ما گدایان ِ خَیل ِ سلطانیم
شهربندِ هوای جانانیم
نمایش نسخه قابل چاپ
ما گدایان ِ خَیل ِ سلطانیم
شهربندِ هوای جانانیم
مو سپيدم مو سپيدم مو سپيدم مو سپيد
گرگ باران ديده هستم برف سنگين ديده ام
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
"دیـده" ای دارم در اینـجـا بی ریــا
بـــی ریـــای بـــی ریــای بــی ریــا
آن کیست کز روی کَرم با ما وفاداری کند
بر جای بد کاری چو من یک دم نکوکاری کند
در خزان سر زد ز طبعم واژه های رنگ رنگ
واژه ها گل کرد و از گلها بهاری ساختم
مرا هر سال گردون میفرستد
به گلزار از پی آموزگاری
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چها شنید
در پیشگاه موسم باران دستهات
یک فصل گل جوانه زدم،بارور شدم
در جلوه ی تمام بهاران چشمهات
آیینه ی کمال شدم،پُر هنر شدم
میازار موری که دانه کش است.............................که جان دارد و جان شیرین خوش است