زیباترین خاطرات زندگیم ,
رنج ها
دلهره ها
آزارها
تب و تاب ها
و
دردهائی بوده است که
" تو "
به جان
" من "
ریختی...
نمایش نسخه قابل چاپ
زیباترین خاطرات زندگیم ,
رنج ها
دلهره ها
آزارها
تب و تاب ها
و
دردهائی بوده است که
" تو "
به جان
" من "
ریختی...
گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ
خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست
هیچ چیز دلنشین تر از این نیستکه مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سوال … “؟”و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
دلم تنگ است اما هنوز تو در آن جا می شوی ، چقدر ابعاد بودنت عجیب است !
- - - به روز رسانی شده - - -
پیاز هم که خرد میکنی برایش اشک میریزی
از پیاز هم کمتر بودم ، مرا خرد کردی و خندیدی . . .
مطمئن باش و برو
ضربهات كاری بود
دل من سخت شكست...
و چه زشت
به من و سادگیام خندیدی
به من و عشقی پاك
كه پر از یاد تو بود
و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود
تو برو، برو تا راحت تر
تكههای دل خود را آرام سر هم بند زنم...
....
سخت میترسیدم از اینکه
من از نژاد شیشه باشم و شکستنیاو از نژاد جاده باشد و رفتنیآری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم . . .
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس دوری را میدیدم، اکنون شد آنچه نباید میشد، خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ
http://images.persianblog.ir/463419_0LBZqOeL.jpg
خدایا ! عقیده ی مرا از دست عقده ام مصون بدار.خدایا ! به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کنخدایا! رشد عقلی و عملی ، مرا از فضیلت ِ تعصب ، احساس و اشراق محروم نسازد
خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم. خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن ، برای حمله به دوست نسازد. خدایا ! شهرت ،منی را که می خواهم باشم ، قربانی منی که می خواهند باشم نکند خدایا ! در روح من اختلاف در انسانیت را با اختلاف در فکر و اختلاف در رابطه با هم میامیز ، آنچنان که نتوانم این سه اقنومجدا از هم را باز شناسم. خدایا ! مرا به خاطر حسد ، کینه و غرض ، عمله ی آماتور ظلمه مگردان. خدایا ! خود خواهی را چنان در من بکش که خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم خدایا ! مرا در ایمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم خدایا ! به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای ستیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم خدایا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز. خدایا! مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد….که دینم در پس وجهه ی دینیم دفن شود…که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد..که آنچه را حق می دانم بخاطر اینکه بد می دانند کتمان کنم خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست..صبر در نومیدی..رفتن بی همراه..جهاد بی سلاح..کار بی پاداش..فداکاری در سکوت..دین بی دنیا..خوبی بی نمود…دین بی دنیا…عظمت بی نام… خدمت بی نان..ایمان بی ریا…خوبی بی نمود…گستاخی بی خامی…مناعت بی غرور..عشق بی هوس ..تنهایی در انبوه جمعیت…ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند…روزی کن خدایا ! آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروزتا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزدوآنگاه از پس توده ی این خاکسترلبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینیشسته از هر غبار طلوع کند خدایا! مرا از چهار زندان بزرگ انسان :«طبیعت»، «تاریخ» ،«جامعه » و«خویشتن» رها کن ، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من ، مرا آفریدی ، خود آفرید گار خود باشم، نه که چون حیوان خود را با محیط که محیط را با خود تطبیق دهم.
خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم.