دارم اميد برين اشك چو باران كه دگر*****************برق دولت كه برفت از نظرم باز آيد
نمایش نسخه قابل چاپ
دارم اميد برين اشك چو باران كه دگر*****************برق دولت كه برفت از نظرم باز آيد
دیدم همه دلیران آفاق..........................چون تو به دلاوری ندیدم
من از تو روی نخواهم به دیگری آورد...............................که زشت باشد هر روز قبله دگرم.
مرا مگوی که سعدی چرا پریشانی.................................خ ال روی تو بر می کند به یکدگرم
من در اين سن جواني زجهان سير شدم
صورتم گر چه جوان است ولي پير شدم
مي بخور، منبر بسوزان، آتش اندر خرقه كن
ساكن ميخانه باش و مردم آزاري نكن
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم[golrooz]که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب،
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشکند.
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود...................... تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت...................... باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود
در دفتر نفس درسها خواندی / در مکتب مردمی شدی کودن