صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
[golrooz] صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره یو آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذْ صَرَفْنَآ إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓا۟ أَنصِتُوا۟ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا۟ إِلَيٰ قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ(29)
و چون تني چند از جن را به سوي تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند پس چون بر آن حاضر شدند [به يكديگر] گفتند گوش فرا دهيد و چون به انجام رسيد هشداردهنده به سوي قوم خود بازگشتند(29)
قَالُوا۟ يَٰقَوْمَنَآ إِنَّا سَمِعْنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعْدِ مُوسَيٰ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِيٓ إِلَي الْحَقِّ وَإِلَيٰ طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ(30)
گفتند اي قوم ما ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده [و] تصديق كننده [كتابهاي] پيش از خود است و به سوي حق و به سوي راهي راست راهبري مي كند(30)
يَٰقَوْمَنَآ أَجِيبُوا۟ دَاعِيَ اللَّهِ وَءَامِنُوا۟ بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(31)
اي قوم ما دعوت كننده خدا را پاسخ [مثبت] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابي پر درد پناهتان دهد (31)
وَمَن لَّا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءُ أُو۟لَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(32)
و كسي كه دعوت كننده خدا را اجابت نكند در زمين درمانده كننده [خدا] نيست و در برابر او دوستاني ندارد آنان در گمراهي آشكاري اند(32)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَيٰٓ أَن يُحْۦِيَ الْمَوْتَيٰ بَلَيٰٓ إِنَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(33)
مگر ندانسته اند كه آن خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده و در آفريدن آنها درمانده نگرديد مي تواند مردگان را [نيز] زنده كند آري اوست كه بر همه چيز تواناست(33)
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ عَلَي النَّارِ أَلَيْسَ هَٰذَا بِالْحَقِّ قَالُوا۟ بَلَيٰ وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا۟ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(34)
و روزي كه كافران بر آتش عرضه مي شوند [از آنان مي پرسند] آيا اين راست نيست مي گويند سوگند به پروردگارمان كه آري مي فرمايد پس به [سزاي] آنكه انكار مي كرديد عذاب را بچشيد(34)
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُو۟لُوا۟ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوٓا۟ إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍۭ بَلَٰغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَٰسِقُونَ(35)
پس همان گونه كه پيامبران نستوه صبر كردند صبر كن و براي آنان شتابزدگي به خرج مده روزي كه آنچه را وعده داده مي شوند بنگرند گويي كه آنان جز ساعتي از روز را [در دنيا] نمانده اند [اين] ابلاغي است پس آيا جز مردم نافرمان هلاكت خواهند يافت(35)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(1)
كساني كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند [خدا] اعمال آنان را تباه خواهد كرد(1)
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُوا۟ بِمَا نُزِّلَ عَلَيٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَئَِّاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ(2)
و آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند و به آنچه بر محمد [ص] نازل آمده گرويده اند [كه] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است [خدا نيز] بديهايشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشيد(2)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ اتَّبَعُوا۟ الْبَٰطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّبَعُوا۟ الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَٰلَهُمْ(3)
اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند از باطل پيروي كردند و كساني كه ايمان آوردند از همان حق كه از جانب پروردگارشان است پيروي كردند اين گونه خدا براي [بيداري] مردم مثالهايشان را مي زند(3)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
(آیه 29)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از آن، در روایتى آمده است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله از مکه به سوى بازار عکاظ در طائف آمد، و «زید بن حارثه» با او بود، به این منظور که مردم را به سوى اسلام دعوت کند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوى مکه بازگشت تا به محلى رسید که آنجا را وادى جن مىنامیدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعى از طایفه جن از آنجا مىگذشتند، قرائت قرآن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را شنیدند، هنگامى که تلاوت حضرت پایان یافت آنها ایمان آوردند و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود رفتند، و آنان را به سوى اسلام دعوت کردند، گروهى از آنها ایمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسیدند، و آن حضرت صلّى اللّه علیه و اله تعلیمات اسلام را به آنها یاد داد، اینجا بود که این چهار آیه و آیات سوره جن نازل گردید.
تفسیر:
طایفه جن ایمان مىآورند! در اینجا بحث فشردهاى پیرامون ایمان آوردن گروهى از طائفه جن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و کتاب آسمانى او آمده است.
در حقیقت داستان «قوم عاد هشدارى براى مشرکان مکه بود و داستان ایمان طایفه «جن» هشدار دیگرى است.
نخست مىفرماید: «به خاطر بیاور موقعى که گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختیم که به قرآن گوش فرا دهند» (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ).
سپس مىافزاید: «هنگامى که در برابر قرآن حضور یافتند (و آیات روح پرور آن را شنیدند) به یکدیگر گفتند خاموش باشید و بشنوید» (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا).
و این موقعى بود که پیامبر در دل شب یا به هنگام قرائت نماز صبح آیات قرآن را تلاوت مىفرمود.
سر انجام نور ایمان در دل آنها تابیدن گرفت، و حقانیت آیات قرآن را در درون جان خود لمس کردند، لذا «هنگامى که تلاوت قرآن پایان یافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار کردند» و از حقیقتى که نصیبشان شده بود آگاه ساختند (فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ).
(آیه 30)
این آیه بیانگر چگونگى دعوت این گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست، دعوتى منسجم، حساب شده، کوتاه و پر معنا، «گفتند:
اى قوم! ما کتابى را استماع کردیم که بعد از موسى از آسمان نازل شده است» (قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى).
این کتاب اوصافى دارد، نخست این که: «کتابهاى آسمانى قبل از خود را تصدیق مىکند» و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست، و نشانههایى که در کتب پیشین آمده است در آن به خوبى دیده مىشود (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ).
وصف دیگر این که همگان را «به سوى حق هدایت مىنماید» (یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ). به گونهاى که هر کس عقل و فطرت خویش را به کار گیرد نشانه هاى حقانیت را به روشنى در آن مىیابد.
و آخرین وصف این که: «به سوى راه مستقیم» دعوت مىکند (وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 31)
سپس افزودند: «اى قوم ما! دعوت کننده الهى را اجابت کنید، و به او ایمان آورید» (یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ).
که دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مىدارد: «گناهانتان را مىبخشد، و شما را از عذاب الیم پناه مىدهد» (یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ).
(آیه 32)
در این آیه آخرین سخن مبلغان جنّ را چنین بازگو مىکند: آنها به قوم خود گفتند: «و هر کس دعوت داعى الهى را پاسخ نگوید نمىتواند از چنگال عذاب الهى در زمین فرار کند» (وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ).
«و یاور و سرپرستى غیر از خدا براى او نخواهد بود» (وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ).
و لذا «این گروه در گمراهى آشکارند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
چه گمراهى از این بدتر و آشکارتر که انسان به ستیزه جوئى با حق و پیامبر خدا، و حتى با خدا برخیزد که نه در تمام عالم هستى جز او پناه گاهى وجود دارد و نه انسان مىتواند از محیط کشورش بگریزد و به جاى دیگرى فرار کند.
(آیه 33)
در آخرین آیات گذشته که از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مسأله «معاد» آمده بود.
از سوى دیگر سوره «احقاف» در بخشهاى نخست از مسأله توحید و عظمت قرآن مجید و اثبات نبوت پیامبر اسلام سخن مىگوید.
و در آخرین بخش از این سوره مسأله «معاد» را پیش مىکشد، و به این ترتیب اصول سه گانه اعتقادى را تکمیل مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا آنها نمىدانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده، و از آفرینش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است که مردگان را زنده کند آرى او بر هر چیز تواناست»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
این دلیلى است دندان شکن بر مسأله «امکان معاد».
(آیه 34)
در این آیه صحنهاى از مجازات دردناک مجرمان و منکران معاد را مجسم کرده، مىفرماید: «روزى را به خاطر بیاورید که کافران را بر آتش عرضه مىکنند» (وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
آرى! گاه دوزخ را بر کافران عرضه مىکنند، و گاه کافران را بر دوزخ! هنگامى که کافران را بر آتش عرضه مىکنند و شعلههاى سوزان و کوه پیکر و وحشتناک آن را مىبینند به آنها گفتند مىشود: «آیا این حق نیست» (أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ).
آیا امروز هم مىتوانید رستاخیز و دادگاه عدل خدا و پاداش و کیفر او را انکار کنید، و بگوئید این از افسانههاى خرافى پیشینیان است؟! آنها که چارهاى جز اعتراف ندارند «مىگویند: آرى سوگند به پروردگارمان» (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا). که این حق است و جاى شک و تردید در آن نیست، ما گمراه بودیم که آن را نا حق مىپنداشتیم.
در این هنگام خداوند یا مأمور عذاب الهى «مىگوید: پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه انکار مىکردید» (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
و به این ترتیب در آن روز همه حقایق را با چشم خود مىبینند و اعتراف مىکنند، اعتراف و اقرارى که سودى به حال آنها ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/328
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
(آیه 35)
همچون پیامبران اولوا العزم شکیبا باش! در آخرین آیه سوره «احقاف» با توجه به آنچه در مورد معاد و کیفر کافران در آیات قبل گذشت به پیامبر خود دستور مىدهد: «پس صبر کن همان گونه که پیامبران اولوا العزم صبر و شکیبائى کردند» (فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).
تنها تو نیستى که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شدهاى، همه پیامبران اولوا العزم با این مشکلات رو برو بودند و استقامت کردند.
تعبیر «من الرّسل» اشاره به گروه خاصى از پیامبران بزرگ است که صاحب شریعت بودهاند، همانها که در آیه 7 سوره احزاب نیز به آنان اشاره شده: «به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، از همه آنها پیمان محکمى گرفتیم».
روایات فراوانى در منابع شیعه و اهل سنت نیز در این زمینه نقل شده است که پیامبران اولوا العزم همین پنج تن بودند.
سپس قرآن در دنبال این سخن مىافزاید: «در باره آنها (کافران) عجله و شتاب مکن» (وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ).
چرا که قیامت به زودى فرا مىرسد و آنچه را در باره آن شتاب داشتند با چشم خود مىبینند، سخت مجازات مىشوند و به اشتباهات خود پى مىبرند.
به قدرى عمر دنیا در برابر آخرت کوتاه است که: «هنگامى که آنها وعدههایى که به آنها داده مىشد مىبینند احساس مىکنند که گویا در دنیا جز ساعتى از یک روز توقف نداشتند»! (کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ).
بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مىافزاید: «این ابلاغى است» براى همه (بَلاغٌ). براى تمام کسانى که از خط عبودیت پروردگار خارج شدند، براى کسانى که غرق در زندگى زود گذر دنیا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساکنان این جهان ناپایدار.
و در آخرین جمله ضمن یک استفهام پر معنى و تهدید آمیز مىفرماید: «آیا جز قوم فاسق هلاک مىشوند»؟ (فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).
پیامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود!
زندگى پیامبران بزرگ خدا مخصوصا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیانگر مقاومت بىحد و حصر آنها در برابر حوادث سخت و مشکلات طاقت فرسا است، و با توجه به این که مسیر حق همیشه داراى این گونه مشکلات است رهروان راه حق باید از آنها در این مسیر الهام بگیرند.
ما معمولا از نقطه روشن تاریخ اسلام به روزهاى تاریک پیشین مىنگریم، و این نگرش که از آینده به گذشته است واقعیتها را طور دیگرى مجسم مىکند، ما باید خود را در آن روز تصور کنیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تک و تنها بود، هیچ نشانهاى از پیروزى در افق زندگى او به چشم نمىخورد.
دشمنان لجوج براى نابودى او کمر بسته بودند، و حتّى خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند! آن چنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سیاسى قرار دادند که تمام راهها به روى او و پیروان اندکش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بیمارى از پاى درآورد.
روزهایى بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است، هنگامى که براى دعوت مردم به سوى اسلام به «طائف» آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلکه آنقدر سنگ بر او زدند که خون از پاهایش جارى شد.
افراد نادان را تحریک کردند که فریاد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سایه درختى نشست، و با خداى خودش این چنین راز و نیاز کرد:
«خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بىحرمتى مردم را به پیشگاه تو شکایت مىکنم، اى کسى که از همه رحیمان رحیمترى، تو پروردگار مستضعفین و پروردگار منى، مرا به که وا مىگذارى؟ به افراد دور دست که با چهره درهم کشیده با من رو برو شوند؟ یا به دشمنانى که زمام امر مرا به دست گیرند؟ پروردگارا! همین اندازه که تو از من خشنود باشى مرا کافى است».
گاه ساحرش خواندند، و گاه دیوانهاش خطاب کردند.
گاه خاکستر بر سرش ریختند، و گاه سنگبارانش مىکردند، آن چنان که از بدن مبارکش خون مىریخت.
اما با تمام این احوال همچنان به صبر و شکیبایى و استقامت ادامه داد.
و سر انجام میوه شیرین این درخت را چشید، آیین او نه تنها جزیره عربستان، که شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان که فریاد پیروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنیا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مىرسد.
و این است معنى «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».
«پایان سوره احقاف»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/328
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
سوره محمّد [47]
این سوره در «مدینه» نازل شده و 38 آیه دارد
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره را مىتوان در چند بخش خلاصه کرد:
1- مسأله ایمان و کفر و مقایسه حال مؤمنان و کافران در این جهان و جهان دیگر.
2- بحثهاى گویا و صریحى پیرامون مسأله جهاد و پیکار با دشمنان و دستور در باره اسیران جنگى.
3- قسمت دیگرى شرح حال منافقان است که به هنگام نزول این آیات در مدینه فعالیتهاى تخریبى زیادى داشتند.
4- بخش دیگر از مسأله «سیر در زمین» و بررسى سرنوشت اقوام پیشین به عنوان یک درس عبرت سخن مىگوید.
5- در قسمتى از آیات سوره مسأله آزمایش الهى مطرح است.
6- در قسمتى دیگر از مسأله «انفاق» که آن نیز نوعى جهاد است سخن به میان آمده.
7- در بعضى از آیات سوره به همین مناسبت مسأله صلح با کفار (صلحى که مایه شکست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است.
این سوره به خاطر آیه دوم آن - که نام پیامبر اسلام در آن ذکر شده - سوره محمد نام دارد و نام دیگرش سوره «قتال» (سوره جنگ) است، و در واقع مسأله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام مهمترین موضوعى است که بر این سوره سایه افکنده.
فضیلت تلاوت سوره:
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره محمد صلّى اللّه علیه و اله را بخواند هرگز شک و تردید در دین به خود راه نمىدهد، و هرگز خداوند او را به فقر در دین مبتلا نمىسازد، و هرگز ترسى از سلطانى نخواهد داشت، و همواره تا آخر عمرش از شرک و کفر محفوظ و در امان خواهد بود، و هنگامى که مىمیرد خداوند هزار فرشته را مأمور مىکند که در قبرش نماز بخوانند و ثواب نمازهایشان از آن اوست، و این هزار فرشته همچنان با او هستند تا در عرصه محشر در محل امن و امانى او را متوقف کنند، و پیوسته در امان خدا و محمد صلّى اللّه علیه و اله است».
روشن است آنها که محتواى این آیات را در جان خود پیاده کنند و در پیکار با دشمنان سر سخت و بىرحم و بىمنطق، تردید و تزلزل به خود راه ندهند، هم پایه هاى دین و ایمانشان قوى مىشود، و هم ترس و ذلّت و فقر از آنها برچیده خواهد شد، و هم در قیامت در جوار رحمت الهى متنعمند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
سم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام
خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
مؤمنان پیرو حقند و کافران پیرو باطل: این آیه و دو آیه بعد از آن در حقیقت مقدمهاى است براى یک دستور مهم جنگى که در آیه چهارم داده شده است.
در آیه نخست وضع حال کافران، و در آیه دوم وضع حال مؤمنان را بیان کرده، و در آیه سوم آن دو را با هم مقایسه مىکند، تا با روشن شدن این خطوط آمادگى براى پیکار مکتبى با دشمنان بىرحم و ستمگر حاصل شود.
نخست مىفرماید: «کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند خداوند اعمالشان را به نابودى مىکشاند و گم مىکند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).
این اشاره به سردمداران کفر و مشرکان مکه است.
(آیه 2)
این آیه توصیفى است از وضع مؤمنان که در نقطه مقابل آن کفار قرار دارند، مىفرماید: «و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و به آنچه بر محمد نازل شده- که حق است و از سوى پروردگار است- نیز ایمان آوردند خداوند گناهانشان را مىبخشد و کارشان را (در دنیا و آخرت) اصلاح مىکند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ).
(آیه 3)
در این آیه نکته اصلى این پیروزى و آن شکست را در یک مقایسه فشرده و گویا بیان کرده، مىفرماید: «این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروى کردند، و مؤمنان از حقى که از سوى پروردگارشان بود پیروى کردند» (ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ).
«حق» یعنى واقعیتهاى عینى که از همه بالاتر ذات پاک پروردگار است، و به دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان، و قوانینى که حاکم بر رابطه او با خدا، و رابطه آنها با یکدیگر است.
«باطل» یعنى پندارها، خیالها، نیرنگها، افسانههاى خرافى، کارهاى بیهوده و بىهدف، و هر گونه انحراف از قوانین حاکم بر عالم هستى.
آرى! مؤمنان پیروى از حق مىکنند، به همان معنى که گفته شد و کفار از باطل، و همین دلیل بر پیروزى آنها و شکست اینهاست.
و در پایان آیه مىافزاید: «این گونه خداوند براى مردم مثلهاى زندگیشان را بیان مىکند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ).
یعنى همین گونه که خطوط زندگى مؤمنان و کفار، و اعتقادات و برنامههاى عملى و نتائج کار آنها را در این آیات بیان فرموده، سرنوشت حیات و عاقبت کار آنها را مشخص مىسازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
[golrooz] صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّيٰٓ إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا۟ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّۢا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّيٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَآءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَا۟ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(4)
پس چون با كساني كه كفر ورزيده اند برخورد كنيد گردنها[يشان] را بزنيد تا چون آنان را [در كشتار] از پاي درآورديد پس [اسيران را] استوار در بند كشيد سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد] تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است [دستور خدا] و اگر خدا مي خواست از ايشان انتقام مي كشيد ولي [فرمان پيكار داد] تا برخي از شما را به وسيله برخي [ديگر] بيازمايد و كساني كه در راه خدا كشته شده اند هرگز كارهايشان را ضايع نمي كند(4)
سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ(5)
به زودي آنان را راه مي نمايد و حالشان را نيكو مي گرداند(5)
وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ(6)
و در بهشتي كه براي آنان وصف كرده آنان را درمي آورد(6)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن تَنصُرُوا۟ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ(7)
اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر خدا را ياري كنيد ياريتان مي كند و گامهايتان را استوار مي دارد(7)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(8)
و كساني كه كفر ورزيدند نگونساري بر آنان باد و [خدا] اعمالشان را برباد داد(8)
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا۟ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَٰلَهُمْ(9)
اين بدان سبب است كه آنان آنچه را خدا نازل كرده است خوش نداشتند و [خدا نيز] كارهايشان را باطل كرد(9)
۞ أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَٰفِرِينَ أَمْثَٰلُهَا(10)
مگر در زمين نگشته اند تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنها بودند به كجا انجاميده ست خدا زير و زبرشان كرد و كافران را نظاير [همين كيفرها در پيش] است(10)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَأَنَّ الْكَٰفِرِينَ لَا مَوْلَيٰ لَهُمْ(11)
چرا كه خدا سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند ولي كافران را سرپرست [و ياري] نيست(11)
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَٰمُ وَالنَّارُ مَثْوًي لَّهُمْ(12)
خدا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در باغهايي كه از زير [درختان] آنها نهرها روان است درمي آورد و [حال آنكه] كساني كه كافر شده اند [در ظاهر] بهره مي برند و همان گونه كه چارپايان مي خورند مي خورند و[لي] جايگاه آنها آتش است(12)
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِكَ الَّتِيٓ أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَٰهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ(13)
و بسا شهرها كه نيرومندتر از آن شهري بود كه تو را [از خود] بيرون راند كه ما هلاكشان كرديم و براي آنها يار [و ياوري] نبود(13)
أَفَمَن كَانَ عَلَيٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوٓءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُم(14)
آيا كسي كه بر حجتي از جانب پروردگار خويش است چون كسي است كه بدي كردارش براي او زيبا جلوه داده شده و هوسهاي خود را پيروي كرده اند(14)
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَآ أَنْهَٰرٌ مِّن مَّآءٍ غَيْرِ ءَاسِنٍ وَأَنْهَٰرٌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّي وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَٰلِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا۟ مَآءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ(15)
مثل بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده [چون باغي است كه] در آن نهرهايي است از آبي كه [رنگ و بو و طعمش] برنگشته و جويهايي از شيري كه مزه اش دگرگون نشود و رودهايي از باده اي كه براي نوشندگان لذتي است و جويبارهايي از انگبين ناب و در آنجا از هر گونه ميوه براي آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست [آيا چنين كسي در چنين باغي دل انگيز] مانند كسي است كه جاودانه در آتش است و آبي جوشان به خوردشان داده مي شود [تا] روده هايشان را از هم فرو پاشد(15)
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّيٰٓ إِذَا خَرَجُوا۟ مِنْ عِندِكَ قَالُوا۟ لِلَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ ءَانِفًا أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُمْ(16)
و از ميان [منافقان] كساني اند كه [در ظاهر] به [سخنان] تو گوش مي دهند ولي چون از نزد تو بيرون مي روند به دانش يافتگان مي گويند هم اكنون چه گفت اينان همانانند كه خدا بر دلهايشان مهر نهاده است و از هوسهاي خود پيروي كرده اند(16)
وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا۟ زَادَهُمْ هُدًي وَءَاتَيٰهُمْ تَقْوَيٰهُمْ(17)
و[لي] آنان كه به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق] پرهيزگاري شان داد(17)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 4)
در میدان نبرد قاطعیت لازم است: همان گونه که قبلا گفتیم آیات گذشته مقدمهاى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بیان یک دستور مهم جنگى که در این آیه مطرح شده است، مىفرماید: «و هنگامى که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو برو شدید (با تمام قدرت به آنها حمله کنید و) گردنهایشان را بزنید»! (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ).
بدیهى است گردن زدن کنایه از قتل است، بنابر این ضرورتى ندارد که جنگجویان کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند.
بدیهى است هنگامى که انسان با دشمنى خونخوار در میدان نبرد رو برو مىشود اگر با قاطعیت هر چه بیشتر حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملا منطقى است.
سپس مىافزاید: این حملات کوبنده باید همچنان ادامه یابد «تا به اندازه کافى دشمن را درهم بکوبید (و به زانو در آورید) در این هنگام اسیران را محکم ببندید» (حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ).
آیه فوق بیانگر یک دستور حساب شده جنگى است که پیش از درهم شکستن قطعى مقاومت دشمن نباید اقدام به گرفتن اسیران کرد، چرا که پرداختن به این امر گاهى سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه آنها را از وظیفه اصلى باز مىدارد.
در جمله بعد حکم اسیران جنگى را بیان مىکند که بعد از خاتمه جنگ باید در مورد آنها اجرا شود، مىفرماید: «سپس یا منت بر آنها گذارید (و بدون عوض آزادشان کنید) و یا در برابر آزادى از آنها فدیه [غرامت] بگیرید» (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً) «و به این ترتیب اسیر جنگى را نمىتوان بعد از پایان جنگ به قتل رساند، بلکه رهبر مسلمین طبق مصالحى که در نظر مىگیرد آنها را گاه بدون عوض، گاه با عوض، آزاد مىسازد، و این عوض در حقیقت یک نوع غرامت جنگى است که دشمن باید بپردازد.البته حکم سومى در این رابطه نیز در اسلام هست که اسیران را به صورت بردگان در آورند، ولى آن یک دستور الزامى نمىباشد، بلکه در صورتى است که رهبر مسلمین در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببیند، و شاید به همین دلیل در متن قرآن صریحا نیامده، و تنها در روایات اسلامى منعکس است.».
سپس در دنباله آیه مىافزاید: این وضع باید همچنان ادامه یابد، و دشمنان را باید همچنان بکوبید، و گروهى را به اسارت در آورید «تا جنگ بارهاى سنگین خود را بر زمین نهد» (حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها).
تنها وقتى دست بکشید که توان مقابله دشمن را درهم شکسته باشید، و آتش جنگ خاموش گردد.
سپس اضافه مىکند: آرى «برنامه این است» (ذلِکَ).
«و اگر خدا مىخواست خودش آنها را مجازات مىکرد» (وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ).
از طریق صاعقههاى آسمانى، زلزلهها، تند بادها، و بلاهاى دیگر، ولى در این صورت میدان آزمایش تعطیل مىشد، «اما (خدا) مىخواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید» (وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ).
این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلى درگیرى حق و باطل است، در این پیکارها صفوف مؤمنان واقعى و آنها که اهل عملند از اهل سخن جدا مىشوند، و هدف اصلى زندگى دنیا که آزمودگى و پرورش قدرت ایمان و ارزشهاى دیگر انسانى است تأمین مىگردد.
در آخر آیه از شهیدانى که در این پیکارها جان شیرین خود را از دست مىدهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به میان آورده، مىگوید:
«کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمىکند» (وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 5)
در آیه قبل به یکى از مواهب الهى بر شهیدان اشاره شد، در این آیه به دو موهبت دیگر اشاره کرده، مىگوید: «خداوند آنها را هدایت مىکند» (سَیَهْدِیهِمْ).
هدایت به مقامات عالیه، و فوز بزرگ، و رضوان اللّه.
دیگر این که: «وضع حال آنها را اصلاح مىنماید» (وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ).
آرامش روح و اطمینان خاطر و نشاط معنویت و روحانیت به آنها مىبخشد، و هماهنگ با صفا و معنویت فرشتگان الهى که با آنها همدمند مىسازد.
(آیه 6)
و آخرین موهبت این که: «آنها را در بهشت جاویدانش که اوصافش را براى آنان بازگو کرده است وارد مىکند» (وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ).
نه تنها اوصاف کلى بهشت برین و روضه رضوان را براى آنها بیان کرده، بلکه اوصاف و نشانههاى قصرهاى بهشتى آنها را نیز مشخص مىسازد به گونهاى که وقتى وارد بهشت مىشوند یکسر به سوى قصرهاى خویش مىروند!
(آیه 7)
اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مىکند: این آیه همچنان ادامه تشویق مؤمنان به مسأله پیکار با دشمنان حق است، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مىکند، و گامهایتان را استوار مىدارد» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ).
تکیه بر مسأله «ایمان» اشاره به این است که یکى از نشانههاى ایمان راستین پیکار با دشمنان حق است.
یارى کردن خدا به معنى یارى کردن آیین او، یارى کردن پیامبر او، و شریعت و تعلیمات اوست.
اما ببینیم وعدهاى را که خداوند در برابر دفاع از آیینش به مجاهدان داده، چیست؟
مىگوید: «شما را یارى مىکند» در قلب شما نور ایمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت، در فکر شما آرامش مىافکند.
از سوى دیگر فرشتگان را به یارى شما مىفرستد، حوادث را به نفع شما تغییر مسیر مىدهد، قلوب مردم را به شما متمایل مىکند. آرى! یارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مىکند.
(آیه 8)
و از آنجا که گاهى نیروى متراکم دشمن و انبوه جمعیت و انواع تجهیزات او، فکر مجاهدان راه حق را به خود مشغول مىدارد، آیه شریفه مىافزاید:
«و کسانى که کافر شدند مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).
(آیه 9)
این آیه علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنین بیان مىکند:
«این به خاطر آن است که آنها از آنچه خدا نازل کرده است کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده است» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ).
خداوند آیین توحید را نازل فرمود، دستور به حق و عدالت و پاکى و تقوا داد اما آنها همه را پشت سر افکندند، و به ظلم و فساد روى آوردند.
آرى! هنگامى که آنها از این امور نفرت داشتند طبعا گامى در این مسیر بر نمىداشتند و تمام تلاشها و کوششهایشان در مسیر باطل بود، و طبیعى است که چنین اعمالى حبط و نابود گردد.
(آیه 10)
و از آنجا که قرآن مجید در بسیارى از موارد نمونههاى حسى را به ظالمان سرکش ارائه مىدهد در اینجا نیز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت کرده، مىفرماید: «آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ (همانها که راه کفر و طغیان را پیش گرفتند و) خداوند آنها را درهم کوبید و هلاک کرد» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
سپس براى این که آنها گمان نکنند سرنوشت دردناکى که براى امتهاى طغیانگر پیشین بود جنبه خصوصى داشت مىافزاید: «و براى مشرکان و کافران نیز امثال این مجازاتها خواهد بود» (وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها).
آنها انتظار نداشته باشند که با انجام اعمال مشابه آنها از کیفرهاى مشابه مصون و بر کنار بمانند، بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آینده خود را در آئینه زندگى آنان ببینند.
(آیه 11)
این آیه به ذکر دلیل حمایت همه جانبه پروردگار از مؤمنان و نابودى کافران طغیانگر پرداخته، مىگوید: «این به خاطر آن است که خداوند مولى و سرپرست مؤمنان است اما کافران مولائى ندارند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى لَهُمْ).
روشن است کسانى که تحت ولایت و عنایت مخصوص ذات پاک خداوند باشند هم در مشکلات یارى مىشوند، و هم ثبات قدم دارند، و سر انجام به مقصود خود نائل مىشوند، اما آنها که از زیر این پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود و عاقبت کارشان هلاکت است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 12)
سرنوشت مؤمنان و کفار: از آنجا که آیات گذشته پیرامون پیکار مستمر حق و باطل و ایمان و کفر سخن مىگفت در اینجا در یک مقایسه روشن سرنوشت مؤمنان و کفار را تشریح مىکند، تا روشن شود که این دو گروه تنها در زندگى دنیا متفاوت نیستند بلکه در آخرت نیز فوق العاده با هم متفاوتند مىفرماید:
«خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت مىکند که نهرها از زیر (درختان و قصرهایش) جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«در حالى که کافران از متاع زود گذر این دنیا بهره مىگیرند، و همچون چهار پایان مىخورند و سر انجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست»! (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
درست است که هر دو گروه در دنیا زندگى مىکنند و از مواهب آن بهرهمند مىشوند، ولى تفاوت اینجاست که مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است.
و کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و بهره بردن از لذات حیات است.
(آیه 13)
در این آیه براى تکمیل این هدف، مقایسهاى در میان مشرکان مکه و بت پرستان پیشین مىکند و با عبارتى گویا آنها را شدیدا مورد تهدید قرار مىدهد و در ضمن روى بعضى از جرائم بزرگ آنها که دلیلى بر جواز جنگ با آنها است تکیه کرده، مىفرماید: «و چه بسیار شهرهایى که از شهرى که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاورى نداشتند» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ).
کسانى که آنقدر جسور شدهاند که بزرگترین فرستاده الهى را از مقدّسترین شهرها بیرون مىکنند گمان نبرند همیشه این وضع ادامه خواهد یافت، خداوندى که قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشکر ابرهه را به آسانى درهم کوبید درهم شکستن آنها نیز براى او بسیار ساده است.
(آیه 14)
این آیه از مقایسه دیگرى بین «مؤمنان» و «کفار» سخن مىگوید، از دو گروه متفاوت در همه چیز که یکى داراى ایمان و عمل صالح است و دیگرى داراى یک زندگى به تمام معنى حیوانى، از دو گروهى که یکى در زیر چتر ولایت پروردگار قرار گرفته، و دیگرى بىمولى و سر پرست.
مىفرماید: «آیا کسى که دلیل روشنى از سوى پروردگارش دارد، همانند کسى است که زشتى اعمالش در نظرش آراسته شده، و از هواى نفسشان پیروى مىکنند»؟! (أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).
گروه اول از شناخت صحیح و یقین و دلیل و برهان قطعى برخوردارند، اما گروه دوم بر اثر پیروى از هوى و هوسهاى سرکش گرفتار سوء تشخیص و عدم درک واقعیت و تاریکى مسیر و هدف شده، در ظلمات اوهام سرگردانند، هرگز این دو گروه یکسان نیستند.
«بیّنه» به معنى دلیل آشکار است و در اینجا اشاره به قرآن و معجزات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و دلائل عقلى دیگر است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 15)
توصیف دیگرى از بهشت: این آیه همچنان توصیفى است براى سرنوشت دو گروه کافر و مؤمن که یکى داراى اعمال صالح و دیگرى اعمال زشت و ننگینى است که در نظرش آراسته شده.
در این آیه از شش نوع مواهب بهشتیان، و دو نوع کیفرهاى سخت و دردناک دوزخیان، پرده برداشته و عاقبت کار این دو گروه را مشخص مىکند.
نخست مىفرماید: «توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده چنین است: در آن نهرهایى است از آب صاف که بدبو نشده» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ).
سپس مىافزاید: «و نهرهایى از شیر که طعم آن دگرگون نگشته است» (وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ).
اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نیست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمىشود.
بعد به سراغ سومین قسمت از نهرهاى بهشتى رفته، مىگوید: «و نهرهایى از شراب (طهور) که مایه لذت نوشندگان است»! (وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
خمر و شراب بهشتى هیچ گونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنیا ندارد، همان گونه که در سوره صافات آیه 47 آمده است، مىفرماید: «آن خمر و شراب نه مایه فساد عقل است و نه موجب مستى مىشود».
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
و بالاخره چهارمین و آخرین قسمت از نهرهاى بهشتى را به این صورت بیان مىکند: «و نهرهایى از عسل مصفاست» (وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى).
علاوه بر این نهرهاى گوناگون- که هر کدام به منظورى آفریده شده- در پنجمین موهبت از انواع میوههاى بهشتى سخن به میان آورده، مىافزاید: «و براى آنها در بهشت از تمام انواع میوهها موجود است» (وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
و بالاخره در ششمین موهبت که بر خلاف مواهب مادى قبلى، جنبه معنوى و روحانى دارد، مىگوید: و براى آنها «آمرزشى است از سوى پروردگارشان» (وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ).
اکنون ببینیم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت؟
در دنباله آیه مىفرماید: آیا این گروه همانند کسانى هستند که در آتش دوزخ جاویدانند، و از آب جوشان و سوزانى نوشانیده مىشوند که امعاء آنها را از هم متلاشى مىکند»؟! (کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ).
تعبیر به «سقوا» (نوشانیده مىشوند) بیانگر این واقعیت است که آب سوزان حمیم را به زور، و نه به دلخواه، به آنها مىنوشانند که به جاى سیراب شدن در آن آتش سوزان، امعاء آنها را متلاشى مىکند و همانطور که طبیعت دوزخ است باز به حال اول بر مىگردد چرا که در آنجا مرگى نیست!
(آیه 16)
در اینجا ترسیمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آیات و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مسأله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام کرده، مىگوید:
«گروهى از آنان (نزد تو مىآیند) به سخنانت گوش فرا مىدهند، اما هنگامى که از نزد تو خارج مىشوند به کسانى که (خداوند به آنها) علم و دانش بخشیده (از روى استهزاء) مىگویند: (این مرد) الآن چه گفت»؟! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً).
تعبیر آنها در مورد شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سخنان پر محتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده و تحقیر آمیز بود که نشان مىداد آنها اصلا به وحى آسمانى ایمان نیاوردهاند.
ولى قرآن در پایان آیه پاسخ دندان شکنى به آنها گفته، مىفرماید: سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نامفهوم نبوده و پیچیدگى خاصى ندارد، بلکه «آنها کسانى هستند که خداوند بر قلبهایشان مهر نهاده و از هوى و هوسهایشان پیروى کردهاند» لذا چیزى از آن نمىفهمند! (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).
(آیه 17)
نقطه مقابل آنها مؤمنان راستین هستند که آیه شریفه در باره آنها مىگوید: «و کسانى که هدایت یافتهاند خداوند بر هدایتشان مىافزاید، و روح تقوا و پرهیز کارى به آنها مىبخشد» (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ).
آرى! آنها نخستین گامهاى هدایت را شخصا برداشته، و عقل و خرد و فطرت خویش را در این راه به کار گرفتهاند، سپس خداوند طبق وعدهاى که داده است مجاهدان راهش را هدایت و راهنمائى بیشتر مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330