تو سکوت میکنی و فریاد زمانم را نمی شنوی !
یک روز ....
من سکوت خواهم کرد ؛
و تو آن روز ....
برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید ... !!!
نمایش نسخه قابل چاپ
اشتباه از من بود...
من از كسي انتظار داشتم سكوتم را بفهمد...
كه حتي فريادهايم را نشنيد....
منو شکستی ...
غرورم رو ... اعتمادم رو ... وجودم رو ... احساسمو ... خنده هامو ... گریه هامو ...
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم
توی شب هام شب سردی ندارم
گذشتی از منو ساکت نشستم
گذشتی از منو دیدی که خسته م
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم
واسه ی دیدن بارون اشکام ، دوباره خاطره هامو سوزوندم
ولی تو اینجا نبودی ببینی ، چجوری پای نگاه تو موندم
دلم گرفته از خودم
خودم اسیر غم شدم
شدم غریب غصه خودم
شب هایی که خوابم نمی برد ...
تورا در رویاهایم به آغوش می کشم تا آرام شوم ...
گرچه می دانم تو در آغوش دیگری
خواب هفت پادشاه را می بینی
از من نرنــــــــــج…
نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…
فقط خســــته ام…
خسته از اعتــــــمادی بیــــجا…
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه