پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
سوره نجم [53]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 62 آیه دارد
محتواى سوره:
این سوره به گفته بعضى نخستین سورهاى است که پیامبر بعد از علنى کردن دعوت خود آن را آشکارا و با صداى بلند در حرم مکه تلاوت کرد، و مشرکان به آن گوش دادند، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشرکان سجده کردند! به هر حال این سوره به خاطر «مکى» بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت» و «معاد» دارد، و با تهدیدهاى کوبنده و انذارهاى مکرر به بیدارى کفار مىپردازد.
محتواى این سوره را در هفت بخش مىتوان خلاصه کرد:
1- در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقیقت وحى سخن مىگوید و تماس مستقیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با پیک وحى «جبرئیل» روشن مىسازد، و ساحت مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این که چیزى جز وحى الهى بگوید مبرا مىکند.
2- در بخش دیگرى از این سوره از معراج پیامبر سخن گفته، و گوشههائى از آن را با عباراتى کوتاه و پرمعنى مجسم مىکند.
3- سپس به خرافات مشرکان در زمینه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور دیگرى که جز از روى هوى و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در این رابطه نکوهش مىکند، و از پرستش آنها برحذر مىدارد.
4- در بخش دیگرى راه توبه را به روى این منحرفین و عموم گنهکاران باز مىکند، و آنها را به مغفرت واسعه حق نوید مىدهد، و تأکید مىکند که هر کس مسؤول اعمال خویش است و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىکشد.
5- براى تکمیل این اهداف در بخش دیگرى از این سوره گوشههائى از مسأله «معاد» را منعکس مىسازد، و دلیل روشنى براى این مسأله از آنچه در نشئه دنیا وجود دارد اقامه مىکند.
6- مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که در طریق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، مىکند.
7- و سر انجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پایان مىبخشد.
ضمنا نامگذارى این سوره به «النجم» به خاطر نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «هر کس سوره «النّجم» را بخواند خداوند به عدد هر یک از کسانى که به پیامبر ایمان آوردند و کسانى که او را انکار کردند ده حسنه به او عطا مىکند».
مسلما چنین پاداشهاى عظیمى از آن کسانى است که تلاوت این سوره را وسیلهاى براى اندیشیدن، و سپس عمل، قرار دهند، و تعلیمات مختلف این سوره در زندگى آنها پرتوافکن شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
قابل توجه این که سوره پیشین (سوره طور) با کلمه «النّجوم» (ستارگان) پایان یافت، و این سوره با کلمه «النّجم» (ستاره) آغاز مىشود که خداوند به آن سوگند یاد کرده، مىفرماید: «سوگند به ستاره هنگامى که افول مىکند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى).
ظاهر آیه آنچنان که اطلاق واژه «النّجم» اقتضا مىکند سوگند به همه ستارگان آسمان است که از نشانههاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است.
تکیه بر غروب آنها، در حالى که طلوع آنها بیشتر جلب توجه مىکند به خاطر آن است که غروب ستارگان دلیل بر حدوث آنها مىباشد و نیز دلیل است بر نفى عقیده ستاره پرستان همان گونه که در داستان ابراهیم (ع) آمده است.
(آیه 2)
اما ببینیم این سوگند براى چه یاد شده است؟ آیه مورد بحث چنین توضیح مىدهد: «که هرگز دوست شما [محمّد صلّى اللّه علیه و آله] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است» (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى). او همیشه در مسیر حق گام برمىدارد، و در گفتار و کردارش کمترین انحرافى نیست.
(آیه 3)
سپس براى تأکید این مطلب، و اثبات این که آنچه مىگوید از سوى خداست، مىافزاید: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید» (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى).
این تعبیر شبیه استدلالى است براى آنچه در آیه قبل در زمینه نفى ضلالت و غوایت آمده، چرا که سر چشمه گمراهیها غالبا پیروى از هواى نفس است.
(آیه 4)
سپس با صراحت تمام مىگوید: «آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى).
او از خودش چیزى نمىگوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است، بررسى آیات قرآن نیز گواهى مىدهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد- تا چه رسد به انسان درس نخواندهاى که در محیطى مملو از جهل و خرافات پرورش یافته- قادر نیست سخنانى چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرنها الهامبخش مغزهاى متفکران است، و مىتواند پایهاى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد.
ضمنا این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز شامل مىشود چرا که این آیه با صراحت مىگوید: او از روى هوى سخن نمىگوید هر چه مىگوید وحى است.
حدیث جالب زیر شاهد دیگرى بر این مدعاست.
«سیوطى» که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر «در المنثور» چنین نقل مىکند: «روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد درهاى خانههائى که به داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گشوده مىشد (جز در خانه على علیه السّلام) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که «حمزه» عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابو بکر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردى؟ (و او را بر دیگران ترجیح دادى).
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بىنظیرى در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد.
سپس افزود: «اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و على را ساکن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس این آیات را تلاوت کرد: (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى».
این حدیث که بیانگر مقام والاى امیر مؤمنان على علیه السّلام در میان تمام امت اسلامى بعد از شخص پیامبر است، نشان مىدهد که نه تنها گفتههاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر طبق وحى است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است.
(آیه 5)
نخستین دیدار دوست! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نزول وحى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىگفت در اینجا سخن از معلم وحى است.
مىفرماید: «آن کس که قدرت عظیمى دارد او را تعلیم داده است» (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى).
(آیه 6)
باز براى تأکید بیشتر مىافزاید: «همان کسى که توانائى فوق العاده دارد او سلطه یافت» (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى).
(آیه 7)
این تعلیم را به او داد «در حالى که در افق اعلى قرار داشت» (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
[golrooz] صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّيٰ(8)
سپس نزديكتر و نزديكتر شد(8)
فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَيٰ(9)
تا آنكه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو كمان يا كمتر بود؛(9)
فَأَوْحَيٰٓ إِلَيٰ عَبْدِهِ مَآ أَوْحَيٰ(10)
در اينجا خداوند آنچه را وحي كردني بود به بندهاش وحي نمود(10)
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَيٰٓ(11)
قلب (پاك او) در آنچه ديد هرگز دروغ نگفت(11)
أَفَتُمَٰرُونَهُ عَلَيٰ مَا يَرَيٰ(12)
آيا با او درباره آنچه (با چشم خود) ديده مجادله ميكنيد؟!(12)
وَلَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَيٰ(13)
و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد،(13)
عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَيٰ(14)
نزد «سدرة المنتهي»،(14)
عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَيٰٓ(15)
كه «جنت المأوي» در آنجاست!(15)
إِذْ يَغْشَي السِّدْرَةَ مَا يَغْشَيٰ(16)
در آن هنگام كه چيزي [= نور خيرهكنندهاي] سدرة المنتهي را پوشانده بود،(16)
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَيٰ(17)
چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد (آنچه ديد واقعيّت بود)!(17)
لَقَدْ رَأَيٰ مِنْ ءَايَٰتِ رَبِّهِ الْكُبْرَيٰٓ(18)
او پارهاي از آيات و نشانههاي بزرگ پروردگارش را ديد!(18)
أَفَرَءَيْتُمُ اللَّٰتَ وَالْعُزَّيٰ(19)
به من خبر دهيد آيا بتهاي «لات» و «عزّي»(19)
وَمَنَوٰةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَيٰٓ(20)
و «منات» كه سوّمين آنهاست (دختران خدا هستند)؟!(20)
أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَيٰ(21)
آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالي كه بزعم شما دختران كم ارزشترند!)(21)
تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَيٰٓ(22)
در اين صورت اين تقسيمي ناعادلانه است!(22)
إِنْ هِيَ إِلَّآ أَسْمَآءٌ سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَٰنٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَي الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَيٰٓ(23)
اينها فقط نامهايي است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهايد (نامهايي بيمحتوا و اسمهايي بي مسمّا)، و هرگز خداوند دليل و حجتي بر آن نازل نكرده؛ آنان فقط از گمانهاي بياساس و هواي نفس پيروي ميكنند در حالي كه هدايت از سوي پروردگارشان براي آنها آمده است!(23)
أَمْ لِلْإِنسَٰنِ مَا تَمَنَّيٰ(24)
يا آنچه انسان تمنّا دارد به آن ميرسد؟!(24)
فَلِلَّهِ الْءَاخِرَةُ وَالْأُولَيٰ(25)
در حالي كه آخرت و دنيا از آن خداست!(25)
۞ وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ لَا تُغْنِي شَفَٰعَتُهُمْ شَئًْا إِلَّا مِنۢ بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرْضَيٰٓ(26)
و چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعت آنها سودي نميبخشد مگر پس از آنكه خدا براي هر كس بخواهد و راضي باشد اجازه (شفاعت) دهد!(26)
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَٰٓئِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَيٰ(27)
كساني كه به آخرت ايمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاري ميكنند!(27)
وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَئًْا(28)
آنها هرگز به اين سخن دانشي ندارند، تنها از گمان بيپايه پيروي ميكنند با اينكه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بينياز نميكند!(28)
فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّيٰ عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا(29)
حال كه چنين است از كسي كه از ياد ما روي ميگرداند و جز زندگي مادي دنيا را نميطلبد، اعراض كن!(29)
ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَيٰ(30)
اين آخرين حدّ آگاهي آنهاست؛ پروردگار تو كساني را كه از راه او گمراه شدهاند بهتر ميشناسد، و (همچنين) هدايتيافتگان را از همه بهتر ميشناسد!(30)
وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَُٰٓٔوا۟ بِمَا عَمِلُوا۟ وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا۟ بِالْحُسْنَي(31)
و براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به كيفر كارهاي بدشان برساند و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش دهد!(31)
الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَٰحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوٓا۟ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَيٰٓ(32)
همانها كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوري ميكنند، جز گناهان صغيره (كه گاه آلوده آن ميشوند)؛ آمرزش پروردگار تو گسترده است؛ او نسبت به شما از همه آگاهتر است از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد و در آن موقع كه بصورت جنينهايي در شكم مادرانتان بوديد؛ پس خودستايي نكنيد، او پرهيزگاران را بهتر ميشناسد!(32)
أَفَرَءَيْتَ الَّذِي تَوَلَّيٰ(33)
آيا ديدي آن كس را كه (از اسلام -يا انفاق-) روي گردان شد؟!(33)
وَأَعْطَيٰ قَلِيلًا وَأَكْدَيٰٓ(34)
و كمي عطا كرد، و از بيشتر امساك نمود!(34)
أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَيٰٓ(35)
آيا نزد او علم غيب است و ميبيند (كه ديگران ميتوانند گناهان او را بر دوش گيرند)؟!(35)
أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَيٰ(36)
يا از آنچه در كتب موسي نازل گرديده با خبر نشده است؟!(36)
وَإِبْرَٰهِيمَ الَّذِي وَفَّيٰٓ(37)
و در كتب ابراهيم، همان كسي كه وظيفه خود را بطور كامل ادا كرد،(37)
أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ(38)
كه هيچ كس بار گناه ديگري را بر دوش نميگيرد،(38)
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَيٰ(39)
و اينكه براي انسان بهرهاي جز سعي و كوشش او نيست،(39)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 8)
«سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).
(آیه 9)
«تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه دو کمان یا کمتر بود»! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى).
(آیه 10)
«در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود»! (فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى).
(آیه 11)
«قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ گفت»! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى).
(آیه 12)
«آیا با او در باره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مىکنید»؟
(أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى).
در روایات وارد شده، منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خداست که براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت.
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین شرح مىدهد: خداوند شدید القوى و پرقدرت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بندهاش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مىآمد تأکید مىکند که قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به خداوند صریحتر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر.
از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «آیا پروردگارت را هرگز دیدهاى»؟! در پاسخ فرمود: «رأیته بفؤادى من او را با چشم دل دیدهام»! و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب یمانى» آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: «آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیدهاى»؟! در پاسخ فرمود: «أ فأعبد ما لا اراه؟ ... آیا کسى را که نمىبینم پرستش کنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده اما دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است».
(آیه 13)
دومین دیدار! این آیات همچنان ادامه بحثهاى آیات گذشته در باره مسأله وحى و ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با خداوند و شهود باطنى اوست.
مىفرماید: «و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى).
تعبیر به «نزلة اخرى» نشانگر این است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در یک «شهود باطنى دیگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت، در محلى که منتها الیه قرب الى اللّه از سوى بندگان است، در کنار سدرة المنتهى، در آنجا که «جنة المأوى» قرار دارد، در حالى که «سدرة المنتهى» را حجابهائى از نور پوشانده بود.
دیده قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد، و جز او ندید، و در همانجا بود که نشانههاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.
(آیه 14)
و این شهود «نزد سدرة المنتهى» روى داد (عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى).
در باره «سدرة المنتهى» هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیفهاى گوناگونى پیرامون آن آمده است این تعبیرات نشان مىدهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین مىبینیم نبود، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح مىکنند و امتهائى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.
(آیه 15)
همان «که جنة المأوى (و بهشت برین) در آنجاست» (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى).
«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است و منظور از آن بهشت برزخى است که ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مىروند.
(آیه 16)
«در آن هنگام که چیزى [نور خیره کنندهاى] سدرة المنتهى را پوشانده بود» (إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى).
(آیه 17)
اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد» آنچه دید واقعیت بود (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 18)
«او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید» (لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى).
نکته ها:
1- هدف معراج،
رسیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهود باطنى از یکسو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى» و هم در آیه 1 سوره اسراء «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم». به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهامبخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
2- گوشهاى از گفتگوهاى خداوند با پیامبرش در شب معراج:
در کتب حدیث روایتى از امیر مؤمنان على علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشههائى از آن را در اینجا مىآوریم.
در آغاز حدیث مىخوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «یا ربّ اىّ الاعمال افضل؟ پروردگارا! کدام عمل افضل است؟».
خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من برتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کردهام نیست، اى محمّد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنهاست، و کسانى که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستى دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم براى کسانى که توکل بر من مىکنند فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتى نیست»! در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مىدهند مغرور مىشوند، و همه چیز را به دست فراموشى مىسپارند».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه توست».
فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»! عرض کرد: «چگونه»؟! فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملا سیر مکن».
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیرد، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»! در فراز دیگر مىفرماید: «اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرتت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مىکند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند»؟
فرمود: «اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مىخورند، و زیاد مىخندند و مىخوابند، و خشم مىگیرند، و کمتر خشنود مىشوند، نه در برابر بدیها از کسى عذر مىخواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مىپذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمىرسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پرحرف، فاقد احساس مسؤولیت، علاقهمند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت، شکر خدا به جا مىآورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کارى که انجام ندادهاند ستایش مىکنند، و چیزى را مطالبه مىکنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مىگویند، و عیوب مردم را خاطر نشان مىسازند و نیکیهاى آنها را پنهان»! عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند»؟
فرمود: «اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموختهاند تواضع نمىکنند، و خود را عاقل برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 583
مىدانند اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه مىدهد:
«آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت مىافکنند، چشمهایشان به خواب مىرود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان مىگرید، و قلبشان پیوسته به یاد خداست.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاکران نوشته مىشوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا مىگویند، و در پایان شکر او را به جا مىآورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حىّ و قیّوم و کریم است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند) ... مردم در عمر خود یکبار مىمیرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوى هر روز هفتاد بار مىمیرند (و حیات نوین مىیابند)! ...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مىایستند همچون بنیان مرصوص و سدّى فولادینند، و در دل آنها توجیهى به مخلوقات نیست.
به عزّت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگى پاکیزهاى مىبخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مىکنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مىگشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار مىزنم، و دستور مىدهم بهشت، خود را براى آنها بیارائید! اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است، هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى ...».
و در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! آیا مىدانى کدام زندگى گواراتر و پر دوامتر است»؟
عرض کرد: «خداوندا! نه»
فرمود: «زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظهاى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بىخبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند محبت خاصى در قلبش جاى مىدهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است که من به اهل محبتم مىبخشم! چشم و گوش و قلب او را مىگشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمت را بنگرد»! و سر انجام این حدیث نورانى با این جملههاى بیدار کننده پایان مىگیرد:
«اى احمد! اگر بندهاى نماز تمام اهل آسمانها و زمین را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند) ولى در قلبش ذرهاى دنیاپرستى یا ریاستطلبى یا عشق به زینت دنیا باشد در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مىکنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للّه ربّ العالمین».
این سخنان عرشى که روح انسان را با خود به اوج آسمانها مىبرد، و در معراج الهى سیر مىدهد و به آستانه عشق و شهود مىکشد تنها قسمتى از حدیث قدسى است.
افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سخنانش براى ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى میان او و محبوبش، رد و بدل شده که نه گوشها توانائى شنیدن آن را دارد و نه افکار عادى قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همیشه مکتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند.
(آیه 19)
این بتها زائیده هواى نفس شماست! پس از بیان بحثهاى مربوط به توحید، وحى، معراج و آیات عظمت خداوند یگانه در آسمانها به بطلان شرک و عقائد خرافى مشرکان در زمینه بتها مىپردازد.
مىفرماید: بعد از آن که عظمت خداوند و آیات بزرگ او را دانستید «به من خبر دهید آیا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).
(آیه 20)
«و (همچنین بت) منات که سومین آنهاست» آیا دختران خدا هستند و منشأ سود و زیان براى شما مىباشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى).
این سه بت در میان عرب از اهمیت و شهرت خاصى برخوردار بودند.
(آیه 21)
«آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى). در حالى که به زعم شما دختران کم ارزشترند و حتى هنگامى که مىشنوید همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سیاه مىشوید!
(آیه 22)
«اگر چنین باشد این تقسیمى ناعادلانه است» که میان خود و خدا قائل شدید! (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى). چرا که سهم خدا را پستتر از سهم خود مىدانید! به این ترتیب قرآن افکار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مىگیرد که شما از یکسو دختران را زنده به گور مىکنید و عیب و ننگ مىدانید، و از سوى دیگر فرشتگان را دختران خدا مىدانید، نه تنها خودشان را مىپرستید که مجسمههاى بىروح آنها نیز به صورت بتها در نظر شما این همه احترام دارد. و از اینجا روشن مىشود که حد اقل بسیارى از بتهاى سنگى و چوبى که مورد پرستش عرب واقع مىشد به زعم آنها مجسمههاى فرشتگان بود فرشتگانى که آنها را «ربّ النوع» و مدیر و مدبر عالم هستى مىدانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مىپنداشتند.
از اینجا معلوم مىشود که قرآن هرگز نمىخواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذیرد، بلکه مىخواهد مسلمات طرف را به رخ او بکشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.
(آیه 23)
در این آیه، قرآن با قاطعیت مىگوید: «اینها فقط نامهائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهائى بىمحتوا و اسمهائى بىمسمى) و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده است» (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
نه دلیلى از عقل بر آن دارید، و نه دلیلى از طریق وحى الهى، و جز یک مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چیزى نیست.
و در پایان مىافزاید: «آنها فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس پیروى مىکنند» و این موهومات همه زائیده پندار و هوى است (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى).
اما چشم مىبندند و به آن پشت مىکنند، و در ظلمات این اوهام غوطهور مىشوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترین و خطرناکترین بتهاست و سر چشمه پیدایش بتهاى دیگر، و مایه گرمى بازار بتپرستى است.
(آیه 24)
قرآن همچنان خرافه بتپرستى را تعقیب و محکوم مىکند.
نخست به آرزوهاى بىاساس بتپرستان و انتظاراتى که از بتها داشتند پرداخته، مىگوید: «آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن مىرسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).
آیا ممکن است این اجسام بىروح و بىارزش به شفاعت او در پیشگاه خدا برخیزند؟ و یا در مشکلات و گرفتاریها در دنیا و آخرت به او پناه بدهند؟
(آیه 25)
«در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى).
عالم اسباب بر محور اراده او مىچرخد، و هر موجودى هر چه دارد از برکت وجود اوست، شفاعت از ناحیه او و حل مشکلات نیز به دست قدرت اوست.
و به این ترتیب قرآن مشرکان را بکلى از شفاعت بتها و حل مشکلات به وسیله آنها مأیوس و نومید مىکند.
گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سر چشمه مىگیرد زیرا هر گاه به چیزى علاقه داشت و به آن نرسید شکل آرزو و تمنا به خود مىگیرد.
البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سر چشمه مىگیرد و عاملى است براى حرکت و تلاش و جهاد و سیر تکاملى او، مثل این که انسان آرزو مىکند در علم و دانش و تقوا و شخصیت و آبرو سر آمد جهانیان باشد.
ولى بسیار مىشود که این آرزوها کاذب است، و مایه غفلت و بىخبرى و تخدیر و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسیدن به عمر جاویدان، و خلود در زمین، و در اختیار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حکومت بر همه انسانها و موهومات دیگرى از این قبیل.
و به همین دلیل در روایات اسلامى تشویق شده که مردم به سراغ آرزوهاى خیر بروند، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که تمناى چیزى کند که موجب رضاى خداست از دنیا بیرون نمىرود مگر به آن برسد».
(آیه 26)
شفاعت هم به اذن اوست! در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین مسأله مىافزاید: «و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها هیچ سودى نمىبخشد، مگر پس از آن که خدا براى هر کس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى).
جائى که فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نیستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از این بتهاى بىشعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى دارید؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 27)
قرآن همچنان موضوع آیات قبل را در زمینه نفى عقائد مشرکان تعقیب کرده، نخست مىفرماید: «کسانى که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مىکنند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى).
آرى! این سخن زشت و شرمآور تنها از کسانى سر مىزند که به حساب و جزاى اعمال معتقد نیستند که اگر عقیده داشتند این چنین جسورانه سخن نمىگفتند، سخنى که کمترین دلیلى بر آن ندارند، بلکه دلائل عقلى نشان مىدهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.
(آیه 28)
سپس به یکى از دلائل روشن بطلان این نامگذارى اشاره کرده، مىافزاید: «آنها هرگز به این سخن دانشى ندارند، بلکه از گمان بىپایه پیروى مىکنند با اینکه گمان هرگز انسان را بىنیاز از حق نمىکند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمىگوید، و نسبتى را به کسى بىدلیل نمىدهد، تکیه بر گمان و پندار کار شیطان و انسانهاى شیطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بىعقلى است.
البته گمانهائى که معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى کار عقلا در زندگى روزمره مىباشد، مانند شهادت شهود در محکمه و دادگاه، یا «قول اهل خبره» و یا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در این آیات نیست، این گونه گمانها در حقیقت یک نوع علم عرفى است نه گمان.
(آیه 29)
سپس براى این که روشن کند این گروه اهل استدلال و منطق نیستند، و حب دنیا و فراموش کردن یاد خدا آنها را در لجنزار این موهومات و خرافات غوطهور ساخته، مىافزاید: «حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مىگرداند، و جز زندگى مادى دنیا را نمىطلبد اعراض کن و به آنها اعتنا مکن که شایسته سخن نیستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا).
«ذکر خدا» مفهوم گستردهاى دارد که هر گونه توجه به خدا را چه از طریق قرآن، و دلیل عقل، و چه از طریق سنت، و یاد قیامت شامل مىگردد.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که امر به اعراض از این گروه هرگز منافاتى با تبلیغ رسالت که وظیفه اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است ندارد. چرا که تبلیغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است که حد اقل احتمال تأثیر وجود داشته باشد، آنجا که یقین به عدم تأثیر است نباید نیروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت باید اعراض کرد.
(آیه 30)
در این آیه براى اثبات انحطاط فکرى این گروه مىافزاید: «این آخرین حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و در پایان مىگوید: «پروردگار تو کسانى را که از راه او گمراه شدهاند بهتر مىشناسد و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر مىشناسد» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى).
جمله «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مىتواند اشاره به خرافاتى همچون بتپرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، یعنى نهایت آگاهى این گروه همین موهومات است. یا اشاره به دنیاپرستى و اسارت آنها در چنگال مادیات، یعنى نهایت فهم و شعورشان این است که به خواب و خور و عیش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنیا قناعت کردهاند.
در دعاى معروفى که در اعمال ماه شعبان از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مىخوانیم: «خداوندا! دنیا را بزرگترین مشغولیات فکرى ما و نهایت علم و آگاهى ما قرار مده».
پایان آیه اشاره به این حقیقت است که خداوند هم گمراهان را به خوبى مىشناسد و هم هدایت یافتگان را، یکى را مشمول غضبش و دیگرى را مشمول لطفش مىسازد، و در قیامت هر کدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.
(آیه 31)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدایتیافتگان بود، در این آیه در ادامه همین سخن مىافزاید:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است» (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
مالکیت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نیز حاکمیت مطلقه از آن او، و به همین دلیل تدبیر عالم هستى نیز به دست اوست، و چون چنین است جز او شایسته عبودیت و شفاعت نیست.
هدف بزرگ او از این آفرینش گسترده این است که انسان یعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامههاى تکوینى و تشریعى و تعلیم و تربیت انبیا در مسیر تکامل پیش برد.
لذا در پایان آیه به عنوان نتیجه این مالکیت مىفرماید: غرض این است «تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند، و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 32)
سپس به توصیف این گروه نیکوکار پرداخته، چنین مىگوید: «آنها کسانى هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مىکنند، جز گناهان صغیره» که گاه آلوده آن مىشوند (الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).
قرائن موجود در آیه گواهى مىدهد که «لمم» به معنى گناهانى است که احیانا از انسان سر مىزند، سپس متوجه مىشود و آن را ترک مىگوید.
به علاوه در جمله بعد قرآن مىگوید: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
این نیز دلیلى است بر این که گناهى از او سر زده که نیاز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نیت و نزدیک شدن به گناه بىآنکه آن را مرتکب شده باشد.
به هر حال منظور این است که نیکوکاران ممکن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه بر خلاف طبع و سجیه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاک است و آلودگیها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتکاب گناه پشیمان مىشوند و از خدا تقاضاى بخشش مىکنند.
در دنباله آیه براى تأکید عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و کیفر از علم بىپایان او که همه بندگان و اعمالشان را فرا مىگیرد سخن مىگوید.
مىفرماید: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام که شما را از زمین آفرید، و در آن موقع که به صورت جنینهائى در شکم مادرانتان بودید» (هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ).
آفرینش انسان از زمین یا به اعتبار خلقت نخستین او از طریق حضرت آدم است که از خاک آفریده شده، و یا به اعتبار این است که تمام مواد تشکیل دهنده وجود انسان از زمین گرفته شده، که از طریق تغذیه در ترکیببندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنین مؤثر است، و در هر حال هدف این است که خداوند از همان زمان که ذرات وجود شما در لابلاى خاکهاى زمین بود و از آن روز که نطفه ناچیزى در رحم مادر در درون پردههاى ظلمانى رحم بودید از تمام جزئیات وجود شما آگاه بوده است، با این حال چگونه ممکن است از اعمال شما بىخبر باشد؟! این تعبیر ضمنا مقدمهاى است براى سخن بعد که مىفرماید: «پس خودستائى نکنید (و از پاک بودن خود سخن مگوئید، چرا که) او پرهیزکاران را بهتر مىشناسد» (فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى).
نه نیازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نیکتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از میزان خلوص نیتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مىشناسد.
«کبائر الاثم» چیست؟
هر گناهى که یکى از شرائط زیر را داشته باشد کبیره محسوب مىشود:
الف- گناهانى که خداوند وعده عذاب در باره آن داده است.
ب- گناهانى که در نظر اهل شرع و لسان روایات با عظمت یاد شده.
ج- گناهانى که در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده که جزء کبائر است.
د- و بالاخره گناهانى که در روایات معتبر تصریح به کبیره بودن آن شده است.
در روایات اسلامى تعداد کبائر مختلف ذکر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدین، رباخوارى، بازگشت به دار الکفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاکدامن دادن، خوردن مال یتیم و فرار از جهاد).
و در بعضى دیگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسیار بیشترى دیده مىشود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه مورد بحث آمده است: «هیچ کس از شما نباید به فزونى نماز و روزه و زکات و مناسک حج و عمره افتخار کند زیرا خداوند پرهیزکاران شما را از همه بهتر مىشناسد».
(آیه 33)
شأن نزول:
در مورد این آیه نقل شده: «ولید بن مغیره» به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و به اسلام نزدیک شد، بعضى از مشرکان او را سرزنش کرده، گفتند:
آئین بزرگان ما را رها کردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان کردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مىترسم! شخص سرزنش کننده گفت: اگر چیزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرک باز گردى من عذاب تو را بر گردن مىگیرم! ولید بن مغیره این کار را کرد، ولى مالى را که بنا بود بپردازد جز قسمت کمى از آن را نپرداخت! آیه نازل شد و ولید را به خاطر روى گرداندن از ایمان نکوهش کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از این بود که خداوند بدکاران را در برابر اعمال بدشان کیفر مىدهد و نیکوکاران را پاداش، چون ممکن است بعضى تصور کنند مىشود کسى را به گناه دیگرى کیفر داد، یا گناه دیگرى را بر گردن گرفت آیه در مقام نفى این توهم برآمده، و این اصل مهم اسلامى را که نتیجه اعمال هر کس فقط به خود او باز مىگردد تشریح مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا دیدى آن کس را که (از اسلام- یا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى).
(آیه 34)
«و کمى عطا کرد و از (پرداخت مال) بیشتر امساک نمود» به گمان این که دیگرى مىتواند بار گناهان او را بر دوش گیرد (وَ أَعْطى قَلِیلًا وَ أَکْدى).
(آیه 35)
«آیا نزد او علم غیب است و مىبیند» که دیگران مىتوانند گناهان او را بر دوش گیرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى).
چه کسى از قیامت آمده و براى آنها خبر آورده است که افراد مىتوانند رشوه گیرند و گناه دیگران را بر گردن نهند؟!
(آیه 36)
بعد از این اعتراض شدید قرآن به بیان یک اصل کلى که در سایر آئینهاى آسمانى نیز بوده است، پرداخته، چنین مىگوید: کسى که با این وعدههاى خیالى دست از انفاق (یا ایمان) برداشته، و مىخواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از کیفر الهى رهائى بخشد «آیا از آنچه در کتب موسى نازل گردیده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى).
(آیه 37)
«و (همچنین آنچه) در کتب ابراهیم، همان کسى که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد» (وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى).
همان پیامبر بزرگى که به تمام عهد و پیمانهاى الهى وفا کرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبلیغ آئین او از هیچ مشکل و تهدید و آزارى نهراسید، همان کسى که در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و یاران.
(آیه 38)
آیا با خبر نشده است که در تمام این کتب آسمانى این حکم نازل شده «که هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىگیرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
(آیه 39)
سپس براى توضیح بیشتر مىافزاید: آیا خبر ندارد در این کتب آسمانى آمده است «که براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست»؟! (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349
صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
[golrooz] صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَيٰ(40)
و اينكه تلاش او بزودي ديده ميشود،(40)
ثُمَّ يُجْزَيٰهُ الْجَزَآءَ الْأَوْفَيٰ(41)
سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد!(41)
وَأَنَّ إِلَيٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَيٰ(42)
(و آيا از كتب پيشين انبيا به او نرسيده است) كه همه امور به پروردگارت منتهي ميگردد؟!(42)
وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَيٰ(43)
و اينكه اوست كه خنداند و گرياند،(43)
وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا(44)
و اوست كه ميراند و زنده كرد،(44)
وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَيٰ(45)
و اوست كه دو زوج نر و مادّه را آفريد(45)
مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَيٰ(46)
از نطفهاي هنگامي كه خارج ميشود (و در رحم ميريزد)،(46)
وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَيٰ(47)
و اينكه بر خداست ايجاد عالم ديگر (تا عدالت اجرا گردد)،(47)
وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَيٰ وَأَقْنَيٰ(48)
و اينكه اوست كه بينياز كرد و سرمايه باقي بخشيد،(48)
وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَيٰ(49)
و اينكه اوست پروردگار ستاره «شعرا»!(49)
وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَيٰ(50)
(و آيا به انسان نرسيده است كه در كتب انبياي پيشين آمده) كه خداوند قوم «عاد نخستين» را هلاك كرد؟!(50)
وَثَمُودَا۟ فَمَآ أَبْقَيٰ(51)
و همچنين قوم «ثمود» را، و كسي از آنان را باقي نگذارد!(51)
وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَيٰ(52)
و نيز قوم نوح را پيش از آنها، چرا كه آنان از همه ظالمتر و طغيانگرتر بودند!(52)
وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَيٰ(53)
و نيز شهرهاي زير و رو شده (قوم لوط) را فرو كوبيد،(53)
فَغَشَّيٰهَا مَا غَشَّيٰ(54)
سپس آنها را با عذاب سنگين پوشانيد!(54)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكَ تَتَمَارَيٰ(55)
(بگو:) در كدام يك از نعمتهاي پروردگارت ترديد داري؟!(55)
هَٰذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَيٰٓ(56)
اين (پيامبر) بيمدهندهاي از بيمدهندگان پيشين است!(56)
أَزِفَتِ الْءَازِفَةُ(57)
آنچه بايد نزديك شود، نزديك شده است (و قيامت فراميرسد)،(57)
لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ(58)
و هيچ كس جز خدا نميتواند سختيهاي آن را برطرف سازد!(58)
أَفَمِنْ هَٰذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ(59)
آيا از اين سخن تعجّب ميكنيد،(59)
وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ(60)
و ميخنديد و نميگرييد،(60)
وَأَنتُمْ سَٰمِدُونَ(61)
و پيوسته در غفلت و هوسراني به سر ميبريد؟!(61)
فَاسْجُدُوا۟ لِلَّهِ وَاعْبُدُوا۟ ۩(62)
حال كه چنين است همه براي خدا سجده كنيد و او را بپرستيد!(62)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ(1)
قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت!(1)
وَإِن يَرَوْا۟ ءَايَةً يُعْرِضُوا۟ وَيَقُولُوا۟ سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ(2)
و هرگاه نشانه و معجزهاي را ببينند روي گردانده، ميگويند: «اين سحري مستمر است»!(2)
وَكَذَّبُوا۟ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ(3)
آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواي نفسشان پيروي نمودند؛ و هر امري قرارگاهي دارد!(3)
وَلَقَدْ جَآءَهُم مِّنَ الْأَنۢبَآءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ(4)
به اندازه كافي براي بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امّتهاي پيشين) به آنان رسيده است!(4)
حِكْمَةٌۢ بَٰلِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ(5)
اين آيات، حكمت بالغه الهي است؛ امّا انذارها (براي افراد لجوج) فايده نميدهد!(5)
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَيٰ شَيْءٍ نُّكُرٍ(6)
بنابر اين از آنها روي بگردان، و روزي را به ياد آور كه دعوت كننده الهي مردم را به امر وحشتناكي دعوت ميكند (دعوت به حساب اعمال)!(6)
خُشَّعًا أَبْصَٰرُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ(7)
آنان در حالي كه چشمهايشان از شدّت وحشت به زير افتاده، همچون ملخهاي پراكنده از قبرها خارج ميشوند،(7)
مُّهْطِعِينَ إِلَي الدَّاعِ يَقُولُ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا يَوْمٌ عَسِرٌ(8)
در حالي كه (بر اثر وحشت و اضطراب) بسوي اين دعوت كننده گردن ميكشند؛ كافران ميگويند: «امروز روز سخت و دردناكي است!»(8)
۞ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا۟ عَبْدَنَا وَقَالُوا۟ مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ(9)
پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند، (آري) بنده ما (نوح) را تكذيب كرده و گفتند: «او ديوانه است!» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد(9)
فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ(10)
او به درگاه پروردگار عرضه داشت: «من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شدهام، انتقام مرا از آنها بگير!»(10)
فَفَتَحْنَآ أَبْوَٰبَ السَّمَآءِ بِمَآءٍ مُّنْهَمِرٍ(11)
در اين هنگام درهاي آسمان را با آبي فراوان و پيدرپي گشوديم؛(11)
وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَي الْمَآءُ عَلَيٰٓ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ(12)
و زمين را شكافتيم و چشمههاي زيادي بيرون فرستاديم؛ و اين دو آب به اندازه مقدّر با هم درآميختند (و درياي وحشتناكي شد)!(12)
وَحَمَلْنَٰهُ عَلَيٰ ذَاتِ أَلْوَٰحٍ وَدُسُرٍ(13)
و او را بر مركبي از الواح و ميخهايي ساخته شده سوار كرديم؛(13)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
(آیه 40)
و آیا خبر ندارد «که تلاش او به زودى دیده مىشود»؟! (وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى).
نه تنها نتیجه هاى این سعى و تلاش- چه در مسیر خیر باشد یا شر- بلکه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشکار مىشود، همان گونه که در آیه 30 سوره آل عمران مىفرماید: «روزى که هر کس اعمال نیکى را که انجام داده حاضر مىبیند».
(آیه 41)
«سپس (در برابر عملش) به او جزاى کافى داده خواهد شد» (ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است که درست به اندازه عمل باشد، البته این منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نیک به ده برابر، یا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آیات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، که در کتب آسمانى پیشین نیز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر کس مسؤول گناهان خویش است.
ب- بهره هر کس در آخرت همان سعى و کوشش اوست.
ج- خداوند به هرکس در برابر عملش جزاى کامل مىدهد.
و به این وسیله قرآن خط بطلان بر بسیارى از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیانا در بعضى از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است مىکشد.
(آیه 42)
تمام خطوط به او منتهى مىشود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پیرامون مسأله جزاى اعمال مىفرماید: آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسى و ابراهیم آمده است «که همه امور به پروردگارت منتهى مىگردد» (وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و کیفر در آخرت به دست قدرت اوست که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل به ذات پاک او منتهى مىگردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت مىگیرد، و بالاخره تکیهگاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاک خداست.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السّلام چنین مىخوانیم:
«هنگامى که سخن به ذات خدا مىرسد سکوت کنید».
یعنى در باره ذات او سخن نگوئید که عقلها در آنجا حیران است و به جائى نمىرسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
این تفسیر با آنچه گفتیم منافات ندارد و هر دو مىتواند در معنى آیه جمع باشد.
(آیه 43)
سپس براى روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهى شدن همه امور این جهان به ذات پاک او، مىافزاید: و نیز آمده است «اوست که خنداند و گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى).
(آیه 44)
«و اوست که میراند و زنده کرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
(آیه 45)
«و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى).
(آیه 46)
«از نطفه اى هنگامى که خارج مىشود» و در رحم مىریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى).
چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مىگوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مىدهد از ناحیه اوست، او مىگریاند یا مىخنداند، مىمیراند یا زنده مىکند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مىگردد.
در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مىگوید: «خداوند آسمان را با باران مىگریاند، و زمین را با گیاهان مىخنداند»!
(آیه 47)
بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مىگوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى).
(آیه 48)
سپس مىافزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بىنیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى).
خداوند نه تنها در جنبههاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش بر طرف ساخته، سرمایههاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.
(آیه 49)
سر انجام در این آیه مىفرماید: آیا انسان نمىداند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى).
تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشندهترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مىشود و کاملا جلب توجه مىکند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مىپرستیدند، قرآن مىگوید: چرا شعرا را مىپرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.
(آیه 50)
این همه درس عبرت کافى نیست؟ در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مىباشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مىگوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مىپردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مىکنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.
نخست مىفرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى).
توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشتهاند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.
(آیه 51)
سپس مىافزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى).
(آیه 52)
سپس در باره قوم نوح مىفرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ).
«چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانىتر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بتپرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العادهاى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.
(آیه 53)
قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى).
در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.
(آیه 54)
سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).
آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.
(آیه 55)
در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مىفرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى).
آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمىکند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟
درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مىشود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350