پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
من به علت درگیری شغلی پدر و مادرم از 4 سالگی به مهد کودک میرفتم
6ساله بودم که به طور رسمی قرار شد به پیش دبستانی برم
پسر خاله من 7 ماه از من کوچکتره اما چون من نیمه دومی هستم باهم به پیش دبستانی رفتیم.......
به علت اینکه من مثلا تجربه رفتن به مهد و دوری از خانواده رو داشتم از چند هفته قبل به پسر خالم ( علی ) میگفتم که اصلا گریه نداره میریم اونجا خیلی هم بهمون خوش میگذره......
اما روز موعود فرا رسید و ما باهم به مهد رفتیم پدرم منو برد و با علی همزمان رسیدیم ........
زمانی که پدرم میخواستن برن چشمتون روز بد نبینه من گریه میکردم و علی به من دلداری می داد ......[nishkhand][nishkhand]
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
سلام
روز اول مدرسه تو کلاس نشسته بودم که احساس تشنگی کردم برای همین برای خوردن اب از کلاس بیرون امدم اونم بدون اینکه از خانم معلم اجازه بگیرم[khejalat]
بعد ازاینکه اب خوردم وچون از یجا نشستن خسته شده بودم یه چرخی هم تو حیاط زدم[nishkhand]
بعد از اینکه حسابی گشت وگذار کردم به طرف کلاس برگشتم خانم معلم که به محض دیدن من چشاش از تعجب گرد شده بود [taajob]
برگشت وگفت کجا بودی!! کی رفتی! چطور من ندیدمت [khanderiz]
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
من کل 5 سالو مبصر بودم!!!!!!!!![nishkhand][nishkhand][nishkhand]
یک جیغایی می زدم اینطوری:
جیییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی یییییییییییییغ!!!!!!
(به رنگ جیغ توجه کردین دیگه!!!!!![nishkhand][sootzadan])
همه رو مجبور می کردم دست به سینه و ساکت و سر ها پایین بشینن!!!!!!!![nishkhand]
ناظم خودش مونده بود تو کار من!!!!!![nishkhand]
کلی بچه ها سر جیغ های من گریه کردن!!!!!! انقدر ازم می ترسیدن!!!!!!!!!!![nishkhand]
الان که فکرشو می کنم میبینم چقدر گناه داشتن!!!!!![negaran]
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
shiny7
من کل 5 سالو مبصر بودم!!!!!!!!![nishkhand][nishkhand][nishkhand]
یک جیغایی می زدم اینطوری:
جیییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی یییییییییییییغ!!!!!!
(به رنگ جیغ توجه کردین دیگه!!!!!![nishkhand][sootzadan])
همه رو مجبور می کردم دست به سینه و ساکت و سر ها پایین بشینن!!!!!!!![nishkhand]
ناظم خودش مونده بود تو کار من!!!!!![nishkhand]
کلی بچه ها سر جیغ های من گریه کردن!!!!!! انقدر ازم می ترسیدن!!!!!!!!!!![nishkhand]
الان که فکرشو می کنم میبینم چقدر گناه داشتن!!!!!![negaran]
چه ترسناک بودین[bihes]
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
maryam kia
چه ترسناک بودین[bihes]
واقعا خودمم موندم چرا اینطوری خشن برخورد می کردم!!!!!
کلا روحیه نظامی داشتم!!!!!!!![nishkhand]
الانم که 360 درجه برعکس!!!!!!!!!!![labkhand]حسااااااااااااااااس........لط یییییییییییییییییف[labkhand][khanderiz]
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
ما سال دوم راهنمایی دوتا کلاس بودیم
همش با هم دعوا داشتیم...
اومدیم سال سوم راهنمایی فرستادمون تو یه سالن جدا گانه(جدا از دفتر معلماو بقیه کلاسا)
بخاطر اینکه سال اخر مدرسه بودیم و از لحاظ عقلی...[sootzadan]اما...وای وای
از ابان دعوای های ما دوتا کلاس باهم شروع شد...کلاسامو روبه روی همدیگه بود...سر تخته پاک کن و...باهم دعوامون میشد...دعوا هی اوج میگرفت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اما یه بار یه دعوای خیلییییییییییییییییییی وحشتناک کردیم.....نمیدونم سر چی؟!
اما از سر لج....در کلاسا رو محکم میبستیم ومدیر و معاون و....داشتن میومدن سمت سالن ما(همه ترسیدن و هجوم اوردن تو کلاسا) این باعث شد که در کلاس ما از لولا در بیاد و بیفته رو پای یکی از بچه ها[negaran]خخخخ...منم نزدیک بود برم زیر در اما همه هجوم اوردن خود د به خود از اون لا دراومدم[nishkhand]
بعدش کلی دعوا و...شد...دبیرا ....!!!!!!!!!!!!!!مدیر مدرسه همیشه مینالید از ما...میگفت شما الگو هستین واسه سال های پایین تر ولی...[sootzadan]
بعد از اون اتفاق مستخدم مدرسمون از دستمون حسابییییییییییییییییییییی عصبانی بود که چرا درها رو اینجوری کردیم؟!واقعا وحشی بازی بود[negaran]
کلی سرزنشمون کردن...بیشترم کلاس ما رو...ولی مقصر اصلی اون کلاس بودن که شروع کردن...اخه کلاس ما از هر لحاظ بهتر بود،اینام حرصشون میگرفت...[shaad]
هه...معاون مدرسه کل بچه های کلاس ما و اون کلاسو گفت 10 ذور،دور زمین والیبال بزنیم...هرروز هرروز .....تو یه هفته تا وارد مدرسه میشدیم اول باید همگی میدویدیم...دومون قوی شده بود دیگه[sootzadan]هی تلاش میکردیم در بریم از زیرش ولی نمیشد...معاونمون تیز بود،نمیشد[tafakor]
دیگه از اون به بعد کلاسا جدا شد از هم[shaad]و هر موقع از این کارا میکردیم باید ده دورو دوباره میزدیم[negaran]یادش بخیر
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
بره برنگرده
من همیشه دوس داشتم بیسواد بودم
درس خوندن تو این مملکت بی فایدست
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
shiny7
واقعا خودمم موندم چرا اینطوری خشن برخورد می کردم!!!!!
کلا روحیه نظامی داشتم!!!!!!!![nishkhand]
الانم که 360 درجه برعکس!!!!!!!!!!![labkhand]حسااااااااااااااااس........لط یییییییییییییییییف[labkhand][khanderiz]
اخی[khejalat].کلا وقتی به بچه ها سمتی بدن اینجوری sh_dokhtar5میشن[nishkhand]
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
با سلام و سپاس از بحث خوبتون
راستش تمامی خاطرات بامزه من از دوران مدرسه اذیت کردن معلم ها بوده [nishkhand]
البته نه تنها توسط من بلکه توسط کل کلاس ، روز اول مهر بود ( پیارسال بود ) همه خواب بودن توی کلاس .
زنگ اول هم ریاضی داشتیم ، هیچکس حوصله نداشت ؛ یکی از بچه ها داشت با برد کار می کرد ( ورژن برنامش جدید بود و هنوز همه کامل کار باهاش رو بلد نبودیم )که قلم خورد به یک گزینه ای و یک صفحه باز شد اون هم توجه نکرد و ok داد
خلاصه این گزینه چی بود ؟ این گزینه magic pen رو فعاال می کرد یعنی ما وقتی با قلم روی تخته می نوشتیم حدودا بعد از چند ثانیه نوشته ها کم رنگ می شد و در آخر محو خلاصه کل کلاس این مسئله رو فهمیدن و بعد رفتیم اون گزینه رو کنسل کردیم که اونجوری نباشه که یکی از بچه ها گفت دوباره برش گردونیم معلم رو اذیت بکنیم ؛ همه هم قبول کردن برگردوندنش
معلمون اومدن سر کلاس و روز اول مهر خواستن شروع به درس دادن بکنن هیچی دیگه هی می نوشتن برمی گشتن سمت ما میدیدن پاک میشه [khande]
همه رو یک جوری نگاه می کردن می گفتن شما پاک کردیدش ؟؟؟؟؟ که دفعه آخر با شدت عصبانیت زیادی پرسیدن که شما پاک کردید طوری که کل کلاس هول کردیم [nishkhand]
ما هم می گفتیم نه ، ما که نمی تونیم این کار رو بکنیم
چهار بار این اتفاق افتاد آخر معلممون شک کردن وقتی نوشتن متن رو دستشون رو برداشتن و همونطور متن رو نگاه کردن دیدن داره کمرنگ میشه با تعجب به همه دانش آموزا نگاه کردن
هیچی دیگه نتونستن درستش کنن ، مسئول آی تی مون اومدن باز هم نتونستن درستش کنن و کامپیوتر رو ریست کردن [khanderiz]
خلاصه یک ربع از کلاس مونده بود که اون هم به حرف زدن ما گذشت
اما من توصیه می کنم به عزیزان که هیچ وقت معلم خودتون رو اذیت نکنید ! معلم ها واقعا زحمت می کشن و من هم الان پشیمونم که چرا اینقدر اذیتشون می کردم [bihes]
پاسخ : خاطره اغاز سال تحصیلی ومسابقه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sabo3eur
بره برنگرده
من همیشه دوس داشتم بیسواد بودم
درس خوندن تو این مملکت بی فایدست
حرف دل منو زدین.[tashvigh][tashvigh] منم از اول از مهر ماه و مدرسه بدم میومد نه اینکه درسخون نباشم برعکس همیشه شاگرد اول بودم ولی چه فایده؟؟؟؟؟!!!!!!!! الان کجام؟؟؟؟[negaran][negaran]