پاسخ : استاد غلامحسین بنان
* دگرگونی عقیده در زمینه شیوه و سبک ترانه ها پس از حادثه پیش آمده و بهبودی : (( بنده میل دارم از این پس آهنگ هایی بخوانم که شنونده را به وجد بیاورد، نه وادار به ریختن اشک نماید. سعی خواهم کرد که از آهنگ های موسیقی علینقی وزیری و روح الله خالقی استفاده کامل بنمایم و غالباً آهنگ هایی را که در این زمینه و سبک است به گوش مردم برسانم))
* ازدواج با پری دخت بنان در 9 بهمن 1344 ( با یک پسر و دختر حاصل از ازدواج اول )
* کناره گیری از خوانندگی ذر 20 سال آخر عمر با توجه به عدم آمادگی حنجره اش برای بیان نیاز درونی اش
ادامه دارد ...
پاسخ : استاد غلامحسین بنان
* دلدادگی پروفسور (( باش)) اهل سوئیس (و فارغ التحصیل روانشناسی از دانشگاه شیکاگو ، دارای دیپلم پزشکی و فوق تخصص در روان پزشکی از آلمان و سوئیس ، رئیس بخش آموزش روان پزشکی دانشگاه زوریخ و ...) به آثار استاد بنان در سومین سال حضور وی در مأموریت پزشکی خود در ایران
بانو ((دکتر باش)) دارای دو درجه دکتری در شیمی و روان پزشکی و همسر پروفسور (( باش)) : (( به قول شما ایرانی ها ، من گرفتار هوو شده ام. آقای بنان ، هووی من است ولی خوشبختانه من هم مثل شوهرم هوویم را با آن صدای گرم و پر طنینش، که یادبود چندین سفر من به ایران است ، همواره دوست می دارم ... ))
* ترتیب دادن ملاقاتی بین استاد بنان و پروفسور ((باش)) و اهدای یکی از نوار های استاد بنان به پروفسور ((باش)) توسط وی
* بروز نخستین علائم بیماری استاد بنان با احساس ناراحتی در دستگاه گوارش و در اواخر سال 1357
ادامه دارد ...
پاسخ : استاد غلامحسین بنان
* بستر نشینی به خاطر شدت بیماری از بهار 1364
* بسته شدن دفتر پر افتخار زندگی وی در ساعت 6:45 شب جمعه هشتم اسفند ماه 1364 - بیمارستان ایرانمهر
* خاکسپاری در امامزاده طاهر کرج
(35.817169,50.923401 در maps.google.com )
اندر آنجا که قضا حمله کند / چاره تسلیم و رضا تمکین است - پری دخت بنان
اندر آنجا که قضا حمله کند / چاره تسلیم و رضا تمکین است
آن تولد خجسته به پایان آمد، از آن پس وظیفه دیگری یافتم، این که یاد و نام او را بردوام بدارم. در امامزاده طاهر (کرج) به جوار رحمت خدایش سپردم. کوشش کردم مراسم معمول پس از او، مانند نام و مقام هنریش باشکوه باشد و نتیجه این کوشش در مراسم یادبودهای گوناگون او همان بود که همه می دانند. این مردم که سال ها که آرامش خود را در پناه نوای سحرآفرین و دلنواز بنان جسته و با لطایف هنر وی خو گرفته بودند، در غم از دست شدنش، چه با حضور خود و چه با سیل نامه ها و تلگرام ها، حتی از نقاط دوردست چه شورها، مهرها و غمگساری ها کردند. زبان من از تشکر برای آن همه مهر و عاطفه و احساس فرومانده است.
سپاس من با همه وجود، برای آنان که همگام و با من این چنین هنر او را قدر شناختند و یادش را گرامی داشتند. آری حق این بود که او تنها متعلق به من نبود، بلکه به هنر و مردم این مرز و بوم و عواطف و احساسات یک یک آنان پیوند و تعلق داشت. به راستی شگفت آور است چنان زیستن و چنین رفتنن.
بارها با خویش اندیشیده ام، آیا در مقابل روح آن گرامی یاد سرافرازم؟
آبا هیچگاه او را نیازرده ام؟ در به جای اوردن وظایف خویش کوتاهی نورزیده ام؟ احساس می کنم دوام زندگی ما و اکنون با یاد بنان و نوای او، پاسخی مناسب است بر این پرسش. امید آن دارم که چنین باشد، وگرنه، روح والا و پرگذشت او بر من ببخشاید.
آن چه من کردم نه شایسته بنان بود، آن بود که پس از او در توان ناچیزم وجود داشت. روانش شاد، یادش زنده و راهش پررهرو باد.
منت پذیری های صادقانه ام برای رهنمودهای یار گرامی و دانشمند فرزانه شادروان نعمت الله قاضی، تلاش های صمیمانه پسرم در تدوین و ارایه این دفتر و همه مردم ایران و یارانی که با نگارش مقالات، سرودن اشعار و همراهی در بزرگداشت او همه جا از دل و جان کوشیدند تا جایگاهی را که او همچنان بر مسند هنر موسیقی و اواز این مرز و بوم دارد، زنده نگاه دارند.
خدایشان نگهدار و توفیقشان یار باد.
پری دخت بنان
پاسخ : بنانی که من می شناختم
بنانی که من می شناختم
تا نقشبند حادثه از ما امان گرفت / هر روز قلب اهل دلی را نشان گرفت
روزی ربود ((تاج)) و دگر روز ((ادیب)) را / امروز دست مرگ گلوی ((بنان)) گرفت
مرگ ((بنان)) سکون ز من بیقرار برد / مرگ ((بنان)) توان ز من ناتوان گرفت
گنجور چرخ آن تن رنجور را چو دید / از بهر خاک تیره یکی ارمغان گرفت
هرنغمه اش نشانگر ذوق سلیم بود / این پر هنر به بام فلک آشیان گرفت
تحریرهای او به مثل چون حریر بود / این طرز را نه عاریه از این و آن گرفت
آن صورت دلپذیر نوابخش قرنهاست / از دست ذوق سکه صاحبقران گرفت
چون تنگ شد به روی زمین عرصه حیات / خوش وقت آن کسی که ره آسمان گرفت
غافل شدن ز بازی ایام ابلهی است / از روزگار خط امان کی توان گرفت
گوید صفا که مرگ هنرمند زندگی است / همچون بنان که مرد و دگر باره جان گرفت
اسماعیل نواب صفا – نهم اسفند 1364
پاسخ : استاد غلامحسین بنان
به سر رسید ز مرگ بنان اگر یک سال / هزار سال دگر نام او به دوران است
سرود عشق و وفا را از او بیاموزد / اگر به باغ هنر بلبلی غزل خوان است
ز چشمه سار هنر هر که خورد آب بقا / در این سرای فنا جاودانه مهمان است
به جز بنان که ز لب ها گهر فشانی کرد / که دیده ای که به گنج هنر نگهبان است؟
به باغ عشق و هنر جز نهال هستی او / کدام شاخه سبزی شکوفه افشان است؟
شنید هر که پس از دیلمان الاهه ی ناز / به خویش گفت که اینها سروده ی جان است
نه هر که خواند سرودی ترانه خوان گردد / نه هر که یک سخن آرد به لب سخن دان است
به بزم عشق و هنر روشنی ز تابش اوست / کدام شمع به جز او در این شبستان است؟
به شاخسار هنر غنچه ای چو او نشکفت / هزار خرمن گل گر در این گلستان است
نهال هستی او را چو برق حادثه سوخت / ز داغ اوست که دل های ما پریشان است
به جز ترانه او که هر که اهل دل باشد / اگر نوای دگر بشنود پشیمان است
بنان به خواندن گلبانگ عشق تنها بود / اگر ترانه سرا در جهان فراوان است
در این جهان لب او از سخن چو شد خاموش / کنون به نغمه سرایی به باغ رضوان است
روانش شاد باد و نامش جاوید
ابولحسن ورزی
پاسخ : استاد غلامحسین بنان
طاهر برای ما سخنی از بنان بگو / زان بلبل بهشتی عرش آشیان بگو
سالی، ز بی نصیبی و حرمان ما گذشت / از آن نصیب برده ز باغ جنان بگو
یک سال خوش انیسی و جلیسی گرفته ای / ای میزبان قدسی، از آن میهمان بگو
در بزم حوریان لطیف و فرشتگان / شد نغمه خوان اگر دیلمان بگو
بنشین کنار کوثر و بنشان حریف را / از بوی جوی و زمزمه مولیان بگو
از او اگر الهه نازش شنیده ای / در گوش زهره، چنگ زن آسمان، بگو
گویی اگر به نغمه چه تحریر می دهد؟ / مخمل بگو، حریر بگو، پرنیان بگو
باغ بهشت پر نشد از نکته سنجی اش؟ / هر مطلبی شنیدی از آن نکته دان بگو
خواهی رسد حلاوت گفتار تو به عرش / با عرشیان، ز قول بنان، داستان بگو