پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
سوره طور [52]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 49 آیه است
محتواى سوره:
این سوره نیز از سورههائى است که سنگینى بحثهاى آن روى مسأله معاد و سرنوشت نیکان و پاکان از یکسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظیم از سوى دیگر است.
و روى هم رفته مىتوان محتواى این سوره را به شش بخش تقسیم کرد.
1- آیات نخستین سوره که با سوگندهاى پى در پى شروع مىشود بحث از عذاب الهى و نشانههاى قیامت و آتش دوزخ و کیفر کافران مىکند (آیه 1 تا 16).
2- بخش دیگرى از این سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قیامت که در انتظار پرهیزکاران است مشروحا برمىشمرد، و یکى را پس از دیگرى مورد توجه قرار مىدهد، و در حقیقت به غالب نعمتهاى بهشتى در این بخش از سوره اشاره شده است (آیه 17 تا 28).
3- در بخش دیگرى از این سوره از نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مىگوید، و اتهاماتى را که دشمنان براى او ذکر مىکردند برمىشمرد، و بطور فشرده به آن پاسخ مىدهد (آیه 29 تا 34).
4- در بخش دیگر سخن از توحید است، و با استدلالى روشن این مسأله را تعقیب مىکند (آیه 35 تا 43).
5- در بخش دیگر سوره باز به مسأله معاد و پارهاى از مشخصات روز قیامت باز مىگردد (آیه 44 تا 47).
6- سر انجام در آخرین بخش سوره که دو آیه بیشتر نیست با دستوراتى به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در زمینه صبر و استقامت و تسبیح و حمد پروردگار و وعده حمایت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پایان مىبخشد.
نامگذارى این سوره به «طور» به تناسب نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هر کس سوره طور را بخواند بر خداست که او را از عذابش ایمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که سوره طور را تلاوت کند خداوند، خیر دنیا و آخرت را براى او جمع مىکند».
روشن است که این همه اجر و پاداش عظیم در دنیا و آخرت از آن کسانى است که این «تلاوت» را وسیله اى براى «تفکر»، و آن را نیز به نوبه خود وسیله اى در راه «عمل» قرار دهند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
این سوره یکى دیگر از سورههائى است که با سوگند شروع مىشود، سوگندهائى براى بیان یک واقعیت مهم یعنى مسأله قیامت و معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال انسانها.
مىفرماید: «سوگند به کوه طور» (وَ الطُّورِ).
«طور» در لغت به معنى «کوه» است، ولى با توجه به این که این کلمه در ده آیه از قرآن مجید مطرح شده که در نه مورد سخن از «طور سینا» همان کوهى که در آنجا وحى بر موسى نازل مىشد به میان آمده، معلوم مىشود که در آیه مورد بحث نیز منظور همان معنى است.
(آیه 2)
«و سوگند به کتابى که نوشته شده است ...» (وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ).
به تناسب سوگندى که قبل از آن آمده این تعبیر یا اشاره به تورات است و یا همه کتب آسمانى.
(آیه 3)
«در صفحه اى گسترده» (فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ).
در این آیه نیز سوگند به کتابى خورده شده که بر صفحهاى از بهترین صفحات نگاشته شده و در عین حال باز و گسترده است و نه پیچیده!
(آیه 4)
«و سوگند به بیت المعمور» (وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ).
«بیت المعمور» را بعضى به «کعبه» و خانه خدا در زمین تفسیر کردهاند که به وسیله زوار و حاجیان همواره معمور و آباد است، و مىدانیم نخستین خانهاى است که براى عبادت، در روى زمین ساخته و آباد شده است.
(آیه 5)
«و سقف برافراشته» (وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ).
منظور از «سقف مرفوع» آسمان است، چرا که در آیه 32 سوره انبیاء مىخوانیم: «ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم».
تعبیر به «سقف» ممکن است از این نظر باشد که ستارگان و کرات آسمانى آن چنان سراسر آسمان را پوشاندهاند و به سقفى مىمانند، و نیز ممکن است اشاره به «جوّ اطراف زمین» باشد که قشر فشردهاى از هوا همچون سقف محکمى اطراف آن را فراگرفته و آن را در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زیانبار کیهانى به خوبى حفظ مىکند.
(آیه 6)
«و (سوگند به) دریاى مملوّ و برافروخته»! (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
«مسجور» به معنى «برافروخته» است چنانکه در آیه 71 و 72 سوره مؤمن مىخوانیم: «آنها را در آب سوزان مىکشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد».
این دریاى برافروخته یا همین اقیانوسهاى کره زمین ما است که در آستانه قیامت، برافروخته مىشود و سپس منفجر مىگردد.
و یا دریائى از مواد مذاب که در دل کره زمین است و ممکن است آیه فوق قسم به هر دو باشد، چرا که هر دو از آیات خداوند و شگفتیهاى بزرگ این جهان است.
قابل توجه این که در ارتباط مفهوم این پنج سوگند با یکدیگر چنین به نظر مىرسد که سه سوگند نخست رابطه نزدیکى با یکدیگر دارند چرا که همه از وحى و خصوصیات آن سخن مىگویند «کوه طور» محل نزول وحى بود، و «کتاب مسطور» نیز اشاره به کتاب آسمانى است، خواه تورات باشد یا قرآن، و «بیت المعمور» محل رفت و آمد فرشتگان و پیک وحى خداست.
و اما دو سوگند دیگر از آیات «تکوینى» سخن مىگوید- در برابر سه سوگند نخست که از آیات «تشریعى» سخن مىگفت- این دو سوگند یکى اشاره به مهمترین نشانه توحید یعنى آسمان با عظمت است، و دیگرى به یکى از نشانههاى مهم معاد که در آستانه رستاخیز رخ مىدهد.
بنابر این «توحید»، «نبوت» و «معاد» در این پنج سوگند جمع است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
(آیه 7)
سپس در اینجا قرآن به بیان موضوعى که سوگندهاى فوق به خاطر آن یاد شده اشاره کرده، مىفرماید: «عذاب پروردگارت واقع مىشود» (إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ).
(آیه 8)
«و چیزى از آن مانع نخواهد بود» (ما لَهُ مِنْ دافِعٍ).
کوتاه سخن این که: سوگندهاى پنج گانه که بر محور قدرت خداوند در عالم «تکوین» و «تشریع» دور مىزند بیانگر این است که چنین کسى به خوبى قادر است مردگان را بار دیگر به زندگى و حیات بازگرداند، و قیامت را برپا کند، این همان چیزى است که سوگندها به خاطر آن یاد شده، همانگونه که در دو آیه فوق خواندیم.
(آیه 9)
در آیات گذشته اشاره سر بستهاى به عذاب الهى در قیامت شده بود، در اینجا که توضیح و تفسیرى بر این معنى است بعضى از ویژگیهاى روز قیامت را بازگو مىکند، و سپس کیفیت عذاب تکذیب کنندگان را.
مىفرماید: این عذاب الهى «در آن روزى است که آسمان (کرات آسمانى) به شدت به حرکت در مىآید» (یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً).
بدین ترتیب در آستانه قیامت نظام حاکم بر کرات آسمانى بر هم مىریزد آنها از مدارات خود منحرف مىشوند، و به هر سو رفت و آمد مىکنند، سپس درهم نور دیده مىشوند، و به جاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا بر پا مىشود، چنانکه آیه 104 سوره انبیاء مىگوید: «روزى که آسمان را همچون طومار در هم مىپیچیم».
و در آیه 48 سوره ابراهیم مىخوانیم: «روزى که این زمین به زمینى دیگر و آسمانها به آسمان دیگرى تبدیل مىشود».
(آیه 10)
سپس مىافزاید: «و (روزى که) کوهها از جا کنده و متحرک مىشوند»! و به شهادت آیات دیگر قرآن سپس متلاشى مىگردند (وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً).
اینها همه اشاره به آن است که این دنیا و تمام پناهگاههاى آن در هم کوبیده مىشود، جهانى نو، با نظاماتى نوین جاى آن را مىگیرد و انسان در برابر نتایج اعمال خویش، قرار خواهد گرفت.
(آیه 11)
لذا در این آیه مىافزاید: چون چنین است «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان»! (فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ).
آرى! در حالى که وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان، همگان را فرا گرفته، وحشت عظیمترى به سراغ «مکذّبین» مىآید که همان عذاب الهى است چرا که «ویل» اظهار تأسف و اندوه است بر وقوع یک حادثه نا مطلوب.
(آیه 12)
سپس به معرفى این مکذّبین پرداخته، مىفرماید: «همانها که در سخنان باطل به بازى مشغولند» (الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ).
آیات قرآن را «دروغ»، و معجزات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را «سحر» مىخوانند، و آورنده آن را «مجنون» مىشمرند، همه حقایق را به بازى گرفته، و به سخریه و استهزا در برابر آنها مىپردازند.
«خوض» به معنى ورود در سخنان باطل است، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است.
(آیه 13)
بار دیگر براى معرفى آن روز و بیان سرنوشت این مکذبان به توضیح دیگرى پرداخته، مىافزاید: «در آن روز که آنها را به زور به سوى آتش دوزخ مىرانند»! (یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا).
(آیه 14)
به آنها مىگویند: «این همان آتشى است که آن را انکار مىکردید»! (هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
(آیه 15)
و نیز به آنها گفته مىشود: «آیا این سحر است یا شما نمىبینید»؟
(أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ).
شما پیوسته در دنیا مىگفتید: آنچه محمد آورده سحر است، او از طریق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افکنده تا حقایق را نبینیم، عقل ما را مىرباید و امورى را به نام «معجزه» به ما معرفى مىکند، و سخنانى را به عنوان «وحى الهى» براى ما مىخواند، اما اینها همه بى اساس است، و چیزى جز سحر نیست.
لذا روز قیامت به عنوان سرزنش و توبیخ به هنگامى که آتش دوزخ را با چشم مىبینند و حرارت آن را لمس مىکنند به آنها گفته مىشود: «آیا اینها سحر است؟ یا پرده بر چشم شما افکنده شده»؟!
(آیه 16)
همچنین به آنها گفته مىشود: «در آن (آتش) وارد شوید، و بسوزید، مىخواهید صبر کنید، یا نکنید، براى شما یکسان است» (اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ).
«چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مىشوید» (إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال خودتان است که به سوى شما بازگشته، و پاپیچ شما شده است، بنابر این جزع و فزع و آه و ناله و بىتابى تأثیرى ندارد.
این آیه تأکید مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و بازگشت آن به سوى انسان و نیز تأکید مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا که آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناک چیزى جز نتیجه اعمال خود انسانها و اشکال تبدّل یافته آن نیست.
(آیه 17)
پاداش پرهیزکاران! به دنبال بحثهائى که در آیات قبل، پیرامون کیفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناک آنها گذشت در اینجا به نقطه مقابل آنها یعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بىکران مؤمنان و پرهیزکاران اشاره مىکند، تا در یک مقایسه روشن موقعیت هر کدام واضحتر شود.
نخست مىگوید: «ولى پرهیزکاران در میان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ).
تعبیر به «متقین» (پرهیزکاران) به جاى «مؤمنین» به خاطر آن است که این عنوان هم ایمان را در بردارد، و هم جنبههاى عمل صالح را، بخصوص این که «تقوا» در یک مرحله مقدمه و پایه ایمان است.
(آیه 18)
سپس به تأثیر این نعمتهاى بزرگ بر روحیه بهشتیان اشاره کرده، مىگوید: «و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند» و سخنان شیرین و دلپذیر در این باره مىگویند (فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
آرى! از خوشحالى در پوست نمىگنجند، پیوسته با هم مزاح مىکنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش فوق العادهاى را احساس مىکنند.
بخصوص این که: خدا به آنها اطمینان خاطر در برابر مجازات داده «و آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است» (وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
این جمله دو معنى مىتواند داشته باشد: نخست بیان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى دیگر پروردگار، دیگر این که: دنباله کلام سابق باشد یعنى بهشتیان از دو چیز مسرورند، نخست به خاطر نعمتهائى که خداوند به آنها داده، و دیگر به خاطر عذابهائى که از آنها دور ساخته است.
(آیه 19)
بعد از این اشاره اجمالى و سر بسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهیزکاران در بهشت به شرح آنها پرداخته، چنین مىگوید به آنها گفته مىشود:
«بخورید و بیاشامید گوارا»! (کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً).
«اینها در برابر اعمالى است که انجام مىدادید»! (بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «هنیئا» (گوارا) اشاره به این است، که خوردنیها و نوشیدنیهاى بهشتى هیچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى این جهان نیست که گاه مختصر کم و زیاد در آن، بیمارى و ناراحتى به دنبال مىآورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست، اما این که فرشتگان به بهشتیان مىگویند گوارا باد خود لطف و گوارائى دیگرى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
(آیه 20)
سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مىفرماید: «این در حالى است که بر تختهاى صف کشیده در کنار هم تکیه مىکنند» (مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ).
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان دیگر بهره فراوان مىگیرند که این لذتى است معنوى ما فوق بسیارى از لذتها.
سپس مىافزاید: «و حور العین را به همسرى آنها در مىآوریم» (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ).
(آیه 21)
آیات فوق بخشى از نعمتهاى «مادى» و «معنوى» بهشتیان را بازگو کرد، ولى به این اکتفا نمىکند، و بخش دیگرى از مواهب معنوى و مادى را نیز بر آن مىافزاید: «کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مىکنیم، و از (پاداش) عملشان چیزى نمىکاهیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ).
این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقهاش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد، بىآنکه از اعمال او چیزى کاسته شود.
این گونه افراد اگر از نظر عمل کوتاهى و تقصیراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مىبخشد و ترفیع مقام مىدهد، و به درجه آنان مىرساند، و این موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.
و در پایان آیه مىافزاید: «و هر کس در گرو اعمال خویش است» (کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ).
یعنى اعمال هر کسى ملازم و همراه اوست، و هرگز از او جدا نمىشود، خواه عمل نیک باشد یا بد! بنابر این تعجب ندارد که از اعمال پرهیزکاران و پاداش آنها چیزى کاسته نشود، چرا که این اعمال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقین مىکند، و آنها را به پرهیزکاران در بهشت ملحق مىسازد این به معنى آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزى کاسته شود.
(آیه 22)
در آیات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتیان اشاره شد، و در ادامه آنها به پنج قسمت دیگر اشاره مىکند، به گونهاى که از مجموع به خوبى استفاده مىشود آنچه لازمه آرامش و آسایش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتیان اشاره کرده، مىفرماید: «و همواره از انواع میوهها و گوشتها- از هر نوع که بخواهند- در اختیارشان مىگذاریم» (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
«أَمْدَدْناهُمْ» به معنى ادامه و افزایش اعطاء است، یعنى میوهها و غذاهاى بهشتى آن چنان نیست که با تناول کردن کمبودى پیدا کند، و یا مثل میوههاى دنیا که در فصول سال نوسان زیادى دارد تغییرى در آن حاصل شود، بلکه همیشگى و جاودانى و مستمر است.
تعبیر «مِمَّا یَشْتَهُونَ» (از آنچه بخواهند) نشان مىدهد که بهشتیان در انتخاب نوع و کمیت و کیفیت این میوهها و غذاها، کاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختیار دارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به این دو نیست ولى اینها دو غذاى مهمند.
مقدم داشتن «فاکهة» (میوهها) بر «لحم» (گوشتها) اشارهاى است به برترى «میوهها» بر «گوشتها».
(آیه 23)
سپس به مشروبات گواراى بهشتیان اشاره کرده، مىافزاید: «آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را که نه بیهودهگوئى در آن است و نه گناه از یکدیگر مىگیرند» (یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ).
شرابى است گوارا و لذتبخش، نشاط آفرین و روحپرور، خالى از هر گونه تخدیر و فساد عقل، و به دنبال آن بیهودهگوئى و گناه هرگز نیست، بلکه سراسر هوشیارى و لذت جسمى و روحانى است.
جمله «یتنازعون» اشاره به آن است که بهشتیان به عنوان شوخى و مزاح و افزایش سرور و انبساط جامهاى «شراب طهور» را از دست یکدیگر مىکشند و مىنوشند.
(آیه 24)
سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته، مىگوید: «و پیوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مىکنند که همچون مرواریدهاى درون صدفند»! (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
«مروارید در درون صدف» به قدرى تازه و شفاف و زیباست که حد ندارد هر چند در بیرون صدف نیز قسمت زیادى از زیبائى خود را حفظ مىکند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مىکاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زیبا و سفید چهره و با صفا هستند که گوئى مرواریدهائى در صدفند! گر چه در بهشت نیازى به خدمتکار نیست، و هر چه بخواهند در اختیار آنها قرار مىگیرد، ولى این خود احترام و اکرام بیشترى براى بهشتیان است.
در حدیثى آمده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردند اگر خدمتگذار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم یعنى مؤمنان بهشتى چگونهاند فرمود:
«برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سایر کواکب است».
(آیه 25)
و آخرین نعمت در این سلسله همان نعمت آرامش کامل و اطمینان خاطر از هر گونه عذاب و کیفر است، چنانکه در این آیه مىفرماید: «در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال مىکنند» و آن را با وضع بهشت مقایسه کرده لذت مىبرند (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346
صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
[golrooz] صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالُوٓا۟ إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِيٓ أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ(26)
ميگويند: «ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم (مبادا گناهان آنها دامن ما را بگيرد)!(26)
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَيٰنَا عَذَابَ السَّمُومِ(27)
امّا خداوند بر ما منّت نهاد و از عذابكشنده ما را حفظ كرد!(27)
إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ(28)
ما از پيش او را ميخوانديم (و ميپرستيديم)، كه اوست نيكوكار و مهربان!»(28)
فَذَكِّرْ فَمَآ أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ(29)
پس تذكّر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستي!(29)
أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ(30)
بلكه آنها ميگويند: «او شاعري است كه ما انتظار مرگش را ميكشيم!»(30)
قُلْ تَرَبَّصُوا۟ فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُتَرَبِّصِينَ(31)
بگو: «انتظار بكشيد كه من هم با (شما انتظار ميكشم شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودي شما را با عذاب الهي)!»(31)
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَٰمُهُم بِهَٰذَآ أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ(32)
آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور ميدهد، يا قومي طغيانگرند؟(32)
أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا يُؤْمِنُونَ(33)
يا ميگويند: «قرآن را به خدا افترا بسته»، ولي آنان ايمان ندارند(33)
فَلْيَأْتُوا۟ بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِۦٓ إِن كَانُوا۟ صَٰدِقِينَ(34)
اگر راست ميگويند سخني همانند آن بياورند!(34)
أَمْ خُلِقُوا۟ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَٰلِقُونَ(35)
يا آنها بي هيچ آفريده شدهاند، يا خود خالق خويشند؟!(35)
أَمْ خَلَقُوا۟ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا يُوقِنُونَ(36)
آيا آنها آسمانها و زمين را آفريدهاند؟! بلكه آنها جوياي يقين نيستند!(36)
أَمْ عِندَهُمْ خَزَآئِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَۣيْطِرُونَ(37)
آيا خزاين پروردگارت نزد آنهاست؟! يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟!(37)
أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(38)
آيا نردباني دارند (كه به آسمان بالا ميروند) و بوسيله آن اسرار وحي را ميشنوند؟! كسي كه از آنها اين ادّعا را دارد دليل روشني بياورد!(38)
أَمْ لَهُ الْبَنَٰتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ(39)
آيا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران (كه فرشتگان را دختران خدا ميناميد)؟!(39)
أَمْ تَسَْٔلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ(40)
آيا تو از آنها پاداشي ميطلبي كه در زير بار گران آن قرار دارند؟!(40)
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ(41)
آيا اسرار غيب نزد آنهاست و از روي آن مينويسند؟!(41)
أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا فَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ هُمُ الْمَكِيدُونَ(42)
آيا ميخواهند نقشه شيطاني براي تو بكشند؟! ولي بدانند خود كافران در دام اين نقشهها گرفتار ميشوند!(42)
أَمْ لَهُمْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ(43)
يا معبودي غير خداوند دارند (كه قول ياري به آنها داده)؟! منزّه است خدا از آنچه همتاي او قرارميدهند!(43)
وَإِن يَرَوْا۟ كِسْفًا مِّنَ السَّمَآءِ سَاقِطًا يَقُولُوا۟ سَحَابٌ مَّرْكُومٌ(44)
آنها (چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگي از آسمان (براي عذابشان) سقوط ميكند ميگويند: «اين ابر متراكمي است!»(44)
فَذَرْهُمْ حَتَّيٰ يُلَٰقُوا۟ يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ(45)
حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند؛(45)
يَوْمَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَئًْا وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ(46)
روزي كه نقشههاي آنان سودي به حالشان نخواهد داشت و (از هيچ سو) ياري نميشوند!(46)
وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ عَذَابًا دُونَ ذَٰلِكَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(47)
و براي ستمگران عذابي قبل از آن است (در همين جهان)؛ ولي بيشترشان نميدانند!(47)
وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ(48)
در راه ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن، چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار داري! و هنگامي كه برميخيزي پروردگارت را تسبيح و حمد گوي!(48)
وَمِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَٰرَ النُّجُومِ(49)
(همچنين) به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان (و طلوع صبح)!(49)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَيٰ(1)
سوگند به ستاره هنگامي كه افول ميكند،(1)
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَيٰ(2)
كه هرگز دوست شما [= محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است،(2)
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَيٰٓ(3)
و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد!(3)
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَيٰ(4)
آنچه ميگويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست!(4)
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَيٰ(5)
آن كس كه قدرت عظيمي دارد [= جبرئيل امين] او را تعليم داده است؛(5)
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَيٰ(6)
همان كس كه توانايي فوق العاده دارد؛ او سلطه يافت(6)
وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَيٰ(7)
در حالي كه در اُفق اعلي قرار داشت!(7)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 26)
«مىگویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم» مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد (قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ).
با این که در میان خانواده خود زندگى مىکردیم و باید احساس امنیت کنیم باز ترسان بودیم، از این بیم داشتیم که حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد. از این بیم داشتیم که فرزندان و خانواده ما راه خطا پیش گیرند، و در وادى ضلالت، گمراه و سرگردان شوند.
و ازین بیم داشتیم که دشمنان سنگدل، ما را غافلگیر سازند و عرصه را بر ما تنگ کنند.
(آیه 27)
«اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ما شد) و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد»! (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ).
آرى! پروردگار مهربان، ما را از زندان دنیا با تمام وحشتهایش نجات بخشید، و در کانون نعمتهایش، یعنى بهشت، جاى داد.
(آیه 28)
بهشتیان در آخرین سخنى که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف مىکنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان دیگر، بیشتر احساس مىکنند.
مىگویند: «ما از پیش او را مىخواندیم (و مىپرستیدیم) که اوست نیکوکار و مهربان»! (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
ولى در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پى مىبریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکى کرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.
(آیه 29)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و پنج آیه بعد در روایتى آمده است قریش در «دار النّدوه» «"دار الندوة" خانه "قصى بن کلاب" جدّ معروف عرب بود، که براى مشاوره در امور مهم در آن جمع مىشدند و به مشورت مىپرداختند، این خانه در کنار خانه خدا قرار داشت، و در آن به سوى "کعبه" باز مىشد، و مرکزیت آن براى مجالس مشاوره از زمان خود قصى بن کلاب بود.» اجتماع کردند، تا براى جلوگیرى از دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مىشد چارهاى بیندیشند.
یکى از مردان قبیله «بنى عبد الدار» گفت: ما باید منتظر باشیم که او بمیرد، زیرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنیا خواهد رفت، همان گونه که «زهیر» و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهلیت) از دنیا رفتند (و بساطشان برچیده شد و بساط محمّد نیز با مرگش برچیده خواهد شد) این را گفتند و پراکنده شدند، آیات مورد بحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در آیات گذشته، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهیزکاران آمده بود، و در اینجا بخشى از عذابهاى دردناک دوزخیان.
نخست مىفرماید: حال که چنین است «پس تذکر ده» (فَذَکِّرْ).
چرا که دلهاى حقطلبان با شنیدن این سخنان، آمادهتر مىشود، و هنگام آن رسیده است که سخنان حق را براى آنها بیان کنى.
سپس به ذکر اتهامات و نسبتهاى ناروائى که دشمنان لجوج و معاند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدادند پرداخته، مىفرماید: «به لطف پروردگارت (و به برکت نعمتهایش) تو کاهن و مجنون نیستى»! (فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ).
قریش براى پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این تهمتها را به او مىبستند، و عجب این که به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکندهگوئى آنها باشد.
(آیه 30)
سپس به سومین اتهام پرداخته- که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است- مىفرماید: «بلکه آنها مىگویند: او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مىکشیم» (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مىکند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!
(آیه 31)
به هر حال آنها به این دلخوش مىکردند که حوادثى پیش آید و طومار عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در هم پیچیده شود، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگى که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى یابند.
قرآن با یک جمله پرمعنى و تهدیدآمیز به این کوردلان معاند پاسخ مىدهد و مىفرماید: «بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار مىکشم»! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى! (قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 32)
سپس آنها را مورد شدیدترین سرزنشها قرار داده، مىگوید: «آیا عقلهایشان آنان را به این اعمال دستور مىدهد یا قومى طغیانگرند»؟ (أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این گونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نیست، بلکه سر چشمه همه آنها روح عصیان و طغیانگرى است که بر این افراد غالب است.
(آیه 33)
بار دیگر به یکى دیگر از تهمتهاى آنها که در حقیقت چهارمین تهمت در این سلسله اتهامات محسوب مىشود اشاره کرده، مىافزاید: «یا مىگویند: قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنان ایمان ندارند» (أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 34)
ولى قرآن مجید پاسخ دندانشکنى به آنها داده، مىفرماید: «اگر راست مىگویند (که این کلام بشر است، و ساخته و پرداخته فکر انسان پس آنها نیز) سخنى همانند آن بیاورند» (فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ).
شما هم انسانید و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بیان، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن، چرا گویندگان و متفکران شما قادر نیستند سخنى همانند آن بیاورند؟! جمله «فلیأتوا» (پس بیاورند ...) به اصطلاح امر تعجیزى است، و هدف آن است که عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و این همان چیزى است که در علم کلام و عقائد از آن تعبیر به «تحدّى» مىکنند، یعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.
این یکى از آیاتى است که به روشنى اعجاز قرآن را روشن مىکند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پیامبر نیست، بلکه تمام کسانى که در همه قرون و اعصار مىگویند قرآن سخن بشر است، و بر خدا افترا بسته شده، آنها نیز مخاطب به این خطابند که اگر راست مىگویند سخنى همانند آن بیاورند.
این نداى قرآن در این آیه و آیات مشابه همواره بلند بوده است، و در طى چهارده قرن که از بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگذرد کسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گوید و این عجز عمومى گواه زنده اصالت این وحى آسمانى است.
(آیه 35)
راستى حرف حساب شما چیست؟! قرآن همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منکران قرآن و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قدرت پروردگار را با یازده سؤال پى در پى ادامه مىدهد، نخست از مسأله آفرینش شروع کرده، مىگوید: «یا آنها بىهیچ آفریده شدهاند یا خود خالق خویشتند»؟! (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ).
این عبارت کوتاه و فشرده در حقیقت اشاره به «برهان معروف علّیت» است که در فلسفه و کلام براى اثبات وجود خداوند آمده است، و آن این که عالمى که در آن زندگى مىکنیم بدون شک حادث است زیرا دائما در حال تغییر است، و آنچه در حال تغییر و دگرگونى است در معرض حوادث است، و چیزى که در معرض حوادث است محال است قدیم و ازلى باشد.
اکنون این سؤال پیش مىآید که اگر حادث است از سه حال بیرون نیست:
1- بدون علت به وجود آمده است.
2- خود علت خویشتن است.
3- این جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است که هستیش از درون ذات پاک اوست.
باطل بودن دو احتمال نخست معلوم است، زیرا وجود معلول بدون علت محال است، و گر نه هر چیز در هر شرائطى باید به وجود آید، در حالى که چنین نیست.
احتمال دوم که چیزى خودش را به وجود آورد نیز محال است، زیرا مفهومش این است که قبل از وجودش موجود باشد، و این اجتماع نقیضین است.
بنابر این راهى جز قبول احتمال سوم یعنى خالقیت واجب الوجود باقى نمىماند.
(آیه 36)
این آیه به سؤال دیگرى که در باره ادعائى که در مرحله پائینتر قرار دارد پرداخته، مىگوید: «آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند»؟ (أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
اگر بىعلت به وجود نیامدهاند، و نیز خود علت خویش نبودهاند، آیا آنها واجب الوجود و خالق آسمانها و زمینند؟ و اگر مبدأ عالم هستى نیستند آیا خداوند امر خلقت آسمان و زمین را به آنها واگذارده؟ و به این ترتیب مخلوقى هستند که خود فرمان خلقت دارند؟
مسلما آنها هرگز نمىتوانند چنین ادعاى باطلى کنند، لذا در دنباله همین سخن مىافزاید: «بلکه آنها (جویاى) یقین نیستند» (بَلْ لا یُوقِنُونَ).
آرى آنها دنبال بهانه اى براى فرار از ایمانند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 37)
و اگر مدعى این امور نیستند و در امر خلقت نصیبى ندارند «آیا خزائن پروردگارت نزد آنهاست»؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ).
تا هر کس را بخواهند «نعمت نبوت و علم و دانش» یا ارزاق دیگر بخشند، و از هر کس بخواهند دریغ دارند.
«یا بر همه چیز عالم سیطره دارند»؟! (أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ).
آنها هرگز نمىتوانند ادعا کنند که خزینهدار پروردگارند، و نه سلطهاى بر امر تدبیر این جهان دارند، چرا که ضعف و زبونى آنها در برابر یک حادثه، یک بیمارى و حتى یک حشره ناچیز، و همچنین نیاز آنها به ابتدائىترین وسائل زندگى، بهترین دلیل بر نفى این قدرتها از آنهاست، تنها هواى نفس و جاهطلبى و خودخواهى و تعصب و لجاج است که آنها را به انکار حقایق کشیده.
«مصیطرون» اشاره به «ارباب انواع» است که جزء خرافات پیشینیان مىباشد، آنها معتقد بودند که هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حیوانات و گیاهان و غیر آنها داراى مدبر و مربى خاصى است که آن را ربّ النوع آن مىنامیدند، و خدا را «ربّ الأرباب» خطاب مىکردند، این عقیده شرکآمیز از نظر اسلام مردود است، و در آیات قرآن تدبیر همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را «ربّ العالمین» مىخوانیم.
(آیه 38)
مسلم است نه منکران نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مشرکان عصر جاهلیت، و نه غیر آنها، مدعى هیچ یک از امور پنجگانه فوق نبودند، لذا در این آیه به مرحله دیگرى پرداخته، مىگوید: «آیا نردبانى دارند که (به آسمان بالا مىروند) و به وسیله آن اسرار وحى را مىشنوند»؟! (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ).
و از آنجا که ممکن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دلیل کرده، مىگوید: «هر کسى از آنها این ادعا را دارد (و مىگوید:
اسرار الهى را از طریق صعود به آسمان مىشنوم) دلیل روشنى بیاورد» (فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
مسلما اگر چنین ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمىکرد و هرگز دلیلى بر این مطلب نداشتند.
(آیه 39)
سپس مىافزاید: آیا این نسبت ناروا را که به فرشتگان مىدهند و مىگویند: آنها دختران خدا هستند قابل قبول است؟ «آیا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران» که فرشتگان را دختران خدا مىنامید! (أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ).
اشاره به این که یکى از اعتقادات و افکار باطل آنها این بود که از دختران به شدت تنفر داشتند، و اگر با خبر مىشدند که همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سیاه مىشد، ولى با این حال فرشتگان را دختران خدا مىخواندند! بدیهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند، و تعبیر آیه فوق از قبیل استدلال به عقیده باطل طرف مخالف بر ضد خود اوست.
(آیه 40)
سپس از این مرحله نیز تنزل کرده به ذکر یکى دیگر از امورى که امکان دارد وسیله بهانهجوئى آنها شود اشاره کرده، مىفرماید: «آیا تو از آنها پاداشى (در مقابل ابلاغ رسالت) مىطلبى که در زیر بار گران آن قرار دارند»! (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ).
(آیه 41)
دگر بار آنها را مورد سؤال قرار داده، مىگوید: «آیا اسرار غیب نزد آنهاست، و از روى آن مىنویسند»؟ (أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ).
اینها ادعا مىکنند پیامبر شاعرى است که در انتظار مرگ او و از هم پاشیدن شیرازه زندگى او هستیم، و با مرگش همه چیز پایان مىگیرد و دعوتش به بوته فراموشى مىافتد.
آنها از کجا مىدانند که بعد از وفات پیامبر زندهاند؟ این غیب را چه کسى به آنها گفته؟
(آیه 42)
سپس به بیان احتمال دیگرى پرداخته، مىگوید: «آیا مىخواهند نقشه شیطانى براى تو بکشند؟ ولى بدانند خود کافران در دام این نقشهها گرفتار مىشوند» و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست! (أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ).
آیه فوق مطابق این تفسیر همانند آیه 54 سوره آل عمران است که مىگوید:
«وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ و (یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آئینش) نقشه کشیدند و خداوند (براى حفظ او و آئینش) چاره جوئى کرد و خداوند بهترین چاره جویان است».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 43)
و بالاخره در آخرین پرسش از آنها مىپرسد: آیا آنها خیال مىکنند حامى و یاورى دارند»؟ یا معبودى غیر خدا دارند»؟ که قول یارى به آنها داده (أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ).
سپس مىافزاید: «منزه است خدا از آنچه همتاى او قرار مىدهند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
بنابر این هیچ کس قادر به حمایت از آنها نیست.
به این ترتیب آنها را در برابر یک بازپرسى عجیب و یک رشته سؤالات زنجیرهاى یازدهگانه قرار مىدهد، و مرحله به مرحله آنها را به عقبنشینى و تنزل از ادعاها وا مىدارد، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مىبندد، و در بنبست کامل قرار مىدهد.
(آیه 44)
به دنبال بحثى که در آیات گذشته با مشرکان و منکران لجوج آمد، بحثى که براى هر انسان حقطلبى حقیقت را روشن مىساخت، در اینجا پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته، مىگوید: «آنها (چنان لجوجند که) اگر ببینند قطعه سنگى از آسمان (براى عذابشان) سقوط مىکند مىگویند: (اشتباه مىکنید، این سنگ نیست) این ابر متراکمى است» که بر زمین فرو مىریزد! (وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ).
کسانى که این قدر لجوج باشند که حقایق حسى را منکر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراکم تفسیر کنند، با این که همه کس ابر را به هنگامى که نزدیک به زمین مىشود دیده که چیزى جز مجموعه بخار نیست، چگونه این بخار لطیف متراکم مىشود و تبدیل به سنگ مىگردد؟
این افراد تکلیفشان در برابر حقایق معنوى روشن است.
(آیه 45)
لذا در این آیه مىافزاید: «حال که چنین است آنها را رها کن (و براى هدایت این گروه لجوج پافشارى منما) تا روز مرگ خود را ملاقات کنند» و عذابهاى الهى را که در انتظارشان است با چشم خود ببینند (فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ).
جمله «ذرهم» (آنها را رها کن) امرى است تهدیدآمیز و منظور از آن ترک اصرار بر تبلیغ این گونه افراد غیر قابل هدایت است بنابر این نه منافات با ادامه تبلیغ در سطح عموم از سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.
(آیه 46)
سپس به معرفى این روز پرداخته، مىگوید: «روزى که نقشههاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و (تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مىشود، و از هیچ سو) یارى نمىشوند» (یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
آرى! هر کس مىمیرد قیامت صغراى او برپا مىشود و سر آغازى است براى پاداش و کیفرها که بخشى جنبه برزخى دارد و بخش دیگرى در قیامت کبرى یعنى قیامت عمومى انسانها دامانشان را مىگیرد، و در هیچ یک از این دو مرحله نه چارهجوئیها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.
(آیه 47)
در این آیه مىافزاید: «آنها تصور نکنند که فقط عذاب برزخ و قیامت در کار است بلکه «براى ستمگران عذابى قبل از آن است در (همین جهان) ولى بیشترشان نمىدانند» (وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آرى! آنها در همین دنیا باید در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پیشین باشند، مانند صاعقهها، زلزلهها، سنگهاى آسمانى و خشکسالى و قحطى و یا کشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحید- همان گونه که در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرک اتفاق افتاد، مگر این که بیدار شوند و توبه کنند و به سوى خدا باز آیند.
جمله «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» اشاره به این است که آنها غالبا از عذابهائى که در دنیا و آخرت در انتظارشان است بىخبرند و مفهومش این است که اقلیتى از آنها از این معنى آگاهند، و در عین حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مىورزند.
(آیه 48)
در این آیه پیامبر را در مقابل این همه کارشکنیها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مىکند، مىفرماید: «در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن» (وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ).
اگر تو را کاهن و مجنون و شاعر مىخوانند صبر کن، و اگر آیات قرآن را افتراهائى مىپندارند که به خدا بسته شده است شکیبائى نما، و اگر در برابر این همه براهین منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مىدهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و یا ضعیف و ناتوان شوى.
«زیرا تو در حفاظت کامل ما قرار دارى» (فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا).
ما همه چیز را مىبینیم و از همه چیز با خبریم و تو را تنها نخواهیم گذارد.
و از آنجا که راز و نیاز با خدا، و نیایش و عبادت او، و تسبیح و تقدیس ذات پاک او، به انسان آرامش و نیرو مىبخشد به دنبال دستور صبر مىفرماید:
«و هنگامى که بر مىخیزى پروردگارت را تسبیح و حمد گوى» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ).
چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فریضه، و چه بعد از قیام از هر مجلس باشد.
آرى! روح و جانت را به تسبیح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذکر او خوشبو کن، از یاد او مدد بگیر، و براى مبارزه با کارشکنیهاى دشمن آماده شو! در حدیثى آمده است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که از مجلس برمىخاست مىفرمود: «سبحانک اللّهمّ و بحمدک اشهد ان لا اله الّا انت، استغفرک و اتوب الیک».
بعضى عرض کردند: اى رسول خدا! این چه کلماتى است که مىگوئى فرمود: «اینها کلماتى است که جبرئیل به من آموخته و کفاره چیزى است که در مجالس واقع مىشود».
(آیه 49)
سپس در آخرین آیه مىافزاید: همچنین «به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان» و طلوع صبح (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).
زیرا عبادت و تسبیح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى دیگرى دارد، و از تظاهر و ریا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بیشتر مىباشد، چرا که کارهاى مشغول کننده زندگى روزانه تعطیل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشیده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقیقت همزمان با وقتى است که پیامبر به معراج رفت، و در مقام «قاب قوسین» در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نیاز پرداخت.
«پایان سوره طور»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347