پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
احمد شاملو..
.
با درودی به خانه می آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می گویی
ای سازنده!
لحظه ی ِ عمر ِ من
به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:
این آن لحظه ی ِ واقعی ست
که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.
نوسانی در لنگر ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.
گامی است پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می کند.
تداومی است که زمان مرا می سازد
لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.
[golrooz]اخوان ثالث[golrooz]
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
چون سبوی تشنه
از تهی سرشار،
جویبار لحظهها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را میشناسم من.
زندگی را دوست میدارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما – با که باید گفت این؟ - من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظهها جاری
سعدی
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یکدل، سر دست برفشانی
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم، بر آب زندگانی
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
مدهای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی، که چه میرود نهانی
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی، نه به قتل میرهانی
فروغ
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
باز در چهره ی خاموش خیال
خنده زد چشم گناه اموزت
شاعر گرانقدر سلمان هراتی
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
او همين جاست ، همين جا
نه در خيال مبهم جابلسا
ونه در جزيره خضراء
و نه هيچ كجاي دور از دست
*********
با مردم درددل مي كند
و هركس كه وارد اتوبوس شود
از جايش برمي خيزد
و به او تعارف مي كند.
ملک شعرای بهار
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریهی جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعدهی مرموز و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشهورانش
گهوارهتراشاند و کفندوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دلافروز و دگر هیچ
فردوسی عزیز
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
بسي رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
شاعر عزیز اعتصامی
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
ديوانگي است قصهي تقدير و بخت نيست
از نام سرنگون شدن و گفتن اين قضاست
در آسمان علم، عمل برترين پر است
در كشور وجود هنر بهترين غناست
ميجوي گرچه عزم تو ز انديشه برتر است
ميپوي گرچه راه تو در كام اژدهاست
شفیعی کدکنی
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
هیچ کس گمان نداشت این
کیمیای عشق را ببین
کیمیای نور را که خاک خسته را
صبح و سبزه می کند
کیمیا و سحر صبح را نگاه کن
جای بذر مرگ و برگ خونی خزان
کیمیای عشق و صبح
و سبزه آفریده است
خنده های کودکان وباغ مدرسه
کیمیای عشق سرخ را ببین
هیچ کس گمان نداشت این . . .
سپهری عزیز
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
گل آیینه
شبنم مهتاب می بارد .
دشت سرشار از بخار آبی گل های نیلوفر .
می درخشد روی خاک آیینه ای بی طرح .
مرز می لغزد ز روی دست .
من کجا لغزیده ام در خواب ؟
مانده سرگردان نگاهم در شب آرام آیینه .
برگ تصویری نمی افتد در این مرداب .
او ، خدای دشت ، می پیچد صدایش در بخار دره های دور :
مو پریشان های باد !
گرد خواب از تن بیفشانید .
دانه ای تاریک مانده در نشیب دشت ،
دانه را در خاک آیینه نهان سازید .
مو پریشان های باد از تن بدر آورده تور خواب
دانه را در خاک ترد و بی نم آیینه می کارند .
او ،خدای دشت ،می ریزد صدایش را به جام سبز خاموشی :
در عطش می سوزد اکنون دانه تاریک ،
خاک آیینه کنید از اشک گرم چشمتان سیراب
شاعر عزیز عطار [golrooz]