پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: «ابو جهل» و جماعتى از قریش نزد ابو طالب عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و گفتند: فرزند برادرت ما را آزار داده، و خدایان ما را نیز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده دست از خدایان ما بردارد تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئیم! ابو طالب کسى را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله وارد خانه شد ابو طالب سخنان آنها را براى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شرح داد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در جواب فرمود: «آیا آنها حاضرند جملهاى را با من موافقت کنند و در سایه آن بر تمام عرب پیشى گیرند و حکومت کنند»؟! ابو جهل گفت: بله موافقیم، منظورت کدام جمله است؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «تقولون لا اله الّا اللّه بگوئید معبودى جز اللّه نیست»! و این بتها را که مایه بدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست دور بریزید.
هنگامى که حضار این جمله را شنیدند آن چنان وحشت کردند که انگشتها در گوش گذاردند و با سرعت خارج شدند، و مى گفتند: چنین چیزى را تا کنون نشنیده ایم، این یک دروغ است.
اینجا بود که آیات آغاز سوره «ص» نازل شد.
تفسیر:
باز در نخستین آیه این سوره به یکى از حروف مقطعه برخورد مى کنیم «ص» (ص). و همان گفتگوهاى پیشین در تفسیر این حروف مقطعه مطرح مى شود.
اما جمعى از مفسران در اینجا مخصوصا روى علامت اختصارى بودن «ص» نسبت به «اسماء اللّه» یا غیر آن تکیه کرده اند، چرا که بسیارى از اسماء اللّه با «ص» شروع مى شود مانند «صادق» و «صمد» و «صانع» و یا اشاره به جمله «صدق اللّه» است که در یک حرف خلاصه شده است.
سپس مى فرماید: «سوگند به قرآنى که داراى ذکر است» که تو بر حقى و این کتاب، معجزه الهى است (وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ). قرآن هم خودش ذکر است و هم داراى ذکر.
«ذکر» به معنى یادآورى و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل، یاد خدا، یاد نعمتهاى او، یاد دادگاه بزرگ رستاخیز، و یاد هدف خلقت انسان است.
(آیه 2)
در این آیه مى گوید: اگر مىبینى آنها در برابر این آیات روشنگر و قرآن بیدار کننده تسلیم نمى شوند نه به خاطر این است که پردهاى بر این کلام حق افتاده «بلکه کافران گرفتار غرور و اختلافند» (بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ).
(آیه 3)
سپس براى بیدار ساختن این مغروران غافل دست آنها را گرفته، به گذشته تاریخ بشر مى برد، و سرنوشت اقوام مغرور و متکبر و لجوج را به آنها نشان مى دهد، شاید عبرت گیرند، مى گوید: «چه بسیار اقوامى که قبل از آنها بودند و ما آنها را (به خاطر تکذیب پیامبران و انکار آیات الهى و ظلم و گناه) هلاک کردیم» (کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ).
«و به هنگام نزول عذاب فریاد مى زدند (و کمک مىخواستند) ولى وقت نجات گذشته بود»! (فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ).
آن روز که پیامبران الهى و اولیاى حق آنها را اندرز دادند و از عاقبت شوم اعمالشان بر حذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلکه به استهزا و سخریه و آزار مؤمنان و حتى قتل آنها پرداختند، و فرصتها از دست رفت و پلهاى پشت سر ویران گشت، و در حالى عذاب استیصال براى نابودى آنها نازل شد که درهاى توبه و بازگشت همه بسته شده بود و فریادهاى استغاثه آنها به جایى نرسید!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 4)
شأن نزول:
در باره این آیه و سه آیه بعد نقل شده: هنگامى که رسول خدا دعوتش را آشکار کرد سران قریش نزد ابو طالب آمدند و گفتند: اى ابو طالب! فرزند برادرت ما را سبک مغز مى خواند، و به خدایان ما ناسزا مى گوید، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعیت ما تفرقه افکنده است، اگر این کارها به خاطر کمبود مالى است ما آنقدر مال براى او جمع آورى مى کنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود، و حتّى حاضریم او را به ریاست برگزینیم.
ابو طالب این پیام را به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله عرض کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمایل ندارم، ولى (به جاى این همه وعده ها) یک جمله، با من موافقت نمایند تا در سایه آن بر عرب حکومت کنند، و غیر عرب نیز به آئین آنها درآیند و آنها سلاطین بهشت خواهند بود»! ابو طالب این پیام را به آنها رسانید، آنها گفتند: حاضریم به جاى یک جمله ده جمله را بپذیریم (کدام جمله منظور تو است؟).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به آنها فرمود: «گواهى دهید که معبودى جز اللّه نیست و من رسول خدا هستم».
آنها (از این سخن سخت وحشت کردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها کنیم تنها به سراغ یک خدا برویم؟ چه چیز عجیبى؟! (آن هم خدایى که هرگز دیده نمى شود!).
در اینجا آیات مزبور نازل شد!
تفسیر:
آیا به جاى این همه خدا، یک خدا را بپذیریم؟! افراد مغرور و خودخواه هم نفوذ ناپذیرند و هم «مطلق گرا» چیزى را جز آنچه با افکار محدود و ناقصشان درک کرده اند به رسمیت نمى شناسند.
لذا هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله پرچم توحید را در مکّه برافراشت و بر ضد بتهاى کوچک و بزرگ که عدد آنها بالغ بر 360 بت مىشد قیام کرد «تعجب مى کردند که چرا پیامبر انذار کنندهاى از میان آنها برخاسته است»؟ (وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ).
تعجب آنها از این بود که محمد صلّى اللّه علیه و اله یک نفر از خود آنهاست.
آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یک نقطه تاریک در دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تلقى مى کردند و از آن تعجب داشتند.
گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند «و کافران گفتند: این ساحر دروغگویى است»! (وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ).
نسبت دادن سحر به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به خاطر مشاهده معجزات غیر قابل انکار و نفوذ خارق العاده او در افکار بود و نسبت دادن کذب به او به خاطر این بود که بر خلاف سنتهاى خرافى و افکار منحطى که جزء مسلمات آن محیط محسوب مى شد قیام کرد و دعوى رسالت از سوى خدا داشت.
(آیه 5)
هنگامى که پیامبر دعوت توحیدى خود را آشکار نمود نگاه به یکدیگر مى کردند و مى گفتند: بیائید چیزهاى ناشنیده بشنوید «آیا او به جاى این همه خدایان یک خدا قرار داده؟ این راستى چیز عجیبى است»؟! (أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ).
آرى گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محیط آن چنان بینش و قضاوت انسان را تغییر مى دهد که از واقعیتهاى روشن تعجب مى کند در حالى که به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاىبند است.
(آیه 6)
«سرکردگان آنها (هنگامى که از مراجعه به ابو طالب و میانجیگرى او مأیوس و ناامید شدند از نزد او بیرون آمدند، و گفتند:) بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزى است که خواسته اند» شما را با آن گمراه کنند (وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ).
سران بت پرستان مى خواستند با این سخن، روحیه متزلزل پیروان خود را تقویت کنند، و از سقوط هر چه بیشتر اعتقاداتشان جلوگیرى به عمل آورند اما چه تلاش بیهوده اى؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 7)
سپس براى اغفال مردم و یا قانع ساختن خویش گفتند: «ما هرگز چنین چیزى در آخرین آیین نشنیده ایم، این تنها یک آیین ساختگى است»! (ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ).
اگر ادعاى توحید و نفى بتها واقعیتى داشت باید پدران ما با آن عظمت و شخصیت! آن را درک کرده باشند، و ما از آنها شنیده باشیم، اما این یک گفتار دروغین و بىسابقه است!
(آیه 8)
در آیات گذشته سخن از موضع گیرى منفى مخالفان در برابر خط توحید و رسالت پیامبر اسلام بود، در اینجا نیز این سخن ادامه دارد.
مشرکان مکه هنگامى که منافع نامشروع خود را در خطر دیدند، و آتش کینه و حسد در دل آنها شعله ور شد، براى اغفال مردم و قانع کردن خویش در مورد مخالفت با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله، به منطقه اى سست گوناگونى دست مى زدند، از جمله از روى تعجب و انکار مى گفتند: «آیا از میان همه ما قرآن تنها بر او [محمّد] نازل شده»؟! (أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا).
از میان این همه پیرمردان پرسن و سال، این همه پولداران ثروتمند و سرشناس آیا کسى پیدا نشد که خدا قرآنش را بر او نازل کند، جز محمّد یتیم تهیدست؟! قرآن در دنباله آیه مى فرماید درد آنها چیز دیگرى است، «آنها در حقیقت در اصل وحى من تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی).
ایراد به شخص محمد صلّى اللّه علیه و اله بهانه اى بیش نیست، بلکه سر چشمه آن هوى و هوسها و حب دنیا و حسادتهاست.
و سر انجام آنها را با این جمله تهدید مى کند: «آنها هنوز عذاب مرا نچشیده اند» (بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ). که این گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ایستاده اند، و با این سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته اند.
(آیه 9)
سپس در پاسخ آنها مى افزاید: «مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشنده ات نزد آنهاست» تا به هر کس میل دارند بدهند؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ).
(آیه 10)
باز در این آیه همین معنى را از طریق دیگرى تعقیب کرده، مى گوید: «یا این که مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟ (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند» و جلو نزول وحى را بر قلب پاک محمّد بگیرند! (أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ).
این سخن در حقیقت تکمیلى است بر بحث گذشته، در آنجا مى گفت:
«خزائن رحمت پروردگار در دست شما نیست که به هر کس که با تمایلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشید» حال مى گوید: اکنون که این خزائن به دست شما نیست و فقط در اختیار خداست، تنها راهى که در پیش دارید این است که به آسمانها بروید و مانع نزول او شوید، و خود مى دانید که از این کار نیز سخت عاجز و ناتوانید!
(آیه 11)
در این آیه در مقام تحقیر این مغروران سبک مغز و فخر فروش مى گوید: «اینها لشکر کوچک شکست خورده اى از احزابند»! (جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ).
آن روز پیروزیهاى بدر و احزاب و حنین پیش نیامده بود، ولى قرآن با قاطعیت گفت: «این دشمنان سرسخت لشکر کوچکى هستند که دچار شکست خواهند شد».
امروز هم قرآن همین بشارت را به مسلمانان جهان که از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفته اند مى دهد که اگر همچون مسلمانان نخستین بر سر عهد و پیمان خدا بایستند او نیز وعده خودش را در زمینه شکست جنود احزاب تحقق خواهد بخشید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 12)
تنها یک صیحه آسمانى کارشان را یکسره مى کند! در تعقیب آیه قبل که از شکست مشرکان در آینده خبر مى داد، و آنها را لشکر کوچکى از احزاب مغلوب معرفى مى کرد، در اینجا گروهى از این احزاب را که تکذیب پیامبران کردند و به سرنوشت شومى گرفتار شدند معرفى مى کند.
مى گوید: «قبل از آنها قوم نوح و عاد [قوم هود] و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ).
(آیه 13)
«و (نیز) قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الأیکه [قوم شعیب] اینها احزابى بودند» که به تکذیب پیامبران برخاستند (وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ).
آرى! اینها شش گروه از احزاب جاهلى و بت پرست بودند که بر ضد پیامبران بزرگى قیام کردند. اما سر انجام عذاب الهى دامانشان را گرفت.
(آیه 14)
«هر یک (از این گروه ها) رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهى در باره آنها تحقق یافت» (إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ).
و تاریخ نشان مى دهد که چگونه هر گروهى از آنها به بلائى جان سپردند و در مدت کوتاهى شهر و دیارشان به ویرانهاى تبدیل شد، و نفراتشان به جسدهائى بىروح!
(آیه 15)
آیا این مشرکان مکه با این کارهاى خود سرنوشتى بهتر از آنها مى توانند داشته باشند؟ در حالى که اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت؟! لذا در این آیه به عنوان یک تهدید قاطع و کوبنده مى گوید: «اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه آسمانى را انتظار نمى کشند که هیچ مهلت و بازگشتى براى آن وجود ندارد» و همگى را نابود مى سازد (وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ).
این صیحه ممکن است همانند صیحه هایى باشد که بر اقوام پیشین فرود آمد، صاعقهاى وحشتناک، یا زمین لرزهاى پر صدا، که زندگى آنها را درهم کوبید.
و نیز ممکن است اشاره به «صیحه عظیم پایان جهان» باشد که از آن تعبیر به «نفخه صور اول» مى شود.
(آیه 16)
این آیه به یکى دیگر از سخنان کفار و منکران- که از روى سخریه و استهزا مى گفتند- اشاره کرده، مى گوید: «آنها (از روى خیره سرى) گفتند:
پروردگارا ! بهره ما را (از عذابت هرچه زودتر) قبل از روز حساب به ما بده»! (وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ).
این کوردلان مغرور آن چنان مست باده غرور بودند که حتى عذاب الهى و دادگاه عدلش را به باد مسخره مى گرفتند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 17)
از زندگى داود درس بیاموز! به دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون کارشکنی هاى مشرکان و بت پرستان، و نسبت هاى نارواى آنان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده بود، قرآن در اینجا براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان اندک آن روز داستان داود را مطرح مى کند.
نخست مى گوید: «در برابر آنچه مى گویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داود صاحب قدرت را که او بسیار توبه کننده بود»! (اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
نیروى جسمانیش در حدى بود که در میدان جنگ بنى اسرائیل با «جالوت» جبار ستمگر با یک ضربه نیرومند به وسیله سنگى که از فلاخن رها کرد جالوت را از بالاى مرکب به روى خاک افکند، و در خون خود غلط اند.
و از نظر قدرت سیاسى، حکومتى نیرومند داشت که با قدرت تمام در برابر دشمنان مى ایستاد، حتى گفته اند در اطراف محراب عبادت او هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند! از نظر نعمتها خداوند انواع نعم ظاهرى و باطنى را به او ارزانى داشته بود، خلاصه این که داود مردى بود نیرومند در جنگها، در عبادت، در علم و دانش و در حکومت، و هم صاحب نعمت فراوان.
(آیه 18)
سپس طبق روش اجمال و تفصیل که در قرآن مجید به هنگام ذکر مسائل مختلف معمول است، بعد از بیان اجمالى نعمتهاى خداوند بر داود، به شرح قسمتى از آن پرداخته، چنین مى گوید: «ما کوهها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او (خدا را) تسبیح مى گفتند»! (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ).
(آیه 19)
نه تنها کوهها که «پرندگان را نیز دسته جمعى مسخّر او کردیم» تا همراه او تسبیح خدا گویند (وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً).
همه این پرندگان و کوهها مطیع فرمان داود و هم صدا با او و «بازگشت کننده به سوى او بودند» (کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ).
این تسبیح توأم با صداى ظاهرى و همراه با نوعى درک و شعور بوده که در باطن ذرات عالم است و تمامى موجودات جهان از یک نوع عقل و شعور بر خوردارند، و هنگامى که صداى دل انگیز این پیامبر بزرگ را به وقت مناجات مى شنیدند با او هم صدا مى شدند، و غلغله تسبیح آنها در هم مى آمیخت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 20)
این آیه همچنان به ذکر نعمتهاى خداوند بر داود ادامه داده، مى فرماید: «و حکومت او را استحکام بخشیدیم» (وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ).
آن چنان که همه سرکشان و طاغیان و دشمنان از او حساب مى بردند.
علاوه بر این «دانش به او دادیم» (وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ).
آخرین نعمت بزرگ خدا بر داود این بود که مى فرماید: ما به او «علم قضاوت و داورى عادلانه» دادیم (وَ فَصْلَ الْخِطابِ).
این احتمال در تفسیر این جمله وجود دارد که خداوند منطق نیرومندى که از فکر بلند، و عمق اندیشه، حکایت مى کرد در اختیار داود گذارد، نه تنها در مقام داورى که در همه جا سخن آخر و آخرین سخن را بیان مى کرد.
(آیه 21)
آزمون بزرگ داود! به دنبال آیات گذشته که صفات ویژه «داود» و مواهب بزرگ خدا را بر او بیان مى کرد قرآن ماجرائى را که در یک دادرسى براى داود پیش آمد شرح مى دهد.
نخست خطاب به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى گوید: «آیا داستان شاکیان هنگامى که از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسیده است»؟! (وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ).
(آیه 22)
با این که «داود» محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت، طرفین نزاع از غیر راه معمولى از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنانکه قرآن در ادامه این بحث مى گوید: «در آن هنگام که (بى مقدمه) بر داود وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد» زیرا فکر مى کرد قصد سوئى در باره او دارند (إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ).
اما آنها به زودى وحشت او را از بین بردند و «گفتند: نترس، دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده» و براى دادرسى نزد تو آمدیم (قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ).
«اکنون در میان ما به حق داورى کن، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت کن» (فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
[golrooz] صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ هَٰذَآ أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَٰحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ(23)
اين [شخص] برادر من است او را نود و نه ميش و مرا يك ميش است و مي گويد آن را به من بسپار و در سخنوري بر من غالب آمده است(23)
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَيٰ نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَآءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩(24)
[داوود] گفت قطعا او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميش هاي خودش بر تو ستم كرده و در حقيقت بسياري از شريكان به همديگر ستم روا مي دارند به استثناي كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند و اينها بس اندكند و داوود دانست كه ما او را آزمايش كرده ايم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد(24)
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَيٰ وَحُسْنَ مََٔابٍ(25)
و بر او اين [ماجرا] را بخشوديم و در حقيقت براي او پيش ما تقرب و فرجامي خوش خواهد بود(25)
يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلْنَٰكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَيٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌۢ بِمَا نَسُوا۟ يَوْمَ الْحِسَابِ(26)
اي داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داوري كن و زنهار از هوس پيروي مكن كه تو را از راه خدا به در كند در حقيقت كساني كه از راه خدا به در مي روند به [سزاي] آنكه روز حساب را فراموش كرده اند عذابي سخت خواهند داشت(26)
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَٰطِلًا ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنَ النَّارِ(27)
و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم اين گمان كساني است كه كافر شده [و حق پوشي كرده]اند پس واي از آتش بر كساني كه كافر شده اند(27)
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ(28)
يا [مگر] كساني را كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند چون مفسدان در زمين مي گردانيم يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مي دهيم(28)
كِتَٰبٌ أَنزَلْنَٰهُ إِلَيْكَ مُبَٰرَكٌ لِّيَدَّبَّرُوٓا۟ ءَايَٰتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(29)
[اين] كتابي مبارك است كه آن را به سوي تو نازل كرده ايم تا در [باره] آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند(29)
وَوَهَبْنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيْمَٰنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(30)
و سليمان را به داوود بخشيديم چه نيكو بنده اي به راستي او توبه كار [و ستايشگر] بود(30)
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّٰفِنَٰتُ الْجِيَادُ(31)
هنگامي كه [طرف] غروب اسبهاي اصيل را بر او عرضه كردند(31)
فَقَالَ إِنِّيٓ أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّيٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ(32)
[سليمان] گفت واقعا من دوستي اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجاب ظلمت شد(32)
رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًۢا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ(33)
[گفت اسبها] را نزد من باز آوريد پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا](33)
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَٰنَ وَأَلْقَيْنَا عَلَيٰ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ(34)
و قطعا سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدي بيفكنديم پس به توبه باز آمد(34)
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٍ مِّنۢ بَعْدِيٓ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ(35)
گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكي به من ارزاني دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد در حقيقت تويي كه خود بسيار بخشنده اي(35)
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَآءً حَيْثُ أَصَابَ(36)
پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مي گرفت به فرمان او نرم روان مي شد(36)
وَالشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّآءٍ وَغَوَّاصٍ(37)
و شيطانها را [از] بنا و غواص(37)
وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ(38)
تا [وحشيان] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآورديم](38)
هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ(39)
[گفتيم] اين بخشش ماست [آن را] بي شمار ببخش يا نگاه دار(39)
وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَيٰ وَحُسْنَ مََٔابٍ(40)
و قطعا براي او در پيشگاه ما تقرب و فرجام نيكوست(40)
وَاذْكُرْ عَبْدَنَآ أَيُّوبَ إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَٰنُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ(41)
و بنده ما ايوب را به ياد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد(41)
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌۢ بَارِدٌ وَشَرَابٌ(42)
[به او گفتيم] با پاي خود [به زمين] بكوب اينك اين چشمه ساري است سرد و آشاميدني(42)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 23)
مسلما نگرانى و وحشت داود در اینجا کم شد، ولى شاید این سؤال هنوز براى او باقى بود که بسیار خوب، شما قصد سوئى ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضى است، ولى آمدن از این راه غیر معمول براى چه منظورى بود؟
اما آنها مجال زیادى به داود ندادند و یکى براى طرح شکایت پیشقدم شد گفت: «این برادر من است، او نود و نه میش دارد، و من یکى بیش ندارم اما او اصرار مىکند که این یکى را هم به من واگذار! و در سخن بر من غلبه کرده است» (إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ).
(آیه 24)
در اینجا داود پیش از آن که گفتار طرف مقابل را بشنود- چنانکه ظاهر آیات قرآن است- رو به شاکى کرد و «گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میشهایش بر تو ستم نموده»! (قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى نِعاجِهِ).
اما این تازگى ندارد «و بسیارى از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم مىکنند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ).
«مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«اما عده آنها کم است» (وَ قَلِیلٌ ما هُمْ).
آرى! آنها که در معاشرت و دوستى حق دیگران را بطور کامل رعایت کنند و کمترین تعدى بر دوستان خود روا ندارند کمند، تنها کسانى مىتوانند حق دوستان و آشنایان را بطور کاملا عادلانه ادا کنند که از سرمایه ایمان و عمل صالح بهره کافى داشته باشند.
به هر حال چنین به نظر مىرسد که طرفین نزاع با شنیدن این سخن قانع شدند، و مجلس داود را ترک گفتند.
ولى داود در اینجا در فکر فرو رفت و با این که مىدانست قضاوت عادلانهاى کرده چه این که اگر طرف ادعاى شاکى را قبول نداشت حتما اعتراض مىکرد، سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکى مطرح کرده، ولى با این حال آداب مجلس قضا ایجاب مىکند که داود در گفتار خود عجله نمىکرد، بلکه از طرف مقابل شخصا سؤال مىنمود سپس داورى مىکرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد.
همان طور که قرآن مىگوید: «و داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم» (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ).
در مقام استغفار برآمد «و از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد» (فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ).
تعبیر به «راکعا» در آیه مورد بحث یا به خاطر آن است که رکوع به معنى سجده نیز در لغت آمده، و یا رکوع مقدمهاى است براى سجده.
(آیه 25)
به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولى بخشید چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: «ما این عمل را بر او بخشیدیم» (فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ).
«و او نزد ما داراى مقام والا و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
(آیه 26)
حکم به عدالت کن و از هواى نفس پیروى منما! به دنبال داستان داود، و به عنوان آخرین سخن، وى را مخاطب ساخته و ضمن بیان مقام والاى او، وظائف و مسؤولیتهاى سنگین وى را با لحنى قاطع و تعبیراتى پر معنا شرح داده، مىفرماید: «اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد، کسانى که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند» (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ).
محتواى این آیه که از مقام والاى داود و وظیفه مهم او سخن مىگوید نشان مىدهد که افسانههاى دروغینى که در باره ازدواج او با همسر «اوریا» به هم بافتهاند تا چه اندازه بىپایه است «1».
این آیه نشان مى دهد که حکومت در زمین باید از حکومت الهى نشأت گیرد و هر حکومتى از غیر این طریق باشد حکومتى است ظالمانه و غاصبانه.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 27)
سپس به دنبال بحث از سرگذشت داود و خلافت الهى او در زمین، سخن از هدفدار بودن جهان هستى به میان مى آورد تا جهت حکومت بر زمین که جزئى از آن است مشخص گردد، مى فرماید: «و ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است، واى بر کافران از آتش» دوزخ! (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ).
مسأله مهمى که تمام حقوق از آن سر چشمه مى گیرد هدفدار بودن خلقت است، هنگامى که در جهان بینى خود این مطلب را پذیرفتیم که این عالم وسیع از ناحیه خداوند بزرگ بیهوده آفریده نشده، بلافاصله به دنبال هدف آن مى رویم، هدفى که در کلمههاى کوتاه و پر محتواى «تکامل» و «تعلیم» و «تربیت» خلاصه مى شود، و از آنجا نتیجه مى گیریم که حکومتها نیز باید در همین خط گام بردارند، پایه هاى تعلیم و تربیت را محکم کنند و مایه تکامل معنوى انسانها شوند.
(آیه 28)
در این آیه اضافه مى کند: «آیا (ممکن است) کسانى را که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم»؟! (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ).
«یا پرهیزکاران را همچون فاجران قرار دهیم»؟ (أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ).
نه بى هدفى در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان، چرا که گروه اول در مسیر اهداف آفرینش گام بر مىدارند و به سوى مقصد پیش مى روند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفتهاند.
(آیه 29)
در این آیه به مطلبى اشاره مى کند که در حقیقت تأمین کننده هدف آفرینش است، مى فرماید: «این کتابى پر برکت است که بر تو نازل کردهایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و خردمندان متذکر شوند» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).
تعلیماتش جاویدان، و دستوراتش عمیق و ریشهدار، و برنامههایش حیاتبخش و راهبر انسان در طریق هدف آفرینش است.
هدف از نزول این کتاب بزرگ این نبوده که تنها به تلاوت و لقلقه زبان قناعت کنند بلکه هدف این بوده که آیاتش سر چشمه فکر و اندیشه، و مایه بیدارى وجدانها گردد و آن نیز به نوبه خود حرکتى در مسیر عمل بیافریند.
(آیه 30)
سلیمان از نیروى رزمى خود سان مىبیند قرآن همچنان بحث گذشته را پیرامون داود ادامه مى دهد و در این آیه، خبر از بخشیدن فرزند برومندى همچون «سلیمان» به او مى دهد که ادامه دهنده حکومت و رسالت او بود، مىگوید: «ما سلیمان را به داود بخشیدیم، چه بنده خوبى! زیرا همواره به سوى خدا بازگشت مىکرد» و به یاد او بود (وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
این تعبیر که نشان دهنده عظمت مقام سلیمان است شاید براى ردّ اتهامات بىاساس و زشتى است که در مورد تولد سلیمان از همسر «اوریا» در تورات تحریف یافته آمده است و در عصر نزول قرآن در آن محیط شایع بوده.
(آیه 31)
از این آیه داستان اسبهاى سلیمان شروع مى شود که تفسیرهاى گوناگونى براى آن شده که بعضا از سوى ناآگاهان بوده.
قرآن مى گوید: «به خاطر بیاور هنگامى را که عصرگاهان اسبان چابک تندرو را بر او عرضه داشتند» (إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 32)
سلیمان در اینجا براى این که تصور نشود که علاقه او به این اسبهاى پر قدرت جنبه دنیا پرستى دارد، «گفت: من این اسبان را به خاطر یاد پروردگارم دوست دارم» و مى خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم (فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی).
سلیمان که از مشاهده این اسبهاى چابک و آماده براى جهاد و پیکار با دشمن خرسند شده بود همچنان آنها را نگاه مى کرد و چشم به آنها دوخته بود «تا از دیدگانش پنهان شدند» (حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ).
(آیه 33)
صحنه آنقدر جالب و زیبا و براى یک فرمانده بزرگ همچون سلیمان نشاط آور بود که او دستور داد: «بار دیگر آنها را نزد من باز گردانید» (رُدُّوها عَلَیَّ).
به هنگامى که مأمورانش این فرمان را اطاعت کردند و اسبها را باز گرداندند سلیمان شخصا آنها را مورد نوازش قرار داد «و دست به ساقها و گردنهاى آنها کشید» (فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ).
و به این وسیله هم مربیان آنها را تشویق کرد، و هم از آنها قدردانى نمود، زیرا معمول است هنگامى که مى خواهند از مرکبى قدردانى کنند دست بر سر و صورت و یال و گردن، یا بر پایش مى کشند، و چنین ابراز علاقهاى در برابر وسیله مؤثرى که انسان را در هدفهاى والایش کمک مى کند از پیغمبر بزرگى همچون سلیمان تعجبآور نیست.
(آیه 34)
آزمایش سخت سلیمان و حکومت گسترده او قرآن همچنان قسمت دیگرى از سرگذشت سلیمان را بازگو مى کند، و نشان مى دهد که انسان به هر پایهاى از قدرت برسد باز از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه خداست، مطلبى که توجه به آن پرده هاى غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان کنار مى زند.
نخست در باره یکى از آزمایشهائى سخن مى گوید که خدا در باره سلیمان کرد، آزمایشى که با «ترک اولى» همراه بود، و به دنبال آن سلیمان به درگاه خدا روى آورد و از این «ترک اولى» توبه کرد.
قرآن مى گوید: «ما سلیمان را آزمودیم و بر کرسى او جسدى افکندیم، سپس به درگاه خداوند توبه کرد، و به سوى او بازگشت» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ).
توضیح این که: «سلیمان» آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمنان به او کمک کنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر مىشوم تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدفهاى من کمک کنند، ولى چون در اینجا غفلت کرد و «انشاء اللّه»- همان جملهاى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است- نگفت در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بىروح که آن را آوردند و بر کرسى او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروى خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.
(آیه 35)
قرآن در این آیه مسأله توبه سلیمان را که در آخرین جمله آیه قبل آمده بود به صورت مشروحترى بازگو کرده، مىفرماید: «گفت: پروردگارا! مرا ببخش» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی).
«و ملک و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشندهاى» (وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
او از خداوند یک نوع حکومت مىخواست که توأم با معجزات ویژهاى بوده باشد. زیرا مىدانیم هر پیامبرى معجزه مخصوص به خود داشته و این براى پیامبران عیب و نقصى محسوب نمىشود که براى خود تقاضاى معجزه ویژهاى کنند.
(آیه 36)- سپس قرآن همان گونه که گفتیم این مطلب را بیان مىکند که خدا تقاضاى سلیمان را پذیرفت و حکومتى با امتیازات ویژه و مواهبى بزرگ در اختیار او گذارد که آنها را مىتوان در پنج موضوع خلاصه کرد.
1- تسخیر بادها به عنوان یک مرکب راهوار، چنانکه مىفرماید: «پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمى حرکت کند، و به هرجا او اراده نماید برود» (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ).
جزئیات این وسیله مرموز بر ما روشن نیست، ما همین قدر مىدانیم که این از جمله خوارق عاداتى بود که در اختیار پیامبران قرار مى گرفت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276