دوباره شب ، دوباره سکوت ، دوباره تنهایی ، دوباره من و یک دنیا خاطره .
دوباره تنها شدم دوباره دلم تنگ است به اندازه ی غم یک گل پژمرده.
به اندازه ی سوز و تب یک دشت باران نخورده .
نمایش نسخه قابل چاپ
دوباره شب ، دوباره سکوت ، دوباره تنهایی ، دوباره من و یک دنیا خاطره .
دوباره تنها شدم دوباره دلم تنگ است به اندازه ی غم یک گل پژمرده.
به اندازه ی سوز و تب یک دشت باران نخورده .
وقتی
قرار تو
شکستن من بود
آیینه شدم.
نه!
حباب شدم .
تا نرمی انگشتانت
تکیده نشود
از
شکستن من
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست