[khande]
[tashvigh]
خیلی خوبه...
عاما!!!
اینجانب پیشنهاد می کنم یه سری نکات ریز، جهت فرهنگ سازی هم درش جای بدید [cheshmak] [golrooz]
نمایش نسخه قابل چاپ
[khande]
[tashvigh]
خیلی خوبه...
عاما!!!
اینجانب پیشنهاد می کنم یه سری نکات ریز، جهت فرهنگ سازی هم درش جای بدید [cheshmak] [golrooz]
[bihes]
ولی من ازسیاست خوشم نمیاد
توبیوگرافیمم نوشتم
داستان سوم
امروز اصلا حوصله ی کلاس رو ندارم!
دم خیابون وایستادم و منتظر اتوبوس دانشگاه !
ترمز کرد ! سوار که شدم ؛
اتوبوس بنز قدیمی با راننده ی سیگاری و ژولیده با کلاهی پهلوی و تفکراتی داش مشتی ئی !! اسمش مجتبی بود"m.g.s.t.r"
من : درود !
مجتبی : ال درود!
من:[tafakor][taajob]
اون:[sootzadan]
من : تا خواستم سخنی بزبان بیارم !
آقا مجی ؛ زد رو تخته گاز و بنده طی حرکتی خودجوش! به عق رانده شده و بر کف اتوبوس پخش شدم!
نسکافه ی مونا؛ بر صورتم پاشید !
آبمیوه ی نیلوفر بر دماغم اصابت کرد !
نی اش ؛ رفت داخل بینیم[taajob2]:|
کیک زهرا ؛ بر چشمانم پاشیده شد !! و چشمانم لحظاتی نمی دید !
و از سایر اتفاقات بی خبر بودم!
چشمانم که باز شد ؛ چند برگه از جزوات حمیرا و بارون "homeyra Baro0on" بر صورتم فکنده شد[nadanestan]
من که بدلیل بی حوصلگی امروز ؛ نای بلند شدن نداشتم متوجه ایستادن اتوبوس و سوار شدن
فردی بنام فاطیما ! "*Fatima" " شدم ! و تا اومدم به خود بیام ؛ پاشنه ی دراز و سفت کفش اش را بر روی دستم دیدم!
قیافه ی من : :((
قیافه فاطیما : [nadidan]
قیافه ی من :[esteress]
قیافه فاطیما : :| پاشو دیگه لوس اه اه !
درین حین سروه؛ رو به سوی مجتبی نبود و فرمود آقای راننده
راننده : بعله !
سروه : دستی بزن به دنده !
مجتبی : بعله !
سروه : و از سمت راست برانید[sootzadan]
من :[asabani]
سروه:[bamazegi]
مونا :[nadidan]
سلی ناز:[narahatish]
بر چهره ی سلی ناز نگریستم دریافتم که کاسه ای زیر قابلمه است[taajob2]
آری آری ؛ او طی مرحله ی نقاهت از آشنایی به عاشقی بود ![sootzadan]
تا خواستم بررسی کنم چه بوده و چه شده؛ همه بشکل کماندویی از در و پنجره ی اتوبوس پیاده شده
و رو به سوی کلاس نهادند !
کلاس را که رسیدیم ؛ نرگس "mogan" قبل از همه در آنجا بود[taajob]
آیا او دیشب درینجا خوابیده؟[tafakor]
با ما همراه باشید تا به سوال شما پاسخ دهم!
درین فکر بودم که ناگه رئیس دانشگاه ماری مریم بر پشت گردنم پس گردنی ئی آب دار کوباند !
و بر صندلی بنشستم !
مونا و سلی ناز بر مواضع خود تاکید میکردند !
حال نمیدانم مواضع اشان چه بود؛ هرچه بود تاکیدشان را مطمئنم !
خلاصه رویم را بر ضلع جنوب غربی کلاس تکان دادم
بارون و حمیرا را دیدم که بر یکدیگر اخم نموده و نسبت به مواضع هم منتقد بودند !
حال نمیدانم از چه ! ولی مطمئنم[sootzadan]
سرم را تکان داده و ضلع شمال غربی را کنکاش نموده و صحنه ای فاجعه بار دیدم !
کاپلو "capello" بر میز نشسته بود و بر آیینه ای که پدرام بر دست داشت نگریسته و نسبت به چهره ی خویش منتقد بود !
پدی دستی بر صورت او کشید و بوسه ای بر چهره ی او زده و به ناگه دامن از بر کشید و رفت به ؛ به ؛ به
سمت راننده !! آری آن آیینه ی زیبایی راننده بود !
استاد امروز کلاس ما ؛ کسی نبود جز !! جز !! جز !! حدس بزنید دیگه !
همون پارسی ,
استاد بر تخته سیاه "سپید !" جمله ای بنوشت و از ما خواست آنرا تفسیر کنیم !
جمله
" اسم ! بهتر است یا ثروت؟! "
البته نمیدونم دقیقا این بود یا نه !
ولی خب ؛ 10ثانیه طول نکشید که سلی ناز دستش را بالا برده و از استاد خواست که اجازه ی شرفیابی !
به کنار ساحت مقدس تخته سیاه را بدهد !
او رفت...
بی صدا رفت ! رد پایش پاک شد...!
آری رد پایش که با گل و لای آمیخته بود پاک شد !
خواند انشایش را !
" قطعا اسم !"
استاد: هوم؟![tafakor]
سلی ناز : اهم[khejalat]
من :[soal]
استاد اخمی کرد و یک عدد صفر ! بدو داده و نفر بعدی را صدا کرد !
مونا...
او بر پای تخته سیاه رفته و موضوع را کنکاش نمود !
مونا : به درستی که در جامعه ی بشری این سوال فلان است و فلان و...
.
.
.
.
.
.
پس بر اساس این محتوا؛ اسم بهتر از ثروت است !
پارسی : آفرین !
مونا : مرسییییییییییی[nishkhand]
پدرام : :(
آخه یکی نیست به این پدرام بگه؛ حسود ؛ معتاد ! کلوپ شبانه !
به تو چه آخه ؟!
درین حین که ذهنم این سخنان را میگفت؛ گوش چپم مورد اصابت یک گلوله ی خودکاری قرار گرفت
رویم را بدانجا دوخته و دیدم کار کار حمیراست :|
یعنی من موندم آ !
خلاصه از فرط بی حالی و خستگی به خواب عمیقی فرو رفته و بر خواب تعدادی راسو دیدم !
راسو ها بمانند دیو های دو سر بر من حمله میبردند !
به ناگه ؛ نرگس از آنجا در آمد و با گرز گرانی بر سر من کوفت:|
اول که آنجا کجاست؟!
دوم؛ منو نباید میزد ! راسوها چی بودن پس؟
خلاصه خیلی خسته و کوفته ام و سر در گم !
داستان رو بعدا ادامه میدم ![sootzadan][golrooz]
سلام خوبه ادامه بدید
کلاس را که رسیدیم ؛ نرگس "mogan" قبل از همه در آنجا بود[taajob]
آیا او دیشب درینجا خوابیده؟
فقط باید بگم
من اکثر اوقات خیلی دیر میرسم به کلاس.[shaad]
دوستان ؛ انتقاد ![sootzadan][ghahr]
نه نه !
آنجا که نوشته بودید نیلوفر و خانوم سروه در مورد موضوعات سیاسی بجث می کنند من ترجیح می دارم بجای سیاست و پیرامون سیاست در مورد هوا و میزان گوگرد کلان شهر ها حرف بزنم ...[cheshmak]
در داستان شما نباید شخصیت ها صرفا یک نام باشند بلکه باید تعامل و گفتگوی بین اشخاص نزدیک به خود دوستان باشد و از خصوصیت های اخلاقی چشمگیر هر کاربر که باعث تاکید و زیبایی بیشتر می شود استفاده کنید ..
و اینگونه نوشته ها در سایت وقتی خوب است که با داستان شما کاربران از یکدیگر یک شناخت نسبی پیدا نمایند و نه بلکه تنها جنبه خنده و طنز داشته باشد ...
..
انتقاداتی بود که برای خواندن ادامه رغبت بیشتری پیدا کنم.:)
به نظر من اینکه متضاد با شخصیت حقیقی هم باشیم جذابیت دیگه ای داره، نقشی رو تجربه می کنیم در داستان که در واقعیت شبیه اون نیستیم... و این هم می تونه دلیلی باشه برای انگیزه ی بیشتر جهت مطالعه...
اما خب نظر نیلوفر خانم هم خوب هست [cheshmak]