فقـط هشت واحد نمـودی تو پاسدراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
نمایش نسخه قابل چاپ
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاسدراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
کی عطر سای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتا تو از کجایی کاشفته می نمایی /گفتم منم غریبی از شهر بی نوایی
گلبرگ راز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست / جان ما سوخت نپرسید که جانانه کیست
جایی که که تخت و مسند جم میرود به باد
گر غم خوریم خوش نبود که می خوریم
گرچه دیوار افکند سایه درازباز گردد سوی ما آن سایه باز
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید.