گاه آدمی در بیست سالگی می میرد ، ولی در هفتاد سالگی به خاک سپرده میشود.
صادق هدایت
نمایش نسخه قابل چاپ
گاه آدمی در بیست سالگی می میرد ، ولی در هفتاد سالگی به خاک سپرده میشود.
صادق هدایت
خیال کن روزگارم روبه راهه
خیال کن رفتیو دلم نمرده
خیال کن مهربون بودیو قلبم
کنار تو ازت زخمی نخورده
خیال کن هر چی بین ما نبوده
خیال کن خیلی ساده داری میری
خیال کن بی خیال بی خیالم
شاید اینجوری ارامش بگیری
گذشتی از منو ساکت نشستم
گذشتی از منو دیدی که خسته م
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم
خیال کن که سرم گرمه عزیزم
خیال کن بی تو هیچ دردی ندارم
خیال کن زمستونه ولی من
توی شب هام شب سردی ندارم
خیال کن قلب من شکستنی نیست
خیال کن حقمه تنها بمونم
خیال کن عاشقم بودی ولی من
شاید قدر تو رو هرگز ندونم
گذشتی از منو ساکت نشستم
گذشتی از منو دیدی که خسته م
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاست
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم، حواسم نیست
تو رو آرزو نکردم
این یعنی نهایت درد
خیلی چیزا هست تو دنیا
که نمیشه آرزو کرد
خیلی آشوبی
خیلی درگیری
خیلی معلومه
که داری میری
این حقـــم نیست...!
حال تو بهتر از حال من نیست
پشت این گریه خالی شدن نیست
همه درد دنیا
یه شب درد من نیست
کجایی ببینی، یه شب حال ما رو؟
برای همین چند لحظه ی عمر
همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رویا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
تنهایی های مرا کسی تاب تحمل ندارد
فقط خداست که درکم میکند.
زود است،
اما دعایت گرفت مادر!
پیر شده ام .