-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم
این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقتی که من دیگر نباشم
یا وقتی که دیگر عشقی میان ما نباشد
شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند
عاشقانت تو را ترک می کنند
اما شعر عاشقانه همیشه با تو خواهد بود
پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم
شعری از اعماق جان
که مرا به یاد تو آورد
شعری که همیشه با تو بماند
...
http://night-gallery.ir/images/galle...love-65679.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چشمانت مست ...
لبانت مست ...
ای همه تار و پود نگاهت مست ...
ای همه مستی این می از رنگ صدایت ...
ای همه وجودم مست از ناب نوایت ...
ساقی من ، ناجی من ، دلیل هر مستی من ...
کوثر من ، ساغر من ، شور سرمستی من ...
چشمانت مست ...
لبانت مست ...
ای همه تار و پود نگاهت مست ...
نگاهت مست ...
شراب من ، بی تو مستی سر نمی زند به شب هایم ..
سرخی پیاله تمثیل لب های تو است ...
ناب عاشقی مدیون درگاه تو است ...
ای وجودت کافی ، همه عاشقان از وجودت مست ...
چشمانت مست ...
لبانت مست ...
ای همه تار و پود نگاهت مست ...
کوچه از جای پایت مست ...
گل از عطر کلامت مست ...
آب از زلال رویایت مست ...
کوچه ، گل ، آب همه یک لحظه از مستی من ...
همه ذرات وجودم از انعکاس رخسارت مست ...
چشمانت مست ...
لبانت مست ...
ای همه تار و پود نگاهت مست ...
http://avazak.ir/gallery/albums/user..._ir-Girl32.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تو يعني دسته اي گل را ...
ز آن سوي افق چيدن
تو يعني پاكي" باران "
تو يعني لذت ديدار
تو يعني يك شقايق را ...
به يك پروانه بخشيدن
تو يعني ازسحر تا شب به زيبائي درخشيدن
تو يعني يك كبوتر را ز تنهائي رها كردن
خداي آسمان ها را به آرامي صدا كردن
تو يعني مثل نيلوفر هميشه مهربان بودن
تو يعني باغي از مريم
تو يعني كهكشان بودن
تو يعني چتري از احساس براي قلب باراني
تو يعني پيك آزادي براي روح زنداني
تو يعني در جويبارها به فكر پونه افتادن
تو يعني روح باران را، متين و ساده بوسيدن
ويا در پاسخ يك لطف به روي غنچه خنديدن
اگر چه دوري از اينجا ... عزيزم نازنين من
تو يعني " اوج زيبائي"
كنارم هستي و هر شب به خوابم باز مي آيي ...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من به آمار زمین مشکوکم تو چطــــــــــور؟
اگر این سطح پر از آدمهاســـــــــــــــــــ ــت
پس چرا این همه دلها تنهاســـــــــــــــت؟
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنهانیست؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهاینـــــــــــــــــــ ــــــــــد
من که در تردیدم تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیســــــــــــــــــــــ ـــت
گفته بود آن شاعر :
هر که خود تربیت خود نکند حیوان است
آدم آنست که او را پدر ومادر نیســـــــــت
من به آمار،به این جمـــــــــــــــــــــــ ـــــع
و به این سطح که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
نکند هیچکسی اینجا نیســــــــــــــــــــت
من به آمار زمین مشکوکــــــــــــــــــــ م
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
من که می گویم نیست
گر که هست دلش از کثرت غم فرســـــــوده ست
یا که رنجور و غریــــــــــــــــب
خسته ومانده ودر مانده براه
پای در بند و اســـــــــــــــــــیر
سرنگون مانده به چــــــــــاه
خسته وچشــــــــــــم به راه
تا که یک آدم از آنچا برسد
همه آن جا هستــــــــــند
هیچکس آن جا نیست
وای از تنـــــــــــــــــــــــ ــها یی
همه آن جا هستـــــــــــــــند
هیج کس آنجا نیســـــــت
هیچکس با او نیســـــــــت
هیچکس هیچکـــــــــــــس
من به آمار زمین مشکوکم
من به آمار زمین مشکوک
چه عجب چیزی گفت
چه شکر حرفی زد
گفت:من تنهایم
هیچکس اینجا نیست
گفت:اگر اشک به دادم نرسد می شکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
بر لب کلبه ی محصور وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
اندر این تنهایی
به خدا می شکنم به خدا می شکنم
من به آمار زمین شک دارم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کم کم یاد خواهی گرفت
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیرکردن یک روح را
این که عشق ،تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
ویاد می گیری که بوسه ها قرارداد نیستند
وهدیه ها ،معنی عهد و پیمان نمی دهند.
کم کم یاد می گیری
که حتی نور خورشید هم می سوزاند اگرزیاد آفتاب بگیری
باید باغ خودت را پرورش دهی به جای این که
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد می گیری که می توانی تحمل کنی
که محکم باشی...
پای هر خداحافظی یاد می گیری که خیلی می ارزی....!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خاک بخواب نازنین،تختی نیست.
آواره شدن ,حکایت سختی نیست.
از پاکی اشکهای خود فهمیدم .
لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می آید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ، ژرف ترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهاری دیگر پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد و تو در خوابی
و پرستو ها خوابند و تو می اندیشی
به بهاری دیگر و به یاری دیگر
نه بهاری و نه یاری دیگر
- حیف اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا این دریا
پر خواهم زد خواهم مرد
غم تو این غم شیرین رابا خود خواهم برد
http://night-gallery.ir/images/galle...nary-94280.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
هر زمان صدایم بزنی
مرا میبینی
هر زمان که بخندی میخندم
و هر گاه که بگریی
می گریم
من در وجود توام
صدایم بزن
دلم تنگ است
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چرا پرندگان از نغمه سرایی باز نمی ایستند ؟
چرا همه چیز مانند گذشته است ؟
چراقلب من از ضربان باز نمی ایستد؟
چرا آبشار ها از ریزش آب خودداری نمی کنند ؟
چرا باز ستارگان بر فراز آسمان چشمک میزنند ؟
چرادنیا به آخر نمی رسد ؟
چرا باز ماه در آسمان خود نمایی می کند ؟
چرا خورشید باز در آسمان می درخشد ؟
چرا دریا ساکت و آرام نمی شود ؟
مگر نمی دانند که تو مرا ترک کرده ای ؟
مگر نمی دانند از آن زمان که مرا ترک کرده ورفته دیگر دنیا به آخر رسیده ؟
مگر نمی دانند که تو عشق مرا از یاد برده ای ؟
چرا دنیا به آرامی بگردش بی انتهای خود ادامه میدهد ؟
چرا باران از آسمان میلغزد وبر روی زمین میریزد
مگر عمر دنیا به پایان نرسیده ؟؟؟
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نفس نفس پارو زنان به ساحل رسیدم ناگهان تمام دنیا دور سرم چرخید حباب امیدم در سینه ام شکست...ای وای
سهراب گفت پشت دریا شهریست که در آن....
اینجا جز غروب غمناک افق چیزی نیست دیگر مرا تاب زندگی نیست....
درهمین فکرها بودم که ناگهان موجی عظیم آخرین صفحات دفتر مشق زندگیم را خط زد .....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
و كسي گفت بهار نزديك است
مي رود فصل خزان
مي توانيم كه همراه شويم ما با آن
چه كسي گفت خزان زيبا نيست
چه كسي گفت كه طعمش تلخ است
چه كسي گفت جدايي با آن همراه است
من به تو مي گويم
كه خزان هم زيباست
طعم آن شيرين است
عشق در فصل خزان هم زيباست
چه كسي گفت كه عشق
مختص فصل بهار است وبس
مي شود عاشق شد
در غروب پائيز
مي توان عاشق ماند
تا طلوع خورشيد
چه كسي مي فهمد
كه سخن مي گويد او با ما
چه كسي مي شنود حرفهاي دل او
خش خش برگ درختان زير پا
وصداي زوزه باد
كه هر لحظه فرياد زند تنهايم!!!!!!!!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
در قید آن شدم که ز سر وا کنم تو را
بیگانه ام بخوان که تمنا کنم تو را
مردم ز هجر تو ای نازنین کسم
نزدیکتر بخوان مرا که مداوا کنم تو را
در حب و عشق فقیرم خودم ولیک
در فکر آن شدم که دارا کنم تو را
در این زمانه ملولم از دیو ودد بلی
انسان بدیده ام تو را ، مدارا کنم تو را
نا مهربانیم ، نه تو بشناسیم ، نه من
ترسم در این زمانه که تنها کنم تو را
گر در سرت آید که ز سر واکنی مرا
هرگز امان مباش که رسوا کنم تورا http://www.daneshju.ir/forum/images/...s/danesh_2.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چه بگویم که خودت می دانی
من به اندازه ی چشم تو
لبالب غزلم
باز کن چشم که بگشایم باز
دفتر سوخته ی شعرم را
ای پر از واژه ی زیبای " امید "
ای سراپا غزل ناب " سحر "
من دریازده را خوابم کن
بکشان در پی امید مرا هر طرفی
پای هر پنجره بی تابم کن .
شعله شو تا که بسوزم همه روز
شعر شو تا بسرایم همه شب
راه شو تا که بیایم همه جا
عشق شو عشق
وجودم همه تب
من به امید بهار و تو به باران زده ام
ای شکوه غزل و زمزمه ام
- "جاری خاطره" - سیرابم کن
بکشان در پی امید مرا هر طرفی
پای هر پنجره بی تابم کن
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ای صمیمی ای دوست!
گاه بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی ....
ای قدیمی ای خوب!
تو مرا یاد کنی یا نکنی...من بیادت هستم....
آرزویم همه سر سبزی توست.... دایم از خنده لبانت لبریز......
دامنت پر گل باد.....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز است،
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران،
خيال انگيز !
ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون اين خمخانه سر مستيم..!
در من اين احساس :
مهر مي ورزيم،
پس هستیم..!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دلتنگی؟
میدانم.
خستهای؟
میدانم.
تنهایی؟
ناگفته پیداست.
حرفهای ناگفته بر دلت سنگینی میکند؟
این را هم باور کن از شیوهی سنگین نفس کشیدنت، خوب میدانم.
بغض راه نفس کشیدن را بر تو سد کرده؟
از هقهق لابهلای حرفزدنت پیداست.
دلت هزاران هزار خرمن گریه بهانه دارد؟
چشمان گاه خیس تو، بهترین شاهد است.
از نوشتن خسته شدهای؟
از نانوشتههایت پیداست،
از پریشانی حرفهایی که گاه و بیگاه
با خطوطی نامنظم مینویسی
و از این دستهایی که دیرزمانیست با نوشتن بیگانهاند،
خوب میخوانم.
از قرار معلوم، اهل درددلکردن هم نیستی؟
خوب این هم نظری است، طرز فکر و روشی است.
سکوت تو بهترین مدعاست که:
ناگفتههایت، تلنباری است بر حرفهای ناگفتهات.
میخواهی حرف بزنی ولی نمیدانی چه بگویی؟
پریشانگوییهایت، لرزش واژههایت، داد میزنند.
همهی اینها را میدانم، باور کن میدانم خوب هم میدانم.
ولی باور داری که زمستان، انتظار تو را میکشد؟
باورت میآید هنوز هم زمستان چشمانتظار توست؟
پس بمان، برای خاطر زمستان هم که شده بمان!
باور کن زمستان هنوز تو را دوست دارد.
تو بمان، باور کن ضرر نمیکنی.
فقط تا همین زمستانِ پیشرو صبر کن
آنوقت خواهی دید که این صبر تو، زیاد هم بده نبوده است.
شنیدم، خودم با گوشهای خودم شنیدم که زمستان میگفت
بیصبرانه انتظار آمدنش را و آمدنت را میکشد.
یعنی زمستان، تو را و خودش را یکجا انتظار میکشد.
چه میکنی؟
میمانی؟
میمانی تا دل زمستان را شاد کنی؟
یا میروی و زمستان را ناامید؟
چند روز قبل وقتی همه، بیصبرانه آمدن بهار را در انتظار بودند،
و هیچکدام نه آمدن بهار را دیدند و نه رفتن زمستان را،
دیدم که بهار، همآغوش زمستان بود.
بهار و زمستان را میگویم، دست در دست هم! باور کن.
شاید زمستان امسال هم
مثل همهی زمستانهای قبل، بیحتی یک بدرقهکننده برود.
هیچکس بغض آخرین نگاه زمستان را به یاد دارد؟
ندارد، ایمان دارم که به یاد ندارد.
چرا زمستان را فقط در سرمای سوزان دیماه آن میبینیم؟
برف زیبایش؟
باران زندگیبخشش؟
غروبهای عاشقانهاش؟
جویبارهای گاه و بیگاهش؟
غرش ابرهای زیبایش؟
برق خیرهکننده در دل شبهای تارش؟
صدای نمنم بارانی که سقف شیروانی را
چونان دلانگیزترین ترنم موسیقی به رقص میآورد؟
روزهای برفی و برفبازی و...؟
چرا اینهمه زیبایی را فقط بهخاطر کمطاقتی خودمان نادیده انگاریم؟
بمان
بگو
بنویس
بخوان
حرف بزن
بخند
گریه کن
شاد باش
ساعتها در غم دوری و غربت در خودت فرورو
اصلاً چند شبانهروز سکوت کن
داد بزن
گلایه کن
همهی بغضت را در فریادی خلاصه کن
بر سر هرکس و هرچیز:
آسمان!زمین!رود!دریا!درخت!بی
__________________[golrooz]
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دلتنگ مباش
یک نفر محتاج است.....
یک نفر شادی و لبخند تورا
یک نفر دیدن چشمان تر از شوق تورا
یک نفر لمس نگاه ، لمس روئیدن امید تورا
یک نفر شستن غم هایش را
لب ان حوضک ابی دلت
یک نفر محتاج است همه ابی هارا
نازنین ،واژه ی صورتی ام محتاج است
باش و دلتنگ مباش!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تو چه میخواهی از خودت؟
تکليفت چيست؟
اصلا مجاز و استعاره و اين پَرت و پَلاها ...!
ببين عزيزم
اصلا چرا آمدی ... وقتی میدانستی
پايانِ راه ... پُر از سوال و احتمالِ تهديد است؟!
از کی، از کجا، از چه کسی ...؟ همين حرفها!
هيچ، بزن زيرِ هر چه گفتهای
هرچه شنيدهای، هرچه ديدهای
هرچه خواندهای، هرچه از هرچه از هرچه ...!
بگو من نبودم.
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ما رانده شده از در فردوس خداییم
از ذات تعالی صد افسوس جداییم
ما همچو کبوتر ز ره عشق جداییم
از جرگه ی اشرار و شیاطین سواییم [golrooz]
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
http://night-gallery.ir/images/galle...nary-66573.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چشمی به در از برای من نیست
اشکی که چکد ز چشم جاریست
آنکو نظری کند بگو کیست
برگو گنهم قصور من چیست
گوشی شنوا بود که کر نیست
گفتم ز غمم به ابر بگریست
گفتم به سما ببین که ابریست
بر اوج غمم هوای سردیست
در قلب چه سوز اشک باریست
در سینه برای غم سراییست
گریانمو گریه را بهاییست
در گریه چه صوت بس رساییست
غم داده به غصه نمره ای 20
آخر تو بگو که غم چه یاریست
بر لوح وجود من چه نامیست
چشمم بنگر چسان بهاریست
زخمی به دلم بود که کاریست
هرگز تو نگفته ای که از چیست
دلسوخته ام چه سخت دردیست
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
سلام من به تو که رفته ای ز شهر و دیار
سلام من به تو که بوده ای مرا بکنار
کنون که از گذر این زمان عبورت شد
ندانی و همه دانند کآمدم شب تار
دگر ستاره ی امید من نمیبینم
بیا تو همره من ابر غصه ها تو ببار
به صائقه تو بگو که تلاطمی فکند
زمین بلرزد و بادم برد مرا به شکار
شکار آن دل سنگی که رنج من را دید
خزان نموده مرا خود برفته سوی بهار
به کوه و دشت و دمن آتشی چنان فکنم
دگر بهار ننشیند به این زمین و دیار
تو رفته ای و مرا در غمم رها کردی
بدان کزین دم و لحظه گذارمت بکنار
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
مرو ز این سفرت دل دوباره میشکند
مرو که بغض نگاه ستاره میشکند
مرو و حرف سفر از سرت برون انداز
و گرنه این دلم از صد شراره میشکند
بمان که چشم دلم خواهدت نظاره کند
مرو که قلب نگاه و نظاره میشکند
مرو که شمع نگاهم خموش میگردد
مرو که قدرت این استعاره میشکند
به کار خیر نرفتن چه استخاره کنی؟
مرو که حرمت هر استخاره میشکند
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گویی میان سینه ی من زخم خورده دل
هر لحظه میکشد ز جگر آه پر شرر
با هر تپش چه حال عجیبی شوم خدا
گویی که دل ز سینه ی من میشود به در
هر وقت چشم من به رهش خورد سینه سوخت
گویا که این عمل کندم زخم تازه تر
افسوس میخورم , گله دارم ز جاده ها
نفرین نمیکنم که کنم ناله از جگر
مرغ شکسته پر همه شب ناله میکند
آیا شنیده ای که شدم من شکسته پر؟
دانی؟ به راه او همه شب چشم میدهم
سویی دگر نمانده برین چشم بی ثمر
تنهایم و به دور تنم تار میتند
ترس تقابل من و تو کامدم به سر
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من
دلتنگی را
در عمق وجودم
حس کردم
آنگاه
که تو
حس نوازش را
از یاد بردی ...
__________________[golrooz]
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
http://www.wondericons.com/hearts/my...s_icons_13.gif
من در این وادیه تنها ماندم
کیست یاری کند این قلب مرا
کیست تسکین دهد دردم را
کسی آيا می شنود صدای مرا
شَبَهی می بینم من در خواب
پیِ او می گردم
چه کسی می داند
کیست وکجاست
وحشتی در قلبم
می حراسم از شب
کسی ایا می توا ند
ناجیِ من باشد
کیست پاسخ دهد این فریادم
باز هم می گویم تنهایم
چه کسی می شکند
قفل تنها یی من
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دستانت....
می خندم به تو
که دست هایت را رو به روی دستانم گرفته ای و می گویی انتخاب کن..
اما در دستانت گل نیست ...
دستانت را می گشایی و می فهمانی که چیزی برای من نداری
تا تقدیمم کنی و این یعنی آبرومندانه ما به درد هم نمی خوریم...
کاش دستانت هیچگاه باز نمی شد !
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
! نفسهای تو.....
نویسنده ها "سیگار "می کشند...
شاعر ها" هجران"...
نقاش ها "تابلو"...
زندانبان ها "دیوار"...
زندانی ها "تنهایی"...
دزدها "سرک"...
مریضها" درد"....
بچه ها" قد"...
و من برای کشیدن "نفسهای تو "را انتخاب می کنم....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
سقف آسمان دلم...
سقف آسمان دلم ترك برداشته ...
قدری آرام تر قدم بردار...
سقفش به جهنم...
سست است و كاه گلی...
میترسم پای تو را بخراشد !!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نگران نباش
حال ِ دلم خوب است !!!
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مدامش، به وقت ِ خواستن ِ تو
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته و
رویای داشتنت را به خاک می سپارد ،
خیال ِ روشن ِ خوشبختی ات را رنگ می زند
و
بغض های بیشُمارَش را می شُمارد.
تو هم ،
تنها لطفی کن
و به وقت رفتنت
به خاک بگو :
روی دلم نه،
روی سرم بریزد...!!! [golrooz]
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همه چیـــز درستــــ استــــ جز یکــ چیـــز ..!! در زندگـــــــــــــــی ام همه چیز درستــــــــ استــــــــ
جز یکـــ چیـــز
من همیشـــه به ایـــن فکر مـــی کنـــم
که تـــو چـــگونـــه
با ایـــن عظمـــــــــــــــتـت
در قلبــــ کوچکــــــم
جـــــــــــــــا شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــده ای؟؟؟
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دل به دل من مبند
آواره تر از آنم كه بتوانم
ويراني هاي ترا مرهم باشم...
من شبيه يك صندلي گهواره اي
آرامشي موقت دارم
بي تكيه گاه!!
.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اگه تو مال من بودي ،
مي ذاشتمت روي چشام
بارون مي خواستي مي باريد،
ابر سفيد گريه هام
اگه تو مال من بودي برگا تو پاييز نمي ريخت
شمعي كه پروانه داره ،
اشك ،غم انگيز نمي ريخت
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چه بد کردم که از من "سرگردان" گشتی تو ای دلبر؟
زدی بر جان من آتش،ازین دم تا دم محشر
نشینی هر زمان با دیگری چون ساقی و ساغر
الهی،از لباس عافیت هر دم بر آری سر
کنی هر لحظه در ماتم دوصد پاره گریبان را!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
از بس دلم بهانه ی آب و سراب شد
از آب و اینه که سیاهست،خسته ام
دیگر به تنگ آمدم و فرصتی نماند
حتی ز خستگی که تباهست،خسته ام
آرامشی ست در تپش بی بهانه ام
از زندگی که غرق گناهست،خسته ام
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خواب آب مي ديدم ...
دريا نبودم ...
ولي با آن آب زلال اميد به دريا شدن داشتم ..
بستر خشکم را قطره قطره پر از زندگي کرد ..
سعي کردم هيچ قطره اي از او را به هدر ندهم ...
با تمام وجود خواستمش ...
غافل از اينکه روزي مسير آبش را عوض مي کند ...
بدون اينکه تمايل داشته باشد شاخه اي از شاهراه زندگي را به من ببخشد ...
بدون اينکه فکر کند شايد بار آخري باشد که اين راه زنده شده و شايد خشک گردد ...
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ای یاور بی یاران،یاری ز تو می جویم
همت ز تو می خواهم، تا راه تو را پویم
ای مونس جان و دل،از توست دل و جانم
از راه عطا و فضل، یکدم بنگر سویم
دانم که کریمی تو،غفار و رحیمی تو
ذوالفضل و عظیمی تو، من عبد سیه رویم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تکلیف مرا روشن کن،اینک به زبانی تازه
با حرف و حدیثی دیگر،با رمز و بیانی تازه
ای کودک پنهان در من،بنویس و لبالب پر کن
یک سینه پر از دلتنگی،از مشق دهانی تازه