همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن......آرام.......
بی صدا..........
همیشگی...........
نمایش نسخه قابل چاپ
همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن......آرام.......
بی صدا..........
همیشگی...........
برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند . . .
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست . . .
آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست . . .
خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “ هیچ ” یعنی “ پوچ ”
خدایا هیچ وقت رهایم نکن . . .
گاهی که میرسم به ته ته خط گرفتاری هام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر میکنم ...به آدمای گرفـــتار تر،مـــریض تر، تنـــهاتر ...
و با خودم میگم:خدایا شکرت........
- - - به روز رسانی شده - - -
گاهی که میرسم به ته ته خط گرفتاری هام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر میکنم ...به آدمای گرفـــتار تر،مـــریض تر، تنـــهاتر ...
و با خودم میگم:خدایا شکرت........
سخت است که حرفت را نفهمند.....
سخت تر این است که حرفت را اشتباه بفهمند.....
حالا میفهمم....
که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ.....
همان یک ذره هم اشتباهی فهمیده اند....
- - - به روز رسانی شده - - -
سخت است که حرفت را نفهمند.....
سخت تر این است که حرفت را اشتباه بفهمند.....
حالا میفهمم....
که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ.....
همان یک ذره هم اشتباهی فهمیده اند....
خدا را دوست بدارید.....
حداقلش این است که یکی را دوست دارید
که روزی به او می رسید.....
- - - به روز رسانی شده - - -
خدا را دوست بدارید.....
حداقلش این است که یکی را دوست دارید
که روزی به او می رسید.....
صدایی خنده خدا را میشنوی....
دعایت را شنیده....
وبه ان چه محال می پنداریی میخندد
خدایا !
به من نگاه کن !
به درون قلب من نگاه کن ، ببین که آیا من از چیزی غمگین یا نگرانم ؟ ببین آیا من کار بدی را انجام داده ام ؟ ... به من بیاموز که چگونه تو را دوست داشته باشم ... برای هر روز و همیشه ...
- - - به روز رسانی شده - - -
من به دیدار خدا رفتم و شد...با کراوات به دیدار خدا رفتم و شدبر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شدریش خود را ز ادب، صاف نمودم با تیغهمچو آینه، با صدق و صفا رفتم و شدعطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شدحمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"راننمودم ز ته حلق ادا، رفتم و شدیکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنیگفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شدهمچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلینسرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد"لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شدمدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشدتو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راستمن خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شدمسجد و دیر و خرابات به دادم نرسیدفارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شدخانقاهم فلک آبی بی سقف و ستونپیر من، آنکه مرا داد ندا، رفتم وشدگفتم ای دل، به خدا، هست خدا، هادی توتا بدینسان شدم از خلق رها، رفتم و شد
بعضی اشکها هستند:
بی دلیل
بی بهانهیه دفعه اینصفه شبی
عجیب آدم رو آروم میکنهمیگویند این اشکهای بی بهانه
سندشان به نام خداست......
- - - به روز رسانی شده - - -
بعضی اشکها هستند:
بی دلیل
بی بهانهیه دفعه اینصفه شبی
عجیب آدم رو آروم میکنهمیگویند این اشکهای بی بهانه
سندشان به نام خداست......
گاهی دلم میخواهد، وقتی بغض میکنم،
خدا از آسمان به زمین بیاد،
اشک هایم را پاک کند،
دستم را بگیرد
و بگوید: اینجا آدما اذیتت میکنن؟!!!
بــیـــا بــــــریــــــــم...