گفت اي قوم من بينديشيد اگر از جانب پروردگارم دليل روشني داشته باشم و او از سوي خود روزي نيكويي به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم] من نمي خواهم در آنچه شما را از آن باز مي دارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم] من قصدي جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [ياري] خدا نيست بر او توكل كرده ام و به سوي او بازمي گردم(88)
وَيَٰقَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِيٓ أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَآ أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَٰلِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ(89)
و اي قوم من زنهار تا مخالفت شما با من شما را بدانجا نكشاند كه [بلايي] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما [نيز] برسد و قوم لوط از شما چندان دور نيست(89)
وَاسْتَغْفِرُوا۟ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوٓا۟ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ(90)
و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است(90)
قَالُوا۟ يَٰشُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَيٰكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَٰكَ وَمَآ أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ(91)
گفتند اي شعيب بسياري از آنچه را كه مي گويي نمي فهميم و واقعا تو را در ميان خود ضعيف مي بينيم و اگر عشيره تو نبود قطعا سنگسارت مي كرديم و تو بر ما پيروز نيستي(91)
قَالَ يَٰقَوْمِ أَرَهْطِيٓ أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَآءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ(92)
گفت اي قوم من آيا عشيره من پيش شما از خدا عزيزتر است كه او را پشت سر خود گرفته ايد [و فراموشش كرده ايد] در حقيقت پروردگار من به آنچه انجام مي دهيد احاطه دارد(92)
وَيَٰقَوْمِ اعْمَلُوا۟ عَلَيٰ مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَٰمِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَٰذِبٌ وَارْتَقِبُوٓا۟ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ(93)
و اي قوم من شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد من [نيز] عمل مي كنم به زودي خواهيد دانست كه عذاب رسواكننده بر چه كسي فرود مي آيد و دروغگو كيست و انتظار بريد كه من [هم] با شما منتظرم(93)
وَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا۟ فِي دِيَٰرِهِمْ جَٰثِمِينَ(94)
و چون فرمان ما آمد شعيب و كساني را كه با او ايمان آورده بودند به رحمتي از جانب خويش نجات داديم و كساني را كه ستم كرده بودند فرياد [مرگبار] فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند(94)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا۟ فِيهَآ أَلَا بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ(95)
گويي در آن [خانه ها] هرگز اقامت نداشته اند هان مرگ بر [مردم] م دي ن همان گونه كه ثمود هلاك شدند(95)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَا وَسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(96)
و به راستي موسي را با آيات خود و حجتي آشكار(96)
إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَاتَّبَعُوٓا۟ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَآ أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ(97)
به سوي فرعون و سران [قوم] وي فرستاديم ولي [سران] از فرمان فرعون پيروي كردند و فرمان فرعون صواب نبود(97)
يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ(98)
روز قيامت پيشاپيش قومش مي رود و آنان را به آتش درمي آورد و [دوزخ] چه ورودگاه بدي براي واردان است(98)
وَأُتْبِعُوا۟ فِي هَٰذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَٰمَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ(99)
و در اين دنيا و روز قيامت به لعنت بدرقه شدند و چه بد عطايي نصيب آنان مي شود(99)
ذَٰلِكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الْقُرَيٰ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَآئِمٌ وَحَصِيدٌ(100)
اين از خبرهاي آن شهرهاست كه آن را بر تو حكايت مي كنيم بعضي از آنها [هنوز] بر سر پا هستند و [بعضي] بر باد رفته اند(100)
وَمَا ظَلَمْنَٰهُمْ وَلَٰكِن ظَلَمُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ فَمَآ أَغْنَتْ عَنْهُمْ ءَالِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مِن شَيْءٍ لَّمَّا جَآءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ(101)
و ما به آنان ستم نكرديم ولي آنان به خودشان ستم كردند پس چون فرمان پروردگارت آمد خداياني كه به جاي خدا[ي حقيقي] مي خواندند هيچ به كارشان نيامد و جز بر هلاكت آنان نيفزود(101)
وَكَذَٰلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ الْقُرَيٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ(102)
و اين گونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت وقتي شهرها را در حالي كه ستمگر بودند [به قهر] مي گرفت آري [به قهر] گرفتن او دردناك و سخت است(102)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الْءَاخِرَةِ ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ(103)
قطعا در اين [يادآوريها] براي كسي كه از عذاب آخرت مي ترسد عبرتي است آن [روز] روزي است كه مردم را براي آن گرد مي آورند و آن [روز] روزي است كه [جملگي در آن] حاضر مي شوند(103)
وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ(104)
و ما آن را جز تا زمان معيني به تاخير نمي افكنيم(104)
يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ(105)
روزي [است] كه چون فرا رسد هيچ كس جز به اذن وي سخن نگويد آنگاه بعضي از آنان تيره بختند و [برخي] نيكبخت(105)
فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا۟ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ(106)
و اما كساني كه تيره بخت شده اند در آتش فرياد و ناله اي دارند(106)
خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَٰوَٰتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ(107)
تا آسمانها و زمين برجاست در آن ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد زيرا پروردگار تو همان كند كه خواهد(107)
۞ وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا۟ فَفِي الْجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَٰوَٰتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ عَطَآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ(108)
و اما كساني كه نيكبخت شده اند تا آسمانها و زمين برجاست در بهشت جاودانند مگر آنچه پروردگارت بخواهد [كه اين] بخششي است كه بريدني نيست(108)
فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَٰٓؤُلَآءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ(109)
پس در باره آنچه آنان [=مشركان] مي پرستند در ترديد مباش آنان جز همان گونه كه قبلا پدرانشان مي پرستيدند نمي پرستند و ما بهره ايشان را تمام و ناكاسته خواهيم داد(109)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ(110)
و به حقيقت ما به موسي كتاب [آسماني] داديم پس در مورد آن اختلاف شد و اگر از جانب پروردگارت وعده اي پيشي نگرفته بود قطعا ميان آنها داوري شده بود و بي گمان آنان در باره آن در شكي بهتان آميزند(110)
وَإِنَّ كُلًّا لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَٰلَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(111)
و قطعا پروردگارت [نتيجه] اعمال هر يك را به تمام [و كمال] به آنان خواهد داد چرا كه او به آنچه انجام مي دهند آگاه است(111)
فَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا۟ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(112)
پس همان گونه كه دستور يافته اي ايستادگي كن و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مي دهيد بيناست(112)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلَا تَرْكَنُوٓا۟ إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ(113)
و به كساني كه ستم كرده اند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما مي رسد و در برابر خدا براي شما دوستاني نخواهد بود و سرانجام ياري نخواهيد شد(113)
وَأَقِمِ الصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ الَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَٰتِ يُذْهِبْنَ السَّئَِّاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَيٰ لِلذَّٰكِرِينَ(114)
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار زيرا خوبيها بديها را از ميان مي برد اين براي پندگيرندگان پندي است(114)
وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(115)
و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمي گرداند(115)
فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُو۟لُوا۟ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مَآ أُتْرِفُوا۟ فِيهِ وَكَانُوا۟ مُجْرِمِينَ(116)
پس چرا از نسلهاي پيش از شما خردمنداني نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند جز اندكي از كساني كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كساني كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتي كه در آن بودند رفتند و آنان بزهكار بودند(116)
وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَيٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ(117)
و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهايي را كه مردمش اصلاحگرند به ستم هلاك كند(117)
وَلَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ(118)
و اگر پروردگار تو مي خواست قطعا همه مردم را امت واحدي قرار مي داد در حالي كه پيوسته در اختلافند(118)
إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(119)
مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براي همين آنان را آفريده است و وعده پروردگارت [چنين] تحقق پذيرفته است [كه] البته جهنم را از جن و انس يكسره پر خواهم كرد(119)
وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَآءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَيٰ لِلْمُؤْمِنِينَ(120)
و هر يك از سرگذشتهاي پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مي كنيم چيزي است كه دلت را بدان استوار مي گردانيم و در اينها حقيقت براي تو آمده و براي مؤمنان اندرز و تذكري است(120)
وَقُل لِّلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا۟ عَلَيٰ مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَٰمِلُونَ(121)
و به كساني كه ايمان نمي آورند بگو بر حسب امكانات خود عمل كنيد كه ما [هم] عمل خواهيم كرد(121)
وَانتَظِرُوٓا۟ إِنَّا مُنتَظِرُونَ(122)
و منتظر باشيد كه ما [نيز] منتظر خواهيم بود(122)
وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(123)
و نهان آسمانها و زمين از آن خداست و تمام كارها به او بازگردانده مي شود پس او را پرستش كن و بر او توكل نماي و پروردگار تو از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست(123)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓر تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(1)
الف لام راء اين است آيات كتاب روشنگر(1)
إِنَّآ أَنزَلْنَٰهُ قُرْءَٰنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(2)
ما آن را قرآني عربي نازل كرديم باشد كه بينديشيد(2)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَٰذَا الْقُرْءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَٰفِلِينَ(3)
ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحي كرديم بر تو حكايت ميكنيم و تو قطعا پيش از آن از بيخبران بودي(3)
إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَٰجِدِينَ(4)
[ياد كن] زماني را كه يوسف به پدرش گفت اي پدر من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ديدم [آنها] براي من سجده ميكنند(4)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ يَٰبُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَيٰٓ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا۟ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَٰنَ لِلْإِنسَٰنِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(5)
[يعقوب] گفت اي پسرك من خوابت را براي برادرانتحكايت مكن كه براي تو نيرنگي ميانديشند زيرا شيطان براي آدمي دشمني آشكار است(5)
وَكَذَٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَيٰٓ ءَالِ يَعْقُوبَ كَمَآ أَتَمَّهَا عَلَيٰٓ أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(6)
و اين چنين پروردگارت تو را برميگزيند و از تعبير خوابها به تو ميآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام ميكند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناي حكيم است(6)
۞ لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِۦٓ ءَايَٰتٌ لِّلسَّآئِلِينَ(7)
به راستي در [سرگذشت] يوسف و برادرانش براي پرسندگان عبرتهاست(7)
إِذْ قَالُوا۟ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَيٰٓ أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(8)
هنگامي كه [برادران او] گفتند يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما كه جمعي نيرومند هستيم دوستداشتنيترند قطعا پدر ما در گمراهي آشكاري است(8)
اقْتُلُوا۟ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا۟ مِنۢ بَعْدِهِ قَوْمًا صَٰلِحِينَ(9)
[يكي گفت] يوسف را بكشيد يا او را به سرزميني بيندازيد تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمي شايسته باشيد(9)
قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا۟ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَٰبَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَٰعِلِينَ(10)
گويندهاي از ميان آنان گفتيوسف را مكشيد اگر كاري ميكنيد او را در نهانخانه چاه بيفكنيد تا برخي از مسافران او را برگيرند(10)
قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَ۫نَّا عَلَيٰ يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَٰصِحُونَ(11)
گفتند اي پدر تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نميداني در حالي كه ما خيرخواه او هستيم(11)
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَٰفِظُونَ(12)
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازي كند و ما به خوبي نگهبان او خواهيم بود(12)
قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِيٓ أَن تَذْهَبُوا۟ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَٰفِلُونَ(13)
گفت اينكه او را بب ريد سخت مرا اندوهگين ميكند و ميترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد(13)
قَالُوا۟ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّآ إِذًا لَّخَٰسِرُونَ(14)
گفتند اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهي نيرومند هستيم در آن صورت ما قطعا [مردمي] بيمقدار خواهيم بود(14)
فَلَمَّا ذَهَبُوا۟ بِهِ وَأَجْمَعُوٓا۟ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَٰبَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(15)
پس وقتي او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنين كردند] و به او وحي كرديم كه قطعا آنان را از اين كارشان در حالي كه نميدانند با خبر خواهي كرد(15)
وَجَآءُوٓ أَبَاهُمْ عِشَآءً يَبْكُونَ(16)
و شامگاهان گريان نزد پدر خود [باز] آمدند(16)
قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَٰدِقِينَ(17)
گفتند اي پدر ما رفتيم مسابقه دهيم و يوسف را پيش كالاي خود نهاديم آنگاه گرگ او را خورد ولي تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نميداري(17)
وَجَآءُو عَلَيٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَيٰ مَا تَصِفُونَ(18)
و پيراهنش را [آغشته] به خوني دروغين آوردند [يعقوب] گفت [نه] بلكه ن فس شما كاري [بد] را براي شما آراسته است اينك صبري نيكو [براي من بهتر است] و بر آنچه توصيف ميكنيد خدا ياريده است(18)
وَجَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا۟ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَيٰ دَلْوَهُ قَالَ يَٰبُشْرَيٰ هَٰذَا غُلَٰمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَعْمَلُونَ(19)
و كارواني آمد پس آبآور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده اين يك پسر است و او را چون كالايي پنهان داشتند و خدا به آنچه ميكردند دانا بود(19)
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍۭ بَخْسٍ دَرَٰهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا۟ فِيهِ مِنَ الزَّٰهِدِينَ(20)
و او را به بهاي ناچيزي چند درهم فروختند و در آن بيرغبت بودند(20)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَيٰهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِۦٓ أَكْرِمِي مَثْوَيٰهُ عَسَيٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَيٰٓ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(21)
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت نيكش بدار شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندي اختيار كنيم و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تاويل خوابها را بياموزيم و خدا بر كار خويش چيره است ولي بيشتر مردم نميدانند(21)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَٰهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(22)
و چون به حد رشد رسيد او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم(22)
وَرَٰوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَٰبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّيٓ أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّٰلِمُونَ(23)
و آن [بانو] كه وي در خانهاش بود خواست از او كام گيرد و درها را [پياپي] چفت كرد و گفت بيا كه از آن توام [يوسف] گفت پناه بر خدا او آقاي من است به من جاي نيكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نميشوند(23)
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَآ أَن رَّءَا بُرْهَٰنَ رَبِّهِ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوٓءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ(24)
و در حقيقت [آن زن] آهنگ وي كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او ميكرد چنين [كرديم] تا بدي و زشتكاري را از او بازگردانيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود(24)
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(25)
و آن دو به سوي در بر يكديگر سبقت گرفتند و [آن زن] پيراهن او را از پشت بدريد و در آستانه در آقاي آن زن را يافتند آن گفت كيفر كسي كه قصد بد به خانواده تو كرده چيست جز اينكه زنداني يا [دچار] عذابي دردناك شود(25)
قَالَ هِيَ رَٰوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَٰذِبِينَ(26)
[يوسف] گفت او از من كام خواست و شاهدي از خانواده آن زن شهادت داد اگر پيراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته و او از دروغگويان است(26)
وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(27)
و اگر پيراهن او از پشت دريده شده زن دروغ گفته و او از راستگويان است(27)
فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ(28)
پس چون [شوهرش] ديد پيراهن او از پشت چاك خورده است گفت بيشك اين از نيرنگ شما [زنان] است كه نيرنگ شما [زنان] بزرگ است(28)
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنۢبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِِٔينَ(29)
اي يوسف از اين [پيشامد] روي بگردان و تو [اي زن] براي گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بودهاي(29)
۞ وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَٰوِدُ فَتَيٰهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَيٰهَا فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(30)
و [دستهاي از] زنان در شهر گفتند زن عزيز از غلام خود كام خواسته و سختخاطرخواه او شده است به راستي ما او را در گمراهي آشكاري ميبينيم(30)
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكًَٔا وَءَاتَتْ كُلَّ وَٰحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ(31)
پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت نزد آنان [كسي] فرستاد و محفلي برايشان آماده ساخت و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردي داد و [به يوسف] گفت بر آنان درآي پس چون [زنان] او را ديدند وي را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاي خود را بريدند و گفتند منزه استخدا اين بشر نيست اين جز فرشتهاي بزرگوار نيست(31)
قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَٰوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّٰغِرِينَ(32)
[زليخا] گفت اين همان است كه در باره او سرزنشم ميكرديد آري من از او كام خواستم و[لي] او خود را نگاه داشت و اگر آنچه را به او دستور ميدهم نكند قطعا زنداني خواهد شد و حتما از خوارشدگان خواهد گرديد(32)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِيٓ إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَٰهِلِينَ(33)
[يوسف] گفت پروردگارا زندان براي من دوستداشتنيتر است از آنچه مرا به آن ميخوانند و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگرداني به سوي آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد(33)
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(34)
پس پروردگارش [دعاي] او را اجابت كرد و نيرنگ آنان را از او بگردانيد آري او شنواي داناست(34)
ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعْدِ مَا رَأَوُا۟ الْءَايَٰتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّيٰ حِينٍ(35)
آنگاه پس از ديدن آن نشانهها به نظرشان آمد كه او را تا چندي به زندان افكنند(35)
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّيٓ أَرَيٰنِيٓ أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْءَاخَرُ إِنِّيٓ أَرَيٰنِيٓ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِۦٓ إِنَّا نَرَيٰكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(36)
و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزي] يكي از آن دو گفت من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براي] شراب ميفشارم و ديگري گفت من خود را [به خواب] ديدم كه بر روي سرم نان ميبرم و پرندگان از آن ميخورند به ما از تعبيرش خبر ده كه ما تو را از نيكوكاران ميبينيم(36)
قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّيٓ إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالْءَاخِرَةِ هُمْ كَٰفِرُونَ(37)
گفت غذايي را كه روزي شماست براي شما نميآورند مگر آنكه من از تعبير آن به شما خبر ميدهم پيش از آنكه [تعبير آن] به شما برسد اين از چيزهايي است كه پروردگارم به من آموخته است من آيين قومي را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كردهام(37)
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَٰلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَي النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ(38)
و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروي نمودهام براي ما سزاوار نيست كه چيزي را شريك خدا كنيم اين از عنايتخدا بر ما و بر مردم است ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نميكنند(38)
يَٰصَيٰحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(39)
اي دو رفيق زندانيم آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداي يگانه مقتدر(39)
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسْمَآءً سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَٰنٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّآ إِيَّاهُ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(40)
شما به جاي او جز نامهايي [چند] را نميپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذاري كردهايد و خدا دليلي بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است فرمان جز براي خدا نيست دستور داده كه جز او را نپرستيد اين است دين درست ولي بيشتر مردم نميدانند(40)
يَٰصَيٰحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْءَاخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ(41)
اي دو رفيق زندانيم اما يكي از شما به آقاي خود باده مينوشاند و اما ديگري به دار آويخته ميشود و پرندگان از [مغز] سرش ميخورند امري كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق يافت(41)
وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَيٰهُ الشَّيْطَٰنُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ(42)
و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان ميكرد خلاص ميشود گفت مرا نزد آقاي خود به ياد آور و[لي] شيطان يادآوري به آقايش را از ياد او برد در نتيجه چند سالي در زندان ماند(42)
وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّيٓ أَرَيٰ سَبْعَ بَقَرَٰتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٍ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيَٰيَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبُرُونَ(43)
و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را ميخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگيده ديگر اي سران قوم اگر خواب تعبير ميكنيد در باره خواب من به من نظر دهيد(43)
قَالُوٓا۟ أَضْغَٰثُ أَحْلَٰمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ(44)
گفتند خوابهايي است پريشان و ما به تعبير خوابهاي آشفته دانا نيستيم(44)
صدق الله العلي العظيم
-
صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ(45)
و آن كس از آن دو [زنداني] كه نجات يافته و پس از چندي [يوسف را] به خاطر آورده بود گفت مرا به [زندان] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم(45)
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَٰتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٍ لَّعَلِّيٓ أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ(46)
اي يوسف اي مرد راستگوي در باره [اين خواب كه] هفت گاو فربه هفت [گاو] لاغر آنها را ميخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگيده ديگر به ما نظر ده تا به سوي مردم برگردم شايد آنان [تعبيرش را] بدانند(46)
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكُلُونَ(47)
گفت هفتسال پي در پي ميكاريد و آنچه را درويديد جز اندكي را كه ميخوريد در خوشهاش واگذاريد(47)
ثُمَّ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ(48)
آنگاه پس از آن هفتسال سخت ميآيد كه آنچه را براي آن [سالها] از پيش نهادهايد جز اندكي را كه ذخيره ميكنيد همه را خواهند خورد(48)
ثُمَّ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ(49)
آنگاه پس از آن سالي فرا ميرسد كه به مردم در آن [سال] باران ميرسد و در آن آب ميوه ميگيرند(49)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَآءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَيٰ رَبِّكَ فَسَْٔلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّٰتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ(50)
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد پس هنگامي كه آن فرستاده نزد وي آمد [يوسف] گفت نزد آقاي خويش برگرد و از او بپرس كه حال آن زناني كه دستهاي خود را بريدند چگونه است زيرا پروردگار من به نيرنگ آنان آگاه است(50)
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَٰوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوٓءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الَْٰٔنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّٰدِقِينَ(51)
[پادشاه] گفت وقتي از يوسف كام [مي]خواستيد چه منظور داشتيد زنان گفتند منزه ستخدا ما گناهي بر او نميدانيم همسر عزيز گفت اكنون حقيقت آشكار شد من [بودم كه] از او كام خواستم و بيشك او از راستگويان است(51)
ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَآئِنِينَ(52)
[يوسف گفت] اين [درخواست اعاده حيثيت] براي آن بود كه [عزيز] بداند من در نهان به او خيانت نكردم و خدا نيرنگ خائنان را به جايي نميرساند(52)
۞ وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِيٓ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌۢ بِالسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ(53)
و من نفس خود را تبرئه نميكنم چرا كه نفس قطعا به بدي امر ميكند مگر كسي را كه خدا رحم كند زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است(53)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِۦٓ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ(54)
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد تا وي را خاص خود كنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستي(54)
قَالَ اجْعَلْنِي عَلَيٰ خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ(55)
[يوسف] گفت مرا بر خزانههاي اين سرزمين بگمار كه من نگهباني دانا هستم(55)
وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَآءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَآءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(56)
و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم كه در آن هر جا كه مي خواستسكونت ميكرد هر كه را بخواهيم به رحمتخود ميرسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نميسازيم(56)
وَلَأَجْرُ الْءَاخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَكَانُوا۟ يَتَّقُونَ(57)
و البته اجر آخرت براي كساني كه ايمان آورده و پرهيزگاري مينمودند بهتر است(57)
وَجَآءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا۟ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(58)
و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند [او] آنان را شناخت ولي آنان او را نشناختند(58)
وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّيٓ أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا۠ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ(59)
و چون آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد گفت برادر پدري خود را نزد من آوريد مگر نميبينيد كه من پيمانه را تمام ميدهم و من بهترين ميزبانانم(59)
فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلَا تَقْرَبُونِ(60)
پس اگر او را نزد من نياورديد براي شما نزد من پيمانهاي نيست و به من نزديك نشويد(60)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
http://uc-njavan.ir/images/agwp0qxv20cscchvn80k.gif
خداوند پیامبرش را با نوری درخشان و برهانی اشکار
و راهی روشن و کتابی هدایت گر برانگیخت.
خانواده او نیکو ترین خانواده,و درخت وجودش از بهترین
درختان است که شاخه های ان راست
و میوه های ان سر به زیر و در دسترس
همگان است.
----------------------------------------------
بخشی از ترجمه خطبه 161 نهج البلاغه
ترجمه محمد دشتی
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
من یه چیزی قبلا شنیده بودم که منبعش رو نمیدونم اما جالب بود :
اگه هو ، ناصیه ی دابّه رو بگیره ( اخذ کنه) میشه هود ؛
که البته فک کنم واسه عرفا غیر از جالب بودن ظاهری آن، معنی و مفهومی هم داشته باشه
-
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
بیکاری
امام صادق (علیه السلام) :
إنَّ اللهَ یُبغِضُ کَثرَةَ النَّومِ وَ کَثرَةَ الفَراغِ
خداوند پرخوابی و بیکاری زیاد را دشمن میدارد
Indeed Allah is hostile to much sleep and leisure.
کافی، ج5، ص84
-
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
بیکاری
امام صادق (علیه السلام) :
إنَّ اللهَ یُبغِضُ کَثرَةَ النَّومِ وَ کَثرَةَ الفَراغِ
خداوند پرخوابی و بیکاری زیاد را دشمن میدارد
Indeed Allah is hostile to much sleep and leisure.
-
پاسخ : صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود
-
پاسخ : صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود
-
پاسخ : صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود
باقیات الصالحات
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) :
إذا مٰاتَ الإنسٰانُ إنقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاٰثٍ: إلاّ بِصَدَقَةٍ جٰارِیَةٍ أو عِلمٍ یُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صٰالِحٍ یَدعوُ لَهُ
با مرگ انسان عملش قطع میشود، مگر در سه چیز: صدقۀ ماندگار، دانشی که مردم از آن بهرهمند شوند و فرزند شایستهای که برایش دعا کند.
When a person dies his deeds are finished save in three ones: a permanent charity, a knowledge from that people benefit, and a pious child who prays for him.
میزان الحکمة، ح 14287
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
http://uc-njavan.ir/images/hk47gxvpe2niovd7rjlg.gif
ابن فهد روایت کرده که خداوند به موسی(ع) وحی کرد که:
من نماز کسی را قبول می کنم که در مقابل عظمت من خاضع باشد و
به مخلوقاتم تعظیم نکند و روزش را با ذکر من به پایان برساند
و در قلبش همیشه خوف من باشد و به خاطر من نفس خویش را
از شهوت باز دارد.
-------------------------------------------------------
کلیات حدیث قدسی
تالیف:شیخ حرعاملی
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 82)- سر انجام لحظه عذاب فرا رسيد و به انتظار لوط پيامبر پايان داد، همان گونه كه قرآن مىگويد: «هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن سرزمين را زير و رو كرديم، و بارانى از سنگ، از گلهاى متحجر متراكم بر روى هم، بر سر آنها فرو ريختيم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ).
اينها كه همه چيز را وارونه كرده بودند! بايد شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زير و رو شود كه بارانى از سنگ، آخرين آثار حيات را در آنجا در هم بكوبد.
بنابراين هر گروه منحرف و ملت ستم پيشهاى چنين سرنوشتى در انتظار اوست گاهى زير باران سنگريزهها و گاهى زير ضربات بمبهاى آتشزا و زمانى زير فشارهاى اختلافات كشنده اجتماعى، و بالاخره هر كدام به شكلى و به صورتى.
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 83)- ولى اين سنگها، سنگهاى معمولى نبودند بلكه «سنگهايى بودند نشاندار، نزد پروردگار تو» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ).
اما تصور نكنيد كه اين سنگها مخصوص قوم لوط بودند «آنها از هيچ قوم و جمعيت و گروه ستمكار و ظالمى دور نيستند» (وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ).
اين قوم منحرف هم بر خويش ستم كردند و هم بر جامعهشان، هم سرنوشت ملتشان را به بازى گرفتند و هم ايمان و اخلاق انسانى را.
تحريم همجنس گرايى- همجنس گرايى چه در مردان باشد و چه در زنان در اسلام از گناهان بسيار بزرگ است و هر دو داراى حد شرعى است.
رواياتى كه در مذمت همجنس گرايى از پيشوايان اسلام نقل شده آنقدر زياد و تكان دهنده است كه با مطالعه آن هر كس احساس مىكند كه زشتى اين گناه به اندازهاى است كه كمتر گناهى در پايه آن قرار دارد.
از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هر كس با نوجوانى آميزش جنسى كند روز قيامت ناپاك وارد محشر مىشود، آن چنان كه تمام آبهاى جهان او را پاك نخواهند كرد، و خداوند او را غضب مىكند و از رحمت خويش دور مىدارد و دوزخ را براى او آماده ساخته است و چه بد جايگاهى است» ... سپس فرمود: «هرگاه جنس مذكر با مذكر آميزش كند عرش خداوند به لرزه در مىآيد».
(آيه 84)- مدين سرزمين شعيب: با پايان يافتن داستان عبرت انگيز قوم لوط نوبت به قوم «شعيب» و مردم «مدين» مىرسد همان جمعيتى كه راه توحيد را رها كردند و در سنگلاخ شرك و بت پرستى سرگردان شدند، نه تنها بت كه درهم و دينار و مال و ثروت خويش را مىپرستيدند، و به خاطر آن، كسب و تجارت با رونق خويش را آلوده به تقلب و كم فروشى و خلافكاريهاى ديگر مىكردند.
در آغاز مىگويد: «و به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم» (وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً).
كلمه «أَخاهُمْ» (برادرشان) به خاطر آن است كه نهايت محبت پيامبران را به قوم خود بازگو كند.
«مدين» در مشرق «خليج عقبه» قرار داشته و مردم آن از فرزندان اسماعيل بودند، و با مصر و لبنان و فلسطين تجارت داشتهاند.
اين پيامبر اين برادر دلسوز و مهربان همان گونه كه شيوه همه پيامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسىترين پايههاى مذهب يعنى «توحيد» دعوت كرد و «گفت: اى قوم من! خداوند يگانه را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
آنگاه به يكى از مفاسد اقتصادى كه از روح شرك و بت پرستى سر چشمه مىگيرد و در آن زمان در ميان اهل «مدين» سخت رايج بود اشاره كرده و گفت: «به هنگام خريد و فروش، پيمانه و وزن اشياء را كم نكنيد» (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ).
اين پيامبر بزرگ پس از اين دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مىكند:
نخست مىگويد: قبول اين اندرز سبب مىشود كه درهاى خيرات به روى شما گشوده شود، پيشرفت امر تجارت، پايين آمدن سطح قيمتها، آرامش جامعه، خلاصه «من خيرخواه شما هستم» (إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ). و مطمئنم كه اين اندرز نيز سر چشمه خير و بركت براى جامعه شما خواهد بود.
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد كه شعيب مىگويد: «من شما را داراى نعمت فراوان و خير كثيرى مىبينم» بنابراين دليلى ندارد حقوق مردم را ضايع كنيد.
ديگر اين كه: «من از آن مىترسم كه (اصرار بر شرك و كفران نعمت و كم فروشى) عذاب روز فراگير، همه شما را فرو گيرد» (وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ).
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 85)- اين آيه مجددا روى نظام اقتصادى آنها تأكيد مىكند و اگر قبلا شعيب قوم خود را از كم فروشى نهى كرده بود در اينجا دعوت به پرداختن حقوق مردم كرده، مىگويد: «و اى قوم من! پيمانه و وزن را با قسط و عدل وفا كنيد» (وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ).
و اين اصل يعنى «اقامه قسط و عدل» و دادن حق هر كس به او بايد بر سراسر جامعه شما حكومت كند.
سپس قدم از آن فراتر نهاده، مىگويد: «و بر اشياء (و اجناس) مردم عيب نگذاريد، و از حق آنان نكاهيد» (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ).
در پايان آيه باز هم از اين فراتر رفته، مىگويد: «و در روى زمين به فساد نكوشيد» (وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
دو آيه فوق اين واقعيت را به خوبى منعكس مىكند كه بعد از مسأله اعتقاد به توحيد، يك اقتصاد سالم از اهميت ويژهاى برخوردار است، و نيز نشان مىدهد كه به هم ريختگى نظام اقتصادى سر چشمه فساد وسيع در جامعه خواهد بود.
(آيه 86)- سر انجام به آنها گوشزد كرد كه افزايش ثروت- ثروتى كه از راه ظلم و ستم و استثمار ديگران به دست آيد- سبب بىنيازى شما نخواهد بود، بلكه «سرمايه حلالى كه براى شما باقى مىماند (هر چند كم و اندك باشد) اگر ايمان به خدا و دستوراتش داشته باشيد بهتر است» (بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
سپس گفت: وظيفه من همين ابلاغ و انذار و هشدار بود كه گفتم «و من مسؤول اعمال شما و موظف به اجبار كردنتان بر پذيرفتن اين راه نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ).
نكته: بارها گفتهايم آيات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهيم جامعى دارد كه مىتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى كلىتر و وسيعتر، تطبيق شود.
لذا در آيه مورد بحث، گرچه مخاطب قوم شعيبند، و منظور از «بَقِيَّتُ اللَّهِ» سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مايه خير و سعادت او گردد، «بَقِيَّتُ اللَّهِ» محسوب مىشود.
و از آنجا كه مهدى موعود (عج) آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابى پس از قيام پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است يكى از روشنترين مصاديق «بقية اللّه» مىباشد و از همه به اين لقب شايستهتر است، بخصوص كه تنها باقيمانده بعد از پيامبران و امامان است و در روايات متعددى به آن اشاره شده است.
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 87)- منطق بىاساس لجوجان: اكنون ببينيم اين قوم لجوج در برابر اين نداى مصلح آسمانى چه عكس العملى نشان داد.
آنها كه بتها را آثار نياكان و نشانه اصالت فرهنگ خويش مىپنداشتند و از كم فروشى و تقلب در معامله سود كلانى مىبردند، در برابر شعيب چنين «گفتند: اى شعيب! آيا اين نمازت به تو دستور مىدهد كه ما آنچه را پدرانمان مىپرستيدند ترك گوييم»؟! (قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا).
«و يا (آزادى خود را در اموال خويش از دست دهيم و) نتوانيم به دلخواهمان در اموالمان تصرف كنيم»؟ (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا).
قوم شعيب گرفتار اين اشتباه بودند كه هيچ كس نمىتواند كمترين محدوديتى براى تصرف در اموال نسبت به مالكين قائل شود در حالى كه هميشه امور مالى بايد تحت ضوابط صحيح و حساب شدهاى كه پيامبران الهى بر مردم عرضه كردهاند قرار گيرد و گر نه جامعه به تباهى خواهد كشيد.
«تو كه آدم بردبار، پرحوصله و فهميدهاى»، از تو چنين سخنانى بعيد است! (إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ).
شايد آنها فكر مىكردند نماز، اين حركات و اذكار چه اثرى مىتواند داشته باشد در حالى كه اگر آنها درست انديشه مىكردند، اين واقعيت را درمىيافتند كه نماز حس مسؤوليت و تقوا و پرهيزكارى و خداترسى و حق شناسى را در انسان زنده مىكند، او را به ياد خدا و به ياد دادگاه عدل او مىاندازد.
و به همين دليل او را از شرك و بت پرستى و تقليد كوركورانه نياكان و از كم فروشى و انواع تقلب باز مىدارد.
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 88)- اما شعيب در پاسخ آنها كه سخنانش را حمل بر سفاهت و دليل بر بىخردى گرفته بودند «گفت: اى قوم من! (اى گروهى كه شما از منيد و من هم از شما، و آنچه را براى خود دوست مىدارم براى شما هم مىخواهم) هرگاه من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم و رزق و موهبت خوبى به من داده باشد» آيا مىتوانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟ (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً).
سپس اين پيامبر بزرگ اضافه مىكند: «من هرگز نمىخواهم چيزى كه شما را از آن باز مىدارم، خودم مرتكب شوم»! (وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ).
به شما بگويم كم فروشى نكنيد و تقلب و غش در معامله روا مداريد، اما خودم با انجام اين اعمال ثروتى بيندوزم و يا شما را از پرستش بتها منع كنم اما خود در برابر آنها سر تعظيم فرود آورم، نه هرگز چنين نيست.
سر انجام به آنها مىگويد: «من يك هدف بيشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا كه در قدرت دارم» (إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ).
اصلاح عقيده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعى.
و براى رسيدن به اين هدف «تنها از خدا توفيق مىطلبم» (وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ).
و به همين دليل براى انجام رسالت خود، و رسيدن به اين هدف بزرگ «تنها بر او تكيه مىكنم و در همه چيز به او باز مىگردم» (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ).
براى حل مشكلات، با تكيه بر يارى او تلاش مىكنم، و براى تحمل شدايد اين راه، به او باز مىگردم.
(آيه 89)- سپس آنها را متوجه يك نكته اخلاقى مىكند و آن اين كه بسيار مىشود كه انسان به خاطر بغض و عداوت نسبت به كسى، و يا تعصب و لجاجت نسبت به چيزى، تمام مصالح خويش را ناديده مىگيرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشى مىسپارد، به آنها مىگويد: «و اى قوم من! مبادا دشمنى و عداوت با من شما را به گناه و عصيان و سركشى وا دارد» (وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي).
«مبادا همان بلاها و مصائب و رنجها و مجازاتهايى كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما هم برسد» (أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ).
«و قوم لوط (با آن بلاى عظيم يعنى زير و رو شدن شهرهايشان و سنگباران شدن) از شما چندان دور نيستند» (وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ).
نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد، و نه مكان زندگيشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست كمى دارد!
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 90)- و سر انجام دو دستور كه در واقع نتيجه تمام تبليغات پيشين او است به اين قوم گمراه مىدهد.
نخست اين كه: «از خداوند آمرزش بطلبيد» (وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).
تا از گناه پاك شويد، و از شرك و بت پرستى و خيانت در معاملات بر كنار گرديد.
«و پس از پاكى از گناه به سوى او بازگرديد» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).
كه او پاك است و بايد پاك شد و به سوى او رفت.
در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بىانتها.
و بدانيد گناه شما هر قدر عظيم و سنگين باشد، راه بازگشت به روى شما باز است «چرا كه پروردگار من، هم رحيم است و هم دوستدار بندگان» (إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ).
(آيه 91)- تهديدهاى متقابل شعيب و قومش: شعيب اين پيامبر بزرگ كه به خاطر سخنان حساب شده و رسا و دلنشين به عنوان خطيب الانبياء لقب گرفته، گفتارش را با صبر و حوصله و متانت و دلسوزى تمام ايراد كرد، اما ببينيم اين قوم گمراه چگونه به او پاسخ گفتند.
آنها با چهار جمله كه همگى حكايت از لجاجت و جهل و بىخبرى مىكرد جواب دادند. نخست اين كه: «گفتند: اى شعيب ما بسيارى از حرفهاى تو را نمىفهميم» (قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ).
اساسا سخنان تو سر و ته ندارد! و محتوا و منطق با ارزشى در آن نيست كه ما بخواهيم پيرامون آن بينديشيم! ديگر اين كه: «ما تو را در ميان خود ضعيف و ناتوان مىبينيم» (وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً).
گمان مكن اگر ما حساب تو را نمىرسيم به خاطر ترس از قدرت توست، «اگر ملاحظه قوم و قبيلهات (و احترامى كه براى آنها قائل هستيم) نبود (تو را به بدترين صورتى به قتل مىرسانديم يعنى) تو را سنگباران مىكرديم»! (وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ).
سر انجام گفتند: «تو براى ما فردى نيرومند و شكست ناپذير نيستى» (وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ).
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 92)- شعيب بدون اين كه از سخنان زننده و توهينهاى آنها از جا در برود، با همان منطق شيوا و بيان رسا به آنها چنين پاسخ «گفت: اى قوم من! آيا اين چند نفر قوم و قبيله من نزد شما از خداوند عزيزترند»؟ (قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ).
شما كه به خاطر فاميل من كه به گفته خودتان به من آزار نمىرسانيد چرا به خاطر «خدا» سخنانم را نمىپذيريد؟
آيا شما براى خدا احترام قائليد؟ «با اين كه او و فرمان او را پشت سر انداختهايد»؟ (وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا).
و در پايان مىگويد: فكر نكنيد خداوند اعمال شما را نمىبيند و سخنانتان را نمىشنود، يقين بدانيد كه: «پروردگار من به تمام اعمالى كه انجام مىدهيد، احاطه دارد» (إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ).
(آيه 93)- از آنجا كه مشركان قوم شعيب در آخر سخنان خود، او را تهديد ضمنى به سنگسار كردن نمودند، شعيب موضع خويش را در برابر تهديد آنها چنين مشخص مىكند: «اى قوم من! (هر چه در قدرت داريد مضايقه ننمايد و) هر كارى از دستتان ساخته است انجام دهيد» (وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ).
«من نيز كار خودم را مىكنم» (إِنِّي عامِلٌ).
«اما به زودى خواهيد فهميد چه كسى گرفتار عذاب خواركننده خواهد شد (من يا شما) و چه كسى دروغگوست» من يا شما؟ (سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ).
«و حال كه چنين است، شما در انتظار بمانيد، من هم در انتظار» (وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ). شما در انتظار اين باشيد كه بتوانيد با قدرت و جمعيت و ثروت و نفوذتان بر من پيروز شويد من هم در انتظار اين هستم كه مجازات دردناك الهى به زودى دامان شما جمعيت گمراه را بگيرد و از صفحه گيتى براندازد!
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
(آيه 94)- پايان عمر تبهكاران مدين: سر انجام مرحله نهايى فرا رسيد، چنانكه قرآن مىگويد: «هنگامى كه فرمان ما (دائر به مجازات اين قوم گمراه و ستمكار و لجوج) فرا رسيد، نخست شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به بركت رحمت خود از آن سرزمين نجات داديم» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
«سپس فرياد آسمانى و صيحه عظيم مرگ آفرين، ظالمان و ستمگران را فرو گرفت» (وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ).
و به دنبال آن مىفرمايد: «قوم شعيب بر اثر اين صيحه آسمانى در خانههاى خود به رو افتادند و مردند» و اجساد بىجانشان به عنوان درسهاى عبرتى تا مدتى در آنجا بود (فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-5.html
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدا كه رحتمش بسيار و مهربانیاش هميشگى است
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لا أَرْجُو إِلا فَضْلَهُ وَ لا أَخْشَى إِلا عَدْلَهُ وَ لا أَعْتَمِدُ إِلا قَوْلَهُ وَ لا أُمْسِكُ إِلا بِحَبْلِهِ بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاحُ وَ الْإِصْلاحُ وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلامَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطِينِ،
به نام خدايى كه جز به فضل و بخشش او اميد نبستم،و جز از عدالت او نهراسم،و جز به سخن او اعتماد نمیكنم،و جز به ريسمانش چنگ نزنم،تنها به تو پناه میآورم اى خداى بخشايشگر مهربان از ستم و دشمنى،و مصائب روزگار و اندوههاى پياپى و پيشآمدهاى ناگوار دوران و از گذشت عمر پيش از مهيّا شدن و توشه برداشتن و تنها از تو راهنمائى میجويم به سوى آنچه خير و صلاح من در آن است و فقط از تو يارى میخواهم در آنچه پيروزى و رستگارى با آن همراه است،و در پوشيدن لباس عافيت و كمال آن و فراگيرى سلامتى و دوام آن تنها به تو دل میبندم و به تو پناه میآورم اى پروردگار من از وسوسههاى شياطين و به يارى سلطنت تو دورى میجويم از ستم پادشاهان،
فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلاتِي وَ صَوْمِي وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي فَأَنْتَ اللَّهُ خَيْرٌ حَافِظا وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْكِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضا لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لا يُضَامُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لا تَنَامُ وَ اخْتِمْ بِالانْقِطَاعِ إِلَيْكَ أَمْرِي وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.
پس آنچه از نماز و روزهام صورت گرفته پذيرا باش و فردا و روزهاى پس از آن مرا بهتر از اين ساعت و امروزم قرار ده و مرا در بين خويشاوندان و بستگانم عزيز گردان،و در بيدارى و خواب نگهدارم باش،چرا كه تويى خدا و بهترين نگهدار و تويى مهربانترين مهربانان.خدايا من در امروزم و يكشنبههاى ديگر از شرك و بیدينى،به سوى تو بيزارى میجويم و دعايم را تنها براى تو خالص میكنم تا در معرض اجابت قرار گيرد،و به اميد پاداش تو بر طاعتت پايدارى میكنم،پس درود فرست بر بهترين آفريدهات محمّد آنكه دعوتكننده مردم به حقانيّت تو بود و مرا عزيز گردان با عزّت ذلّت ناپذير خود و به ديده بیخواب خودت حفظ كن، و كارم را با گسستن از همه خلق و پيوستن به تو و عمرم را با آمرزش خويش پايان بخش،همانا تويى بسيار آمرزنده و مهربان.
-
پاسخ : صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود
همت بلند
امام باقر (علیه السلام) :
لاَ شَرَفَ کَبُعدِ الهِمَّةَ
هیچ شرافت و افتخاری چون بلندهمّتی نیست
There is no glory like high-mindedness.
بحار الأنوار، ج75، ص165
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
(آيه 95)- آنچنان طومار زندگى آنها در هم پيچيده شد كه «گويا هرگز ساكن آن سرزمين نبودند» (كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها).
سر انجام همان گونه كه در آخر سرگذشت قوم عاد و ثمود بيان شد، مىفرمايد: «دور باد سرزمين مدين از لطف و رحمت پروردگار همان گونه كه قوم ثمود دور شدند» (أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ).
(آيه 96)- قهرمان مبارزه با فرعون! بعد از پايان داستان شعيب و اصحاب مدين اشاره به گوشهاى از سرگذشت «موسى بن عمران» و مبارزاتش با فرعون مىكند و اين هفتمين داستان پيامبران در اين سوره است.
سرگذشت موسى (ع) از تمام پيامبران در قرآن بيشتر آمده است، زيرا در بيش از سى سوره بيش از صد بار به ماجراى موسى و فرعون و بنى اسرائيل اشاره شده است.
ويژگى سرگذشت موسى نسبت به پيامبران ديگر اين است كه آنها بر ضد اقوام گمراه، قيام كردند، ولى موسى علاوه بر اين در برابر حكومت خودكامهاى همچون دستگاه جبار فرعون قيام نمود.
ولى بايد توجه داشت كه در اين قسمت از سرگذشت موسى، تنها يك گوشه را مىخوانيم گوشهاى كه در عين كوچكى، پيام بزرگى براى همه انسانها دارد.
نخست آيه مىگويد: «ما موسى را با معجزاتى كه در اختيار او قرار داديم و منطقى قوى و نيرومند فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
(آيه 97)- موسى را با آن معجزات كوبنده و آن منطق نيرومند «به سوى فرعون و ملأ او فرستاديم» (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اما اطرافيان فرعون كه با قيام موسى، منافع نامشروع خود را در خطر مىديدند، حاضر نشدند در برابر او و معجزات و منطقش تسليم گردند «لذا از فرمان فرعون پيروى كردند» (فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ).
«اما فرمان فرعون هرگز ضامن سعادت آنها و مايه رشد و نجات نبود» (وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ).
(آيه 98)- از آنجا كه روز رستاخيز هر قوم و ملت و گروهى با رهبر خويش، وارد محشر مىشوند و پيشوايان اين جهان، پيشوايان آن جهانند «فرعون (نيز كه رهبر گمراهان عصر خود بود) در پيشاپيش قومش وارد اين صحنه مىشود» (يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
اما به جاى اين كه اين پيشوا پيروان خود را در آن گرماى سوزان به سوى چشمه گوارايى از آب زلال ببرد «آنها را به آتش دوزخ وارد مىسازد» (فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ).
«و چه بدآبشخورى است (آتش) كه بر آن وارد مىشوند»! (وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ).
همان چيزى كه به جاى تسكين عطش، تمام وجود انسان را مىسوزاند و در عوض سيراب كردن بر تشنگيش مىافزايد.
(آيه 99)- سپس مىگويد: «آنها در اين جهان به لعنت خدا محلق گشتند (و به مجازات و كيفرهاى سخت او گرفتار شدند و در ميان امواج خروشان غرق گرديدند) و در روز رستاخيز نيز از رحمت خدا دور خواهند بود» (وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
نام ننگين آنها هميشه در صفحات تاريخ به عنوان يك قوم گمراه و جبار ثبت مىگردد، بنابراين هم در اين دنيا خسارت كردند و هم در جهان ديگر.
«و چه بد عطايى است (لعن و دورى از رحمت خدا) كه نصيب آنان مىشود» (بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ).
(آيه 100)- در آيات اين سوره سرگذشت هفت قوم از اقوام پيشين و گوشهاى از تاريخ پيامبرانشان بيان شد.
در اينجا به تمام آن داستانها اشاره كرده، به صورت يك جمع بندى مىفرمايد: «اين ماجراها گوشهاى از اخبار شهرها و آباديهاست كه ما داستانش را براى تو بازگو مىكنيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ).
همان شهرها و آباديهايى كه «قسمتى از آن هنوز برپاست، و قسمتى همچون كشتزار درو شده بكلى ويران گشته است» (مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ).
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
(آيه 101)- «اما ما به آنها ستم نكرديم بلكه آنها خودشان به خويشتن ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
آنها به بتها و خدايان دروغينشان پناه بردند «و هنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مىخواندند آنها را يارى نكردند» (فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ).
آرى! اين خدايان قلابى «جز بر هلاكت آنها نيفزودند» (وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ).
(آيه 102)- آرى «اين چنين بود مجازات پروردگار تو نسبت به شهرها و آباديهايى كه ستم مىكردند هنگامى كه آنها را تسليم هلاكت كرد» (وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ ظالِمَةٌ).
«مسلما مجازات پروردگار دردناك و شديد است» (إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ).
اين يك قانون عمومى الهى است، يك سنت و برنامه هميشگى است كه هر قوم و ملتى دست به ظلم و ستم بيالايند و پا را از مرز فرمانهاى الهى فراتر نهند و به رهبرى و راهنمايى و اندرزهاى پيامبران خدا اعتنا ننمايند خداوند آنها را سر انجام سخت مىگيرد و در پنجه عذاب مىفشارد.
(آيه 103)- و از آنجا كه اين يك قانون كلى و عمومى است بلافاصله مىفرمايد: «در اين (سرگذشتهاى عبرت انگيز و حوادث شوم و دردناكى كه بر گذشتگان گذشت) علامت و نشانهاى است (براى يافتن راه حق) براى كسانى كه از عذاب آخرت مىترسند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ).
چرا كه دنيا در برابر سراى ديگر همه چيزش كوچك و ناچيز است حتى مجازاتها و عذابهايش و جهان ديگر از هر نظر وسيعتر مىباشد، و آنها كه ايمان به رستاخيز دارند با ديدن هر يك از اين نمونهها در دنيا تكان مىخورند.
در پايان آيه اشاره به دو وصف از اوصاف روز قيامت كرده، مىگويد: «آن روزى است كه همه مردم براى آن جمع مىشوند» (ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ).
«و آن روزى است كه مشهود همگان است» (وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ).
آنچنان كه تمام انسانها در آن حاضر مىشوند و آن را مىبينند.
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
(آيه 104)- و از آنجا كه ممكن است بعضى بگويند سخن از آن روز نسيه است و معلوم نيست كى فرا مىرسد، لذا قرآن بلافاصله مىگويد: «و ما آن (مجازات) را جز تا زمان محدودى، تأخير نمىاندازيم» (وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ).
آن هم براى مصلحتى كه روشن است تا مردم جهان ميدانهاى آزمايش و پرورش را ببينند، و آخرين برنامه انبياء پياده شود.
(آيه 105)- سعادت و شقاوت! در آيات گذشته اشارهاى به مسأله قيامت و اجتماع همه مردم در آن دادگاه بزرگ شده بود. در اينجا گوشهاى از سرنوشت مردم را در آن روز بيان كرده، نخست مىگويد: «هنگامى كه آن روز فرا رسد هيچ كس جز به اراده پروردگار سخن نمىگويد» (يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
مردم در آن روز مراحل مختلفى را مىپيمايند كه هر مرحله ويژگيهايى دارد، در پارهاى از مراحل هيچ گونه پرسش و سؤالى از آنها نمىشود و حتى مهر بر دهانشان مىنهند، فقط اعضاى پيكرشان كه آثار اعمال را در خود حفظ كردهاند با زبان بىزبانى سخن مىگويند، اما در مراحل ديگر قفل از زبانشان برداشته مىشود و به اذن خداوند به سخن مىآيند و به گناهان خود اعتراف مىكنند و خطاكاران يكديگر را ملامت مىنمايند بلكه سعى دارند گناه خويش را بر گردن ديگرى نهند! به هر حال در پايان آيه اشاره به تقسيم همه مردم به دو گروه كرده، مىگويد:
«گروهى در آنجا شقى و گروهى سعيدند، گروهى خوشبخت و گروه ديگرى بدبختند» (فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ).
اين شقاوت و آن سعادت چيزى جز نتيجه اعمال و كردار و گفتار و نيات انسان در دنيا نيست.
(آيه 106)- سپس حالات شقاوتمندان و سعادتمندان را در عبارات فشرده و گويايى چنين شرح مىدهد: «اما آنها كه شقاوتمند شدند در آتش دوزخ «زفير» و «شهيق» دارند و ناله و نعره و فرياد سر مىدهند» (فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ).
و اين هر دو صداى فرياد و ناله كسانى است كه از غم و اندوه ناله سر مىدهند، نالهاى كه تمام وجود آنها را پر مىكند و نشانه نهايت ناراحتى و شدت عذاب است.
(آيه 107)- و اضافه مىكند: «آنها جادوانه در آتش خواهند ماند تا زمانى كه آسمانها و زمين برپاست» (خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).
«مگر آنچه پروردگارت اراده كند» (إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ).
«چرا كه خداوند هر كارى را اراده كند انجام مىدهد» (إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ).
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
(آيه 108)- «و اما آنها كه سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست» (وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).
«مگر آنچه پروردگار تو اراده كند» (إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ).
«اين بخشش و عطيهاى است كه هرگز از آنان قطع نمىشود» (عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ).
اسباب سعادت و شقاوت
- سعادت كه گم شده همه انسانهاست بطور خلاصه عبارتست از فراهم بودن اسباب تكامل براى يك فرد يا يك جامعه، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختى است كه عبارت از نامساعد بودن شرايط پيروزى و پيشرفت و تكامل است.
ولى بايد توجه داشت كه پايه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است اوست كه مىتواند وسائل لازم را براى ساختن خويش و حتى جامعهاش فراهم سازد، و اوست كه مىتواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخيزد و يا تسليم آن شود.
در منطق انبياء سعادت و شقاوت چيزى نيست كه در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائيهاى محيط و خانوادگى و وراثت در برابر تصميم و اراده خود انسان، قابل تغيير و دگرگونى است، مگر اين كه ما اصل اراده و آزادى انسان را انكار كنيم و او را محكوم شرايط جبرى بدانيم و سعادت و شقاوتش را ذاتى و يا مولود جبرى محيط و مانند آن بدانيم كه اين نظر بطور قطع در مكتب انبياء و همچنين مكتب عقل محكوم است.
جالب اين كه در رواياتى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه اهل بيت عليهم السّلام نقل شده، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت يا اسباب شقاوت گذارده شده كه مطالعه آنها انسان را به طرز تفكر اسلامى در اين مسأله مهم، آشنا مىسازد و به جاى اين كه براى رسيدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافى و پندارها و سنتهاى غلط برود به دنبال واقعيات عينى و اسباب حقيقى سعادت خواهد رفت.
امام صادق عليه السّلام از جدش امير مؤمنان عليه السّلام چنين نقل مىكند: «حقيقت سعادت اين است كه آخرين مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمندانهاى پايان پذيرد و حقيقت شقاوت اين است كه آخرين مرحله عمر با عمل شقاوتمندانهاى خاتمه يابد».
و نيز پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: «چهار چيز از اسباب سعادت و چهار چيز از اسباب شقاوت است اما آن چهار چيز كه از اسباب سعادت است: همسر صالح، خانه وسيع، همسايه شايسته و مركب خوب است.
و چهار چيز كه از اسباب شقاوت است: همسايه بد و همسر بد و خانه تنگ و مركب بد است».
اگر اسبابى را كه براى سعادت و شقاوت در دو حديث بالا ذكر شده با توجه بر عينيّت همه آنها و نقش مؤثرشان در زندگى بشر با اسباب و نشانههاى خرافى كه حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زيادى به آن پايبندند مقايسه كنيم به اين واقعيت مىرسيم كه تعليمات اسلام تا چه حد منطقى و حساب شده است.
هنوز بسيارند كسانى كه نعل اسب را سبب خوشبختى، روز سيزده را سبب بدبختى. پريدن از روى آتش را در بعضى از شبهاى سال سبب خوشبختى، و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختى. پاشيدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى و رد شدن زير نردبان را سبب بدبختى، و حتى آويزان كردن خرمهره را به خود يا به وسيله نقليه سبب خوشبختى و عطسه را نشانه بدبختى در انجام كار مورد نظر مىدانند و امثال اين خرافات كه در شرق و غرب در ميان اقوام و ملل مختلف فراوان است.
و چه بسيار انسانهايى كه بر اثر گرفتار شدن به اين خرافات از فعاليت در زندگى بازماندهاند و گرفتار مصيبتهاى فراوانى شدهاند.
اسلام بر تمام اين پندارهاى خرافى قلم سرخ كشيده و سعادت و شقاوت انسان را در فعاليتهاى مثبت و منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامههاى عملى و طرز تفكر و عقيده هر كس مىداند.
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
(آيه 109)- يكى از نتائج مهمى كه از شرح داستانهاى اقوام پيشين گرفته مىشود همين است كه پيامبر و به دنبال او مؤمنان راستين از انبوه دشمنان نهراسند و در شكست قوم بت پرست و ستمگرى كه با آن رو برو هستند شك و ترديدى به خود راه ندهند و به امدادهاى الهى مطمئن باشند.
لذا به پيامبر خود، مىفرمايد: «شك و ترديدى در مورد چيزى كه اينها پرستش مىكنند به خود راه مده كه اينها (هم از همان راهى مىروند كه گروهى از پيشينيان رفتند و) پرستش نمىكنند مگر همان گونه كه با نياكانشان از قبل مىپرستيدند» بنابر اين سرنوشتى بهتر از آنان نخواهند داشت (فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ).
و لذا بلا فاصله مىگويد: «ما حتما نصيب و سهم آنها را بدون كم و كاست (از مجازات و عذاب) خواهيم داد» و چنانچه به راه حق باز گردند، نصيب آنها از پاداش ما محفوظ است (وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ).
در حقيقت اين آيه، اين حقيقت را مجسم مىكند كه آنچه از سرگذشت اقوام پيشين خوانديم، اسطوره و افسانه نبود، و نيز اختصاصى به گذشتگان نداشت، سنتى است ابدى و جاودانى و در باره تمام انسانهاى ديروز و امروز و فردا. گرچه به صورتهاى مختلفى انجام مىگيرد.
(آيه 110)- باز براى تسلّى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اضافه مىكند: اگر قوم تو در باره كتاب آسمانيت يعنى قرآن اختلاف و بهانه جويى مىكنند، ناراحت نباش زيرا «ما به موسى كتاب آسمانى (تورات) داديم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذيرفتند و بعضى منكر شدند (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ).
و اگر مىبينى در مجازات دشمنان تو تعجيل نمىكنيم، به خاطر اين است كه مصالحى از نظر تعليم و تربيت و هدايت اين قوم، چنين ايجاب مىكند «و اگر (اين مصلحت نبود و) برنامهاى كه پروردگار تو از قبل در اين زمينه مقرر فرموده ايجاب تأخير نمىكرد، در ميان آنها داورى لازم مىشد و مجازات دامانشان را مىگرفت» (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ).
«هر چند آنها (اين حقيقت را هنوز باور نكردند و همچنان) نسبت به آن در شك و ترديدند شكّى آميخته با سوء ظن و بدبينى» (وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ).
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
(آيه 111)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «و پروردگارت هر يك از اين دو گروه (مؤمنان و كافران) را به پاداش اعمالشان بطور كامل مىرساند و اعمال آنها را بىكم و كاست به خودشان تحويل مىدهد» (وَ إِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمالَهُمْ).
و اين كار هيچ گونه مشكل و مشقتى براى خداوند ندارد «زيرا او (به همه چيز آگاه است و) از هر كارى كه انجام مىدهند با خبر مىباشد» (إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
جالب اين كه مىگويد: اعمالشان را به آنها مىدهيم و اين اشاره ديگرى بر مسأله تجسم اعمال است و اين كه پاداش و كيفر در حقيقت اعمال خود انسان است كه تغيير شكل مىيابد و به او مىرسد.
(آيه 112)- استقامت كن استقامت! پس از ذكر سرگذشت پيامبران و اقوام پيشين و رمز موفقيت و پيروزى آنها و پس از دلدارى و تقويت اراده پيامبر از اين طريق در اين آيه، مهمترين دستور را به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىدهد و مىگويد:
«استقامت كن همان گونه كه به تو دستور داده شده است» (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ).
استقامت كن در راه تبليغ و ارشاد، استقامت كن در طريق مبارزه و پيكار استقامت كن در انجام وظائف الهى و پياده كردن تعليمات قرآن.
ولى اين استقامت نه به خاطر خوشايند اين و آن باشد و نه از روى تظاهر و ريا، و نه براى كسب عنوان قهرمانى و نه براى بدست آوردن مقام و ثروت و كسب موفقيت و قدرت، بلكه تنها به خاطر فرمان خدا و آن گونه كه به تو دستور داده شده است بايد باشد.
اما اين دستور تنها مربوط به تو نيست، هم تو بايد استقامت كنى «و همچنين كسانى كه با تو به سوى خدا آمدهاند» بايد استقامت كنند (وَ مَنْ تابَ مَعَكَ).
استقامتى خالى از افراط و تفريط، و زياده و نقصان «و طغيان نكنيد» (وَ لا تَطْغَوْا). يعنى، استقامتى كه در آن طغيان وجود نداشته باشد.
«چرا كه خداوند از اعمال شما آگاه است» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
و هيچ حركت و سكون و سخن و برنامهاى بر او مخفى نمىماند.
آيهاى پرمحتوا و طاقت فرسا!
در حديث معروفى از ابن عباس چنين مىخوانيم: «هيچ آيهاى شديد و مشكلتر از اين آيه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل نشد و لذا هنگامى كه اصحاب از آن حضرت پرسيدند چرا به اين زودى موهاى شما سفيد شده و آثار پيرى نمايان، گشته، فرمود: مرا سوره هود و واقعه پير كرد! و در روايت ديگرى مىخوانيم: هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر فرمود:
شمّروا، شمّروا، فمارئى ضاحكا: «دامن به كمر بزنيد، دامن به كمر بزنيد (كه وقت كار و تلاش است) و از آن پس پيامبر هرگز خندان ديده نشد»! دليل آن هم روشن است، زيرا چهار دستور مهم در اين آيه وجود دارد كه هر كدام بار سنگينى بر دوش انسان مىگذارد.
امروز هم مسؤوليت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامى در اين چهار جمله خلاصه مىشود استقامت، اخلاص، رهبرى مؤمنان و عدم طغيان و تجاوز، و بدون به كار بستن اين اصول، پيروزى بر دشمنانى كه از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه كردهاند و از تمام وسائل فرهنگى و سياسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى بر ضد ما بهرهگيرى مىكنند امكان پذير نمىباشد.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread306-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود
درخت کاری
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
إن قامَت السّاعَةُ و فی یَدِ أحَدِکُم فَسیلَةٌ، فإنِ استطاعَ أن لا یَقومَ حَتّیٰ یَغرِسَها، فَلیَغرِسْها
اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، اگر می تواند برخیزد تا آن را بکارد، حتما آن را بکارد
On the time of coming the Day of Judgment, if one of you has a sapling in hand and can stand to plant it, so he must do so.
کنز العمال، ح 9056