تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
نمایش نسخه قابل چاپ
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم رودازهرمژه چون سیل روانه
هشياريم افتاد به فرداى قيامت
زان باده كه از دست تو نوشيده ام امروز
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
ای عجب این راه نه راه خداست
زانکه در ان اهرمنی رهنماست
[labkhand]توانابودهركه دانابود
زدانش دل پيربرنابود[tashvigh]
دل درتب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
ما مریدان رو به سوی قبله چون آریم و چون
رو به سوی خانه خمار دارد پیر ما...
اولين قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است