پاسخ : صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات
(آیه 10)
در این آیه براى تأکید این امر و بیان علت آن مىافزاید: «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ).
و از آنجا که در بسیارى از اوقات «روابط» در این گونه مسائل جانشین «ضوابط» مىشود، بار دیگر هشدار داده و در پایان آیه مىافزاید: «و تقواى الهى پیشه کنید باشد که مشمول رحمت او شوید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
و به این ترتیب یکى از مهمترین مسؤولیتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر یکدیگر و در اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مىشود.
اهمیت اخوت اسلامى:
جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» که در آیات فوق آمده، یکى از شعارهاى اساسى و ریشهدار اسلامى است.
روى این اصل مهم اسلامى مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله، و داراى هر زبان و هر سن و سال، با یکدیگر احساس عمیق برادرى مىکنند، هر چند یکى در شرق جهان زندگى کند، و دیگرى در غرب.
در مراسم «حج» که مسلمین از همه نقاط جهان در آن کانون توحید جمع مىشوند این علاقه و پیوند و همبستگى نزدیک کاملا محسوس است و صحنهاى است از تحقق عینى این قانون مهم اسلامى.
به تعبیر دیگر اسلام تمام مسلمانها را به حکم یک خانواده مىداند، و همه را خواهر و برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهاى متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در روایات اسلامى نیز روى این مسأله تأکید فراوان شده، به عنوان نمونه از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در باره حقوق سى گانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده که فرمود:
«مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد که برائت ذمه از آن حاصل نمىکند مگر به اداى این حقوق یا عفو کردن برادر مسلمان او:
لغزشهاى او را ببخشد، در ناراحتیها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران کند، عذر او را بپذیرد، در برابر بدگویان از او دفاع کند، همواره خیر خواه او باشد، دوستى او را پاسدارى کند، پیمان او را رعایت کند، در حال مرض از او عبادت کند، در حال مرگ به تشییع او حاضر شود.
دعوت او را اجابت کند، هدیه او را بپذیرد، عطاى او را جزا دهد، نعمت او را شکر گوید، در یارى او بکوشد، ناموس او را حفظ کند، حاجت او را برآورد، براى خواستهاش شفاعت کند، و عطسه اش را تحیت گوید.
گمشده اش را راهنمائى کند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نیکو شمرد انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهایش را تصدیق کند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنى نکند، در یارى او بکوشد خواه ظالم باشد یا مظلوم: اما یارى او در حالى که ظالم باشد به این است که او را از ظلمش باز دارد، و در حالى که مظلوم است به این است که او را در گرفتن حقش کمک کند.
او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نیکیها براى خود دوست دارد براى او دوست بدارد، و آنچه از بدیها براى خود نمىخواهد براى او نخواهد».
(آیه 11)
شأن نزول:
مفسران نقل کردهاند: جمله «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در باره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله) نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامى که وارد مسجد مىشد کنار دست پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى او جائى باز مىکردند، تا سخن حضرت را بشنود روزى وارد مسجد شد در حالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده، و جاى خود نشسته بودند، او جمعیت را مىشکافت و مىگفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید، و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، اما خشمگین شد، هنگامى که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم.
«ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مىبردند یاد کرد.
آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت.
آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهاى زشت نهى کرد.
و گفتهاند: جمله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» در باره «امّ سلمه» نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و اله او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت.
تفسیر:
استهزا، عیبجوئى و القاب زشت ممنوع! از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در اینجا به شرح قسمتى از ریشههاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود، و درگیرى و نزاع پایان گیرد.
در این آیه در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى به سه حکم اسلامى به ترتیب عدم سخریه، ترک عیبجوئى و تنابز به القاب اشاره کرده، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ).
چه این که «شاید آنها (که مورد سخریه قرار گرفتهاند) از اینها بهتر باشند» (عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ).
همچنین «و نه زنانى زنان دیگر را (نباید مسخره کنند) شاید آنان بهتر از اینان باشند» (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ).
در اینجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مىدهد که از این عمل زشت بپرهیزند، چرا که سر چشمه استهزا و سخریه همان حسن خود برتر بینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از جنگهاى خونین در طول تاریخ بوده.
سپس در دومین مرحله مىفرماید: «و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید» (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ).
و بالاخره در مرحله سوم مىافزاید: «و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید» (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).
بسیارى از افراد بىبند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى در سابق کار بدى داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.
اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مىکند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است ممنوع شمرده.
در حدیثى آمده است که روزى «صفیّه» دختر «حى بن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در آمد) روزى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمد در حالى که اشک مىریخت، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از ماجرا پرسید، گفت: عایشه مرا سرزنش مىکند و مىگوید: «اى یهودى زاده»! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد!» در اینجا بود که این آیه نازل شد.
به همین جهت در پایان آیه مىافزاید: «بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفر آمیز بگذارید» (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید: «و آنها که توبه نکنند (و از این اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بدتر که انسان با سخنان نیشدار، و تحقیر و عیبجوئى، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خداست بیازارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/338
صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
[golrooz]صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اجْتَنِبُوا۟ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا۟ وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(12)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! از بسياري از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضي از گمانها گناه است؛ و هرگز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد؛ و هيچ يك از شما ديگري را غيبت نكند، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد؛ تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند توبهپذير و مهربان است!(12)
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَٰكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَيٰ وَجَعَلْنَٰكُمْ شُعُوبًا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓا۟ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيٰكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(13)
اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گراميترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!(13)
۞ قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا۟ وَلَٰكِن قُولُوٓا۟ أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا۟ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَٰلِكُمْ شَئًْا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(14)
عربهاي باديهنشين گفتند: «ايمان آوردهايم» بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولي بگوييد اسلام آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد، چيزي از پاداش كارهاي شما را فروگذار نميكند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»(14)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا۟ وَجَٰهَدُوا۟ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الصَّٰدِقُونَ(15)
مؤمنان واقعي تنها كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند، سپس هرگز شكّ و ترديدي به خود راه نداده و با اموال و جانهاي خود در راه خدا جهاد كردهاند؛ آنها راستگويانند(15)
قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(16)
بگو: «آيا خدا را از ايمان خود با خبر ميسازيد؟! او تمام آنچه را در آسمانها و زمين است ميداند؛ و خداوند از همه چيز آگاه است!»(16)
يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا۟ قُل لَّا تَمُنُّوا۟ عَلَيَّ إِسْلَٰمَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَيٰكُمْ لِلْإِيمَٰنِ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(17)
آنها بر تو منّت مينهند كه اسلام آوردهاند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذاريد، بلكه خداوند بر شما منّت مينهد كه شما را به سوي ايمان هدايت كرده است، اگر (در ادّعاي ايمان) راستگو هستيد!(17)
إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(18)
خداوند غيبت آسمانها و زمين را ميداند و نسبت به آنچه انجام ميدهيد بيناست!»(18)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
قٓ وَالْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ(1)
ق، سوگند به قرآن مجيد (كه قيامت و رستاخيز حقّ است)!(1)
بَلْ عَجِبُوٓا۟ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ(2)
آنها تعجّب كردند كه پيامبري انذارگر از ميان خودشان آمده؛ و كافران گفتند: «اين چيز عجيبي است!(2)
أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَٰلِكَ رَجْعٌۢ بَعِيدٌ(3)
آيا هنگامي كه مُرديم و خاك شديم (دوباره به زندگي بازميگرديم)؟! اين بازگشتي بعيد است!»(3)
قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَٰبٌ حَفِيظٌۢ(4)
ولي ما ميدانيم آنچه را زمين از بدن آنها ميكاهد؛ و نزد ما كتابي است كه همه چيز در آن محفوظ است!(4)
بَلْ كَذَّبُوا۟ بِالْحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمْ فَهُمْ فِيٓ أَمْرٍ مَّرِيجٍ(5)
آنها حقّ را هنگامي كه به سراغشان آمد تكذيب كردند؛ از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيّرند!(5)
أَفَلَمْ يَنظُرُوٓا۟ إِلَي السَّمَآءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَٰهَا وَزَيَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ(6)
آيا آنان به آسمان بالاي سرشان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كردهايم، و چگونه آن را (بوسيله ستارگان) زينت بخشيدهايم و هيچ شكاف و شكستي در آن نيست؟!(6)
وَالْأَرْضَ مَدَدْنَٰهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنۢبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍۭ بَهِيجٍ(7)
و زمين را گسترش داديم و در آن كوههائي عظيم و استوار افكنديم و از هر نوع گياه بهجتانگيز در آن رويانديم،(7)
تَبْصِرَةً وَذِكْرَيٰ لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ(8)
تا وسيله بينايي و يادآوري براي هر بنده توبه كاري باشد!(8)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 12)
شأن نزول:
مفسران نقل کردهاند: جمله «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله است که رفیقشان «سلمان» را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبر فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بیاورد، پیامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زید» که مسؤول «بیت المال» بود فرستاد.
«اسامه» گفت: الآن چیزى ندارم، آن دو نفر از «اسامه» غیبت کردند و گفتند:
او بخل ورزیده و در باره «سلمان» گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه (که چاه پر آبى بود) بفرستیم آب آن فروکش خواهد کرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه» بیایند، و در باره موضوع کار خود تجسس کنند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما مىبینم.
عرض کردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخوردهایم! فرمود: آرى گوشت «سلمان» و «اسامه» را مىخوردید.
آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى کرد.
تفسیر:
در این آیه نیز در زمینه مسائل اخلاقى اجتماعى سه حکم اسلامى به ترتیب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غیبت، بیان شده است.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است»! (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
منظور از این نهى، نهى از ترتیب آثار است. یعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایى به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید.
لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلى بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام که مىتوانى محمل نیکى براى آن بیابى! سپس در دستور بعد مسأله «نهى از تجسس» را مطرح کرده، مىفرماید:
«و (هرگز در کار دیگران) تجسس نکنید» (وَ لا تَجَسَّسُوا).
و بالاخره در سومین و آخرین دستور- که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است- مىفرماید: «و هیچ یکى از شما دیگرى را غیبت نکند» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً).
و به این ترتیب گمان بد سر چشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور سبب غیبت مىشود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است.
سپس براى این که قبح و زشتى این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، مىگوید: «آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً).
به یقین «همه شما از این امر کراهت دارید» (فَکَرِهْتُمُوهُ).
آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن اوست، و تعبیر به «میتا» به خاطر آن است که «غیبت» در غیاب افراد صورت مىگیرد، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند.
و این ناجوانمردانهترین ستمى است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد.
و از آنجا که ممکن است افرادى آلوده به بعضى از این گناهان سه گانه باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند، و در صدد جبران برآیند در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده، مىفرماید: «و تقواى الهى، پیشه کنید (و از خدا بترسید) که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ).
نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال انسان شود.
نکتهها:
1- امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى:
دستورهاى ششگانهاى که در دو آیه فوق مطرح شده هر گاه بطور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مىکند.
انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهاى این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس و آبرو.
تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامى نشان مىدهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنهاست، بلکه از بعضى جهات مهمتر است! اسلام مىخواهد در جامعه اسلامى امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگرى حتى در منطقه افکار خود تیرهاى تهمت را به سوى او نشانه گیرى نمىکند، و این امنیتى است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبى و مؤمن امکان پذیر نیست.
پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله در حدیثى مىفرماید: «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد در باره او بردن».
2- تجسس نکنید!
دیدیم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیه فوق منع نموده، و از آنجا که هیچ گونه قید و شرطى براى آن قائل نشده نشان مىدهد که جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است، ولى قرائنى که در داخل و خارج آیه است نشان مىدهد که این حکم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است، و در زندگى اجتماعى تا آنجا که تأثیرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است.
اما روشن است آنجا که ارتباطى با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا مىکند مسأله شکل دیگرى به خود مىگیرد، لذا شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله مأمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود که از آنها به عنوان «عیون» تعبیر مىشود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گرد آورى کنند.
و نیز به همین دلیل حکومت اسلامى مىتواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، یا سازمان گستردهاى براى گرد آورى اطلاعات تأسیس کند، و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامى مىرود به تجسس برخیزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى کنند.
ولى این امر هرگز نباید بهانهاى براى شکستن حرمت این قانون اصیل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مسأله «توطئه» و «اخلال به امنیت» به خود اجازه دهند که به زندگى خصوصى مردم یورش برند، نامههاى آنها را باز کنند، تلفنها را کنترل نمایند و وقت و بىوقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه این که مرز میان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنیت جامعه» بسیار دقیق و ظریف است، و مسؤولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامى به خطر نیفتد.
3- غیبت از بزرگترین گناهان است:
گفتیم سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت اوست، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب مىشود، و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگینتر است.
یکى از فلسفههاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشکند.
نکته دیگر این که غیبت، بد بینى مىآفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مىکند، سرمایه اعتماد را از بین مىبرد، و پایههاى تعاون و همکارى را متزلزل مىسازد.
از اینها گذشته «غیبت» بذر کینه و عداوت را در دلها مىپاشد، و گاه سر چشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مىگردد.
در حدیثى آمده است: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با صداى بلند خطبه خواند و فریاد زد: «اى گروهى که به زبان ایمان آوردهاید و نه با قلب! غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانى آنها جستجو ننمائید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادر دینى خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش مىسازد، و درون خانهاش رسوایش مىکند»! و در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به موسى وحى فرستاد: «کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسى است که وارد بهشت مىشود و کسى که بمیرد در حالى که اصرار بر آن داشته باشد اولین کسى است که وارد دوزخ مىگردد»! و نیز در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است»! تمام این تأکیدات و عبارات تکان دهنده به خاطر اهمیت فوق العادهاى است که اسلام براى حفظ آبرو، و حیثیت اجتماعى مؤمنان قائل است، و نیز به خاطر تأثیر مخربى است که غیبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد.
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 13)
تقوا بزرگترین ارزش انسانى! در آیات گذشته روى سخن به مؤمنان بود و مسائل متعدّدى که یک «جامعه مؤمن» را با خطر رو برو مىسازد بازگو کرد و از آن نهى فرمود.
در حالى که در آیه مورد بحث مخاطب کل جامعه انسانى است و مهمترین اصلى را که ضامن نظم و ثبات است بیان مىکند، و میزان واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى کاذب و دروغین مشخص مىسازد.
مىفرماید: «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید» اینها ملاک امتیاز نیست (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).
منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوّا» است، بنابر این چون همه از ریشه واحدى هستند معنى ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند براى هر قبیله و طائفهاى ویژگیهایى آفریده براى حفظ نظم زندگى اجتماعى مردم است، چرا که این تفاوتها سبب شناسائى است. و بدون شناسایى افراد نظم در جامعه انسانى حکمفرما نمىشود.
به هر حال قرآن مجید بعد از آن که بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلى یعنى نسب و قبیله را از کار مىاندازد، به سراغ معیار واقعى ارزشى رفته مىافزاید: «گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ).
به این ترتیب قلم سرخ بر تمام امتیازات ظاهرى و مادى کشیده، و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوا و پرهیزکارى و خدا ترسى مىدهد، و مىگوید: براى تقرب به خدا و نزدیکى به ساحت مقدس او هیچ امتیازى جز تقوا مؤثر نیست.
و از آنجا که تقوا یک صفت روحانى و باطنى است که قبل از هر چیز باید در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممکن است مدعیان بسیار داشته باشد و متصفان کم، در آخر آیه مىافزاید: «خداوند دانا و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
پرهیزکاران را به خوبى مىشناسد، و از درجه تقوا و خلوص نیت و پاکى و صفاى آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامى مىدارد و پاداش مىدهد مدعیان دروغین را نیز مىشناسد و کیفر مىدهد.
نکتهها:
1- ارزشهاى راستین و ارزشهاى کاذب!
بدون شک هر انسانى فطرتا خواهان این است که موجود با ارزش و پر افتخارى باشد، و به همین دلیل با تمام وجودش براى کسب ارزشها تلاش مىکند.
ولى شناخت معیار ارزش، با تفاوت فرهنگها کاملا متفاوت است، و گاه ارزشهاى کاذب جاى ارزشهاى راستین را مىگیرد.
گروهى ارزش واقعى خویش را در انتساب به قبیله معروف و معتبرى مىدانند.
مخصوصا در میان اقوام جاهلى افتخار به انساب و قبائل، رایجترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیلهاى خود را «قبیله برتر» و هر نژادى خود را «نژاد والاتر» مىشمرد، که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایاى آن در اعماق روح بسیارى از افراد و اقوام وجود دارد.
گروه دیگرى مسأله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانه ارزش مىدانند.
و به همین ترتیب هر گروهى در مسیرى گام بر مىدارند و به ارزشى دل مىبندند و آن را معیار مىشمرند.
اما از آنجا که این امور همه امورى است متزلزل و برون ذاتى و مادى و زود گذر، یک آئین آسمانى همچون اسلام هرگز نمىتواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روى همه آنها کشیده، و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او مخصوصا تقوا و پرهیزکارى و تعهد و پاکى او مىشمرد حتى براى موضوعات مهمى، همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى، قرار نگیرد اهمیت قائل نیست.
در کتاب «آداب النفوس» طبرى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در سرزمین «منى» در حالى که بر شترى سوار بود رو به سوى مردم کرد و فرمود: «اى مردم بدانید! خداى شما یکى است و پدرتان یکى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟
همه گفتند: آرى! فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند»!
2- حقیقت تقوا:
از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که «تقوا» همان احساس مسؤولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مىشود و او را از «فجور» و گناه باز مىدارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مىکند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مىشوید.
بعضى از بزرگان براى تقوا سه مرحله قائل شدهاند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3- خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مىدارد و از حق منصرف مىکند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 14)
شأن نزول:
بسیارى از مفسران شأن نزولى براى این آیه و آیه بعد ذکر کردهاند که خلاصهاش چنین است: جمعى از طایفه «بنى اسد» در یکى از سالهاى قحطى و خشکسالى وارد مدینه شدند، و به امید گرفتن کمکى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شهادتین بر زبان جارى کردند، و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند: «طوائف عرب بر مرکبها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم، و دست به جنگ نزدیم» و از این طریق مىخواستند بر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله منت بگذارند.
این آیه و آیه بعد نازل شد- و به آنها خاطر نشان کرد که اسلام آنها ظاهرى است، و ایمان در اعماق قلبشان نیست.
تفسیر:
فرق «اسلام» و «ایمان»: در آیه گذشته، سخن از معیار ارزش انسانها یعنى «تقوا» در میان بود، و از آنجا که «تقوا» ثمره شجره «ایمان» است، آن هم ایمانى که در اعماق جان نفوذ کند، در اینجا به بیان حقیقت «ایمان» پرداخته، چنین مىگوید: «عربهاى بادیه نشین گفتند: ایمان آوردهایم! به آنها بگو: شما ایمان نیاوردهاید ولى بگوئید اسلام آوردهایم، ولى هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است»! (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ).
طبق این آیه تفاوت «اسلام» و «ایمان» در این است که «اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند در سلک مسلمانان وارد مىشود، و احکام اسلام بر او جارى مىگردد.
ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.
این همان چیزى است که در عبارت گویائى در بحث «اسلام و ایمان» آمده است، «فضیل بن یسار» مىگوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم فرمود: «ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نیست) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مىشود».
سپس در ادامه آیه مىافزاید: «و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید (ثواب اعمالتان را بطور کامل مىدهد) و چیزى از پاداش کارهاى شما را فرو گذار نمىکند» (وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً).
چرا که «خداوند آمرزنده مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
جملههاى اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنى است که شرط قبولى اعمال «ایمان» است، مىگوید: اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله داشته باشید- که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول اوست- اعمال شما ارزش مىیابد، و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مىپذیرد، و پاداش مىدهد، و حتى به برکت این ایمان گناهان شما را مىبخشد که او غفور و رحیم است.
(آیه 15)
و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست در این آیه به ذکر نشانههاى آن مىپردازد، نشانههائى که به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را پذیرفتهاند، از آنها که براى حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مىکنند جدا مىسازد.
مىفرماید: «مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و ریبى به خود راه نداده، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردهاند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
آرى! نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است.
و لذا در پایان آیه مىافزاید: «چنین کسانى راستگویانند» و روح ایمان در وجودشان موج مىزند (أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ).
این معیار را که قرآن براى شناخت «مؤمنان راستین» از «دروغگویان متظاهر به اسلام» بیان کرده، معیارى است روشن و گویا براى هر عصر و زمان، براى جدا سازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین، و براى نشان دادن ارزش ادعاى کسانى که همه جا دم از اسلام مىزنند و خود را طلبکار پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىدانند ولى در عمل آنها کمترین نشانه اى از ایمان و اسلام دیده نمىشود.
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 16)
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفتهاند که: بعد از نزول آیات گذشته گروهى از اعراب خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و سوگند یاد کردند که در ادعاى ایمان صادقند، و ظاهر و باطن آنها یکى است، آیه نازل شد (و به آنها اخطار کرد که نیازى به سوگند ندارد خدا درون و برون همه را مىداند).
تفسیر:
منت نگذارید که مسلمان شدهاید! در آیات گذشته نشانههاى مؤمنان راستین بیان شده بود و چنانکه در شأن نزول ذکر شد جمعى از مدعیان اصرار داشتند که حقیقت ایمان در قلب آنها مستقر است، قرآن به آنها و به تمام کسانى که همانند آنها هستند اعلام مىکند که نیازى به اصرار و سوگند نیست، در مسأله «ایمان» و «کفر» سر و کار شما با خدائى است که از همه چیز با خبر است.
مخصوصا با لحنى عتاب آمیز در آیه مورد بحث مىگوید: به آنها «بگو: آیا خدا را از ایمان خود با خبر مىسازید؟ در حالى که خداوند تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مىداند» (قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و براى تأکید بیشتر مىافزاید: «و خداوند از همه چیز آگاه است» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
ذات مقدس او عین علم است، و علمش عین ذات اوست، و به همین دلیل علمش ازلى و ابدى است.
(آیه 17)
سپس به گفتگوى اعراب بادیه نشین باز مىگردد که اسلام خود را به رخ پیامبر مىکشیدند، و مىگفتند: ما با تو از در تسلیم آمدیم در حالى که بسیارى از قبائل عرب از در جنگ آمدند.
قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «آنها بر تو منت مىنهند که اسلام آوردهاند»! (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا).
به آنها «بگو: اسلام خود را بر من منّت نگذارید» (قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ).
«بلکه خداوند بر شما منّت مىنهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرد اگر (در ادعاى ایمان) راستگو هستید»! (بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منت بر دو گونه است: اگر جنبه عملى داشته باشد (به معنى بخشش نعمت گرانقدر) ممدوح است، و منّتهاى الهى از این قبیل است، ولى اگر جنبه لفظى داشته باشد، مانند منت بسیارى از انسانها عملى است زشت و ناپسند.
«ایمان» قبل از هر چیز درک تازهاى از عالم هستى به انسان مىدهد، حجابها پردههاى خود خواهى و غرور را کنار مىزند، افق دید انسان را مىگشاید، و شکوه و عظمت بىمانند آفرینش را در نظر او مجسم مىکند.
اینجاست که انسان باید هر صبح و شام شکر نعمت ایمان را به جا آورد و بعد از هر نماز و هر عبادت سر به سجده بگذارد، و خدا را بر این همه توفیق سپاس گوید.
(آیه 18)
در این آیه که آخرین آیه سوره حجرات است باز هم آنچه را در آیه قبل آمده تأکید کرده، مىفرماید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مىداند، و نسبت به آنچه انجام مىدهید بیناست» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
اصرار نداشته باشید که حتما مؤمن هستید، و نیازى به سوگند نیست، او در زوایاى قلب شما حضور دارد، و از آنچه در آن مىگذرد کاملا با خبر است. او از تمام اسرار اعماق زمین و غیب آسمانها آگاه است، بنابر این چگونه ممکن است از درون دل شما بىخبر باشد؟
«پایان سوره حجرات»
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
سوره ق [50]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و داراى 45 آیه است
محتواى سوره:
محور بحثهاى این سوره مسأله «معاد» است و در مسائل مربوط به معاد انگشت روى امور زیر مىگذارد.
1- انکار و تعجب کافران از مسأله معاد (معاد جسمانى).
2- استدلال بر مسأله معاد از طریق توجه به نظام آفرینش، و مخصوصا احیاى زمینهاى مرده به وسیله نزول باران.
3- استدلال بر مسأله معاد از طریق توجه به خلقت نخستین.
4- اشاره به مسأله ثبت اعمال و اقوال براى «یوم الحساب».
5- مسائل مربوط به مرگ و انتقال از این جهان به سراى دیگر.
6- گوشهاى از حوادث روز قیامت و اوصاف بهشت و دوزخ.
7- اشاره به حوادث تکان دهنده پایان جهان.
در این میان اشاراتى کوتاه و مؤثر به وضع اقوام طغیانگر پیشین و سرنوشت دردناک و شوم آنها- مانند قوم فرعون، عاد، لوط، شعیب، و تبع- نیز دستوراتى براى توجه به خدا و ذکر او به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله داده شده است. و اشاره کوتاهى به عظمت قرآن در آغاز و پایان سوره به چشم مىخورد.
فضیلت تلاوت سوره:
از روایات اسلامى استفاده مىشود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اهمیت فراوانى براى این سوره قائل بود، تا آنجا که هر روز جمعه آن را در خطبه نماز جمعه قرائت مىفرمود.
و نیز در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «کسى که پیوسته در نمازهاى فریضه و نافله سوره «ق» را بخواند خداوند روزى او را گسترده مىکند، و نامه اعمالش را به دست راستش مىدهد، و حساب او را در قیامت آسان مىسازد».
نیاز به یاد آورى ندارد که این همه افتخار و فضیلت تنها با خواندن الفاظ حاصل نمىشود، بلکه خواندن الفاظ سر آغازى است براى بیدارى اندیشهها و آن نیز وسیلهاى است براى عمل صالح و هماهنگى با محتواى سوره.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
در اینجا بار دیگر در آغاز این سوره به بعضى از «حروف مقطعه» برخورد مىکنیم و آن حرف «قاف» (ق). است.
چنانکه قبلا نیز گفتهایم یکى از تفسیرهاى قابل توجه «حروف مقطعه» این است که «قرآن» با آن همه عظمت از مواد سادهاى همچون حروف «الفبا» تشکیل یافته، و این نشان مىدهد که ابداعگر و نازل کننده قرآن مجید علم و قدرت بىپایان داشته که از چنین ابزار سادهاى چنان ترکیب عالى آفریده است.
برخى از مفسران نیز «ق» را اشاره به بعضى از اسماء اللّه مانند «قادر» و «قیوم» دانستهاند.
از جمله امورى که گواهى مىدهد ذکر این حرف از حروف مقطعه براى بیان عظمت قرآن است این که بلافاصله بعد از آن مىفرماید: «سوگند به قرآن مجید» که قیامت و رستاخیز حق است (وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ).
«مجید» از ماده «مجد» به معنى «شرافت گسترده» است قرآن عظمت و شرافتى بىپایان دارد ظاهرش زیبا، محتوایش عظیم، دستوراتش عالى، و برنامههایش آموزنده و حیاتبخش است.
(آیه 2)
سپس به بیان پارهاى از ایرادهاى بىاساس کفار و مشرکان عرب پرداخته، از میان آنها به دو ایراد اشاره کرده، نخست مىگوید: «آنها تعجب کردند که پیامبرى انذارگر، از میان خودشان آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیبى است»؟! (بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ).
این ایرادى است که قرآن بارها به آن و پاسخ آن اشاره کرده، و تکرار آن نشان مىدهد که از ایرادهاى اصلى کفار بوده که همواره آن را تکرار مىکردند.
(آیه 3)
بعد از این ایراد به رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و اینکه چگونه از جنس بشر است؟ ایراد دیگرى به محتواى دعوت او داشتند و انگشت روى مسألهاى مىگذاردند که براى آنها از هر نظر عجیب و غریب بود.
آنها مىگفتند: «آیا هنگامى که مردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگى باز مىگردیم) این بازگشتى بعید است»! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ).
(آیه 4)
تنها در اینجا نیست که این ایراد را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کردند، بارها گفتند، و بارها پاسخ شنیدند و باز هم از روى لجاجت تکرار کردند.
به هر حال قرآن مجید در اینجا از چند راه به آنها پاسخ مىگوید:
نخست: به علم بىپایان خداوند اشاره کرده، مىفرماید: «ما مىدانیم آنچه را زمین از بدن آنها مىکاهد و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن محفوظ است» (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ).
اگر اشکال و ایراد شما به خاطر این است که استخوانهاى آدمى مىپوسد، و گوشت او خاک مىشود، و جزء زمین مىگردد و ذراتى از آن نیز تبدیل به بخار و گازهاى پراکنده در هوا مىگردد، چه کسى مىتواند آنها را جمع آورى کند؟ و اصلا چه کسى از آنها با خبر است؟
پاسخش معلوم است: خداوندى که علم او به تمام اشیاء احاطه دارد تمام این ذرات را مىشناسد، و به هنگام لزوم همه را جمع آورى مىکند، همان گونه که ذرات پراکنده آهن را در میان تلى از غبار با یک قطعه آهنربا مىتوان جمع آورى کرد، جمع آورى ذرات پراکنده هر انسان براى خدا از این هم آسانتر است.
و اگر ایراد آنها این است که حساب اعمال انسان را چه کسى براى معاد و رستاخیز نگه مىدارد پاسخش این است که همه اینها در لوح محفوظ ثبت است، اصولا چیزى در این عالم گم نمىشود، حتى اعمال شما باقى مىماند، هر چند تغییر شکل مىدهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 5)
سپس به پاسخ دیگرى مىپردازد که بیشتر جنبه روانى دارد، مىگوید: «بلکه آنها حق را هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
یعنى آنها آگاهانه منکر حق شدهاند، و گر نه گرد و غبارى بر چهره حق نیست، و چنانکه در آیات بعد مىآید آنها صحنه معاد را با چشم خود مکرر در این دنیا مىبینند و جاى شک و تردید ندارد.
لذا در پایان آیه مىافزاید: «از این رو پیوسته در کار پراکنده خود متحیرند» (فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ).
گاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مجنون مىخوانند، گاه کاهن، و گاه شاعر.
گاه مىگویند: «بشرى به او تعلیم مىدهد»! و ....
این پراکنده گوئیها نشان مىدهد که حق را دریافتهاند، و به دنبال بهانه جوئى هستند و لذا هرگز روى یک حرف نمىایستند.
(آیه 6)
لحظه اى به آسمان بنگرید! قرآن همچنان بحث «دلائل معاد» را دنبال مىکند، گاه از طریق قدرت بىانتهاى حق و گاه از وجود صحنههاى معاد در همین دنیا کمک مىگیرد.
نخست توجه منکران را به آفرینش آسمانها جلب کرده، مىگوید: «آیا به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کردهایم (بىآنکه ستون و پایهاى داشته باشد) و چگونه آن را (به وسیله ستارگان) زینت بخشیدهایم، و هیچ شکاف و شکستى در آن نیست»! (أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ).
منظور از نگاه کردن در اینجا نگاهى توأم با اندیشه و تفکر است که انسان را به قدرت عظیم خالق این آسمان پهناور و شگفتیهایش آشنا سازد.
(آیه 7)
سپس به عظمت آفرینش زمین پرداخته، مىافزاید: «و زمین را گسترش دادیم و در آن کوههائى عظیم و استوار افکندیم، و از هر نوع گیاه بهجت انگیز در آن رویاندیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).
آرى! آفرینش زمین از یک سو، گسترش آن (بیرون آمدن از زیر آب) از سوى دیگر، پیدایش کوهها که ریشههاى آن به هم پیوسته و همچون زرهى زمین را در برابر فشارهاى درونى و برونى و جزر و مدهاى حاصل از جاذبه ماه و خورشید حفظ مىکند، از سوى سوم، و پیدایش انواع گیاهان با آن همه عجائب و زیبائیها از سوى چهارم همگى دلیل بر قدرت بىپایان اوست.
(آیه 8)
در این آیه نتیجه گیرى کرده، مىگوید: همه اینها را آفریدیم «تا وسیله بینائى و یاد آورى براى هر بنده توبه کارى باشد»! (تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ).
آرى! کسى که قدرت بر آفرینش آسمانها با آن همه عظمت و زیبائى، و زمین با این همه نعمت و جمال و نظم و حساب دارد، چگونه نمىتواند مردگان را بار دیگر لباس حیات بپوشاند، و قیامتى بر پا کند؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340
صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق
[golrooz]صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً مُّبَٰرَكًا فَأَنۢبَتْنَا بِهِ جَنَّٰتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ(9)
و از آسمان، آبي پربركت نازل كرديم، و بوسيله آن باغها و دانههايي را كه درو ميكند رويانديم،(9)
وَالنَّخْلَ بَاسِقَٰتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ(10)
و نخلهاي بلندقامت كه ميوههاي متراكم دارند؛(10)
رِّزْقًا لِّلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَٰلِكَ الْخُرُوجُ(11)
همه اينها براي روزيبخشيدن به بندگان است و بوسيله باران سرزمين مرده را زنده كرديم؛ (آري) زندهشدن مُردگان نيز همين گونه است!(11)
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَٰبُ الرَّسِّ وَثَمُودُ(12)
پيش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرسّ» [= قومي كه در يمامه زندگي ميكردند و پيامبري به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند،(12)
وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَٰنُ لُوطٍ(13)
و همچنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط،(13)
وَأَصْحَٰبُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ(14)
و «اصحاب الايكه» [= قوم شعيب] و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگي ميكردند)، هر يك از آنها فرستادگان الهي را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق يافت!(14)
أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(15)
آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم)؟! ولي آنها (با اين همه دلايل روشن) باز در آفرينش جديد ترديد دارند!(15)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ(16)
ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!(16)
إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ(17)
(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند اعمال او را دريافت ميدارند؛(17)
مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ(18)
انسان هيچ سخني را بر زبان نميآورد مگر اينكه همان دم، فرشتهاي مراقب و آماده براي انجام مأموريت (و ضبط آن) است!(18)
وَجَآءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ(19)
و سرانجام، سكرات (و بيخودي در آستانه) مرگ بحق فراميرسد (و به انسان گفته ميشود:) اين همان چيزي است كه تو از آن ميگريختي!(19)
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ(20)
و در «صور» دميده ميشود؛ آن روز، روز تحقّق وعده وحشتناك است!(20)
وَجَآءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَآئِقٌ وَشَهِيدٌ(21)
هر انساني وارد محشر ميگردد در حالي كه همراه او حركت دهنده و گواهي است!(21)
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ(22)
(به او خطاب ميشود:) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملاً تيزبين است!(22)
وَقَالَ قَرِينُهُ هَٰذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ(23)
فرشته همنشين او ميگويد: «اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است!»(23)
أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ(24)
(خداوند فرمان ميدهد:) هر كافر متكبّر لجوج را در جهنّم افكنيد!(24)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ(25)
آن كسي كه به شدّت مانع خير و متجاوز و در شكّ و ترديد است (حتي ديگران را به ترديد مي افكند)؛(25)
الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فِي الْعَذَابِ الشَّدِيدِ(26)
همان كسي كه معبود ديگري با خدا قرار داده، (آري) او را در عذاب شديد بيفكنيد!(26)
۞ قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَآ أَطْغَيْتُهُ وَلَٰكِن كَانَ فِي ضَلَٰلٍۭ بَعِيدٍ(27)
و همنشينش (از شياطين) ميگويد: «پروردگارا! من او را به طغيان وانداشتم، لكن او خود در گمراهي دور و درازي بود!»(27)
قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا۟ لَدَيَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُم بِالْوَعِيدِ(28)
(خداوند) ميگويد: «نزد من جدال و مخاصمه نكنيد؛ من پيشتر به شما هشدار دادهام (و اتمام حجّت كردهام)!(28)
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٍ لِّلْعَبِيدِ(29)
سخن من تغيير ناپذير است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم كرد!»(29)
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ(30)
(به خاطر بياوريد) روزي را كه به جهنّم ميگوييم: «آيا پر شدهاي؟» و او ميگويد: «آيا افزون بر اين هم هست؟!»(30)
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ(31)
(در آن روز) بهشت را به پرهيزگاران نزديك ميكنند، و فاصلهاي از آنان ندارد!(31)
هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ(32)
اين چيزي است كه به شما وعده داده ميشود، و براي كساني است كه بسوي خدا بازميگردند و پيمانها و احكام او را حفظ ميكنند،(32)
مَّنْ خَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ وَجَآءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ(33)
آن كس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبي پرانابه در محضر او حاضر شود!(33)
ادْخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ(34)
(به آنان گفته ميشود:) بسلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانگي است!(34)
لَهُم مَّا يَشَآءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ(35)
هر چه بخواهند در آنجا براي آنها هست، و نزد ما نعمتهاي بيشتري است (كه به فكر هيچ كس نميرسد)!(35)
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشًا فَنَقَّبُوا۟ فِي الْبِلَٰدِ هَلْ مِن مَّحِيصٍ(36)
چه بسيار اقوامي را كه پيش از آنها هلاك كرديم، اقوامي كه از آنان قويتر بودند و شهرها (و كشورها) را گشودند؛ آيا راه فراري (از عذاب الهي) وجود دارد!(36)
صدق الله العلي العظيم