درد پنهان به تو گویم که خداوند منی
یا نگویم که تو خود مطلعی از اسرار
نمایش نسخه قابل چاپ
درد پنهان به تو گویم که خداوند منی
یا نگویم که تو خود مطلعی از اسرار
باز برميگردي!رفته اي اينك ، اما … آيا!
« دوز » بازي هاي بي دوز و كلك
جنگ با « تير و كمان هاي كِشي »
جنگ مردان مثل جنگ واقعي
جنگ با سنگ و تفنگ و چوب بود
جنگ ما مانند « جنگ زر گري »
گرچه پر آشوب، اما خوب بود
چجوریه که از "ی" پرید به "د" ؟
در بسته شد به ناگهان
یک عده پشت در ماندند
با مشت های بیهوده
با سکه های فرسوده
همیشه از عشق تو حکایت می کنم
سر نمازم با تو درد و دل و شکایت می کنم
میان اینهمه فرعونهای خسته از طغیان
به موسای نگاهت میدهم دست عصایم را
اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی
براورند غلامان او درخت از بیخ
اسیر بند شکم را دوشب نگیرد خواب
شبی به معده سنگی شبی زدل تنگی
ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار
که خر خارکش در آب وگلست
تـا بــال و پـرم بـود ز دامـم نـرهـاندی
امروز رهاندی که مرا بال و پری نیست
تو جسم تیره ای ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم
دلا تا کی در این زندان فریب این وآن بینی[golrooz]یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی