پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 23)
در اینجا بحث آیات گذشته را در زمینه بهانه اصلى مشرکان براى بتپرستى که مسأله تقلید نیاکان بود ادامه داده، مىگوید: این تنها ادعاى مشرکان عرب نیست، «همین گونه ما در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیغمبرى انذار کننده نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى یافتیم، و ما به آثار آنان اقتدا مىکنیم» (وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).
(آیه 24)
این آیه پاسخى را که انبیاى پیشین به آنها مىدادند به وضوح بیان مىکند، مىگوید: «پیامبرشان به آنان گفت: آیا اگر من آئینى روشنتر و هدایت کنندهتر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم» باز هم آن را انکار مىکنید؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ).
این مؤدبانهترین تعبیرى است که مىتوان در مقابل قومى لجوج و مغرور بیان کرد که عواطف آنها به هیچ وجه جریحهدار نشود و این گونه تعبیرات قرآنى، ادب در بحث و محاجّه را مخصوصا در مقابل جاهلان مغرور به ما مىآموزد.
ولى با این همه به قدرى آنها غرق در جهل و تعصب و لجاج بودند که این گفتار حساب شده و مؤدبانه نیز در آنها مؤثر واقع نشد، آنها فقط در پاسخ انبیائشان «گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث هستید کافریم»! (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
(آیه 25)
بدیهى است چنین قوم طغیانگر و لجوج و بىمنطقى شایسته بقا و حیات نیست، و دیر یا زود باید عذاب الهى نازل گردد و این خار و خاشاکها را از سر راه بردارد، آیه شریفه مىفرماید: «لذا ما از آنها انتقام گرفتیم» و سخت مجازاتشان کردیم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).
گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ویرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر یک از آنها را با فرمانى هلاک کردیم.
و در پایان آیه براى این که مشرکان مکه نیز عبرت گیرند روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «پس بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
جمعیت مشرکان لجوج مکه نیز باید در انتظار چنین سرنوشت شومى باشند!
(آیه 26)
توحید سخن جاویدان انبیاء: در اینجا اشاره کوتاهى به سرگذشت ابراهیم و ماجراى او با قوم بتپرست بابل شده است، تا بحث نکوهش تقلید را که در آیات قبل آمده بود تکمیل کند، زیرا اولا ابراهیم (ع) بزرگترین نیاى عرب بود که همه او را محترم مىشمردند، هنگامى که او پردههاى تقلید را مىدرد اینها نیز اگر راست مىگویند باید به او اقتدا کنند.
ثانیا: بتپرستانى که ابراهیم در مقابل آنها قیام کرد به همین استدلال واهى (پیروى از پدران) تکیه مىکردند، و ابراهیم هرگز آن را از آنها نپذیرفت.
نخست مىفرماید: «به خطر بیاور هنگامى که ابراهیم به پدرش [عمویش آزر] و قوم بتپرستش گفت من از آنچه شما مىپرستید بیزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).
(آیه 27)
و از آنجا که بسیارى از بتپرستان خدا را نیز پرستش مىکردند ابراهیم بلافاصله او را استثناء کرده، مىگوید: «مگر آن خدایى که مرا آفریده که او هدایتم خواهد کرد» (إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ).
او در این عبارت کوتاه هم استدلالى براى انحصار عبودیت به پروردگار ذکر مىکند زیرا معبود کسى است که خالق و مدبر است، و همه قبول داشتند که خالق خداست و هم اشاره به مسأله هدایت تکوینى و تشریعى خداست که قانون لطف آن را ایجاب مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/313
پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 28)
ابراهیم نه تنها در حیات خود طرفدار اصل توحید و مبارزه با هرگونه بتپرستى بود، بلکه تمام تلاش و کوشش خود را به کار گرفت که (کلمه توحید همیشه در جهان باقى و برقرار بماند.
چنانکه آیه شریفه مىگوید: «او آن (کلمه توحید را کلمه باقیه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند» (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
جالب این که امروز تمام ادیانى که در کره زمین دم از توحید مىزنند از تعلیمات توحیدى ابراهیم (ع) الهام مىگیرند، و سه پیامبر بزرگ الهى «موسى» (ع) و «عیسى» (ع) و محمد صلّى اللّه علیه و اله از دودمان او هستند، و این دلیل صدق پیشگویى قرآن در این زمینه است.
(آیه 29)
این آیه در حقیقت پاسخ به این سؤال است: با این حال چگونه خداوند مشرکان مکه را عذاب نمىکند؟ مگر در آیات قبل نخواندیم «ما از اقوام گذشته که انبیا را تکذیب کردند انتقام گرفتیم»؟! در پاسخ مىگوید: «بلکه این گروه [مشرکان مکّه] و پدران آنها را از مواهب دنیا بهرهمند ساختم تا حق و فرستاده آشکار الهى به سراغ آنان آمد» (بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ).
ما تنها به حکم عقل به بطلان شرک و بتپرستى و حکم وجدانشان به توحید قناعت نکردیم، و براى اتمام حجت آنها را مهلت دادیم تا این کتاب آسمانى که سراسر حق است، و این پیامبر بزرگ صلّى اللّه علیه و اله براى هدایت آنان قیام کند.
(آیه 30)
ولى عجب این که: «هنگامى که حق (قرآن) به سراغ آنها آمد (به جاى این که به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خویش پردازند گروه کثیرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: این سحر است و ما نسبت به آن کافریم» (وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ).
(آیه 31)
چرا قرآن بر یکى از ثروتمندان نازل نشده؟
در آیات قبل سخن از بهانه جوئیهاى مشرکان در برابر دعوت پیامبران بود، در اینجا به یکى دیگر از بهانههاى واهى و بىاساس آنان اشاره کرده، مىفرماید:
«و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگ و (ثروتمندى) از این دو شهر (مکّه و طائف) نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ).
(آیه 32)
قرآن مجید براى کوبیدن این طرز تفکر زشت و خرافى پاسخهاى دندان شکنى مىدهد و دیدگاه الهى و اسلامى را کاملا مجسم مىسازد، نخست مىگوید: «آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم مىکنند»؟! (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ). تا به هر کس بخواهند نبوت بخشند، و کتاب آسمانى بر او نازل کنند.
از این گذشته اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در میان انسانها وجود دارد هرگز دلیل تفاوت آنها در مقامات معنوى نیست، بلکه: «ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضى را براى بعضى برترى دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده» و با هم تعاون نمایند (نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا).
آنها فراموش کردهاند که زندگى بشر یک زندگى دسته جمعى است، و اداره این زندگى جز از طریق تعاون و خدمت متقابل امکان پذیر نیست.
«و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مىکنند (از مال و جاه و مقام) برتر و بهتر است» (وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ).
بلکه تمام این مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قیمت ندارد.
(آیه 33)
قصرهاى با شکوه با سقفهاى نقرهاى! (ارزشهاى دروغین) قرآن همچنان بحث پیرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معیار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مىدهد.
نخست مىفرماید: «اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمىشد که همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند ما براى کسانى که به (خداوند) رحمن کافر مىشدند خانه هایى قرار مىدادیم با سقف هایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند» (وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/313
پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 34)
سپس مى افزاید: علاوه بر این «براى خانه هاى آنان درها و تخته ایى قرار مىدادیم که بر آن تکیه کنند» (وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ).
(آیه 35)
باز به این هم اکتفا نکرده مىافزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملى و زینت آلات» براى آنها قرار مىدادیم (وَ زُخْرُفاً).
تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایى مجلل و چند اشکوبه با سقفهایى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زینتى، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.
سپس مىافزاید: «اما همه اینها متاع زندگى دنیاى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).
کوتاه سخن این که سرمایههاى مادى و این وسائل تجملاتى دنیا به قدرى در پیشگاه پروردگار بىارزش است که مىبایست تنها نصیب افراد بىارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوى بىایمانى و کفر متمایل نمىشدند خداوند این سرمایهها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود مىکرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.
و از اینجا روشن مىشود که نه بهرهمند بودن گروهى از کفار و ظالمان از این مواهب مادى دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضررى به ایمان و تقواى انسان مىزند، و این است تفکر صحیح اسلامى و قرآنى.
(آیه 36)
همنشین شیاطین! از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیا پرستانى بود که همه چیز را بر معیارهاى مادى ارزیابى مىکنند، در اینجا از یکى از آثار مرگبار دلبستگى به دنیا که بیگانگى از خداست سخن مىگوید، مىفرماید:
«و هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطانى را به سراغ او مىفرستیم، پس همواره قرین اوست»! (وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ).
آرى! غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مىشود که شیطانى بر انسان مسلّط گردد و همواره قرین او باشد، و رشتهاى در گردنش افکنده، «مىبرد هرجا که خاطر خواه اوست»!
(آیه 37)
سپس به دو امر مهم که شیاطین در باره این غافلان انجام مىدهند.
اشاره کرده، مىفرماید: «و آنها [شیاطین] این گروه را از راه خدا باز مىدارند» (وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
هر وقت اراده بازگشت کنند سنگى بر سر راه آنها مىافکنند و مانعى ایجاد مىکنند تا هرگز به صراط مستقیم باز نگردند.
و آن چنان طریق گمراهى را در نظر آنها زینت مىدهند که: «گمان مىکنند هدایت یافتگان حقیقى آنها هستند»! (وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 38)
خلاصه این وضع همچنان ادامه پیدا مىکند انسان غافل و بىخبر در گمراهى خویش، و شیاطین در اضلال او تا هنگامى که پردهها کنار مىرود، و چشم حقیقت بین او باز مىشود، «تا زمانى که نزد ما حاضر مىشود (مىبیند ولى و قرینش همچنان با اوست، همان کسى که عامل همه بدبختیهاى او بوده! فریاد مىزند و) مىگوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود!
چه بد قرین و همنشینى هستى تو»! (حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ).
آرى! صحنه قیامت نجسمى است گسترده از صحنههاى این جهان و قرین و دوست و رهبر اینجا با آنجا یکى است.
(آیه 39)
ولى این آرزو هرگز به جائى نمىرسد، و میان آنها و شیاطین هرگز جدائى نمىافتد، لذا در این آیه مىافزاید: «هرگز این گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا که شما ظلم کردید، و در نتیجه همه در عذاب مشترکید» (وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
باید عذاب این همنشین سوء را با عذابهاى دیگر براى همیشه ببینید.
و به این ترتیب امید آنها را در مورد جدایى از شیاطین براى همیشه مبدل به یأس مىکند و چه طاقت فرساست تحمل این همنشینى؟!
(آیه 40)
در اینجا قرآن این گروه را به حال خود مىگذارد و روى سخن را به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده از غافلان کوردلى که پیوسته او را تکذیب مىکردند، و از قماش همان گروهى بودند که در آیات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث کرده، مىفرماید: «آیا تو مىتوانى سخن خود را به گوش کران برسانى؟ یا کوران و کسانى را که در گمراهى آشکارى هستند هدایت کنى» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
(آیه 41)
در تعقیب آیات گذشته که از کفار لجوج و هدایت ناپذیر و ستمگر سخن مىگفت در اینجا روى سخن را، به پیامبر گرمى اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، این گروه را شدیدا تهدید و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را تسلّى و آرامش خاطر مىبخشد مىفرماید: «هر گاه تو را از میان آنها ببرم، حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مىکنیم»! (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ).
منظور از بردن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از میان آن قوم، وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
(آیه 42)
سپس مىافزاید: اگر هم زنده بمانى «و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم باز ما بر آنها مسلط هستیم» (أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ).
به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در میان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه کارهایشان حتمى است.
(آیه 43)
بعد از این هشدارها به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد: «پس آنچه را بر تو وحى شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیم قرار دارى»! (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
کمترین اعوجاج و کجى در کتاب و برنامه تو نیست، و عدم پذیرش گروهى از آنان دلیل بر نفى حقانیت تو نخواهد بود تو با نهایت جدیت به راه خویش ادامه بده، بقیه با ماست.
(آیه 44)
سپس مىافزاید «این (قرآنى که بر تو وحى شده) مایه یادآورى تو و قوم توست» (وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ).
هدف از نزول آن بیدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است.
«و بزودى مورد سؤال قرار خواهید گرفت» که با این برنامه الهى و این وحى آسمانى چه کردید؟! (وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
[golrooz] صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَسَْٔلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَٰنِ ءَالِهَةً يُعْبَدُونَ(45)
و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابر [خداي] رحمان خداياني كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته ايم(45)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(46)
و همانا موسي را با نشانه هاي خويش به سوي فرعون و سران [قوم] او روانه كرديم پس گفت من فرستاده پروردگار جهانيانم(46)
فَلَمَّا جَآءَهُم بَِٔايَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَضْحَكُونَ(47)
پس چون آيات ما را براي آنان آورد ناگهان ايشان بر آنها خنده زدند(47)
وَمَا نُرِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَٰهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(48)
و [ما] نشانه اي به ايشان نمي نموديم مگر اينكه آن از نظير [و مشابه] آن بزرگتر بود و به عذاب گرفتارشان كرديم تا مگر به راه آيند(48)
وَقَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَ السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ(49)
و گفتند اي فسونگر پروردگارت را به [پاس] آنچه با تو عهد كرده براي ما بخوان كه ما واقعا به راه درست درآمده ايم(49)
فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ(50)
و چون عذاب را از آنها برداشتيم بناگاه آنان پيمان شكستند(50)
وَنَادَيٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَٰقَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَٰرُ تَجْرِي مِن تَحْتِيٓ أَفَلَا تُبْصِرُونَ(51)
و فرعون در [ميان] قوم خود ندا درداد [و] گفت اي مردم [كشور] من آيا پادشاهي مصر و اين نهرها كه از زير [كاخهاي] من روان است از آن من نيست پس مگر نمي بينيد(51)
أَمْ أَنَا۠ خَيْرٌ مِّنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ(52)
آيا [نه] من از اين كس كه خود بي مقدار است و نمي تواند درست بيان كند بهترم(52)
فَلَوْلَآ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَآءَ مَعَهُ الْمَلَٰٓئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ(53)
پس چرا بر او دستبندهايي زرين آويخته نشده يا با او فرشتگاني همراه نيامده اند(53)
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمًا فَٰسِقِينَ(54)
پس قوم خود را سبك مغز يافت [و آنان را فريفت] و اطاعتش كردند چرا كه آنها مردمي منحرف بودند(54)
فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَٰهُمْ أَجْمَعِينَ(55)
و چون ما را به خشم درآوردند از آنان انتقام گرفتيم و همه آنان را غرق كرديم(55)
فَجَعَلْنَٰهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِّلْءَاخِرِينَ(56)
و آنان را پيشينه اي [بد] و عبرتي براي آيندگان گردانيديم(56)
۞ وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ(57)
و هنگامي كه [در مورد] پسر مريم مثالي آورده شد بناگاه قوم تو از آن [سخن] هلهله درانداختند [و اعراض كردند](57)
وَقَالُوٓا۟ ءَأَٰلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًۢا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ(58)
و گفتند آيا معبودان ما بهترند يا او آن [مثال] را جز از راه جدل براي تو نزدند بلكه آنان مردمي جدل پيشه اند(58)
إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَٰهُ مَثَلًا لِّبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(59)
[عيسي] جز بنده اي كه بر وي منت نهاده و او را براي فرزندان اسرائيل سرمشق [و آيتي] گردانيده ايم نيست(59)
وَلَوْ نَشَآءُ لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَٰٓئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ(60)
و اگر بخواهيم قطعا به جاي شما فرشتگاني كه در [روي] زمين جانشين [شما] گردند قرار دهيم(60)
وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(61)
و همانا آن نشانه اي براي [فهم] رستاخيز است پس زنهار در آن ترديد مكن و از من پيروي كنيد اين است راه راست(61)
وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَٰنُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(62)
و مبادا شيطان شما را از راه به در برد زيرا او براي شما دشمني آشكار است(62)
وَلَمَّا جَآءَ عِيسَيٰ بِالْبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(63)
و چون عيسي دلايل آشكار آورد گفت به راستي براي شما حكمت آوردم و تا در باره بعضي از آنچه در آن اختلاف مي كرديد برايتان توضيح دهم پس از خدا بترسيد و فرمانم ببريد(63)
إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(64)
در حقيقت خداست كه خود پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست(64)
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنۢ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ(65)
تا [آنكه] از ميانشان احزاب دست به اختلاف زدند پس واي بر كساني كه ستم كردند از عذاب روزي دردناك(65)
هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(66)
آيا جز [اين] انتظار مي برند كه رستاخيز در حالي كه حدس نمي زنند ناگهان بر آنان در رسد(66)
الْأَخِلَّآءُ يَوْمَئِذٍۭ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ(67)
در آن روز ياران جز پرهيزگاران بعضي شان دشمن بعضي ديگرند(67)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 45)
سپس براى نفى بتپرستى و ابطال عقائد مشرکین به دلیل دیگرى پرداخته، مىگوید: «از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمن، معبودهایى براى پرستش آنها قرار دادیم»؟! (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ).
اشاره به این که تمام انبیاى الهى دعوت به توحید کردهاند، و همگى بطور قاطع بتپرستى را محکوم نمودهاند، بنابر این پیامبر اسلام در مخالفتش با بتها کار بى سابقه اى انجام نداده، بلکه سنت همیشگى انبیا را احیا نموده است.
(آیه 46)
فرعونیان مغرور و پیمان شکن: در اینجا به گوشهاى از ماجراى پیغمبر خدا «موسى بن عمران» و برخورد او با «فرعون» اشاره شده، تا پاسخى باشد به گفتار بىاساس مشرکان که «اگر خدا مىخواست پیامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مکّه و طائف براى این مأموریت بزرگ انتخاب نکرد»؟
مىفرماید: «ما موسى را با آیات و نشانههاى خود به سوى فرعون و اطرافیان و درباریان او فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
«پس موسى به آنها گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» (فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 47)
اکنون ببینم اولین برخورد فرعون و فرعونیان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟
قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى با آیات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مىخندیدند» (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ).
این نخستین برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستکبر در برابر رهبران راستین است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 48)
اما ما براى اتمام حجت، آیات خود را یکى بعد از دیگرى فرستادیم «و هیچ آیهاى و معجزهاى به آنها نشان نمىدادیم مگر این که از دیگرى بزرگتر و مهمتر بود» (وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها).
و به این ترتیب بعد از معجزه «عصا» و «ید بیضا» معجزات «طوفان» و «جراد» و «قمل» و «ضفادع» و غیر اینها را به آنها نشان دادیم.
سپس مىافزاید: «آنها را به عذابها (و مجازاتهاى هشدار دهنده) گرفتار نمودیم شاید (بیدار شوند و) به راه حق بازگردند» (وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
(آیه 49)
چنانکه در این آیه مىخوانیم: «آنها گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى که با تو کرده است بخوان (تا ما را از این درد و رنج و بلا و مصیبت رهایى بخشد، و) مطمئن باش که ما راه هدایت را پیش خواهیم گرفت»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ).
چه تعبیر عجیبى! از یک سو ساحرش مىخوانند، و از سوى دیگر براى رفع بلا دست به دامنش مىزنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدایت مىدهند!
آرى! سبک مغزان مغرور هنگامى که بر اریکه قدرت مىنشینند چنین است منطقشان و راه و رسمشان.
(آیه 50)
ولى به هر حال موسى به خاطر این تعبیرات نیشدار و موهن هرگز دست از هدایت آنها برنداشت، و از خیره سرى آنها مأیوس و خسته نشد، همچنان به کار خود ادامه داد بارها دعا کرد تا طوفان بلاها فرو نشیند و فرو نشست.
اما چنانکه آیه شریفه مىگوید: «هنگامى که عذاب را از آنها بر طرف مىساختیم آنها پیمانهاى خود را مىشکستند و به لجاجت و انکار خود ادامه مىدادند» (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ).
اینها همه درسهایى است زنده و گویا براى مسلمانان و تسلیت خاطرى است براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند.
و نیز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت که آنها هرگز از فرعون و فرعونیان قویتر و قدرتمندتر نیستند، سر انجام کار آنها را ببینند و در عاقبت کار خویش بیندیشند.
(آیه 51)
اگر پیامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟
منطق موسى از یک سو، و معجزات گوناگونش از سوئى دیگر افکار تودههاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت.
اینجا بود که فرعون با سفسطه بازى و مغلطه کارى مىخواست جلو نفوذ موسى را در افکار مردم مصر بگیرد، چنانکه قرآن مىگوید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و باغهاى من نمىگذرد؟) آیا نمىبینید؟» (وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
ولى موسى چه دارد؟ هیچ، یک عصا و یک لباس پشمینه!
(آیه 52)
سپس مىافزاید: «بدون شک من از این فرد که مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمىتواند فصیح سخن بگوید برترم» (أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ).
و به این ترتیب دو افتخار بزرگ براى خود (حکومت مصر، و مالکیت نیل) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لکنت زبان) بیان کرد.
در حالى که موسى هرگز در آن زمان لکنت زبان نداشت، چرا که به هنگام بعثت عرضه داشت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی» خداوندا! گره را از زبان من بگشا» (طه/ 27) و مسلما دعایش مستجاب شد و قرآن نیز گواه بر آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 53)
سپس فرعون به دو بهانه دیگر متشبث شده گفت: «پس چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟ یا این که چرا فرشتگان همراه او نیامدهاند» تا گفتار او را تصدیق کنند؟! (فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ).
مىگویند فرعونیان عقیده داشتند که رؤسا باید با دستبند و گردن بند طلا خود را زینت کنند.
اما پیامبران الهى با کناره گیرى از این مسائل مخصوصا مىخواستند این ارزشهاى کاذب و دروغین را ابطال کنند، و ارزشهاى اصیل انسانى یعنى علم و تقوا و پاکى را جانشین آن سازند.
(آیه 54)
در این آیه قرآن به نکته لطیفى اشاره مىکند، و آن این که: فرعون از واقعیت امر چندان غافل نبود، و به بىاعتبارى این ارزشها کم و بیش توجه داشت، ولى «او قوم خود را (تحمیق کرد، و عقول آنها را) سبک شمرد در نتیجه از وى اطاعت کردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).
اصولا راه و رسم همه حکومتهاى جبار و فاسد این است که براى ادامه خود کامگى باید مردم را در سطح پائینى از فکر و اندیشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحمیق کنند.
چرا که بیدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فکرى ملتها بزرگترین دشمن حکومتهاى خودکامه و شیطانى است که با تمام قوا با آن مبارزه مىکنند! جالب این که آیه فوق را با این جمله تکمیل و پایان مىدهد «آنها قومى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
اشاره به این که این قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل نبودند تسلیم چنین تبلیغات و ترهاتى نمىشدند.
آرى! آنها فاسقانى بودند که از فاسقى تبعیت مىکردند.
(آیه 55)
این بود جنایات فرعون و فرعونیان و مغلطه کاریهایشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اکنون ببینیم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون، و عدم تسلیم آنها در مقابل حق، سر انجام کار آنها به کجا رسید؟! مىفرماید: «اما هنگامى که ما را (با اعمالشان) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم، و همه را غرق کردیم»! (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
خداوند مخصوصا از میان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا که تمام عزت و شوکت افتخار و قدرتشان با همان رود عظیم نیل و شاخه هاى بزرگ و فراوانش بود که فرعون از میان تمام منابع قدرتش روى آن تکیه مىکرد.
(آیه 56)
در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى از مجموع این سخن مىفرماید: «ما آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 57)
شأن نزول:
رسول خدا روزى براى گروهى از سران قریش سخن گفت، «نضر بن حارث» به مقابله برخاست، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با دلائل منطقى (پیرامون بطلان بتپرستى) او را محکوم ساخت، سپس این آیه را بر آنها خواند «شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مىشوید».
بعد از این ماجرا «عبد اللّه بن زبعرى» آمد و به آن جمع پیوست، «ولید بن مغیره» به «عبد اللّه» گفت: «نضر بن حارث» در مقابل محمّد درمانده شد.
«عبد اللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مىدیدم پاسخش را مىدادم، از او (محمد صلّى اللّه علیه و اله) بپرسید آیا درست است که همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟
اگر چنین است ما فرشتگان را مىپرستیم، و یهود «عزیز» را و نصارى «عیسى بن مریم» را (چه عیبى دارد که ما با فرشتگان و پیامبرانى چون عزیز و مسیح باشیم!) این سخن را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند، رسول اللّه فرمود: «آرى! هر کس دوست داشته باشد که معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، این بتپرستان در حقیقت شیاطین را مىپرستیدند، و هرچیز را که شیطان به آنها دستور مىداد».
اینجا بود که آیه 101 سوره انبیا نازل شد و نیز آیه مورد بحث (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا ...) نازل گردید.
تفسیر:
کدام معبودان در دوزخند؟ قرآن در اینجا پیرامون مقام عبودیت حضرت مسیح و نفى گفتار مشرکان در باره الوهیت او و بتها سخن مىگوید که تکمیلى است براى بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون دعوت موسى و مبارزه او با بتپرستان فرعونى آمد.
نخست مىفرماید: «هنگامى که در باره فرزند مریم مثلى زده شد قوم تو از آن مىخندیدند» و روى گردان مىشدند (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ).
منظور از مثال همان است که مشرکان به عنوان استهزاء به هنگام شنیدن آیه شریفه «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه را غیر از خدا مىپرستید هیزم دوزخید» (انبیا/ 98) گفتند و آن این بود که عیسى بن مریم نیز معبود واقع شده و به حکم این آیه باید در دوزخ باشد چه بهتر که ما و بتهایمان نیز همسایه عیسى باشیم! گفتند و خندیدند و مسخره کردند!
(آیه 58)
سپس «گفتند: آیا خدایان ما بهتر است یا او [مسیح]»؟ (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ).
ولى بدان آنها حقیقت را مىدانند «و این مثل را جز از روى جدال براى تو نزدهاند» (ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا).
«بلکه آنها گروهى کینه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگیرى از حق به باطل متوسل مىشوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ).
(آیه 59)
بلکه «او [مسیح] فقط بندهاى بود که ما نعمت به او بخشیدیم» و او را به نبوّت و رهبرى خلق مبعوث کردیم (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ).
«و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ).
او در تمام عمرش به مقام عبودیت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبودیت او دعوت کرد، و همان گونه که خودش مىگوید: «مادام که در میان امّت بود اجازه انحراف از مسیر توحید به کسى نداد»، بلکه خرافه الوهیت مسیح یا تثلیث را بعد از او به وجود آوردند.
(آیه 60)
در این آیه براى این که توهّم نکنند خدا نیازى به عبودیت و بندگى آنها دارد که اصرار بر ایمانشان مىکند مىفرماید: «اگر ما بخواهیم به جاى شما فرشتگانى در زمین قرار مىدهیم که جانشین شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ).
فرشتگانى که سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او کارى را نمىشناسند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 61)
این آیه اشاره به یکى از ویژگیهاى حضرت مسیح است مىفرماید: «او (عیسى) سبب آگاهى بر روز قیامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ).
یا از این جهت که تولد او بدون پدر دلیلى است بر قدرت بىپایان خداوند که مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مىشود.
و یا از این نظر که نزول حضرت مسیح از آسمان طبق روایات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مىگیرد و دلیل بر نزدیک شدن قیام قیامت است.
به هر حال به دنبال آن مىفرماید: قیام قیامت قطعى و وقوع آن نزدیک است «و هرگز شک و تردید از ناحیه آن به خود راه ندهید» (فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).
نه از نظر عقیده، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قیامت رفتار نکنید.
«و از من پیروى کنید که این راه مستقیم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
(آیه 62)
ولى شیطان مىخواهد پیوسته شما را در غفلت و بىخبرى نگهدارد، به هوش باشید «شیطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز) باز ندارد، چرا که او دشمن آشکارى براى شماست» (وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست یک بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار دیگر به هنگامى که سوگند یاد نمود که همه فرزندان آدم جز «مخلصین» را گمراه خواهد ساخت.
(آیه 63)
در آیات گذشته به گوشهاى از ویژگیهاى زندگى حضرت مسیح اشاره شد در اینجا مىفرماید: «هنگامى که عیسى با در دست داشتن بینات (معجزات و آیات الهى) آمد، گفت: من براى شما حکمت آوردهام و (آمدهام) تا بعض امورى را که در آن پیوسته اختلاف دارید براى شما تبیین کنم» (وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ).
«حکمت» به تمام عقائد حق، و برنامههاى صحیح زندگى- که انسان را از هرگونه انحراف در ایمان و عمل باز مىدارد، و به تهذیب نفس و اخلاق او مىپردازد- اطلاق شده است.
این حکمت علاوه بر اینها هدف دیگرى نیز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است که وجود آنها نظام جامعه را به هم مىریزد، و مردم را سرگردان و بیچاره مىکند، و لذا حضرت مسیح در متن سخنانش روى این مسأله تکیه مىنماید.
و در پایان آیه مىافزاید: «اکنون (که چنین است و محتواى دعوت من این است) تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمائید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
منبع :
http://zaeim.parsiblog.com/Posts/316