-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
قایقی خواهم ساخت
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان.
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور."
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست."
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
اومدم شبهارو باور نکنم غصه نذاشت اومدم غصه رو باور نکنم شب نمیذاشت
حالاباور بکنم یا نکنم
دردی درمون نمیشه،کاری آسون نمیشه کوه غصه توی قلبم دیگه ویرون نمیشه
میتونست چشمای تو شبهارو روشن بکنه نزاره توی قلبم این قد شیون بکنه
توی دل هیچ میدونی غم داره آواز میخونه اینو من میدونم این شب تاریک میدونه
دل تو خنده ی تو ،چشمای تو،دستای تو میتونستن نذارن شبهارو باور بکنم
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
شاید آن روز ک سهراب نوشت
((تاشقایق هست, زندگی باید کرد))
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینطور نوشت:
(( هرگلی هم باشی
چه شقایق,
چه گل پیچک ویاس
زندگی اجبارست.))
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
خیابان رو به خانه ام
شلوغ
با آسمانی خاکستری
و قدم های آرام من
بر روی زمین سیاه ، داغ
پسری ژنده پوش
با دسته گلی سرخ
به بهانه فقر
فریاد گلفروشی سر می دهد
و گذر گنجشککی خسته در پی شاخه ای
پناه به ستونی سنگی
در انتظار جفتی
و انبوه آدمها
گذر شانه ها از پی هم
بی تفاوت
چه زیاد است تنهایی !
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
زندگی جیره مختصری است ...مثل یک فنجان چای ...وکنارش عشق است ...مث یک حبه قند ...زندگی راباعشق ,نوش جان باید کرد...سهراب سپهری http://www.upload.tehran98.com/image...u3jiq0vfer.jpg
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
خدایا گم شده ام در هجوم پریشانیهایم ...خدای خوبی ها کمک کن کمی بیشتر از همیشه لمست کنم پروانه هارا بیشتر به ملاقاتم بفرست http://gallery.avazak.ir/albums/meup...pg?w=600&h=600
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
- - - به روز رسانی شده - - -
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
بچه ها لطفا به پست منم سر بزنید لطفا پست منو با نگاههای باارزشتون ستاره بارون کنین .
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
...زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال وپری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود...
...زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست...
سهراب سپهری
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
مراقب افکارت باش که گفتارت میشود،
مراقب گفتارت باش که رفتارت میشود،
مراقب رفتارت باش که عادتت میشود
، مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود،
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود.
امام علی علیه السلام
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
زن عشق می كارد و كینه درو می كند ...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ... می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ... برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی ... در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ... او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ... او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ... او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ... او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ... و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
banafsh255
زن عشق می كارد و كینه درو می كند ...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ... می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ... برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی ... در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ... او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ... او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ... او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ... او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ... و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...
[tashvigh][tashvigh]
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْامری و ارحَمْ ضعفی و قِلةَ حیلتی و ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ یاربّ العالمین ترجمه: منزه است خداوند. اي برطرف كننده اندوه شديد و از بين برنده غم،اندوه شديد من را برطرف ساز و امرم را آسان گردان و بر ضعف و كمي چاره ام رحم آور و مرا از جايي كه گمان ندارم روزي ده اي پروردگار جهانيان التماس دعا.
- - - به روز رسانی شده - - -
http://www.raznews.ir/files/fa/news/.../26627_217.jpg
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
آدمهای عجیبی داشت اینجا...
جایت را با دیگری پر میکنند ...
احساس سیری چند ؟
آدمهای عجیبی داشت اینجا ...
دوستی هایشان ناگهانی ،
دل بستنشان غریب ،
و رفتنشان آشنا....
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نه كه از تو بهتر نبوده و نيست!
اما دل من فرو ريخته ى تو شد!
برو و فرسنگها از من دور شو
اما به من برگرد!
درست تو شبى كه دارم ستاره ها رو ميشمارم
بياو چراغ اتاقم رو روشن كن!
بى دريغ به چشمهام خيره شو و بگو؛
گشتم تمام دنيارو!
نه كه از تو بهتر نبود و نيست!
اما تنها دل تو بود كه براى من فرو ريخت !!!
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
چو عاشق میشدم گفتم *** ز بودم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
آنهایی که بی عاطفه هستند روزگاری بسیار عاشق بوده اند http://spot-of-rain.persiangig.com/image/2/tear.jpg
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نرگسی با لاله ای پژمرده گفت **** بین که ما رخساره چون افروختیم
گفت مــــا نیز آن متاع بی بدیل **** شـــــب خریدیم و سحر بفروختیم
آسمـــــــــان روزی بیاموزد تو را **** نکته هــــــــایی را که ما آموختیم
خرمــــــی کردیم وقت خرمی **** چون زمان سوخــــــتن شد سوختیم
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
" دلگیـــر " نبــاش!
دلـــت کــه " گیـــــر " بــاشـد؛
رهـــا نمـی شــوی.....!
یــادت بــاشد :
"خــداونـــد" ، بنــدگان خـود را؛
بـــا آنچــه بـــدان " دل بستـه " انــد مـــی آزمـــاید ...
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
سلامتیه اون پسری که...10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت... 20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت.... 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!! باباش گفت چرا گریه میکنی..؟
گفت: آخه اونوقتا دستت نمی لرزید...!
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف ٬ سخت محتاج به گرمای پر و بال توام
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت ٬ میتوان گفت که من چلچله لال توام . . .
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس
- - - به روز رسانی شده - - -
تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نمي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي نگاهت نمي كنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني صدايت نمي زنم ..... زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
وقتي که گريه کرديم گفتن بچه است................. وقتي که خنديديم گفتن ديونه است.................. وقتي که جدي بوديم گفتن مغروره............................. وقتي که شوخي کرديم گفتن سنگين باش............................. وقتي که حرف زديم گفتن پر حرفه.......................................... ......... وقتي که ساکت شديم گفتن عاشقه........................................ ........... حالا ام که عاشقيم مي گن گناه
- - - به روز رسانی شده - - -
فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غم را ديگر چرا آفريدي؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب مي شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره میترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها میترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبانها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم،
پس هستم
اینچنین می گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
حسین پناهی
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم
خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم و
شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد .
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
دو قدم از هم دورتر راه برویم . . .
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو . ..
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست یاکه من بسیار مستم یاکه سازت سازنیست...
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
دلسرد نشو از عشق...از بختی که خوابیده
افسانه ی ما روزی...دنیا رو تکون می ده
درهارو به روی بغض...با همدیگه می بندیم
یه روزی به امروز و...این فاصله می خندیم
عمری اگه باقی بود...فردا رو اگه دیدی
با شهرت این احساس...دنیا رو تکون می دی
دنیا رو تکون می دی...این جوری که دل بستی
این حرف کمی نیست که...ما عاشق هم هستیم
امروزو مدارا کن...لبخند بزن بازم
من این توی غمگینو...انگاری نمی شناسم
یه زندگی می ارزه...لبخند تو رو دیدن
وقتی که تو می خندی...دنیا رو بِهم می دن
لبخند بزن دنیا...این جوری نمی مونه
ما سهم همیم اینو...این فاصله می دونه
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.
اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.
اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...
اگر عشق نبود؛
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا.
آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
وز فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
و انگهان درجمع گندم کوش کن
گرنه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا
جمع می ناید در این انبار ما
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن
هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم
شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید ...
"سهراب سپهری"
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
دوست هاي خوب همانند گل هاي قالي اند ...نه انتظار باران دارند و نه دلهره ي چيده شدن...دائمي اند و ماندگار
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
بخونین جالبه
ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ.
ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ.
ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.
ﺍﺷﮏ ﺩﺭﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ
ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯﻧﮑﻨﻢ.
ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ.ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ،
ﭘﺪﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺍﺩ.
ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ ؟ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ
ﺩﺍﺩ:ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
♥ سلامتی همه باباها و دخترای با محبت ♥
ممکن یه دختر روزی شاهزاده ی رویاهاشو پیدا کنه ، اما پادشاه زندگیش همیشه پدرشه :)
-
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
از این پس به جز او کسی را نداریم"
دلم را سپردم به بنگاه دنیاو هی آگهی دادم اینجا و آنجاو هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچکس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرددلم قفل بودکسی قفل قلب مرا وا نکرد.یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است یکی گفت چرا نور اینجا کم است و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است !و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه آن وقت گفتم :خدایا، تو قلب مرا می خری ؟.و فردای آن روزخدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بستو من روی آن در نوشتم ببخشید، دیگر"برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم"