پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 71)
اقوام گمراه پیشین: از آنجا که مسائل گذشته در رابطه با مجرمان و ظالمان اختصاص به مقطع خاصى از زمان و مکان ندارد قرآن به تعمیم و گسترش آن مىپردازد، و ضمن چند آیه کوتاه و فشرده زمینه را براى شرح احوال بسیارى از امتهاى پیشین- که اطلاع بر احوالشان سند گویائى براى مباحث گذشته است- فراهم مىسازد.
نخست مى فرماید: «قبل از آنها بیشتر پیشینیان گمراه شدند» (وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 72)
سپس اضافه مى کند: گمراهى آنها به خاطر نداشتن رهبر و راهنما نبود، «ما در میان آنها انذار کنندگانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ).
پیامبرانى که آنها را از شرک و کفر و ظلم و بیدادگرى و تقلید کورکورانه از دیگران بیم مى دادند، و آنها را به مسؤولیت هایشان آشنا مى ساختند.
(آیه 73)
سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى مىگوید: «اکنون بنگر عاقبت انذار شوندگان و این اقوام لجوج گمراه به کجا رسید»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 74)
و در این آیه به عنوان یک استثنا مىفرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
در واقع این جمله اشاره به آن است که عاقبت این اقوام را بنگر که چگونه آنها را به عذاب دردناکى گرفتار کردیم، و هلاک نمودیم، جز بندگان با ایمان و مخلص که از این مهلکه جان سالم به در بردند.
(آیه 75)
گوشهاى از داستان نوح: از اینجا شرح داستان نه نفر از پیامبران بزرگ خدا آغاز مىشود که در آیات پیشین بطور سر بسته به آن اشاره شده بود، نخست از «نوح» شیخ الانبیا و نخستین پیامبر اولوا العزم شروع مىکند، و قبل از هر چیز به دعاى پر سوز او هنگامى که از هدایت قومش مأیوس شد اشاره کرده، مىفرماید: «و نوح ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کردیم) و چه خوب اجابت کنندهاى هستیم» (وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ).
این دعا ممکن است اشاره به همان دعایى باشد که در سوره نوح آیه 26 و 27 آمده است «نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها را به حال خود واگذارى بندگانت را گمراه مىکنند ...»
(آیه 76)
و لذا در این آیه بلا فاصله مىفرماید: «و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
این اندوه بزرگ ممکن است اشاره به سخریههاى قوم کافر و مغرور، و آزارهاى زبانى آنها و هتاکى و توهین نسبت به او و پیروانش باشد، و یا اشاره به تکذیبهاى پى در پى این قوم لجوج.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 77)
سپس مى افزاید: «و فرزندانش را همان بازماندگان (روى زمین) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ).
(آیه 78)
به علاوه ذکر خیر و ثناء جمیل «و نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
از او به عنوان یک پیامبر مقاوم و شجاع و دلسوز و مهربان یاد مىکنند، و او را «شیخ الانبیاء» مىنامند.
(آیه 79)
«سلام و درود باد بر نوح در میان جهانیان» (سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ).
(آیه 80)
و براى آن که این برنامه براى دیگران الهام بخش گردد، مى افزاید:
«ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم»! (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 81)
«چرا که او از بندگان با ایمان ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت مقام عبودیت و بندگى و همچنین ایمان توأم با احسان و نیکوکارى که در دو آیه اخیر آمده، دلیل اصلى لطف خداوند نسبت به نوح و نجاتش از اندوه بزرگ و سلام و درود الهى بر او بود که اگر این برنامه از ناحیه دیگران نیز تعقیب شود مشمول همان رحمت و لطفند چرا که الطاف پروردگار جنبه شخصى و خصوصى ندارد.
(آیه 82)
در این آیه با جملهاى کوتاه و کوبنده سرنوشت آن قوم ظالم و شرور و کینه توز را بیان کرده، مى گوید: «سپس دیگران [دشمنان او] را غرق کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ).
از آسمان سیلاب آمد، و از زمین آب جوشید، و سر تا سر کره زمین به اقیانوس پر تلاطمى مبدل شد! کاخهاى بیدادگران را درهم کوبید، و جسدهاى بىجانشان بر صفحه آب باقى ماند!
(آیه 83)
طرح جالب بت شکنى ابراهیم! به دنبال گوشههایى از تاریخ پر ماجراى نوح در اینجا بخش قابل ملاحظهاى از زندگى ابراهیم را ذکر مىکند.
نخست ماجراى ابراهیم را به این صورت با ماجراى نوح پیوند داده، مىفرماید: «و از پیروان نوح ابراهیم بود» (وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ).
او در همان خط توحید و عدل، در همان مسیر تقوا و اخلاص که سنت نوح بود گام بر مىداشت، که انبیا همه مبلغان یک مکتب و استادان یک دانشگاهند.
(آیه 84)
بعد از بیان این اجمال به تفصیل آن پرداخته، مى فرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد» (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
جالبترین تفسیر را براى «قلب سلیم» امام صادق علیه السّلام بیان فرموده در آنجا که مى خوانیم: «قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد».
در باره اهمیت قلب سلیم همین بس که قرآن مجید آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنانکه در سوره شعراء آیه 88 و 89 از زبان همین پیامبر بزرگ ابراهیم (ع) مى خوانیم: «روزى که اموال و فرزندان سودى به حال انسان نمى بخشند، جز کسى که با قلب سلیم در پیشگاه خداوند حضور یابد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 85)
آرى! ابراهیم با قلب سلیم و روح پاک و ارادهاى نیرومند و عزمى راسخ مأمور مبارزه با بت پرستان شد، و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز کرد، چنانکه قرآن مىگوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که مىپرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ).
حیف نیست انسان با آن شرافت ذاتى و عقل و خرد در مقابل مشتى سنگ و چوب بىارزش تعظیم کند؟ عقلتان کجاست؟!
(آیه 86)
سپس این تعبیر را که توأم با تحقیر آشکار بتها بود با جمله دیگرى تکمیل کرد و گفت: «آیا غیر از خدا (که بر حق است) به سراغ این معبودان دروغین مىروید»؟ (أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ).
(آیه 87)
سر انجام سخنش را با جمله کوبنده دیگرى در این مقطع پایان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالمیان چه گمان مىبرید»؟! (فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
روزى او را مىخورید، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بىارزشى را همردیف او قرار دادهاید.
(آیه 88)
در تواریخ و تفاسیر آمده است که بت پرستان بابل هر سال مراسم عید مخصوصى داشتند غذاهائى در بتخانه آماده مىکردند و در آنجا مىچیدند به این پندار که غذاها متبرک شود، سپس دسته جمعى به بیرون شهر مىرفتند و در پایان روز باز مىگشتند و براى نیایش و صرف غذا به بتخانه مىآمدند.
لذا هنگامى که در شب از او دعوت به شرکت در این مراسم کردند «او نگاهى به ستارگان افکند ...» (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ).
(آیه 89)
«پس گفت: من بیمارم» و با شما به مراسم جشن نمى آیم! (فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ). و به این ترتیب عذر خود را خواست!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 90)
«آنها از او روى برتافته و به او پشت کردند» و بسرعت دور شدند (فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ).
(آیه 91)
به این ترتیب ابراهیم (ع) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالى کرده و بیرون رفتند، ابراهیم نگاهى به اطراف خود کرد، برق شوق در چشمانش نمایان گشت، لحظاتى را که از مدتها قبل انتظارش را مىکشید فرا رسید، باید یک تنه برخیزد و به جنگ بتها برود، و ضربه سختى بر پیکر آنان وارد سازد، ضربهاى که مغزهاى خفته بت پرستان را تکان دهد و بیدار کند.
قرآن مىگوید: او وارد بتخانه شد «مخفیانه نگاهى به معبودانشان کرد و از روى تمسخر گفت: چرا (از این غذاها) نمىخورید»! (فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).
(آیه 92)
سپس افزود: اصلا «چرا سخن نمىگوئید»؟ چرا لال و دهن بسته هستید! (ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ).
(آیه 93)
«سپس به سوى آنها رفت (آستین را بالا زد تبر را به دست گرفت) و ضربهاى محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد» و جز بت بزرگ، همه را درهم شکست (فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ).
و چیزى نگذشت که از آن بتخانه آباد و زیبا ویرانهاى وحشتناک ساخت.
(آیه 94)
بت پرستان به شهر بازگشتند و به سراغ بتخانه آمدند، چه منظره وحشتناک و بهتآورى! لحظاتى چند مات و مبهوت، خیره خیره به آن ویرانه نگاه کردند. سپس سکوت جاى خود را به خروش و نعره و فریاد داد ... چه کسى این کار را کرده؟ کدام ستمگر؟! و چیزى نگذشت که به خاطرشان آمد جوان خداپرستى در این شهر وجود دارد، به نام ابراهیم «آنها با سرعت به او روى آوردند» (فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
[golrooz] صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ(95)
[ابراهيم] گفت آيا آنچه را مي تراشيد مي پرستيد(95)
وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ(96)
با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمي سازيد آفريده است(96)
قَالُوا۟ ابْنُوا۟ لَهُ بُنْيَٰنًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ(97)
گفتند برايش [كوره]خانه اي بسازيد و در آتشش بيندازيد(97)
فَأَرَادُوا۟ بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَٰهُمُ الْأَسْفَلِينَ(98)
پس خواستند به از نيرنگي زنند و[لي] ما آنان را پست گردانيديم(98)
وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَيٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ(99)
و [ابراهيم] گفت من به سوي پروردگارم رهسپارم زودا كه مرا راه نمايد(99)
رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّٰلِحِينَ(100)
اي پروردگار من مرا [فرزندي] از شايستگان بخش(100)
فَبَشَّرْنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٍ(101)
پس او را به پسري بردبار مژده داديم(101)
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَيٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّيٓ أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَيٰ قَالَ يَٰٓأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّٰبِرِينَ(102)
و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد گفت اي پسرك من من در خواب [چنين] مي بينم كه تو را س ر مي برم پس ببين چه به نظرت مي آيد گفت اي پدر من آنچه را ماموري بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهي يافت(102)
فَلَمَّآ أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ(103)
پس وقتي هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشاني بر خاك افكند(103)
وَنَٰدَيْنَٰهُ أَن يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ(104)
او را ندا داديم كه اي ابراهيم(104)
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَآ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(105)
رؤيا[ي خود] را حقيقت بخشيدي ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(105)
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَٰٓؤُا۟ الْمُبِينُ(106)
راستي كه اين همان آزمايش آشكار بود(106)
وَفَدَيْنَٰهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ(107)
و او را در ازاي قرباني بزرگي باز رهانيديم(107)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(108)
و در [ميان] آيندگان براي او [آوازه نيك] به جاي گذاشتيم(108)
سَلَٰمٌ عَلَيٰٓ إِبْرَٰهِيمَ(109)
درود بر ابراهيم(109)
كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(110)
نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(110)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(111)
در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود(111)
وَبَشَّرْنَٰهُ بِإِسْحَٰقَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(112)
و او را به اسحاق كه پيامبري از [جمله] شايستگان است مژده داديم(112)
وَبَٰرَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَيٰٓ إِسْحَٰقَ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ(113)
و به او و به اسحاق بركت داديم و از نسل آن دو برخي نيكوكار و [برخي] آشكارا به خود ستمكار بودند(113)
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيٰ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(114)
و در حقيقت بر موسي و هارون منت نهاديم(114)
وَنَجَّيْنَٰهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(115)
و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ رهانيديم(115)
وَنَصَرْنَٰهُمْ فَكَانُوا۟ هُمُ الْغَٰلِبِينَ(116)
و آنان را ياري داديم تا ايشان غالب آمدند(116)
وَءَاتَيْنَٰهُمَا الْكِتَٰبَ الْمُسْتَبِينَ(117)
و آن دو را كتاب روشن داديم(117)
وَهَدَيْنَٰهُمَا الصِّرَٰطَ الْمُسْتَقِيمَ(118)
و هر دو را به راه راست هدايت كرديم(118)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْءَاخِرِينَ(119)
و براي آن دو در [ميان] آيندگان [نام نيك] به جاي گذاشتيم(119)
سَلَٰمٌ عَلَيٰ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(120)
درود بر موسي و هارون(120)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(121)
ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(121)
إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(122)
زيرا آن دو از بندگان با ايمان ما بودند(122)
وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(123)
و به راستي الياس از فرستادگان [ما] بود(123)
إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِۦٓ أَلَا تَتَّقُونَ(124)
چون به قوم خود گفت آيا پروا نمي داريد(124)
أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَٰلِقِينَ(125)
آيا بعل را مي پرستيد و بهترين آفرينندگان را وامي گذاريد(125)
اللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ ءَابَآئِكُمُ الْأَوَّلِينَ(126)
[يعني] خدا را كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست(126)
فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ(127)
پس او را دروغگو شمردند و قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد(127)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(128)
مگر بندگان پاكدين خدا(128)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(129)
و براي او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] به جاي گذاشتيم(129)
سَلَٰمٌ عَلَيٰٓ إِلْ يَاسِينَ(130)
درود بر پيروان الياس(130)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(131)
ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مي دهيم(131)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(132)
زيرا او از بندگان با ايمان ما بود(132)
وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ(133)
و در حقيقت لوط از زمره فرستادگان بود(133)
إِذْ نَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ(134)
آنگاه كه او و همه كسانش را رهانيديم(134)
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَٰبِرِينَ(135)
جز پيرزني كه در ميان باقي ماندگان [و خاكسترشدگان] بود(135)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 95)
نقشه هاى مشرکان شکست مىخورد: سر انجام ابراهیم را به همین اتهام به دادگاه کشاندند. او را مورد سؤال قرار داده و از او خواستند توضیح دهد.
قرآن شرح این ماجرا را در سوره انبیا بیان کرده و در اینجا تنها به یک فراز حساس آن قناعت مىکند و آن آخرین سخن ابراهیم با آنان در زمینه باطل بودن بت پرستى است مىگوید: ابراهیم «گفت: آیا چیزى را مىپرستید که با دست خود مىتراشید»؟! (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ). آیا هیچ آدم عاقلى مصنوع خود را پرستش مىکند؟
(آیه 96)
معبود باید خالق انسان باشد نه مخلوق او، اکنون درست بنگرید و معبود حقیقى را پیدا کنید: «خداوند هم شما را آفریده، و هم بتهائى را که مىسازید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ).
آسمان و زمین همه مخلوق اویند و زمان و مکان همه از اوست، باید سر بر آستان چنین خالقى نهاد و او را پرستش و نیایش کرد.
این دلیلى است بسیار قوى و دندان شکن که هیچ پاسخى در مقابل آن نداشتند.
(آیه 97)
ولى مىدانیم زورگویان و قلدران هرگز با منطق و استدلال آشنا نبودهاند، و چون پیشرفت این منطق توحیدى را مزاحم منافع خویش مىدیدند با منطق زور و سرنیزه و آتش به میدان آمدند، تکیه بر قدرت خویش کردند «گفتند:
بناى مرتفعى براى او بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را در جهنمى از آتش بیفکنید»! (قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ).
(آیه 98)
در اینجا قرآن به ریزه کاریها و جزئیات این مسأله که در سوره انبیا آمده است اشاره نمىکند، تنها در یک جمع بندى فشرده و جالب پایان این ماجرا را چنین بیان مىکند: «آنها طرحى براى نابودى ابراهیم ریخته بودند، ولى ما آنان را پست و مغلوب ساختیم» (فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ).
(آیه 99)
ابراهیم (ع) از این مهلکه به سلامت بیرون آمد، و چون رسالت خود را در بابل پایان یافته مىدید تصمیم بر مهاجرت به اراضى مقدس شام گرفت «و گفت: من به سوى پروردگارم مىروم، او مرا هدایت خواهد کرد» (وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیَهْدِینِ).
بدیهى است خداوند مکانى ندارد اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک و سرزمین انبیا مهاجرت به سوى خداست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 100)
و در اینجا نخستین تقاضایش از خدا که در آیات فوق منعکس است تقاضاى فرزند صالح بود، فرزندى که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامههاى نیمه تمامش را به پایان برساند، اینجا بود که عرض کرد: «پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش» (رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ).
خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد، و فرزندان صالحى همچون «اسماعیل» و «اسحاق» به او مرحمت فرمود.
(آیه 101)
ابراهیم در قربانگاه! در اینجا سخن از اجابت این دعاى ابراهیم به میان آورده، مىگوید: «پس ما او [ابراهیم] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم» (فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ).
در واقع سه بشارت در این جمله جمع شده است بشارت تولد فرزندى پسر، و بشارت رسیدن او به سنین نوجوانى، و بشارت به صفت والاى حلم.
(آیه 102)
سر انجام فرزند موعود ابراهیم طبق بشارت الهى متولد شد، و قلب پدر را روشن ساخت، دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسید.
در اینجا قرآن مىگوید: «پس هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید» (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ).
یعنى به مرحلهاى رسید که مىتوانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یارى دهد.
به هر حال به گفته جمعى از مفسران، فرزندش در آن وقت سیزده ساله بود که ابراهیم خواب عجیب شگفت انگیزى مىبیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است، در خواب مىبیند که از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانهاش را با دست خود قربانى کند و سر ببرد.
ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرفراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.
ولى باید قبل از هر چیز فرزند را آماده این کار کند، رو به سوى او کرد و «گفت:
پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مىکنم، نظر تو چیست»؟! (قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى).
فرزندش که نسخهاى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد، و با صراحت و قاطعیت «گفت: پدرم هر دستور دارى اجرا کن» (قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ).
و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ).
این تعبیرات پدر و پسر چقدر پر معنى است از یک سو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند سیزده ساله مطرح مىکند و براى او شخصیت مستقل و آزادى اراده قائل مىشود، از سوى دیگر فرزند هم مىخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد.
و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مى گذرانند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 103)
در این میان چه ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خوددارى کرده، و تنها روى نقاط حساس این ماجراى عجیب انگشت مىگذارد.
بعضى نوشتهاند: فرزند فداکار براى این که پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم! قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى اوست، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.
لحظه هاى حساسى فرارسید ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند.
قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مىگوید: «هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد ...» (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ).
ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و با سرعت و قدرت کارد را بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود، اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کمترین اثرى نگذارد! ....
ابراهیم در حیرت فرو رفت بار دیگر کارد را به حرکت درآورد ولى باز کارگر نیفتاد.
آرى! ابراهیم «خلیل» مىگوید: ببر! اما خداوند «جلیل» فرمان مىدهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
(آیه 104)
اینجاست که قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى به همه انتظارها پایان داده، مىگوید: در این هنگام «او را ندا دادیم که: اى ابراهیم!» (وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ).
(آیه 105)
«آن رؤیا را تحقق بخشیدى» و به مأموریت خود عمل کردى (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا).
«ما این گونه نیکوکاران را جزا مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
هم به آنها توفیق پیروزى در امتحان مى دهیم، و هم نمى گذاریم فرزند دلبندشان از دست برود.
(آیه 106)
سپس مى افزاید: «این مسلما همان امتحان آشکار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ).
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست.
و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت.
(آیه 107)
اما براى این که برنامه ابراهیم ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانى کرده باشد و آرزوى ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى کند و سنتى براى آیندگان در مراسم «حج» و سرزمین «منى» از خود بگذارد، چنانکه قرآن مىگوید: «ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم» (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).
یکى از نشانه هاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الآن در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح مى کنند و خاطرهاش را زنده نگه مى دارند.
(آیه 108)
نه تنها خداوند پیروزى ابراهیم را در این امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنانکه در این آیه مىگوید: «و نام نیک او را در امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 109)
«سلام بر ابراهیم» آن بنده مخلص و پاکباز (سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ).
(آیه 110)
آرى «این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ). پاداشى به عظمت دنیا، پاداشى جاودان در سراسر زمان، پاداشى در خور سلام و درود خداوند بزرگ!
ذبیح اللّه کیست؟
آنچه با ظواهر آیات مختلف قرآن هماهنگ است این است که ذبیح «اسماعیل» بوده است.
روایات بسیارى نیز در منابع اسلامى آمده است که نشان مى دهد ذبیح «اسماعیل» بوده است نه اسحاق.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 111)
ابراهیم بنده مؤمن خدا: این آیه و دو آیه بعد آخرین آیاتى است که ماجراى ابراهیم و فرزندانش را در اینجا تعقیب و تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «او از بندگان با ایمان ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت این جمله دلیلى است بر آنچه گذشت و این واقعیت را بیان مىکند که اگر ابراهیم همه هستى و وجود خویش و حتى فرزند عزیزش را یک جا در طبق اخلاص گذارد و فداى راه معبود خویش کرد به خاطر ایمان عمیق و قویش بود.
(آیه 112)
سپس به یکى دیگر از مواهب خدا به ابراهیم سخن مى گوید:
مى فرماید: «ما او را به اسحاق- پیامبرى از شایستگان- بشارت دادیم» (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 113)
و در این آیه، سخن از برکتى در میان است که خدا به ابراهیم و فرزندش اسحاق ارزانى داشت، مىفرماید: «ما به او و اسحاق برکت دادیم» (وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ).
برکت در همه چیز، در عمر و زندگى، در نسلهاى آینده، در تاریخ و مکتب و در همه چیز.
اما براى این که توهّم نشود که این برکت در خاندان ابراهیم جنبه نسب و قبیلهاى دارد بلکه در ارتباط با مذهب و مکتب و ایمان است، در آخر آیه مىافزاید: «و از دودمان آن دو، افرادى بودند نیکوکار و افرادى (که به خاطر عدم ایمان) آشکارا به خود ستم کردند» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ).
و به این ترتیب آیه فوق به گروهى از یهود و نصارى که افتخار مىکردند ما از فرزندان انبیا هستیم پاسخ مىگوید که پیوند خویشاوندى به تنهائى افتخار نیست، مگر این که در سایه پیوند فکرى و مکتبى قرار گیرد.
(آیه 114)
مواهب الهى بر موسى و هارون: در اینجا به گوشهاى از الطاف الهى نسبت به «موسى» و برادرش «هارون» اشاره شده، نخست مىگوید: «ما به موسى و هارون منت بخشیدیم» و آنها را مرهون نعمتهاى خود ساختیم (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
(آیه 115)
در نخستین مرحله مى فرماید: و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم» (وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
چه اندوهى از این بزرگتر که بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر مىبریدند، و زنانشان را به خدمتکارى و مردان را به بردگى و بیگارى وا مىداشتند.
(آیه 116)
در مرحله دوم مى فرماید: «و آنها (موسى و هارون و بنى اسرائیل) را یارى کردیم تا (بر دشمنان خود) پیروز شدند» (وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ).
در آن روز که لشکر خونخوار فرعونى با قدرت و نیروى عظیم و در پیشاپیش آنها شخص فرعون به حرکت درآمد، بنى اسرائیل قومى ضعیف و ناتوان و فاقد مردان جنگى و سلاح کافى بودند، اما دست لطف خدا به یارى آنها آمد، فرعونیان را در میان امواج دفن کرد، و آنها را از غرقاب رهائى بخشید و کاخها و ثروت و باغها و گنجهاى فرعونیان را به آنها سپرد.
(آیه 117)
در سومین مرحله به مواهب معنوى که خدا به این قوم از بند رسته عنایت فرمود اشاره کرده، مىگوید: «ما به آن دو کتاب روشنگر دادیم» (وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ).
آرى «تورات» کتاب مستبین یعنى کتاب روشنگر بود، و به تمام نیازمندیهاى دین و دنیاى بنى اسرائیل در آن روز پاسخ مىگفت، همان گونه که در آیه 44 سوره مائده نیز مى خوانیم: «ما تورات را نازل کردیم که هم در آن هدایت بود و هم نور و روشنائى».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 118)
در مرحله چهارم باز به یکى دیگر از مواهب معنوى- موهبت هدایت به صراط مستقیم- اشاره کرده، مىگوید: «و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم» (وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ).
همان راه راست و خالى از هر گونه کجى و اعوجاج که راه انبیا و اولیا است، و خطر انحراف و گمراهى و سقوط در آن وجود ندارد.
(آیه 119)
در پنجمین مرحله به سراغ تداوم مکتب و بقاى نام نیک آنها رفته، مىگوید: «و نام نیکشان را در اقوام بعد باقى گذاردیم» تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاریخ آنان الهام گیرند (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 120)
در ششمین مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسى و هارون است مىفرماید: «سلام بر موسى و هارون» (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
سلامى که رمز سلامت در دین و ایمان، در اعتقاد و مکتب، و در خط و مذهب است.
سلامى که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.
(آیه 121)
و در هفتمین و آخرین مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته، مىگوید: آرى! «ما این چنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
اگر آنها به این افتخارات نائل شدند بىدلیل نبود، آنها محسن بودند، مؤمن و مخلص و فداکار و نیکوکار، و چنین کسانى باید مشمول این همه پاداش شوند.
(آیه 122)
سر انجام در این آیه به همان دلیلى اشاره مىکند که در داستان ابراهیم و نوح قبل از آن آمد، مىگوید: «آن دو (موسى و هارون) از بندگان مؤمن ما بودند» (إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
ایمان است که روح انسان را چنان روشن و نیرومند مىسازد که به سراغ احسان و نیکوکارى و پاکى و تقوا مىرود.
(آیه 123)
پیامبر خدا الیاس در برابر مشرکان: چهارمین سرگذشتى که از انبیاء پیشین در این سوره آمده است سرگذشت فشردهاى از «الیاس» است، مىفرماید: «و الیاس از رسولان (ما) بود» (وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 124)
سپس براى شرح این اجمال به تفصیل پرداخته، مى گوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به قومش گفت: آیا تقوا پیشه نمى کنید»؟ (إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ).
(آیه 125)
در این آیه با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مى گوید: «آیا بت بعل را مىخوانید و بهترین آفریدگارها را رها مىسازید»؟! (أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ).
گفته اند این بت طلائى به قدرى بزرگ بود که طولش به بیست زراع مىرسید! و چهار صورت داشت، و خدمه او بالغ بر چهار صد نفر بود!
(آیه 126)
به هر حال «الیاس» این قوم بت پرست را سخت نکوهش کرد، و ادامه داد: «خدائى (را رها مىکنید) که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست» (اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
مالک و مربى همه شما او بوده و هست، هر نعمتى دارید از اوست، و حل هر مشکلى با دست قدرت او میسر است، غیر از او نه سر چشمه خیر و برکتى وجود دارد و نه دفع کننده شر و آفتى.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271