آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا بي وفا حالا كه من افتادم از با چرا؟؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا بي وفا حالا كه من افتادم از با چرا؟؟؟
آدي آدماي مهربون لازمه كه كمك كنين به هر چه بدبخت تو دنياست زوود تر كمك كنين
نهاد از دست ، مرد کارگر کار / که شد بیگاه وقت کار کردن
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
ایاز بیم نــــــژند گشــــــــتم و هـــــاژ
کجا شد ان همه دعوی کجا شد آن همه ژاژ
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد....................... وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد............. خنجر زهرآب داده در کف قصاب داد
دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد ........................جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح ............زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
( بیدل دهلوی )[golrooz]
در پرده قصه ایست که روزی شود شبی / در کار نکته ایست که شب گردد اختری
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
یکی کشت تاک و یکی چید انگور / یکی ساخت زان سرکه ای شرابی