نمایش نسخه قابل چاپ
ﺩﯾـــــــﻮﺍﻧﻪ ﺍَﺕ ﻣﯽ
ﺷﻮﻡ
ﻧﮕــــــﺎﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ
ﮐﻨﯽ ،
ﺩﯾـــــــﻮﺍﻧﻪ ﺗَــــــﺮ
ﻭﻗـــــﺘﯽ ...
ﻧﮕﺎﻫــــــﻢ ،
ﻧﻤــــــﯽ ﮐُﻨــــــﯽ ...
ﻓﺮﺳﺘﻨﺪﻩ : AR m IN
ﻓـﺪﺍﮮ ﺻـﺪﺁﻗــﺖ ﺍﻭﻥ
ﺑﮯﺳـﻮﺍﺩﮮ ﮐـﮧ ﻭﻗـﺘـﮯ
ﺍﺯﺵ ﭘــﺮﺳــﯿﺪﻥ
ﻋﺸــﻖ
ﭼــﻨـﺪﺣﺮﻓــﮧ ؟
ﮔـﻔـﺖ :
ﭼـﻬــــﺎﺭﺣـﺮﻓــ ـ
ﻫﻤـﮧ ﺑـﻬـﺶ ﺧﻨـﺪﯾـﺪﻥ
ﺩﺭﺣــﺂﻟـﮯ ﮐـﮧ ﺩﺍﺷـﺖ
ﺑـﺎ ﺧـﻮﺩ ﺯﻣﺰﻣــﮧ
ﻣـﮯﮐـﺮﺩ
ﻣــﺎﺩﺭ ﻣـﮕـﮧ
ﭼﻨـﺪﺣﺮﻓـﮧ؟؟ ♥!
ﻓﺮﺳﺘﻨﺪﻩ : AR m IN
ﺟﻬﺎﻥ ﮐﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺗﺎ ﻣﺎﻩ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﻭﻡ ، ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﺎﻧﻪ
ﺍﺕ ﺑﺎﺷﺪ .
چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !
دودی که از دهانم بیرون میاد ، دود سیگار نیست !
قلبم سوخته …
اگر در شبی از شبهای تابستان صدای کف زدن ب گوشتان رسید،آگاه باشید که صدای رقص و پایکوبی نیست،بلکه یکی از ابنای بشر دست خالی ب نبردی تن به تن با پشه و انبوه دژخمیان خونخوار رفته است!
.....
.....
دوران مدرسه زنگ اخر کة میخورد
دادزنان می دویدیم بیرون لای در گیر می کردیم
بعد 2 ساعت وایمیستادیم با دوستامون بریم خونه !!
از همون بچگی خود درگیری داشتیم
كــافيـسـت تــو را بـه نــام بـخــوانـم
تــا بـبـيــنـي
" لـكـنــت " عــاشـقــانـه تـريــن لـهـجــه هاسـت...
و چگــونه لــرزش لـب هـاي مــن
دنـيــا را بـه حـاشيـه مـي بــرد.
چنان بر سرم آورده دوستت دارم های دروغ او..! که حتی از محبتهای مادرم هم میترسم..!
*
*
چه درد بدیست…
بزرگ شدن درد هایت، قبل از خودت!
“عشق” یعنى: اختیار بدى که نابودت کند، اما…
”اعتماد” کنى که این کار را نمى کند…!
*
*
ای ساده دل بکش درد که حقت این است، از زمانه بشو سرد که حقت این است
هر چه گفتم مشو عاشق نشنیدی، بکش از مردم نامرد که حقت این است. . .
دلم نگرفته از اینکه رفته ای… دلگیرم از همه دوست داشتن هایی که گفتی ولی نداشتی…..!!!
.
.
.
و چــــه اشتبــــاه بزرگــــی اســــت ...
مــــردن بــــرای کســــی کــــه ,
قبــــل از تــــو بــــرای خیلی هــــا مــــرده .......!
.
.
.
" دل "
تنهــــا عضــــوی اســــت کــــه ,
بــــا " نگــــاه " لمــــس می شــــود ......
مهم نيست كه شانه هايت تجسم است
و آغوشت خيال!
همه ی يادت اينجاست
نگاهت ... صدايت ... خنده هايت ...
ديگر چه مي خواهم؟
هيچ!
دستانت را در دستهايم جا گذاشتی
نگاهت را در نگاهم
و خيالت را در خيالم...
و من آرامم ... آرامتر از هميشه
نگران اشک هایم نباش !
از لبخندم بترس که معنایش اشک های فردای توست …
سخت افسوس میخورم برای تمام روزهایی که بی تو گذشتند
و تمام شب هایی که با تو نمی گذرند
میبینی دلبندم!؟
هنوز رویایت تمام زندگی من است
سرتاسر ســـــال از مزرعـ ـه مواظبت کرد
در آغاز فصلِ ســ ـ ـرد تنش هیزم آتـــــــش کشآورز شد.
پــــ ـاداش وفـا داری جز این نیست .
بــــرایــت ون یکاد میخـــوانم
و آیـــت الکـــرسی...!!
این هــاهم که نبــــاشند سلـــــامت
خواهی مـــاند..
نگــــاه عــــــ♥ـــاشق
دعاست..(!)
بـه شـــوق ِ دیــــدارت …
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و مـژه هـایـم …
دیـشـب ،
قـصـه ات را
بـرای کـسـی مـیـگـفـتـم
بـاز دوبـاره ؛
عـاشـقـت شـدم ...!
می دونــــی زیباتــــرین حس چیــــه؟
اینــــکه بدونـــی در اوج تنهایـــی یکـــــی هست که به فکــــرته
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ
ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻦ
ﻭ ﭼﻪ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﻭ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻮ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ
ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ ﺑﮧ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻨﮩﺎ ﺁﻣﺪﮦ ﺍﻡ،ﺗﻨﮩﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ...
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ
ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦ
ﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ.
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﻦ ﺑﺪﺍﻧﯽ
ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻣﻦ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺗﻮست
روزگاری ست که شیطان فریاد میزند
آدم پیدا کنید، سجده خواهم کرد...!