رو سینه را چون سینه ها شوی از غبار کینه ها
آنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
نمایش نسخه قابل چاپ
رو سینه را چون سینه ها شوی از غبار کینه ها
آنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف بلبل به نسیم سحری می آشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار نخفت
تو مرا می فهمی
من تو را می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی
یا غایه الامانی قلبی لدیک فانی
شخصی کما ترانی من غایه اشتیاقی
یکی پاکیزه رودی از بیابان / روان گشته بدامان گلستان
نام من رفتست روزی بر لب جانان بسهو[golrooz]اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز
زبان در دهان ای خردمند چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
روی در خاک در دوست بباید مالید........................................ .چون مسیر نشود روی به روی آوردن
نه هر چشمی نظر دارد ؛ نه هر بحری گهر دارد
دلا نزد کسی بنشین که او از دل "خبـــر" دارد