پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 37)
دومین موهبت خداوند به سلیمان (ع) مسأله تسخیر موجودات سرکش و قرار دادن آن در اختیار او براى انجام کارهاى مثبت بود.
چنانکه مىگوید: «و شیاطین را (مسخر او ساختیم) و هر بنّا و غوّاصى از آنها را» سر بر فرمان او نهادیم (وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ). تا گروهى در خشکى هر بنایى مىخواهد براى او بسازند و گروهى در دریا به غواصى مشغول باشند.
و به این ترتیب شیاطین که طبیعتشان تمرد و سرکشى است آن چنان مسخر او شدند که در مسیر سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند.
(آیه 38)
سومین موهبت خداوند به سلیمان مهار کردن گروهى از نیروهاى مخرب بود، زیرا به هر حال در میان شیاطین افرادى بودند که به عنوان یک نیروى مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمىآمدند، و چارهاى جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانکه قرآن مىگوید: «و گروه دیگرى (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم» (وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).
(آیه 39)
چهارمین موهبت خداوند به سلیمان اختیارات فراوانى بود که دست او را در اعطا و منع باز مىگذارد.
چنانکه آیه مىگوید: به او گفتیم: «این عطاى ماست به هر کس مىخواهى (و صلاح مىبینى) ببخش و از هر کس مىخواهى امساک کن و حسابى بر تو نیست» تو امین هستى (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ).
(آیه 40)
پنجمین و آخرین موهبت خداوند بر سلیمان مقامات معنوى او بود که خدا در سایه شایستگیهایش به او مرحمت کرده بود.
چنانکه آیه مىفرماید: «و براى او [سلیمان] نزد ما مقامى ارجمند و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
تعبیر به «حسن مآب» که خبر از عاقبت نیک او مىدهد ممکن است اشاره به نسبت ناروائى باشد که در تورات آمده که سلیمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سر انجام به آئین بت پرستى تمایل پیدا کرد! و حتى دست به ساختن بتخانهاى زد! قرآن با این تعبیر خط بطلان بر تمام این اوهام و خرافات مىکشد.
نکته: از جمله مسائلى که در لابلاى داستان سلیمان عینیت یافته این است که: داشتن یک حکومت نیرومند با امکانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 41)
زندگى پر ماجراى ایوب و مقام صبرش: ایوب سومین پیامبر است که در این سوره گوشهاى از زندگى او مطرح شده، و پیامبر بزرگ ما موظف گردید سرگذشت او را به یاد آورد، و براى مسلمانان بازگو کند تا از مشکلات طاقت فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خدا هرگز مأیوس نشوند.
نام یا سرگذشت ایوب در چندین سوره از قرآن در ردیف پیامبران دیگر آمده که مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مىکند، بر خلاف تورات کنونى که او را در زمره پیامبران نشمرده بلکه بندهاى متمکن و نیکوکار داراى اموال و فرزندان بسیار مىداند.
نخست مىگوید: «و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است» (وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ).
از این آیه مقام والاى ایوب در پیشگاه خدا به عنوان «عبدنا» (بنده ما) به خوبى استفاده مىشود، و دیگر این که اشاره سر بستهاى است به گرفتاریهاى شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب.
شخصى از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد: بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟
امام علیه السّلام در پاسخ او فرمود: خداوند براى این که اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئى براى جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که بر دنیاى او مسلط گردد.
شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، آفات و بلاها در مدت کوتاهى آنها را از میان برد، ولى نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجورى به خود بپیچد و اسیر و زندانى بستر گردد.
این نیز از مقام شکر او چیزى نکاست.
ولى جریانى پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحهدار ساخت، و آن این که جمعى از راهبان بنى اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهى کردهاى که به این عذاب الیم گرفتار شدهاى؟! ایوب باز رشته صبر را از کف نداد، تنها رو به درگاه خدا آورد و جملههاى بالا (آیه شریفه) را بیان نمود و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود خداوند درهاى رحمتش را بار دیگر به روى این بنده صابر و شکیبا گشود، و نعمتهاى از دست رفته را یکى پس از دیگرى و حتى بیش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سر انجام نیک صبر و شکیبائى و شکر را دریابند».
(آیه 42)
در میان تمام ناراحتیها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار مىداد مسأله شماتت دشمنان بود.
اما سر انجام ایوب از بوته داغ این آزمایش الهى سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد: «پاى خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبى براى شستشو و نوشیدن است» (ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ).
چشمهاى خنک و گوارا و شفابخش از بیماریهاى «برون» و «درون».
توصیف آب به خنک بودن شاید اشاره اى باشد به تأثیر مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن، همان گونه که در طب امروز نیز ثابت شده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
[golrooz]صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَيٰ لِأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ(43)
و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتي از جانب ما و عبرتي براي خردمندان باشد(43)
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَٰهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(44)
[و به او گفتيم] يك بسته تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن ما او را شكيبا يافتيم چه نيكوبنده اي به راستي او توبه كار بود(44)
وَاذْكُرْ عِبَٰدَنَآ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ أُو۟لِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَٰرِ(45)
و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديده ور بودند به يادآور(45)
إِنَّآ أَخْلَصْنَٰهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ(46)
ما آنان را با موهبت ويژه اي كه يادآوري آن سراي بود خالص گردانيديم(46)
وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ(47)
و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند(47)
وَاذْكُرْ إِسْمَٰعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِّنَ الْأَخْيَارِ(48)
و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور [كه] همه از نيكانند(48)
هَٰذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مََٔابٍ(49)
اين يادكردي است و قطعا براي پرهيزگاران فرجامي نيك است(49)
جَنَّٰتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَٰبُ(50)
باغهاي هميشگي در حالي كه درهاي [آنها] برايشان گشوده است(50)
مُتَّكِِٔينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَٰكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ(51)
در آنجا تكيه مي زنند [و] ميوه هاي فراوان و نوشيدني در آنجا طلب مي كنند (51)
۞ وَعِندَهُمْ قَٰصِرَٰتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ(52)
و نزدشان [دلبران] فروهشته نگاه همسال است(52)
هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ(53)
اين است آنچه براي روز حساب به شما وعده داده مي شد(53)
إِنَّ هَٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ(54)
[مي گويند] در حقيقت اين روزي ماست و آن را پاياني نيست(54)
هَٰذَا وَإِنَّ لِلطَّٰغِينَ لَشَرَّ مََٔابٍ(55)
اين است [حال بهشتيان] و [اما] براي طغيانگران واقعا بد فرجامي است(55)
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ(56)
به جهنم درمي آيند و چه بد آرامگاهي است(56)
هَٰذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ(57)
اين جوشاب و چركاب است بايد آن را بچشند(57)
وَءَاخَرُ مِن شَكْلِهِۦٓ أَزْوَٰجٌ(58)
و از همين گونه انواع ديگر [عذابها](58)
هَٰذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ لَا مَرْحَبًۢا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا۟ النَّارِ(59)
اينها گروهي اند كه با شما به اجبار [در آتش] درمي آيند بدا به حال آنها زيرا آنان داخل آتش مي شوند(59)
قَالُوا۟ بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًۢا بِكُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ(60)
[به رؤساي خود] مي گويند بلكه بر خود شما خوش مباد اين [عذاب] را شما خود براي ما از پيش فراهم آورديد و چه بد قرارگاهي است(60)
قَالُوا۟ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ(61)
مي گويند پروردگارا هر كس اين [عذاب] را از پيش براي ما فراهم آورده عذاب او را در آتش دو چندان كن(61)
وَقَالُوا۟ مَا لَنَا لَا نَرَيٰ رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ(62)
و مي گويند ما را چه شده است كه مرداني را كه ما آنان را از [زمره] اشرار مي شمرديم نمي بينيم(62)
أَتَّخَذْنَٰهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَٰرُ(63)
آيا آنان را [در دنيا] به ريشخند مي گرفتيم يا چشمها[ي ما] بر آنها نمي افتد(63)
إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ(64)
اين مجادله اهل آتش قطعا راست است(64)
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(65)
بگو من فقط هشداردهنده اي هستم و جز خداي يگانه قهار معبودي ديگر نيست(65)
رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّٰرُ(66)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است همان شكست ناپذير آمرزنده(66)
قُلْ هُوَ نَبَؤٌا۟ عَظِيمٌ(67)
بگو اين خبري بزرگ است(67)
أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ(68)
[كه] شما از آن روي برمي تابيد(68)
مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍۭ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَيٰٓ إِذْ يَخْتَصِمُونَ(69)
مرا در باره ملاء اعلي هيچ دانشي نبود آنگاه كه مجادله مي كردند(69)
إِن يُوحَيٰٓ إِلَيَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(70)
به من هيچ [چيز] وحي نمي شود جز اينكه من هشداردهنده اي آشكارم(70)
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي خَٰلِقٌۢ بَشَرًا مِّن طِينٍ(71)
آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشري را از گل خواهم آفريد(71)
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا۟ لَهُ سَٰجِدِينَ(72)
پس چون او را [كاملا] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم سجده كنان براي او [به خاك] بيفتيد(72)
فَسَجَدَ الْمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ(73)
پس همه فرشتگان يكسره سجده كردند(73)
إِلَّآ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَٰفِرِينَ(74)
مگر ابليس [كه] تكبر نمود و از كافران شد(74)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 43)
نخستین و مهمترین نعمت الهى که عافیت و بهبودى و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى دیگر رسید، و در این زمینه قرآن مىگوید: «و خانوادهاش را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ).
«و همانند آنها را بر آنان افزودیم» (وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از سوى ما باشد، و تذکرى براى اندیشمندان» (رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
(آیه 44)
تنها مشکلى که براى ایوب مانده بود سوگندى بود که در مورد همسرش خورده بود و آن این که تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یک صد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مىخواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.
خداوند این مشکل را نیز براى او حل کرد مىفرماید: به او گفتیم «بستهاى از ساقههاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن»! (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ).
و بالاخره در پایان این داستان مىفرماید: «ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود» (إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
«فرج بعد از شدت» نکته مهمى است که در این ماجرا نهفته است هنگامى که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مىدهد، نه تنها نباید مأیوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمهاى برگشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «به هنگامى که سختیها به اوج خود مىرسد فرج نزدیک است، و هنگامى که حلقههاى بلا تنگتر مىشود راحتى و آسودگى فرا مى رسد».
(آیه 45)
شش پیامبر بزرگ دیگر: در تعقیب آیات گذشته در اینجا نام شش تن دیگر از بزرگترین پیامبران الهى را برده، و اوصاف برجسته آنها را که مىتواند الگو و اسوه براى همه انسانها باشد بطور فشرده بیان مىدارد.
نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را» (وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
بندگى خدا یعنى وابستگى مطلق به او، یعنى در برابر اراده او از خود ارادهاى نداشتن، و در همه حال سر بر فرمان او نهادن.
بندگى خدا یعنى بىنیازى از غیر او و تنها چشم بر لطف او دوختن، این همان اوج تکامل انسان و برترین شرف و افتخار اوست.
سپس اضافه مىکند: «صاحبان دستها (ى نیرومند) و چشمها» ى بینا (أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ).
خداوند این پیامبران را به داشتن «درک و تشخیص و بینش قوى» و «قوت و قدرت کافى» براى انجام کار توصیف کرده است.
این الگوئى است براى همه رهروان راه حق که بعد از مقام عبودیت و بندگى خدا با این دو سلاح برنده مسلح گردند.
بنابر این دست و چشم در اینجا به معنى دو عضو مخصوص نیست، بلکه کنایه از دو صفت «علم و قدرت» است.
(آیه 46)
در چهارمین توصیف از آنان مىگوید: «ما آنها را با خلوص ویژهاى خالص کردیم» (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ).
«و آن یادآورى سراى آخرت بود» (ذِکْرَى الدَّارِ).
افق دید آنها در زندگى چند روزه این دنیا و لذات آن محدود نمىشد، آنها در ماوراى این زندگى زود گذر سراى جاویدان با نعمتهاى بىپایانش را مىدیدند، و همواره براى آن تلاش و کوشش داشتند.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 47)
در توصیف پنجم و ششم آنها مىفرماید: «و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند» (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ).
ایمان و عمل صالح آنها سبب شده که خدا آنان را از میان بندگان برگزیند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد.
(آیه 48)
بعد از اشاره به مقامات برجسته سه پیامبر فوق، نوبت به سه پیامبر بزرگ دیگر مىرسد، مىفرماید: «و به یادآور اسماعیل و الیسع و ذا الکفل را که همه از نیکان بودند» (وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ).
هر یک از آنها الگو و اسوهاى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعیل که آماده شد جان خود را فداى راه او کند و به همین دلیل «ذبیح اللّه» نامیده شد.
توجه به زندگى آنان براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و همه مسلمین الهام بخش است، و روح تقوا و فداکارى و ایثار را در آنها زنده مىکند، و در برابر مشکلات و حوادث سخت مقاوم مىسازد.
در میان این سه پیامبر «اسماعیل» از همه معروفتر و شناختهتر است اما در باره «الیسع» آیه 86 سوره انعام نشان مىدهد که او از دودمان ابراهیم، و از پیامبران بزرگ الهى بوده است.
و اما «ذا الکفل» مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه 85 گواه بر این معنى است.
(آیه 49)
این وعده براى پرهیزکاران است: از اینجا فصل دیگرى از آیات این سوره آغاز مىشود که پرهیزکاران و متقین را با گردنکشان طاغى مقایسه کرده، و سرنوشت هر دو گروه را در قیامت شرح مىدهد.
نخست به عنوان یک جمع بندى از سرگذشت انبیاى پیشین و نکات آموزنده زندگى آنها مىفرماید: «این یک یادآورى است» (هذا ذِکْرٌ).
آرى! هدف از بیان فرازهایى از تاریخ پرشکوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذکر و تذکر بود.
هدف بیدار ساختن اندیشهها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى، و افزودن نیروى مقاومت و پایدارى در مسلمانانى است که این آیات براى آنها نازل شده است.
سپس مسأله را از صورت خصوصى و بیان زندگى انبیا درآورده، شکل کلى به آن مىدهد، سرنوشت متقین را بطور عموم مورد بحث قرار داده، مىفرماید:
«و براى پرهیزکاران فرجام نیکوئى است» (وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ).
(آیه 50)
بعد از این جمله کوتاه و سر بسته که خوبى حال آنها را اجمالا ترسیم مىکند، با استفاده از روش اجمال و تفصیل- که روش قرآن است- به شرح آن پرداخته، مىگوید: بازگشت آنها به «باغهاى جاویدان بهشت که درهایش به روى آنان گشوده است» (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).
تعبیر به «مفتّحة لهم الابواب» اشاره به آن است حتى زحمت گشودن درها براى بهشتیان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامى که چشمشان به آنان مىافتد آغوش باز مىکند و آنها را به درون دعوت مىکند!
(آیه 51)
سپس آرامش و احترام خاص بهشتیان را به این صورت بیان مىکند: «در حالى که در آن بر تختها تکیه کرده اند، و میوههاى بسیار و نوشیدنیها در اختیار آنان است» هر زمان آن را مىطلبند، فورا نزدشان حاضر مىشود (مُتَّکِئِینَ فِیها یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ).
(آیه 52)
بعد از آن سخن از همسران پاک بهشتى به میان آورده، مىگوید: «و نزد آنان همسرانى است که تنها چشم به شوهرانشان دوختهاند، و هم سن و سالند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ).
(آیه 53)
سپس به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتیان که در آیات قبل آمده بود اشاره کرده، مىگوید: «این چیزى است که براى روز حساب به شما وعده داده مىشود» (هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ). وعدهاى تخلف ناپذیر و نشاط انگیز، وعدهاى از سوى خداوند بزرگ.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 54)
و براى تأکید بر جاودانگى این مواهب مىافزاید: «این رزق و روزى ماست، (عطائى است) که هرگز پایان نمىگیرد و فنائى براى آن متصور نیست» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ).
بنابر این غم زوال و نابودى که همچون سایه شومى بر نعمتهاى این جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و حتى کاستى در آن ظاهر نمىشود.
(آیه 55)
و این هم کیفر طاغیان! بعد از بیان نعمتهاى هفتگانه و مواهب بىدریغ پروردگار براى پرهیزکاران در اینجا با استفاده از روش مقابله و مقایسه که قرآن زیاد آن را به کار مىگیرد سرنوشت شوم و کیفرهاى گوناگون طاغیان و سرکشان را در برابر خداوند بر مىشمرد.
نخست مىگوید: «این (پاداش پرهیزکاران است) و براى طغیانگران بدترین محل بازگشت است»! (هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ).
(آیه 56)
سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل به شرح این جمله سر بسته پرداخته، مىگوید: این بازگشت شوم و مرجع سوء «همان دوزخ که در آن وارد مىشوند (و به آتش آن مىسوزند) و چه بستر بدى است» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ).
بستر جایگاه استراحت است، و باید از هر نظر مناسب حال و موافق طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع کسانى که بسترشان آتش جهنم مىباشد؟!
(آیه 57)
سپس به انواع دیگرى از عذابهاى آنها پرداخته، مىگوید: «این نوشابه حمیم و غساق [دو مایع سوزان و تیره] است که باید از آن بچشند» (هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ).
«حمیم» به معنى آب داغ و سوزان که یکى از نوشابههاى دوزخیان است مىباشد، و «غساق» به قطراتى که از پوست تن دوزخیان (و جراحات بدن آنها) بیرون مىآید تفسیر شده است.
(آیه 58)
باز به انواع دیگرى از عذابهاى دردناک آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و جز اینها، کیفرهاى دیگرى همانند آن دارند» (وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ).
(آیه 59)
سپس آخرین مجازات آنها را که همنشینان بد با زبانى مملوّ از سرزنش است مطرح ساخته، مىگوید: هنگامى که رؤساى ضلال وارد دوزخ مىشوند و با چشم خود مىبینند که پیروان را نیز به سمت دوزخ مىآورند به یکدیگر مىگویند: «این گروهى است که همراه شما وارد دوزخ مىشوند» اینها همان سران گمراهیند (هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ).
«خوشامد بر آنها مباد»! (لا مَرْحَباً بِهِمْ).
«همگى در آتش خواهند سوخت» (إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ).
(آیه 60)
به هر حال این صدا به گوش پیروان مىرسد و از ناخوشامد گفتن رؤساى ضلالت سخت خشمگین مىگردند، رو به سوى آنها کرده، «مىگویند: بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما براى ما فراهم ساختید، چه بد قرارگاهى است اینجا»؟! (قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ).
هدف پیروان از این تعبیر این است که آنها مىخواهند بگویند هر چه هست این حسن را دارد که شما رؤساى ضلالت نیز در این امر با ما مشترکید، و این مایه تشفى قلب ماست.
(آیه 61)
ولى با این حال پیروان به این سخن راضى نمىشوند، چرا که رؤساى ضلالت را که عامل اصلى جرم بودند از خود مستحقتر مىدانند لذا رو به درگاه خدا کرده «مىگویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بیفزا» (قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ). عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه کردن ما.
آرى! این است سر انجام کسانى که با هم پیمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بیعت کردند که وقتى نتایج شوم اعمال خود را مىبینند به مخاصمت و دشمنى و نفرین بر یکدیگر بر مىخیزند.
قابل توجه این که در این آیات ذکر نعمتهاى پرهیزکاران تنوع بیشترى از ذکر مجازاتها و عذابهاى طغیانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده) این شاید به خاطر پیشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «یا من سبقت رحمته غضبه»!
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 62)
مخاصمه اصحاب دوزخ! در اینجا گفتگوهاى دوزخیان را چنین ادامه داده، مىفرماید: سردمداران ضلالت هنگامى که به اطراف خود در دوزخ مىنگرند «مىگویند: چرا مردانى را که ما از اشرار مىشمردیم (در اینجا) نمىبینیم»؟! (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ).
آرى! افرادى همچون «بوجهلها» و «بولهبها» هنگامى که مىبینند اثرى از «عمار یاسرها» «خبابها» و «صهیبها» و «بلالها» در دوزخ نیست، به خود مىآیند و از یکدیگر این سؤال را مىکنند: پس این افراد چه شدند؟
(آیه 63)
«آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم یا (به اندازهاى حقیرند که) چشمها آنها را نمىبیند» (أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ).
آرى! ما این مردان بزرگ و با شخصیت را به باد مسخره مىگرفتیم، و گاه حتى از این مرحله نیز پائینتر مىشمردیم و آنها را افراد حقیرى مىدانستیم که اصلا به چشم نمىآمدند، اما آنها مقربان درگاه خدا بودند و الآن بهشت جایگاهشان است.
قابل توجه این که یکى از عوامل عدم درک واقعیتها جدى نگرفتن مسائل و استهزا و شوخى با حقایق است، همیشه باید با تصمیم جدى به بررسى واقعیتها پرداخت تا حقیقت روشن گردد.
(آیه 64)
سپس به عنوان یک خلاصهگیرى از گفتگوهائى که میان دوزخیان واقع مىشود و تأکید بر آنچه گذشت مىفرماید: «این یک واقعیت است گفتگوهاى خصمانه دوزخیان» (إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ).
دوزخیان در این جهان نیز گرفتار تخاصم و نزاعند و روح پرخاشگرى و نزاع و جدال بر آنها حاکم است، و هر روز با کسى درگیر و گلاویز مىشوند، و در قیامت آنچه در درون داشتند ظاهر مىگردد، و در جهنم به جان هم مىافتند.
جالب این که بهشتیان بر سریرها و تختها تکیه زده، به گفتگوهاى دوستانه مشغولند در حالى که دوزخیان در حال جنگ و جدالند که آن خود موهبتى است بزرگ، و این عذابى است دردناک!
(آیه 65)
من یک بیم دهنده ام! از آنجا که تمام بحثهاى گذشته همه جنبه انذار و تهدید براى مشرکان و سرکشان و ظالمان دارد، در اینجا همین مسأله را تعقیب کرده، مىگوید: «بگو: من تنها یک بیم دهندهام»! (قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ).
درست است که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بشارت دهنده نیز مىباشد، ولى چون بشارت براى مؤمنان است، و انذار براى مشرکان و مفسدان، و در اینجا روى سخن با گروه اخیر است، تنها تکیه بر انذار شده است.
سپس مىافزاید: «و هیچ معبودى جز خداوند یگانه قهّار نیست» (وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
تکیه بر قهر او نیز به همین منظور است، تا کسى به لطف او مغرور نگردد، و از قهر او خود را ایمن نشمرد، و در گرداب کفر و گناه غوطه ور نشود.
(آیه 66)
و بلا فاصله به عنوان ذکر دلیل براى توحید الوهیت و عبادت پروردگار مىافزاید: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفّار» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).
در این آیه سه وصف از اوصاف خداوند بیان شده نخست مسأله «ربوبیت» او نسبت به تمام عالم هستى است، دوم و سوم توصیف او به «عزیز» و «غفار» مىباشد که دلیل دیگرى بر «الوهیت» اوست، چرا که تنها کسى شایسته پرستش است که علاوه بر «ربوبیت» قدرت بر مجازات نیز دارد، و علاوه بر قدرت بر مجازات، درهاى رحمت و مغفرت او نیز گشوده است.
(آیه 67)
سپس در جملهاى کوتاه و تکان دهنده خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىفرماید: «بگو: این (قرآن) خبرى بزرگ است» (قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ).
(آیه 68)
«که شما از آن روى گردانید» (أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ).
(آیه 69)
سپس به عنوان مقدمهاى براى ذکر ماجراى آفرینش آدم، و ارزش والاى وجود انسان تا آن حد که فرشتگان همگى در برابر او سجده کردند، مىفرماید: «من از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى که (در باره آفرینش آدم) مخاصمه مىکردند خبر ندارم» (ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ یَخْتَصِمُونَ).
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 70)
آگاهى من تنها از طریق وحى است، و «تنها چیزى که به من وحى مىشود این است که من انذار کننده آشکارى هستم» (إِنْ یُوحى إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
گر چه فرشتگان، جدال و مخاصمهاى با پروردگار نداشتند، ولى همین اندازه که به خداوند عرض کردند: «آیا مىخواهى کسى را بیافرینى که فساد و خونریزى کند»؟ به این گفتگوها «مخاصمه» اطلاق شده است. که یک اطلاق مجازى است.
(آیه 71)
تکبر کرد و رانده درگاه خدا شد! از این آیه به بعد توضیحى است بر «مخاصمه ملأ اعلى» و «ابلیس» و گفتگو در باره آفرینش «آدم».
نخست مىفرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مىآفرینم» (إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ).
(آیه 72)
اما براى این که تصور نشود که بعد وجود انسانى همان بعد خاکى است در این آیه مىافزاید: «هنگامى که آن را نظام بخشیدم، و از روح خود در آن دمیدم براى او به سجده افتید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).
(آیه 73)
به این ترتیب آفرینش انسان پایان پذیرفت، «روح خدا» و «گل تیره» به هم آمیختند، و موجودى عجیب و بىسابقه که قوس صعودى و نزولیش هر دو بىانتها بود آفرینش یافت، و موجودى با استعداد فوق العاده که مىتوانست شایسته مقام «خلیفة اللهى» باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
(آیه 74)
«جز ابلیس که تکبّر کرد و از کافران بود» (إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ).
آرى! بدترین بلاى جان انسان نیز همین کبر و غرور است که او را از درک حقایق محروم مىسازد، و به تمرد و سرکشى وا مىدارد، و از صف مؤمنان که صف بندگان مطیع خداست بیرون مىافکند، و در صف کافران که صف یاغیان و طاغیان است قرار مىدهد.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
[golrooz] صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ يَٰٓإِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ(75)
فرمود اي ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براي چيزي كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آوري آيا تكبر نمودي يا از [جمله] برتري جوياني(75)
قَالَ أَنَا۠ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ(76)
گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريده اي و او را از گل آفريده اي(76)
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ(77)
فرمود پس از آن [مقام] بيرون شو كه تو رانده اي(77)
وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِيٓ إِلَيٰ يَوْمِ الدِّينِ(78)
و تا روز جزا لعنت من بر تو باد(78)
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِيٓ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(79)
گفت پروردگارا پس مرا تا روزي كه برانگيخته مي شوند مهلت ده(79)
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ(80)
فرمود در حقيقت تو از مهلت يافتگاني(80)
إِلَيٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(81)
تا روز معين معلوم(81)
قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(82)
[شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگي را جدا از راه به در مي برم(82)
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(83)
مگر آن بندگان پاكدل تو را(83)
قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ(84)
فرمود حق [از من] است و حق را مي گويم(84)
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ(85)
هرآينه جهنم را از تو و از هر كس از آنان كه تو را پيروي كند از همگي شان خواهم انباشت(85)
قُلْ مَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ(86)
بگو مزدي بر اين [رسالت] از شما طلب نمي كنم و من از كساني نيستم كه چيزي از خود بسازم و به خدا نسبت دهم(86)
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(87)
اين [قرآن] جز پندي براي جهانيان نيست(87)
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍۭ(88)
و قطعا پس از چندي خبر آن را خواهيد دانست(88)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ(1)
نازل شدن [اين كتاب] از جانب خداي شكست ناپذير سنجيده كار است(1)
إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ(2)
ما [اين] كتاب را به حق به سوي تو فرود آورديم پس خدا را در حالي كه اعتقاد [خود] را براي او خالص كننده اي عبادت كن(2)
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَي اللَّهِ زُلْفَيٰٓ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَٰذِبٌ كَفَّارٌ(3)
آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست و كساني كه به جاي او دوستاني براي خود گرفته اند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براي اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمي پرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داوري خواهد كرد در حقيقت خدا آن كسي را كه دروغ پرداز ناسپاس است هدايت نمي كند(3)
لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَيٰ مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ سُبْحَٰنَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(4)
اگر خدا مي خواست براي خود فرزندي بگيرد قطعا از [ميان] آنچه خلق مي كند آنچه را مي خواست برمي گزيد منزه است او اوست خداي يگانه قهار(4)
خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ الَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي الَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّٰرُ(5)
آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمي پيچد و روز را به شب درمي پيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتي معين روانند آگاه باش كه او همان شكست ناپذير آمرزنده است(5)
خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ الْأَنْعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزْوَٰجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ خَلْقًا مِّنۢ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَٰتٍ ثَلَٰثٍ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّيٰ تُصْرَفُونَ(6)
شما را از نفسي واحد آفريد سپس جفتش را از آن قرار داد و براي شما از دامها هشت قسم پديد آورد شما را در شكمهاي مادرانتان آفرينشي پس از آفرينشي [ديگر] در تاريكيهاي سه گانه [م شيمه و رحم و شكم] خلق كرد اين است خدا پروردگار شما فرمانروايي [و حكومت مطلق] از آن اوست خدايي جز او نيست پس چگونه [و كجا از حق] برگردانيده مي شويد(6)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
(آیه 75)
اینجا بود که ابلیس از سوى خداوند مورد مؤاخذه و بازپرسى قرار گرفت.
«فرمود: اى ابلیس! چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقى که با قدرت خود آفریدم گردید»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ).
تعبیر به «یدى» (دو دست) در اینجا کنایه از قدرت است.
سپس مىافزاید: «آیا تکبر کردى یا از برترینها بودى»؟ برتر از این که فرمان سجود به تو داده شود (أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ).
بدون شک احدى نمى تواند ادعا کند که قدر و منزلتش ما فوق این است که براى خدا سجده کند.
(آیه 76)
اما ابلیس با نهایت تعجب شق دوم را انتخاب کرد، و معتقد بود برتر از آن است که چنین دستورى به او داده شود، لذا با کمال جسارت به مقام استدلال در مخالفتش با فرمان خدا برآمد و «گفت: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).
در حقیقت او با این سخن مىخواست هم حکمت خدا را نفى کند و هم امر او را- نعوذ باللّه- بىمأخذ بشمرد.
تمام اشتباه ابلیس در این بود که پنداشت، آتش اشرف از خاک است و هرگز نباید به موجود اشرف دستور داد که در برابر غیر اشرف سجده کند! و تمام اشتباه ابلیس در این دو مقدمه اخیر بود.
زیرا آدم تنها از خاک نبود، بلکه عظمتش از آن روح الهى بود که در آن دمیده شد، و گر نه خاک کجا و این همه افتخار و استعداد و تکامل کجا؟! دوم این که: خاک نه تنها کمتر از آتش نیست، بلکه به مراتب برتر از آن است، تمام زندگى و حیات و منابع حیاتى از خاک بر مىخیزد، گیاهان و گلها و تمام موجودات زنده از خاک مدد مىگیرند.
در حالى که آتش با تمام اهمیتى که در زندگى دارد هرگز به پاى آن نمىرسد، و تنها ابزارى است براى استفاده کردن از منابع خاکى، آن هم ابزارى خطرناک و ویرانگر.
(آیه 77)
اینجا بود که مىبایست این موجود پلید از صفوف ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب کرد و «فرمود:
از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو که تو رانده درگاه منى»! (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).
اینجا جاى پاکان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سرکشان و تاریک دلان.
(آیه 78)
و سپس افزود: «و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود» و همیشه مطرود از رحمت من خواهى بود (وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى یَوْمِ الدِّینِ).
(آیه 79)
مهم این است که انسان هنگامى که از اعمال زشت خود نتیجه شومى مىگیرد بیدار شود، و به فکر جبران بیفتد، اما چیزى خطرناکتر از آن نیست که همچنان بر مرکب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسیر خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و این همان سرنوشت شومى بود که دامن «ابلیس» را گرفت.
اینجا بود که «حسد» تبدیل به «کینه» شد، کینهاى سخت و ریشهدار.
چنانکه قرآن مىگوید: «عرض کرد: پروردگارا! مرا تا روزى که انسانها برانگیخته مىشوند مهلت ده» (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ). مهلتى که از فرزندان آدم انتقام گیرم، و همه را به گمراهى بکشانم.
در حقیقت او مىخواست تا آخرین فرصت ممکن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا که روز رستاخیز پایان دوران تکلیف است، و دیگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر این با این درخواست مرگ را از خود دور کند، و تا قیامت زنده بماند، هر چند همه جهانیان از دنیا بروند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278