عروسي کردن رامين با گل
گهي زوبين زدند و گاه طنبور
گهي مستان بدند و گاه مخمور
گهي ساغر زدند و گاه چوگان
گهي دستان زدند و گاه پيکان
گهي آهو رمانيدند از کوه
گهي از دل زداييدند اندوه
گهي غرم و گوزن و رنگ کهسار
ز بالا سوي هامون رفت ناچار
گهي آهو و گور از روي صحرا
ز دست يوز و سگ رفته به بالا
جهان بي غم نباشد گاه و بيگاه
در آن کشور نبود اندوه يک ماه
جهاني عاشق و معشوق با هم
نشسته روز و شب بي رنج و بي غم
گشاده دل به بخشش مهتران را
روايي خاسته رامشگران را
سرايان هر يکي بر نام رامين
سرودي نغز و دستاني بآيين
همي گفتند راما شاد و خرم
بزي تو جاودان دور از همه غم
به هر کامي که داري کامگاري
به هر نامي که جويي نامداري
به پيروزي فزوده گشت کامت
به بهروزي ستوده گشت نامت
به نخچير آمدي با بس شگفتي
چو گل بايسته نخچيري گرفتي
به نيکي آفتاب آمد شکارت
گل خوبي شکفت اندر کنارت
کنون همواره گل در پيش داري
هميشه گل پرستي کيش داري
بهشتي گل نباشد چون گل تو
که گلزار آمد اين گل را دل تو
گلي کش بوستان ماه دو هفتست
کدامين گل چو او بر مه شکفتست
به دي ماهان تو گل بر بار داري
نکوتر آنکه گل بي خار داري
گلت با گلستان سرو روانست
کجا داني که چونين گلستانست
گلستاني که با تو گاه و بي گاه
گهي در باغ باشد گاه بر گاه
به شادي باش با وي کاين گلستان
نه تابستان بريزد نه زمستان
گلي کش خار زلف مشک سايست
عجبتر آنه مشکش دلربايست
گلي کاو را دو گزدم باغبانست
گلي کاو را دو نرگس پاسبانست
گلي کز رنگ او آيد جواني
چنان کز بويش آيد زندگاني
گلي کاو را به دل بايد که جويي
گلي کاو را به جان بايد که بويي
گلي با بوي مشک و رنگ باده
فرشته کشته رضوان آب داده
گلي کاو خاص گشت و هر گلي عام
نهاده فتنه گردش عنبرين دام
گلي عنبرفروشان بر کنارش
گلي شکرفروشان بر گذارش
بماناد اين گل اندر دست رامين
و با او جام مي بر دست رامين
چنين بادا به پيروزي چنين باد
جهان يکسر به کام آن و اين باد