هیـــــــــــــــســــــ …
حــــواس تنـــهــایــــی امـــ را
بـاخـــاطــــراتـــــ بــاتــــو بــــودنــــ
پـــــرتــــــــ کــــرده امـــــــــ
بـگو کــســـی حـــرفــــی نــــزنــــد
بــــگـــذار لــــحظـــهـ ای
آرامـــــ بـــگیــــرمــــ
نمایش نسخه قابل چاپ
هیـــــــــــــــســــــ …
حــــواس تنـــهــایــــی امـــ را
بـاخـــاطــــراتـــــ بــاتــــو بــــودنــــ
پـــــرتــــــــ کــــرده امـــــــــ
بـگو کــســـی حـــرفــــی نــــزنــــد
بــــگـــذار لــــحظـــهـ ای
آرامـــــ بـــگیــــرمــــ
به چه میخندی تو...
به مفهوم غم انگیز جدایی...
به چه چیز...
به شکست دل من...یا به پیروزی خویش...
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد...
یا به افسونگر چشمانت...
که مرا سوخت و خاکستر کرد...
به چه میخندی تو...
به دل ساده من میخندی ...
که دگر تابه ابد نیز به فکر خود نیست...
خنده دار است بخند ..
همیشه حق با جوان هاست....
ولی همیشه حق را بزرگتر ها می برند!!!...
shiny
خدا پرسید میخوری یا میبری؟
و من گرسنه پاسخ دادم میخورم !
چه میدانستم لذت ها را می برند، حسرتها را می خورند ... ؟
حکایت ما آدم ها …
حکایت کفشاییه که …
اگه جفت نباشند …
هر کدومشون …
هر چقدر شیک باشند …
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه …
لنگه به لنگه اند …
کاش …
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …
جفت هر کس رو باهاش می آفرید …
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…
الان که کلی حرف واسه گفتن داریم
دیگه زنگ انشا نداریم . . !
حال دلم خوب نیست
در بستر بیماریست
توانای نوشتن نیست
اين روزهـا دلمـ اصرار دارد فريـاد بزند
امـا
مـن جلـوے دهـانش را ميگيرمـ
وقتـے ميدانمـ کسـے تمايلـے بـ ه شنيدن صدايش ندارد ...
اين روزهـا خـداے سکـوت شده امـ ...
خفقـان گرفتـ ه امـ تـا
آرامش اهـالـے دنيــا
خط خطـے نشـود !....
من اگـر عاشقــانه می نویــسم
نه عـاشقــم، نه شکست خــورده ام!
فقـط می نـویـسـم تا عشق یاد قلبـــم بمـاند...
در ایـن ژرفــای دل کندن هــا و عـادت هـا و هوس هـا
فقــط تمرین آدم بودن می کنــم...!
همین...
کاش هر روز جمعه بود
تا دلتنگی هایم را گردن غروبش می انداختم