به قول یه دوست :
واشر چشمم قدیمی شده انگار...
زیاد چکه میکنه!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
به قول یه دوست :
واشر چشمم قدیمی شده انگار...
زیاد چکه میکنه!!!
گلدان های خانه ی ما برگ های زرد می دهد
و غنچه های پژمرده ای در آنها می رویدنمی دانم چه مرگشان شده است
خورشید هست !آب هست !خاک هست !شاید آنها هم مانند من تو را کم دارندکجایی ...؟؟؟؟
نوروزهایم را ورق می زنم
وخاطرات مشترکمان را
از لابلای روزهایی که هنوز نو مانده اند
جدا می کنم
درشادی می پیچم
حتی غم انگیزهایش را
سالم را با آنها نو میکنم
تا بدانی که بی تو نوروز نخواهم داشت
هنوز هم منتظرم تا نوروز را باهم جشن بگیریم
- - - به روز رسانی شده - - -
نوروزهایم را ورق می زنم
وخاطرات مشترکمان را
از لابلای روزهایی که هنوز نو مانده اند
جدا می کنم
درشادی می پیچم
حتی غم انگیزهایش را
سالم را با آنها نو میکنم
تا بدانی که بی تو نوروز نخواهم داشت
هنوز هم منتظرم تا نوروز را باهم جشن بگیریم
خدای من خداییست كه اگر سرش فریاد كشیدم
به جای اینكه با مشت به دهانم بزند
با انگشتان مهربانش نوازشم می كند و می گوید
میدانم جز من كسی نداری !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
خدای من خداییست كه اگر سرش فریاد كشیدم
به جای اینكه با مشت به دهانم بزند
با انگشتان مهربانش نوازشم می كند و می گوید
میدانم جز من كسی نداری !!!
بهار و اینهمه دلتنگی؟!
نه،شاید فرشتهایفصلها را به اشتباهورق زده باشد!
- - - به روز رسانی شده - - -
فـکرش را بـکن.....!
یـک روز می آیـی و میـبـینـی
نه مـن هستـم
نـه ایـن کـلمات ....
دست هایم به آرزوهایم نمے رسند،آرزوهایم بسیار دورند،ولے درخت سبزم می گوید،امیدی ...دعایی ،خداییهست..
- - - به روز رسانی شده - - -
بخیه می زنم زخم خاطرات گذشته راته خط که رسیدم نقطه می گذارممی رسم سرخطسر خط همآش دهن سوزی نیستکلمات زرد آوار می شودهق هق تلخم آواز می شودبین گرگ و میشخوش باوری و ناباوریدست و پا می زنمبازی کلاغ پر دنیا کلافه ام کردهعشق پرباران پرمن پرتو پریاد زمهریر دستانت می افتمیخ بغضم آب می شودپای عاشقی ام خواب می روددلم عشق زیر صفر درجه می خواهد
هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشه م
موهاتو باد برده عطرش جامونده پیشم
حال و روزم خوب و خوش نیست بی تو نا آرومم
به یادت که میفتم نگرانت میشم[golrooz]
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:A...kvJA19eEobSEEB
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهري
http://3ali3.com/wp-content/uploads/.../jomlat-21.jpg
http://3ali3.com/wp-content/uploads/.../jomlat-10.jpg
http://3ali3.com/wp-content/uploads/...1/jomlat-9.jpg
http://3ali3.com/wp-content/uploads/...1/jomlat-4.jpg
http://3ali3.com/wp-content/uploads/...1/jomlat-1.jpg
http://3ali3.com/wp-content/uploads/...1/jomlat-2.jpg
چقدر سخته که تو این فصل که پراز خاطراته باتو بودنه
به یادت تو بالکن میرمو نگاه به پنجره اتاقت میکنم
و وقتی میبینم بازه باچه ذوقه کودکانه ایی منتظره اومدنت میشم
اما....
یادم میوفته خیلی وقته رفتیو این همسایه جدیده که اومده
و باز دوباره در خاطراتت گم میشم.
آیا توام تو این فصل یاده من میوفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟