پاسخ : صفحه ی 261 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 45 از سوره ی فاطر و آیات 1 تا 18 از سوره ی يس
سوره یس [36]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 83 آیه دارد
محتواى سوره:
در این سوره چهار بخش عمده مخصوصا دیده مىشود:
1- نخست سخن از رسالت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و قرآن مجید و هدف از نزول این کتاب بزرگ آسمانى است.
2- بخش دیگر از رسالت سه نفر از پیامبران الهى، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه پىگیر و طاقتفرساى آنها با شرک سخن مىگوید.
3- بخشى از این سوره که از آیه 33 شروع مىشود و تا آیه 44 ادامه دارد مملو از نکات جالب توحیدى، و بیان گویا از آیات و نشانههاى عظمت پروردگار در عالم هستى است.
4- بخش مهم دیگرى از این سوره در مسائل مربوط به «معاد» و دلائل گوناگون آن و چگونگى حشر و نشر، و سؤال و جواب در روز قیامت، و پایان جهان، و بهشت و دوزخ سخن مىگوید، و در لابلاى این بحثها آیاتى تکان دهنده براى بیدارى و هشیارى غافلان و بىخبران آمده است که اثرى نیرومند در دلها و جانها دارد.
فضیلت تلاوت سوره:
سوره «یس» در احادیث به عنوان «قلب قرآن» نامیده شده است.
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «هر چیز قلبى دارد، و قلب قرآن یس است».
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نیز همین معنى آمده است و در ذیل آن مىافزاید: «هر کس آن را در روز پیش از آن که غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزى خواهد بود، و هر کس آن را در شب پیش از خفتن بخواند خداوند هزار فرشته را بر او مأمور مىکند که او را از هر شیطان رجیم و هر آفتى حفظ کنند ...» و به دنبال آن فضائل مهم دیگرى نیز بیان مىفرماید.
این عظمت به خاطر محتواى عظیم این سوره است.
محتوایى بیدارگر ایمان بخش و مسؤولیت آفرین و تقوازا که وقتى انسان در آن اندیشه کند و این اندیشه در اعمال او پرتوافکن گردد خیر دنیا و آخرت را براى او به ارمغان مى آورد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
پاسخ : صفحه ی 261 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 45 از سوره ی فاطر و آیات 1 تا 18 از سوره ی يس
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
سر آغاز «قلب قرآن» این سوره همانند 28 سوره دیگر قرآن مجید با حروف مقطعه آغاز مىشود، و این بار دو حرف «یا- سین» (یس). آیه اول سوره را تشکیل مىدهد.
در خصوص سوره «یس» در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود:
«یس نام رسول خداست و دلیل بر آن این است که بعد از آن مىفرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستى».
(آیه 2)
به دنبال این حروف مقطعه- همانند بسیارى از سورههایى که با حروف مقطعه آغاز شده- سخن از قرآن مجید به میان مىآورد، منتها در اینجا به آن سوگند یاد کرده، مىگوید: «سوگند به قرآن حکیم» (وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ).
گویى قرآن را موجودى زنده و عاقل و رهبر و پیشوا معرفى مىکند که مىتواند درهاى حکمت را به روى انسانها بگشاید.
البته خداوند نیازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فایده مهم است: نخست تأکید روى مطلب، و دیگر بیان عظمت چیزى که به آن سوگند یاد مىشود.
(آیه 3)
این آیه چیزى را که سوگند آیه قبل به خاطر آن بوده است بازگو مىکند، مىفرماید: «مسلما تو از رسولان خداوند هستى» (إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 4)
رسالتى که توأم با حقیقت است و «بودن تو بر صراط مستقیم» (عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 5)
سپس مىافزاید: این قرآنى است که «از ناحیه خداوند عزیز و رحیم نازل شده» (تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ).
عزّت و رحمتش که یکى مظهر «انذار» و دیگرى مظهر «بشارت» است با هم آمیخته و این کتاب بزرگ آسمانى را در اختیار انسانها گذارده است.
(آیه 6)
این آیه هدف اصلى نزول قرآن را این گونه شرح مىدهد:
قرآن را بر تو نازل کردیم «تا قومى را انذار کنى که پدران آنها انذار نشدند و به همین دلیل آنها در غفلت فرو رفته اند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ).
قرآن نازل شد تا مردم غافل را هوشیار، و خواب زدگان را بیدار سازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
پاسخ : صفحه ی 261 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 45 از سوره ی فاطر و آیات 1 تا 18 از سوره ی يس
(آیه 7)
سپس قرآن به عنوان یک پیشگویى در باره سران کفر و سردمداران شرک مىگوید: «فرمان و وعده الهى بر اکثر آنها تحقق یافته و به همین دلیل ایمان نمىآورند» (لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
حقیقت این است که انسان در صورتى اصلاح پذیر و قابل هدایت است که فطرت توحیدى خود را با اعمال زشت و اخلاق آلودهاش بکلى پایمال نکرده باشد و گر نه تاریکى مطلق بر قلب او چیره خواهد شد و تمام روزنههاى امید براى او بسته مىشود.
(آیه 8)
این آیه ادامه توصیف این گروه نفوذ ناپذیر است، در نخستین توصیف آنها مىگوید: «ما در گردنهاى آنها غلهایى قرار دادیم که تا چانههاى آنها ادامه دارد، و سرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است» (إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ).
چه جالب است تشبیهى که از حال بت پرستان لجوج خصوصا سران آنها به چنین انسانهایى شده، آنها طوق «تقلید» و زنجیر «عادات و رسوم خرافى» را بر گردن و دست و پاى خود بستهاند و غلهاى آنها آنقدر پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاهداشته و از دیدن حقایق محروم ساخته، آنها اسیرانى هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید! آیه فوق هم مىتواند ترسیمى از حال این گروه بىایمان در دنیا باشد، و هم بیان حال آنها در آخرت که تجسمى است از مسائل این جهان.
(آیه 9)
این آیه توصیف دیگرى از همین افراد است، و ترسیم گویایى از عوامل نفوذ ناپذیرى آنها، مىفرماید: «و ما در پیش روى آنها سدى قرار دادیم و در پشت سرشان سدى» (وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا).
آنها در میان این دو سد چنان محاصره شدهاند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت! و در همین حال «چشمانشان را پوشاندهایم لذا نمىبینند» (فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ).
و چنین است حال مستکبران خودخواه و خودبین، و مقلدان کور و کر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقایق!
(آیه 10)
به همین دلیل در این آیه صریحا مى گوید: «براى آنها یکسان است، چه آنها را انذار کنى، یا نکنى، ایمان نمى آورند»! (وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
گفتار تو هر قدر نافذ، و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد، تا در زمینه آماده وارد نشود تأثیر نخواهد گذاشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
پاسخ : صفحه ی 261 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 45 از سوره ی فاطر و آیات 1 تا 18 از سوره ی يس
(آیه 11)
چه کسانى انذار تو را مى پذیرند؟ در آیات گذشته سخن از گروهى در میان بود که به هیچ وجه آمادگى پذیرش انذارهاى الهى را ندارند، اما در اینجا از گروه دیگرى که درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفتهاند سخن مىگوید، تا با مقایسه با یکدیگر- همان گونه که روش قرآن در بحث است- مسأله روشنتر شود.
مىفرماید: «تو تنها کسى را انذار مىکنى که از ذکر پیروى کند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد» و از طریق برهان و استدلال او را بشناسد (إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ). کسى که گوش شنوا و قلب آماده دارد.
«و کسى که چنین است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده» (فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ).
(آیه 12)
سپس به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون اجر و پاداش پر ارزش مؤمنان و پذیرندگان انذارهاى انبیا آمده بود در این آیه به مسأله «معاد و رستاخیز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا» اشاره کرده، مىفرماید: «ما مردگان را زنده مىکنیم» (إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى).
«و تمام آثار آنها را مىنویسیم» (وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).
بنابر این چیزى فروگذار نخواهد شد مگر این که در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى افزاید: «و ما همه چیز را در کتاب آشکار احصا کرده ایم» (وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
پاسخ : صفحه ی 261 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 45 از سوره ی فاطر و آیات 1 تا 18 از سوره ی يس
(آیه 13)
سرگذشت «اصحاب القریه» براى آنها عبرتى است در تعقیب بحثهایى که در زمینه قرآن و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان راستین و منکران لجوج گذشت در اینجا نمونهاى از وضع امتهاى پیشین در همین زمینه مطرح شده، و در ضمن این آیه و چندین آیه بعد که مجموعا هجده آیه را تشکیل مىدهد سرگذشتى از چند تن از پیامبران پیشین را بیان مىکند، تا هم هشدارى باشد براى مشرکان مکه، و هم تسلى و دلدارى باشد براى پیامبر و مؤمنان اندک آن روز، به هر حال تکیه بر این سرگذشت در قلب این سوره که خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است که با موقعیت مسلمانان آن روز دارد.
نخست مىفرماید: «و براى آنها اصحاب قریه را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ).
«قریه» مفهوم گستردهاى دارد که هم شهرها را شامل مىگردد و هم روستاها را، هر چند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق مىشود.
مشهور در میان مفسران این است که منظور از «قریه» در اینجا «انطاکیه» یکى از شهرهاى شامات بوده است.
از آیات این سوره بر مى آید که اهل این شهر بت پرست بودند و این رسولان براى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه با شرک آمده بودند.
(آیه 14)
سپس قرآن بعد از این بیان اجمالى و سر بسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنین مىگوید: «در آن زمان که دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستادیم، اما آنها رسولان ما را تکذیب کردند، لذا براى تقویت آن دو، شخص سومى ارسال نمودیم، آنها همگى گفتند: ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاریم» (إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ).
(آیه 15)
اکنون ببینیم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واکنشى نشان دادند، قرآن مىگوید: همان بهانهاى را که بسیارى از کافران سرکش در برابر پیامبران الهى پیش کشیدند مطرح نمودند «آنان (در جواب) گفتند: شما بشرى همانند ما نیستید و خداوند رحمان چیزى نازل نکرده، شما فقط دروغ مىگویید»! (قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ).
اگر بنا بود فرستادهاى از طرف خدا بیاید باید فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما، و همین را دلیل براى تکذیب رسولان و انکار نزول فرمان الهى پنداشتند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
پاسخ : صفحه ی 261 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 45 از سوره ی فاطر و آیات 1 تا 18 از سوره ی يس
(آیه 16)
به هر حال این پیامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مأیوس نشدند و ضعف و سستى به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنین «گفتند:
پروردگار ما مى داند که ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستیم» (قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ).
(آیه 17)
«و بر عهده ما چیزى جز ابلاغ رسالت بطور آشکار و روشن نیست» (وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
(آیه 18)
ولى این کوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسلیم نشدند، بلکه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تکذیب پا فراتر نهاده به مرحله تهدید و شدت عمل گام نهادند «گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم» وجود شما شوم است و مایه بدبختى شهر و دیار ما! (قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ).
ممکن است مقارن آمدن این پیامبران الهى بعضى مشکلات در زندگى مردم آن دیار بر اثر گناهانشان و یا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، باز به این هم قناعت نکردند، بلکه با تهدیدى صریح و آشکار نیات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: «اگر از این سخنان دست برندارید مسلما شما را سنگسار خواهیم کرد، و مجازات دردناکى از ما به شما خواهد رسید»! (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ).
ممکن است ذکر «عذاب الیم» اشاره به این باشد که سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مى دهیم تا مایه مرگ شما شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
[golrooz]صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالُوا۟ طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ(19)
[رسولان] گفتند شومي شما با خود شماست آيا اگر شما را پند دهند [باز كفر مي ورزيد] نه بلكه شما قومي اسرافكاريد(19)
وَجَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَيٰ قَالَ يَٰقَوْمِ اتَّبِعُوا۟ الْمُرْسَلِينَ(20)
و [در اين ميان] مردي از دورترين جاي شهر دوان دوان آمد [و] گفت اي مردم از اين فرستادگان پيروي كنيد(20)
اتَّبِعُوا۟ مَن لَّا يَسَْٔلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ(21)
از كساني كه پاداشي از شما نمي خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروي كنيد(21)
وَمَا لِيَ لَآ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(22)
آخر چرا كسي را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوي او بازگشت مي يابيد(22)
ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمْ شَئًْا وَلَا يُنقِذُونِ(23)
آيا به جاي او خداياني را بپرستم كه اگر [خداي] رحمان بخواهد به من گزندي برساند نه شفاعتشان به حالم سود مي دهد و نه مي توانند مرا برهانند(23)
إِنِّيٓ إِذًا لَّفِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(24)
در آن صورت من قطعا در گمراهي آشكاري خواهم بود(24)
إِنِّيٓ ءَامَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ(25)
من به پروردگارتان ايمان آوردم [اقرار] مرا بشنويد(25)
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَٰلَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ(26)
[سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآي گفت اي كاش قوم من مي دانستند(26)
بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ(27)
كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزانم قرار داد(27)
۞ وَمَآ أَنزَلْنَا عَلَيٰ قَوْمِهِ مِنۢ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ(28)
پس از [شهادت] وي هيچ سپاهي از آسمان بر قومش فرود نياورديم و [پيش از اين هم] فروفرستنده نبوديم(28)
إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَٰمِدُونَ(29)
تنها يك فرياد بود و بس و بناگاه [همه] آنها سرد بر جاي فسردند(29)
يَٰحَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(30)
دريغا بر اين بندگان هيچ فرستاده اي بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند مي كردند(30)
أَلَمْ يَرَوْا۟ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ(31)
مگر نديده اند كه چه بسيار نسلها را پيش از آنان هلاك گردانيديم كه ديگر آنها به سويشان بازنمي گردند(31)
وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ(32)
و قطعا همه آنان در پيشگاه ما احضار خواهند شد(32)
وَءَايَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَٰهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ(33)
و زمين مرده برهاني است براي ايشان كه آن را زنده گردانيديم و دانه از آن برآورديم كه از آن مي خورند(33)
وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّٰتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَٰبٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ(34)
و در آن [زمين] باغهايي از درختان خرما و تاك قرار داديم و چشمه ها در آن روان كرديم(34)
لِيَأْكُلُوا۟ مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ(35)
تا از ميوه آن و [از] كاركرد دستهاي خودشان بخورند آيا باز [هم] سپاس نمي گزارند(35)
سُبْحَٰنَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ(36)
پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي دانند همه را نر و ماده گردانيده است(36)
وَءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ(37)
و نشانه اي [ديگر] براي آنها شب است كه روز را [مانند پوست] از آن برمي كنيم و بناگاه آنان در تاريكي فرو مي روند(37)
وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(38)
و خورشيد به [سوي] قرارگاه ويژه خود روان است تقدير آن عزيز دانا اين است(38)
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَٰهُ مَنَازِلَ حَتَّيٰ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ(39)
و براي ماه منزلهايي معين كرده ايم تا چون شاخك خشك خوشه خرما برگردد(39)
لَا الشَّمْسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا الَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ(40)
نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشي جويد و هر كدام در سپهري شناورند(40)
وَءَايَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ(41)
و نشانه اي [ديگر] براي آنان اينكه ما نياكانشان را در كشتي انباشته سوار كرديم(41)
وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ(42)
و مانند آن براي ايشان مركوبها[ي ديگري] خلق كرديم(42)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
(آیه 19)
اینجا بود که رسولان الهى با منطق گویاى خود به پاسخ هذیان هاى آنها پرداختند، و «گفتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بیندیشید به این حقیقت واقف خواهید شد» (قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ).
اگر بدبختى و تیره روزى و حوادث شوم محیط جامعه شما را فراگرفته، و برکات الهى از میان شما رخت بر بسته، عامل آن را در درون جان خود، در افکار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو کنید، نه در دعوت ما.
و سر انجام آخرین سخن این فرستادگان پروردگار به آنان این بود که: «شما گروهى اسرافکارید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ).
اگر توحید را انکار کرده، به شرک روى مى آورید، دلیل آن اسراف و تجاوز از حق است، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نیز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است.
(آیه 20)
مجاهدى جان بر کف! در اینجا بخش دیگرى از مبارزات رسولانى که در این داستان به آنها اشاره شده، آمده است، و آن مربوط به حمایت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندک از آنهاست که در برابر اکثریت کافر و مشرک و لجوج ایستادند و تا سر حد جان از پیامبران الهى دفاع کردند.
نخست مى فرماید: «و مردى (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت و شتاب (به سراغ گروه کافران) آمد و گفت: اى قوم من! از فرستادگان خدا پیروى کنید» (وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ).
این مرد که نامش را «حبیب نجّار» ذکر کرده اند هنگامى که به او خبر رسید، در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهى شوریده اند، و شاید قصد شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد.
تعبیر به «رجل» به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادى بود، قدرت و شوکتى نداشت، و در مسیر خود تک و تنها بود، تا مؤمنان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آغاز اسلام که عده قلیلى بیش نبودند سرمشق بگیرند و بدانند حتى یک نفر مؤمن تنها نیز داراى مسؤولیت است و سکوت براى او جائز نیست.
(آیه 21)
اکنون ببینیم این مؤمن مجاهد به چه منطق و دلیلى براى جلب توجه همشهریانش متوسل گشت؟
نخست از این در وارد شد: «از کسانى پیروى کنید که از شما اجر و مزدى (در برابر دعوت خود) نمى خواهند» (اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً).
این خود نخستین نشانه صدق آنهاست که هیچ منفعت مادى در دعوتشان ندارند، نه از شما مالى مى خواهند، و نه جاه و مقام، و نه حتى تشکر و سپاسگزارى، و این همان چیزى است که بارها در آیات قرآن در مورد انبیاى بزرگ به عنوان نشانهاى از اخلاص روى آن تکیه شده، تنها در سوره «شعرا» پنج بار جمله «و ما اسئلکم علیه من اجر» تکرار گردیده است.
سپس مى افزاید: به علاوه «این رسولان (چنانکه از محتواى دعوت و سخنانشان بر مى آید) افرادى هدایت یافته اند» (وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
پاسخ : صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
(آیه 22)
سپس به دلیل دیگرى مى پردازد و به سراغ اصل توحید که عمده ترین نکته دعوت این رسولان بوده است مى رود و مى گوید: «من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده است»؟ (وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی).
فطرت سلیم مى گوید: کسى شایسته پرستش است که خالق و مالک و بخشنده مواهب باشد نه این بتها که هیچ کارى از آنان ساخته نیست.
و به دنبال آن هشدار مى دهد که مراقب باشید «همه شما سر انجام تنها به سوى او باز مى گردید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
یعنى نه تنها سر و کار شما در زندگى این جهان با اوست که در جهان دیگر نیز تمام سرنوشت شما در دست قدرت او مى باشد، آرى به سراغ کسى بروید که در هر دو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته.
(آیه 23)
و در سومین استدلال خود به وضع بتها پرداخته، و اثبات عبودیت را براى خداوند با نفى عبودیت از بتها تکمیل مى کند، مى گوید: «آیا غیر از خداوند معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمن بخواهد زیانى به من برساند شفاعت آنها کمترین فایده اى براى من نخواهد داشت، و مرا از مجازات او هرگز نجات نخواهند داد» (أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ).
باز در اینجا از خودش سخن مى گوید تا جنبه تحکّم و آمریت نداشته باشد، و دیگران حساب کار خود را برسند.
(آیه 24)
سپس این مؤمن مجاهد براى تأکید و توضیح بیشتر افزود: «هر گاه من چنین بتهایى را پرستش کنم و آنها را شریک پروردگار قرار دهم در گمراهى آشکار خواهم بود» (إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
کدام گمراهى از این آشکارتر که انسان عاقل و با شعور در برابر این موجودات بىشعور زانو زند و آنها را در کنار خالق زمین و آسمان قرار دهد.
(آیه 25)
این مؤمن تلاشگر و مبارز پس از این استدلالات و تبلیغات مؤثر و گیرا با صداى رسا در حضور جمع اعلام کرد: همه بدانید «من به پروردگار شما ایمان آورده ام» و دعوت این رسولان را پذیرا شده ام (إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ).
«بنابر این سخنان مرا بشنوید» (فَاسْمَعُونِ). و بدانید من به دعوت این رسولان مؤمنم و گفتار مرا به کار بندید که به سود شماست.
(آیه 26)
اما ببینیم عکس العمل این قوم لجوج در برابر این مؤمن پاکباز چه بود؟ قرآن سخنى از آن به میان نمى آورد، ولى از لحن آیات بعد استفاده مى شود که آنها بر او شوریدند و شهیدش کردند.
قرآن این حقیقت را با جمله جالب و سر بستهاى بیان کرده، مى گوید: «به او گفته شد وارد بهشت شو»! (قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ).
این تعبیر نشان مى دهد که شهادت این مرد مؤمن همان، و داخل شدن او در بهشت همان.
البته روشن است منظور از بهشت در اینجا بهشت برزخى است، چرا که هم از آیات و هم از روایات استفاده مى شود که بهشت جاویدان در قیامت نصیب مؤمنان خواهد شد همان گونه که دوزخ نیز در مورد بدکاران چنین است.
به هر حال روح پاک این مرد به آسمانها، در جوار قرب رحمت الهى و در نعیم بهشتى، شتافت، و در آنجا تنها آرزویش این بود که «گفت: اى کاش قوم من مى دانستند» (قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ). و این چنین مؤمن، عاشق هدایت مردم است و از گمراهى آنان رنج مى برد.
(آیه 27)
اى کاش مى دانستند که: «پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خویش قرار داد و در صف گرامیان جاى داد» (بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ).
اى کاش چشم حق بینى داشتند و آنچه را در پشت این پرده است ببینند یعنى تا این همه نعمت و اکرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است، اى کاش مى دیدند و ایمان مى آوردند اما افسوس!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
پاسخ : صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
(آیه 28)
دیدیم که مردم شهر «انطاکیه» چگونه به مخالفت با پیامبران الهى قیام کردند اکنون ببینیم سر انجام کارشان چه شد؟
قرآن در این زمینه مى گوید: «ما بر قوم او بعد از (شهادت) وى هیچ لشکرى از آسمان نفرستادیم، و اصولا سنت ما چنین نیست که براى نابود ساختن این اقوام سرکش متوسل به این امور شویم» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ).
ما نیاز به این امور نداریم، تنها یک اشاره کافى است که همه آنها را خاموش سازیم و به دیار عدم بفرستیم و تمام زندگى آنها را در هم بکوبیم.
(آیه 29)
سپس مى افزاید: «تنها یک صیحه آسمانى تحقق یافت، صیحه اى تکان دهنده و مرگبار، ناگهان همگى خاموش شدند»! (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ).
یک صیحه، آن هم در یک لحظه زود گذر، بیش نبود، فریادى بود که همه فریادها را خاموش کرد، و تکانى بود که همه را بىحرکت ساخت!
بسوزند چوب درختان بىبر سزا خود همین است مر بىبرى را!
(آیه 30)
در این آیه با لحنى بسیار گیرا و مؤثر برخورد تمام سرکشان تاریخ را با دعوت پیامبران خدا یک جا مورد بحث قرار داده، مى گوید: «وا حسرتا بر این بندگان که هیچ پیامبرى براى هدایت آنها نیامد مگر این که او را به باد استهزا گرفتند» (یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
بیچاره و محروم از سعادت آنها گروهى که نه تنها گوش هوش به نداى رهبران ندهند، بلکه به استهزا و سخریه آنها برخیزند.
(آیه 31)
غفلت دائم: در این آیه با توجه به بحثى که در آیه قبل در باره غفلت مستمر گروه عظیمى از مردم جهان در طول اعصار و قرون پیشین گذشت، مى فرماید: «آیا آنها ندیدند که ما افراد زیادى از قرون و اقوام پیشین از آنها را (بر اثر طغیان و ظلمشان) به هلاکت رساندیم»؟! (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
اینها نخستین گروه نیستند، اقوام سرکش دیگرى در این جهان زندگى مى کردند، و سرنوشت دردناک آنها که بر صفحات تاریخ ثبت است و آثار غم انگیزشان که در ویرانه هاى شهرهاى آباد آنها بر جاى مانده در برابر چشم آنها قرار دارد، آیا این مقدار براى درس عبرت کافى نیست؟! در پایان آیه مى افزاید: «آنها هرگز به سوى ایشان بازگشت نمى کنند» (أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ). یعنى مصیبت بزرگ اینجاست که امکان بازگشت به دنیا و جبران گناهان و بدبختی هاى گذشته را ندارند، چنان پلها در پشت سر آنان ویران گشته که بازگشت شان هرگز ممکن نیست!
(آیه 32)
در این آیه مى افزاید: «همه آنها بدون استثنا در روز قیامت نزد ما حاضر مى شوند» (وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
یعنى اینطور نیست که اگر هلاک شدند و نتوانستند به این جهان بازگردند مسأله تمام است، نه مرگ در حقیقت آغاز کار است نه پایان، به زودى همگى در عرصه محشر براى حساب گردآورى مى شوند، و بعد از آن مجازات دردناک الهى، مجازاتى مستمر و پىگیر در انتظار آنهاست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263