پاسخ : صفحه ی 240 از قرآن کریم شامل آیات 19تا 32 از سوره ی الروم
(آیه 25)
در این آیه بحث از آیات آفاقى را در زمینه تدبیر نظام آسمان و زمین و ثبات و بقاى آنها ادامه داده، مىفرماید: «و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او بر پاست» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ).
یعنى نه تنها آفرینش آسمانها که در آیات قبل به آن اشاره شد آیتى است که بر پایى و ادامه نظام آنها نیز آیتى دیگر مىباشد، چه این که این اجرام عظیم در گردش منظم خود احتیاج به امور زیادى دارد که مهمترین آنها محاسبه پیچیده تعادل نیروى جاذبه و دافعه است.
و در پایان این آیه با استفاده از زمینه بودن «توحید» براى «معاد» بحث را به این مسأله منتقل ساخته، مىفرماید: «سپس هنگامى که شما را (در قیامت) از زمین فرا خواند ناگهان همه خارج مىشوید» و در صحنه محشر حضور مىیابید (ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).
(آیه 26)
توحید مالکیت خداوند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون «توحید خالقیت» و «توحید ربوبیت» آمده بود، و این آیه، از یکى از شاخههاى توحید که «توحید مالکیت» است سخن مىگوید، مىفرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن او مىباشند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و چون همه از آن اویند «همگى در برابر او خاضع و مطیعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
یعنى از نظر قوانین آفرینش زمام امر همه در دست اوست و همه خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند.
دلیل این «مالکیت» همان خالقیت و ربوبیت اوست: کسى که در آغاز موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلما مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
پاسخ : صفحه ی 240 از قرآن کریم شامل آیات 19تا 32 از سوره ی الروم
(آیه 27)
و از آنجا که در سلسله آیاتى که گذشت و نیز بعدا خواهد آمد مسائل مربوط به مبدأ و معاد همچون تار و پود یک پارچه در هم انسجام یافته، در این آیه باز به مسأله معاد بر مىگردد و مىگوید: «او کسى است که آفرینش را آغاز مىکند سپس آن را باز مىگرداند، و این کار براى او آسانتر مىباشد»! (وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).
قرآن در این آیه با کوتاهترین استدلال، مسأله امکان معاد را اثبات کرده است، مىگوید: شما معتقدید آغاز آفرینش از اوست، باز گشت مجدد که از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟
توجه به یک نکته در اینجا ضرورى است که تعبیر به آسان بودن و سخت بودن از دریچه فکر ماست، و الا براى وجودى که بى نهایت است «سخت» و «آسان» هیچ تفاوتى ندارد.
و شاید به همین دلیل بلافاصله در ذیل آیه مىفرماید: «و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا که هر وصف کمالى در آسمان و زمین در باره هر موجودى تصور کنید از علم، قدرت، مالکیت، عظمت، وجود و کرم، مصداق اتم و اکمل آن نزد خدا است، چرا که همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه کمالات است.
سر انجام در پایان آیه به عنوان تأکید یا به عنوان یک دلیل، مىگوید:
«و اوست توانمند و حکیم» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزیز است و شکست ناپذیر اما در عین قدرت نامحدودش کارى بىحساب انجام نمى دهد، و همه افعالش بر طبق حکمت است.
(آیه 28)
بعد از بیان قسمتى دیگر از دلائل توحید و معاد در آیات گذشته به ذکر دلیلى بر نفى شرک به صورت بیان یک مثال پرداخته، مىگوید: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
و آن مثال این است که اگر بردگان و مملوکهایى در اختیار شما باشد «آیا این بردههاى شما در روزیهایى که به شما دادهایم شریک شما مىباشند»؟! (هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ).
«آن چنان که هر دو با هم کاملا مساوى باشید» (فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ).
و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید آن گونه که در مورد شرکاى آزاد، خود بیم دارید» (تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ).
یا آن چنان که شما حاضر نیستید بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان کنید.
وقتى در مورد بردگانتان که «ملک مجازى» شما هستند این چنین امرى را نادرست و غلط مىدانید، چگونه مخلوقات را که ملک حقیقى خدا هستند شریک او مىپندارید؟ یا پیامبرانى همچون مسیح، یا فرشتگان خدا، یا مخلوقاتى همچون جن، و یا بتهاى سنگى و چوبى را همتایان خدا مىشمرید؟ این چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟! و در دنباله آیه براى تأکید مىفرماید: «این چنین آیات خود را براى کسانى که تعقّل مىکنند شرح مى دهیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آرى! با ذکر مثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقایق را بازگو مىکنیم تا اندیشه خود را به کار اندازید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
پاسخ : صفحه ی 240 از قرآن کریم شامل آیات 19تا 32 از سوره ی الروم
(آیه 29)
ولى این آیات بینات و این گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان اندیشه است، نه ظالمان هوى پرست بىدانشى که پردههاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فکر آنها را تیره و تار کرده.
لذا در این آیه مىافزاید: «ظالمان از هوى و هوسهاى خویش بدون علم و آگاهى پیروى مىکنند» و تابع هیچ منطقى نیستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
اینها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افکنده است «و چه کسى مىتواند آنها را که خدا گمراه کرده هدایت کند»؟! (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).
و مسلم است کسانى را که خدا رهایشان سازد و به خویشتن واگذار کند «براى آنها هیچ یار و یاورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
(آیه 30)
تا اینجا بحثهاى فراوانى پیرامون توحید و خدا شناسى از طریق مشاهده نظام آفرینش داشتهایم.
و به دنبال آن در این آیه سخن از توحید فطرى است یعنى همان مسأله را از طریق درون و مشاهده باطنى و درک ضرورى وجدانى تعقیب کرده، مىفرماید:
«پس روى (دل) خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن»! (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
چرا که «این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستین روزى که انسان قدم به عالم هستى مىگذارد این نور الهى در درون جان او شعلهور است.
«این است دین و آیین محکم و استوار» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
«ولى اکثر مردم نمىدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
«دین حنیف» یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحراف و خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.
(آیه 31)
در این آیه چنین مىافزاید: این توجیه شما به دین حنیف خالص و فطرى «در حالى است که شما باز گشت به سوى پروردگار مىکنید» (مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
اصل و اساس وجود شما بر توحید است و سر انجام باید به سوى همین اصل باز گردید.
و به دنبال دستور «انابه» و باز گشت، دستور به «تقوا» مىدهد که جامع همه اوامر و نواهى الهى است، مىفرماید: «و از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهیزید» (وَ اتَّقُوهُ).
سپس از میان تمام اوامر تکیه و تأکید بر موضوع نماز کرده، مىگوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). چرا که نماز در تمام ابعادش مهمترین برنامه مبارزه با شرک و مؤثرترین وسیله تقویت پایههاى توحید و ایمان به خداست.
لذا از میان تمام نواهى نیز روى «شرک» تکیه مى کند، مىگوید: «و از مشرکان نباشید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ). چرا که شرک بزرگترین گناه و اکبر کبائر است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
پاسخ : صفحه ی 240 از قرآن کریم شامل آیات 19تا 32 از سوره ی الروم
(آیه 32)
در این آیه یکى از نشانهها و پیامدهاى شرک را در عبارتى کوتاه و پر معنى بیان کرده، مىگوید: از مشرکان نباشید «از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دستهها و گروهها تقسیم شدند» (مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً).
و عجب این که با تمام تضادّ و اختلافى که داشتند «هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آرى! یکى از نشانههاى شرک پراکندگى و تفرقه است، چرا که معبودهاى مختلف منشأ روشهاى متفاوت، و سر چشمه جداییها و پراکندگیهاست.
توحید یک جاذبه نیرومند درونى!
بدون شک همان گونه که دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مىدهد در درون جان او نیز کششها و جاذبههایى وجود دارد که براى او تعیین جهت مىکند.
فلسفه وجودى آنها همین است که در مسائل حیاتى انسان همیشه نمىتواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهى سبب تعطیل هدفهاى حیاتى مىشود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولى غریزه و جاذبه جنسى از یکسو و اشتها به تغذیه از سوى دیگر او را به سوى این هدف مىکشاند، و هر قدر هدفها حیاتىتر و عمومىتر باشد این جاذبهها نیرومندتر است! ولى باید توجه داشت که این کششها و جاذبهها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است یعنى نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوى غذا و جنس مخالف جذب مىشود.
اما گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنى این جاذبه درونى در عقل و اندیشه اثر مىگذارد و او را وادار به انتخاب طریق مىکند.
قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» مىنامند- دقت کنید.
خدا گرایى و خدا پرستى به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
شواهد گوناگونى در دست داریم که فطرى بودن «خدا گرایى» بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن مىکند:
1- دوام اعتقاد مذهبى و ایمان به خدا در طول تاریخ پر ماجراى بشر خود نشانهاى بر فطرى بودن آن است، چرا که اگر عادت بود نه جنبه عمومى و همگانى داشت، و نه دائمى و همیشگى بود.
2- مشاهدات عینى در دنیاى امروز نشان مىدهد با تمام تلاش و کوششى که بعضى از رژیمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب و آثار مذهبى از طرق مختلف به خرج داده اند نتوانستهاند مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.
3- کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانى شاهد دیگرى بر این مدعا است، آنها مىگویند: بررسى در باره ابعاد روح انسان نشان مىدهد که یک بعد اصیل آن «بعد مذهبى» یا به تعبیر آنها «قدسى» و «یزدانى» است، و گاه این بعد مذهبى را سر چشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنى بعد «راستى» (علم) و «نیکویى» و «زیبایى» دانستهاند.
«حس راستى» سر چشمه انواع علوم و دانشها و انگیزه کنجکاوى مستمر و پیگیر در شناخت جهان هستى است.
«حس نیکى» انسان را به سوى مفاهیم اخلاقى همچون عدالت و شهامت و فداکارى و مانند آن جذب مىکند.
«حس زیبایى» انسان را به سوى هنرهاى اصیل، زیباییها، ادبیات و مسائل ذوقى جذب مىکند، و گاه سر چشمه تحولهایى در زندگى فرد و جامعه مىشود.
«حس مذهبى» یعنى ایمان به یک مبدأ متعالى و پرستش و نیایش او.
4- پناه بردن انسان در شداید و سختیها به یک نیروى مرموز ماوراى طبیعى و تقاضاى حل مشکلات و فرو نشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نیز گواه دیگرى بر اصالت این جاذبه درونى و الهام فطرى است که- به انضمام سایر شواهدى که گفتیم- مىتواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم
[golrooz] صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا۟ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ(33)
و چون مردم را زياني رسد پروردگار خود را در حالي كه به درگاه او توبه مي كنند مي خوانند و آنگاه كه از جانب خود رحمتي به آنان چشانيد بناگاه دسته اي از ايشان به پروردگارشان شرك مي آورند(33)
لِيَكْفُرُوا۟ بِمَآ ءَاتَيْنَٰهُمْ فَتَمَتَّعُوا۟ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(34)
بگذار تا به آنچه بدانها عطا كرده ايم كفران ورزند [بگو] برخوردار شويد زودا كه خواهيد دانست(34)
أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَٰنًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا۟ بِهِ يُشْرِكُونَ(35)
يا [مگر] حجتي بر آنان نازل كرده ايم كه آن [حجت] در باره آنچه با [خدا] شريك مي گردانيده اند سخن مي گويد(35)
وَإِذَآ أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا۟ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌۢ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ(36)
و چون مردم را رحمتي بچشانيم بدان شاد مي گردند و چون به [سزاي] آنچه دستاورد گذشته آنان است صدمه اي به ايشان برسد بناگاه نوميد مي شوند(36)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(37)
آيا ندانسته اند كه [اين] خداست كه روزي را براي هر كس كه بخواهد فراخ يا تنگ مي گرداند قطعا در اين [امر] براي مردمي كه ايمان مي آورند عبرتهاست(37)
فََٔاتِ ذَا الْقُرْبَيٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(38)
پس حق خويشاوند و تنگدست و در راه مانده را بده اين [انفاق] براي كساني كه خواهان خشنودي خدايند بهتر است و اينان همان رستگارانند(38)
وَمَآ ءَاتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَا۟ فِيٓ أَمْوَٰلِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُوا۟ عِندَ اللَّهِ وَمَآ ءَاتَيْتُم مِّن زَكَوٰةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ(39)
و آنچه [به قصد] ربا مي دهيد تا در اموال مردم سود و افزايش بردارد نزد خدا فزوني نمي گيرد و[لي] آنچه را از زكات در حالي كه خشنودي خدا را خواستاريد داديد پس آنان همان فزوني يافتگانند [و مضاعف مي شود](39)
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيْءٍ سُبْحَٰنَهُ وَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(40)
خدا همان كسي است كه شما را آفريد سپس به شما روزي بخشيد آنگاه شما را مي ميراند و پس از آن زنده مي گرداند آيا در ميان شريكان شما كسي هست كه كاري از اين [قبيل] كند منزه است او و برتر است از آنچه [با وي] شريك مي گردانند(40)
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا۟ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(41)
به سبب آنچه دستهاي مردم فراهم آورده فساد در خشكي و دريا نمودار شده است تا [سزاي] بعضي از آنچه را كه كرده اند به آنان بچشاند باشد كه بازگردند(41)
قُلْ سِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ(42)
بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كساني كه پيشتر بوده [و] بيشترشان مشرك بودند چگونه بوده است(42)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ(43)
پس به سوي اين دين پايدار روي بياور پيش از آنكه روزي از جانب خدا فرا رسد كه برگشت ناپذير باشد و در آن روز [مردم] دسته دسته مي شوند(43)
مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَٰلِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ(44)
هر كه كفر ورزد كفرش به زيان اوست و كساني كه كار شايسته كنند [فرجام نيك را] به سود خودشان آماده مي كنند(44)
لِيَجْزِيَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ مِن فَضْلِهِۦٓ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَٰفِرِينَ(45)
تا [خدا] كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند به فضل خويش پاداش دهد كه او كافران را دوست نمي دارد(45)
وَمِنْءَايَٰتِهِۦٓ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَٰتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(46)
و از نشانه هاي او اين است كه بادهاي بشارت آور را مي فرستد تا بخشي از رحمتش را به شما بچشاند و تا كشتي به فرمانش روان گردد و تا از فضل او [روزي] بجوييد و اميد كه سپاسگزاري كنيد(46)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَيٰ قَوْمِهِمْ فَجَآءُوهُم بِالْبَيِّنَٰتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا۟ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ(47)
و در حقيقت پيش از تو فرستادگاني به سوي قومشان گسيل داشتيم پس دلايل آشكار برايشان آوردند و از كساني كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتيم و ياري كردن مؤمنان بر ما فرض است(47)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم
(آیه 33)
این آیه در حقیقت استدلال و تأکیدى است بر بحث گذشته در زمینه فطرى بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهى در شداید و سختیها.
مىفرماید: «هنگامى که مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مىخوانند، و به سوى او انابه مىکنند» (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
ولى آن چنان کم ظرفیت و کوتاه فکر و اسیر تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان مشرک خود هستند که به مجرد این که حوادث سخت بر طرف مىشود و نسیم آرامش مىوزد و «خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مىچشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مىشوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
تکیه روى «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ» اشاره لطیفى به این معنى مىباشد که پایه و اساس در فطرت انسان توحید و خدا پرستى است و شرک امر عارضى است که وقتى از آن قطع امید مىکند خواه ناخواه به سوى ایمان و توحید باز مىگردد.
(آیه 34)
در این آیه به عنوان تهدید به این افراد کم ظرفیت مشرک که به هنگام نیل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مىسپارند مىگوید: بگذار «نعمتهایى را که ما به آنها دادهایم کفران کنند» و هر کار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ).
«پس (تا مىتوانید از این نعمتهاى زود گذر دنیا) بهره گیرید» (فَتَمَتَّعُوا).
«اما به زودى (نتیجه شوم اعمال خویش را) خواهید دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آیه 35)
در این آیه براى محکوم ساختن این گروه مشرک، سخن را در قالب استفهام آمیخته با توبیخ درآورده، مىگوید: «آیا ما دلیل محکمى بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن مىگوید» و آن را موجّه مى شمارد؟ (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
پاسخ : صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم
(آیه 36)
این آیه که ترسیم دیگرى از طرز فکر و روحیه این جاهلان کم ظرفیت است چنین مىگوید: «و هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم خوشحال و مغرور مىشوند، و هر گاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى که انجام دادهاند به آنها برسد ناگهان مأیوس و نومید مىگردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ).
در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مىشوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى، نعمت را از خدا مى دانند و شکر به درگاه او مىبرند، و مصیبت را آزمون و امتحان، و یا نتیجه اعمال خویش محسوب مىدارند و صبر مىکنند و رو به درگاه او مى آورند.
(آیه 37)
این آیه همچنان از «توحید ربوبیت» سخن مىگوید، و به تناسب بحثى که در آیات گذشته آمده بود که بعضى از کم ظرفیتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مأیوس مىشوند، چنین مىفرماید: «آیا ندیدند که خداوند روزى را براى هر کس بخواهد گسترده (و براى هر کس بخواهد) تنگ مىسازد» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
درست است که عالم، عالم اسباب است ولى در عین حال این یک قاعده کلى و همیشگى نیست، چرا که گاه افراد بسیار جدى و لایقى را مىبینیم که هر چه مىدوند به جایى نمىرسند، و به عکس گاه افراد کم دست و پا را مشاهده مىکنیم که درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است! این استثناها گویا براى این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیرى که در عالم اسباب آفریده، نباید در عالم اسباب گم شوند، و نباید فراموش کنند که در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگرى است که آن را مىگرداند.
لذا در پایان آیه مىگوید: «در این نشانههایى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى که ایمان مىآورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
پاسخ : صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم
(آیه 38)
و از آنجا که هر نعمت و موهبتى، وظایف و مسؤولیتهایى را همراه مىآورد، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: چون چنین است «پس حق بستگان و نزدیکان را ادا کن، و همچنین (حق) مسکینان و در راهماندگان را» (فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ).
تعبیر به «حَقَّهُ» بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزى انسان مىپردازد حق خود آنها را ادا مىکند.
و در پایان آیه براى تشویق نیکوکاران، و ضمنا بیان شرط قبولى انفاق مىفرماید: «این کار براى کسانى که تنها رضاى خدا را مىطلبند بهتر است» (ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ).
«و کسانى که چنین کار نیکى را انجام مىدهند رستگارانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
با توجه به این که «وجه اللّه» به معنى ذات پاک پروردگار است، این آیه نشان مىدهد که تنها مسأله انفاق و پرداختن حق خویشاوندان و دیگر صاحبان حقوق کافى نیست، مهم آن است که با اخلاص و نیت پاک توأم بوده و از هر گونه ریا و خودنمایى و منت و تحقیر و انتظار پاداش خالى باشد.
(آیه 39)
در این آیه به تناسب بحثى که از انفاق خالص در میان بود به دو نمونه از انفاقها که یکى براى خداست، و دیگرى به منظور رسیدن به مال دنیا اشاره کرده، مىفرماید: «آنچه به عنوان ربا مىپردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، و آنچه را به عنوان زکات مىپردازید و تنها رضاى خدا را مىطلبید (مایه برکت است و) کسانى که چنین مىکنند داراى پاداش مضاعفند» (وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).
«ربا» در اصل به معنى افزایش است و در اینجا منظور هدایایى است که بعضى از افراد براى دیگران- مخصوصا صاحبان مال و ثروت- مىبرند، به این منظور که پاداشى بیشتر و بهتر از آنها دریافت دارند.
بدیهى است در این گونه هدایا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مىشود، و نه شایستگیها و اولویتها، بلکه تمام توجه به این است که این هدیه به جایى داده شود که بتواند مبلغ بیشترى را صید کند! و طبیعى است این چنین هدایا که جنبه اخلاص در آن نیست از نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مىباشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
پاسخ : صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم
(آیه 40)
در این آیه بار دیگر به مسأله مبدأ و معاد که موضوع اساسى در بسیارى از آیات این سوره بود باز مىگردد، و خدا را با چهار وصف، توصیف مىکند تا هم اشارهاى به توحید و مبارزه با شرک باشد، و هم دلیلى بر معاد، مىفرماید:
«خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مىمیراند و بعد زنده مىکند» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ).
«آیا هیچ یک از شریکانى که شما براى خدا ساختهاید توانایى بر چیزى از این کارها دارد»؟ (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ).
«منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شریک براى او قرار مىدهند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
مسلم است هیچ یک از مشرکان، معتقد نبودند که آفرینش به وسیله بتها صورت گرفته، یا این که روزى آنها به دست بتهاست، و یا پایان عمرشان.
بنا بر این پاسخ این سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انکارى مىباشد.
جمله «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ» این حقیقت را بازگو مىکند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بتها و معبودان ساختگى قرار مىدهند.
(آیه 41)
سر چشمه فساد، اعمال خود مردم است! در آیات گذشته، سخن از شرک در میان بود و مىدانیم ریشه اصلى تمام مفاسد فراموش کردن اصلى توحید و روى آوردن به شرک است، لذا در اینجا سخن از ظهور فساد در زمین به خاطر اعمال مردم به میان آورده، مىگوید: «فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند آشکار شده است» (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ). هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است چرا که هر کار نادرست عکس العمل نامطلوبى دارد.
سپس مى فرماید: «خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید به سوى حق باز گردند»! (لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
پاسخ : صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم
(آیه 42)
در این آیه براى این که مردم شواهد زندهاى را در مسأله ظهور فساد در زمین به خاطر گناه انسانها با چشم خود ببینند، دستور «سیر در ارض» را مىدهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «بگو: شما در روى زمین به گردش بپردازید (حال امتهاى پیشین را جستجو کنید، و اعمال و سر نوشت آنها را مورد بررسى قرار دهید) ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند به کجا رسید»؟! (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).
قصرها و کاخهاى ویران شده آنها را بنگرید، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا کنید، جمعیت نیرومند پراکنده شده آنها را مشاهده نمایید، و سر انجام قبرهاى در هم شکسته و استخوانهاى پوسیده آنها را بنگرید.
آرى «بیشترشان مشرک بودند» (کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ). و شرک ام الفساد و مایه تباهى آنها شد.
(آیه 43)
و از آنجا که پند گرفتن و بیدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، همیشه مفید و مؤثر نیست، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده چنین مىگوید: «صورت خود را به سوى دین و آیین مستقیم و پا بر جا (آیین توحید خالص) قرار ده، پیش از آن که روزى فرار رسد که هیچ کس قدرت ندارد آن روز را از خدا باز گرداند (و برنامه الهى را تعطیل کند) و در آن روز مردم گروه گروه مىشوند و صفوف از هم جدا مىگردد» گروهى در بهشت و گروهى در دوزخ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ). این که خطاب را متوجه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىکند، براى این است که دیگران حساب کار خویش را برسند.
(آیه 44)
این آیه در حقیقت شرحى است براى این جدایى صفوف در قیامت، مىفرماید: «هر کسى کافر شد کفرش بر زیان خود اوست» و وبالش دامنگیر او (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و اما آنها که عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهیا مىسازند» (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).
(آیه 45)
در این آیه در مورد مؤمنان توضیح مىدهد که نه تنها اعمال خود را در آنجا مى بینند، بلکه خدا مواهب بیشترى که شایسته فضل و کرم اوست به آنها مى بخشد، مى گوید: «هدف این است که (خداوند) کسانى را که ایمان آوردهاند، و عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ).
مسلما این فضل الهى شامل حال کافران نمىشود، «چرا که خدا کافران را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/230