كنار آشيانه ات من آشيانه مى كنم
فضاى آشيانه را پر از ترانه مى كنم ،
كسى سوال مى كند به خاطر چه زنده اى ،
و من براى زندگى تو را بهانه مى كنم
__________________
نمایش نسخه قابل چاپ
كنار آشيانه ات من آشيانه مى كنم
فضاى آشيانه را پر از ترانه مى كنم ،
كسى سوال مى كند به خاطر چه زنده اى ،
و من براى زندگى تو را بهانه مى كنم
__________________
لم گرفته است...می خواهم بگريم اما اشك به ميهمانی چشمانم نمی آيد ,تنم خسته و روحم رنجور گشته و ميخواهم از اين همه ناراحتی بگريزماما پا هايم مرا ياری نميكنند . مانند پرنده ايی در قفس زندانی گشته ام .از اين همه تكرار خسته شده ام ,چقدر دلم ميخواهد طعم واقعی زندگی را بچشم ,چقدر دلم ميخواهد مثل قديم عاشق هم بوديم , چقدر دلم ميخواهدمثل قديم كلمه ی دوستت دارم را هر روز از زبانت بشنوم ,ولی افسوس آن كلمه كه مرا به زندگی اميدوار می كردحال به فرا موشی سپرده شد و جايش را تحقير گرفت
بدون هیچ درخواستی مرا دریاب تا بدانی که وجودم برای توست مرا بخوان
تا بدانی که تمام من به اسم توست
خرسندم که با تو هستم و تو را در کنار دارم
وقتی دنیا با ما سر جنگ داشت
تنها یاد تو برایم راه توشه بود
و اسم تو را
بر تک درخت باغ سرد تنهایی هایم حک کردم
«نه بستهام به كس دل نه بسته كس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها، رها، رها، من
زمن هر آن كه او دور چو دل به سينه نزديك
به من هر آن كه نزديك ازو جدا، جدا، من!»
به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم تو شد روز تازه
سهم من اشک کهبریزم
به همین سادگی کم شد
عمر گلبوته تو دستم
گله از تو نیستمیدونم
خودم اینو از تو خواستم
به جون ستاره هامون
تو عزیزتر ازچشامی
هر جا هستی خوب و خوش باش
تا ابد بغض صدامی
تو رو محض لحظههامون
نشه باورت یه وقتی
که دوست ندارم اینو
به خدا گفتم به سختی
من اگه دوست نداشتم
پای غم هات نمی موندم
واست این همه ترانه
از ته دل نمیخوندم
اگه گفتم برو خوبم
واسه این بود که می دیدم
داری آب می شی ، میمیری
اینو از همه شنیدم
دارم از دوریت می میرم ؛
تا کنار من نسوزی
ازدلم نمی ری عمرم
نفسامی که هنوزی
تو رو محض خیره هامون
که نفس نفس خداشد
از همون لحظه که رفتی
روحم از تنم جدا شد
تو كه تنها نمي موني
من تنها رو دعا كن
خاطراتمو نگه دار
اما دستامو رها كن
دست تو اول عشق
بسپرش به آخرين مرد
مردي كه پشت يك ديوار
واسه چشمات گريه ميكرد
گريه مي كرد
گريه مي كرد
و در پس روزهاي ابري نهفته اي
و من بي قرار بارشم
اي ابرها در امتداد انتظارم با يكدگر بر خورد كنيد
تو در پشت برهنگي اندام بيد نشسته اي
و من بي تاب تنپوشي از سبزينه ها هستم
اي بيدها عرياني تان را با شكوفه هاي استقامت من بپوشانيد
تو دركنار كودكي غنچه آرميده اي
و من كهولت شاخه ها بسر مي برم
اي لحظه هاي ناب ، غنچه هاي گمگشته را
در شاخسار خميده ام پيدا كنيد
ین چه رازیست که در میکده عشاق به آن می خندند.
نکند راز من و تو باشد.
نکند عهد شکستی و...
یادمان باشد:
آسمان شاهد عهدیست که با هم بستیمابرها در سفرند آسماناما هست.
وقتی عشق فرمان دهد
"محال" سر تسلیم فرود می آورد.
به نیروی عشقی که در نهان به خدا داشتم،
و به قدرت پارسائی ها که در خلوت خویش ورزیده ام،
و به اعجاز ایمانم به نور،
بر سر این قیامت انفجارهای بی امان فریاد زدم:
آرام!...
شبم روز شد و "نار"م ،"نیروانا".
حریق نمرودی بر من گلستان ابراهیمی گشت.
هر گلوله ی آتشی ، گل سرخی!
روحی که در درد پخته می شود
آرام می گیرد
احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمی تواند یافت
آرام می گیرد
کسی که می داند کسی از راه نخواهد رسید
به یقین می رسد
غم، هنگامی بی آرامت می کند
که دلواپس شادی هم باشی
آرامش غمگین!
سکوت بر سر فریاد
سکونت گرفتن در طوفان
برای عاشقی دیره
ولی باز دست تقدریه
تا دستامون نره بالا
جایی بارون نمی گیره
دلی که دادمش دستت
دیگه از زندگی سیره
نیومد وقتی ام اومد
فقط گفت که داره می ره
نگفتم من خداحافظ
آخه قلبم هنوز گیره
بدون این قلب دیوونه
دیگه محتاج زنجیره
بمون این زخم رو بدتر کن
عجیب محتاج شمشیره
بریزم اشکام رو شاید
آخه این آخرین تیره
نگی تو اونی که رفته
وجودش غرق تقصیره
فدای او که تو خوابم
من رو تحویل نمی گیره