نوشته اصلی توسط
نارون1
سلام
الان شما به خاطر اینکه ازشون جدا نشین اومدین همدان یا به خاطر اینکه ازشون دور بشین ؟
چیزی که هست، درواقع اینه که یه موجود خیالی که نه صداشو شنیدین و نه خودشو دیدین ، تو ذهنتون ساختین و مطمئنا تمام ایده آل هایی که مدنظرتون هست رو بهش نسبت دادین
درسته ؟ الان شما اون دختر رو با چه صفات ظاهری و شخصیتی ای ، توصیف میکنین ؟
بهتره بدونین واقعیت با خیال ، خیلی فرق داره ، این رو یک فکر قلمداد کنین
و فکر میتونه تحت کنترل شما قرار بگیره ، وقتی فکر تغییر کنه ، در ادامه ، احساس هم عوض میشه
در قدم اول شما بهتره ، ارتباطتون با استادتون رو کمتر و کمتر کنین به مرور ..... وقتی این ارتباط کمتر و کمتر بشه ، صحبتهایی که راجع به این دختر گفته میشه کمترمیشه