حرف زیاد است ...
اما گاهی نمی دانی چه بگویی !.!.!
گاهی فقط باید رفت ...
چیزی شبیه کم آوردن !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
حرف زیاد است ...
اما گاهی نمی دانی چه بگویی !.!.!
گاهی فقط باید رفت ...
چیزی شبیه کم آوردن !!!
نمایش نسخه قابل چاپ
حرف زیاد است ...
اما گاهی نمی دانی چه بگویی !.!.!
گاهی فقط باید رفت ...
چیزی شبیه کم آوردن !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
حرف زیاد است ...
اما گاهی نمی دانی چه بگویی !.!.!
گاهی فقط باید رفت ...
چیزی شبیه کم آوردن !!!
برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
خدایا منو نگا..........
خدایا...........
کودکان گلفروش رامی بینی....
...
مردان خانه به دوش.............
دختران تن فروش................
مادران سیاه پوش.................
واعظا ن دین فروش..............
پسران کلیه فروش.................
زبان های عشق فروش............
انسان های آدم فروش...........
همه را می بینی؟؟؟
میخواهم یک تکه آسما ن کلنگی بخرم!!!
دیگر زمینت بوی زند گی نمی دهد...
دلـــــم برای تــو کــه نه
ولـی َبرای روزهــای باهم بودنمـان تَنـگ شده
برای تــو که نه ،
ولی برای " مواظِب خودت باش" شنیدن تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
...
ولی برای نگاهی که تا پیچ سَرکوچه تعقیب ام میکرد تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
ولی برای دلی که نگرانم میشد تَنـگ شده
راستش ! برای اینها که نه
برای خودت ... دلَم خیــلی تَنـگ شده !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
دلـــــم برای تــو کــه نه
ولـی َبرای روزهــای باهم بودنمـان تَنـگ شده
برای تــو که نه ،
ولی برای " مواظِب خودت باش" شنیدن تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
...
ولی برای نگاهی که تا پیچ سَرکوچه تعقیب ام میکرد تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
ولی برای دلی که نگرانم میشد تَنـگ شده
راستش ! برای اینها که نه
برای خودت ... دلَم خیــلی تَنـگ شده !!!
کاش گاهی مردبودم!!!
میشد تنهایی آم را به خیابان بیاورم!!!سیگاری دود کنم!!!
...
و نـگـران نـگـاه هـای مـردم نـبـاشـم !!!
کـاش گـاهـی مـرد بـودم !!!
مـی شـد شـادی اَم را بـہ کـوچـه هـا بـریـزم ...
بـا صـدای بـلـنـد بـخـنـدم٬
و هـیـچ مـاشـیـنـی بـرای سـوار کـردنـم تـرمـز نـکـنـد..
نوبت من شده بودکه معلم پرسید
صرف کن رفتن را
و شروع کردم من
رفتم ...،رفتی..... ،رفت .......... ،
و سکوتی سرسخت
همه جا را پر کرد
سردی ِ احساسش
فاصله را رو کرد
آری رفتی ... رفت
و من اکنون تنها
مانده ام در اینجا
شادی ام غارت شد
من شکستم در خود
سهم من غربت شد
من دچارش بودم
بغض یک عادت شد
خاطرات سبزش
روی قلبم حک شد
رفت و در شکوه شب
با خدا تنها شد
و حضورش در من
آسمانی تر شد
اشک من جاری شد
صرف ِ فعل ِ رفتن
بین غم ها گم شدو معلم آرام
اشک را شد همگام
نزدیکتر آمدروی دفترم نوشت:
تلخ ترین فعل جهان رفتن شد
- - - به روز رسانی شده - - -
نوبت من شده بودکه معلم پرسید
صرف کن رفتن را
و شروع کردم من
رفتم ...،رفتی..... ،رفت .......... ،
و سکوتی سرسخت
همه جا را پر کرد
سردی ِ احساسش
فاصله را رو کرد
آری رفتی ... رفت
و من اکنون تنها
مانده ام در اینجا
شادی ام غارت شد
من شکستم در خود
سهم من غربت شد
من دچارش بودم
بغض یک عادت شد
خاطرات سبزش
روی قلبم حک شد
رفت و در شکوه شب
با خدا تنها شد
و حضورش در من
آسمانی تر شد
اشک من جاری شد
صرف ِ فعل ِ رفتن
بین غم ها گم شدو معلم آرام
اشک را شد همگام
نزدیکتر آمدروی دفترم نوشت:
تلخ ترین فعل جهان رفتن شد
بعضی وقت ها سکوت میکنـــــــــیم!
چون اونقدر رنجیدیم که نمی خوایم حرف بزنیم...
بعضی وقت ها سکوت میکنــــــــیم!
چون واقعا حرفی واسه گفتن نداریـــــــم...
گاهی سکوتمون یه اعتراض_
گاهی یه انتظار....حتی یه اعتراف...
امــــــا بیشتر وقت ها سکوت واسه اینه که :
هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که تو وجودمون داریم رو توصیف کنه...
دویدیم و دویدیم هیچ جا رامون ندادن
گفتن که توی جاده دونده ها زیادن
دویدیم و دویدیم فایده نداشت دویدن
به همه چی رسیدیم به جز به خود رسیدن
دویدیم و دویدیم توکوچه های بن بست
می رفتیم و می گفتن خسته نشید بازم هست
دویدیم و دویدیم جاده ها بسته بودن
پلای تو راهمون همه شکسته بودن
دویدیم و دویدیم رفتیم تو خط عادت
کم کم به هم می کردن دونده ها حسادت
دویدیم و دویدیم راها خاکستری شد
حرفای عاشقونه کم رنگ و سرسری شد
دویدیم و دویدیم اسفندی دود نکردن
گفتن فقط زیر لب، کاش دیگه بر نگردن
دویدیم و دویدیم خوردیم به سنگ و صخره
طاقتمون تموم شد تا دریا قطره قطره
دویدیم و دویدیم سیبا رسیده بودن
سه فصل آزگار بود همه دویده بودن
دویدیم و دویدیم تا رسیدیم به دیوار
اون ور دیوارم باز، خوردیم به فصل تکرار
دویدیم و دویدیم ، قصه زندگی بود
که واسه اون دویدن ، فقط دیونگی بود
- - - به روز رسانی شده - - -
دویدیم و دویدیم هیچ جا رامون ندادن
گفتن که توی جاده دونده ها زیادن
دویدیم و دویدیم فایده نداشت دویدن
به همه چی رسیدیم به جز به خود رسیدن
دویدیم و دویدیم توکوچه های بن بست
می رفتیم و می گفتن خسته نشید بازم هست
دویدیم و دویدیم جاده ها بسته بودن
پلای تو راهمون همه شکسته بودن
دویدیم و دویدیم رفتیم تو خط عادت
کم کم به هم می کردن دونده ها حسادت
دویدیم و دویدیم راها خاکستری شد
حرفای عاشقونه کم رنگ و سرسری شد
دویدیم و دویدیم اسفندی دود نکردن
گفتن فقط زیر لب، کاش دیگه بر نگردن
دویدیم و دویدیم خوردیم به سنگ و صخره
طاقتمون تموم شد تا دریا قطره قطره
دویدیم و دویدیم سیبا رسیده بودن
سه فصل آزگار بود همه دویده بودن
دویدیم و دویدیم تا رسیدیم به دیوار
اون ور دیوارم باز، خوردیم به فصل تکرار
دویدیم و دویدیم ، قصه زندگی بود
که واسه اون دویدن ، فقط دیونگی بود
میخواهمتـــــــــــــــــ ـــ…
ولــــی…
دوری…
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانـــــــت میرسد
نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ