تو میخندی , حواست نیست , من آروم میمیرم
تو میرقصی و من عاشق شدن رو یاد میگیرم
نمایش نسخه قابل چاپ
تو میخندی , حواست نیست , من آروم میمیرم
تو میرقصی و من عاشق شدن رو یاد میگیرم
مژه به مژه باز شو آخر دو چشم ناز
وا کن دري به غربت شاعر دو چشم ناز
مصرع به مصرع از پي هم بيت شو مرا
بيتي که از ازل متبادر دو چشم ناز
زورقی بشکسته بودم پای در موج بلاعشق تو من را ز طوفان بلا کرد رها
آتش عشق تو سوزاند تمام هستی ام
هستی ام نیست شد ,هست شد نیستی ام
ما را فکند حادثه ای ورنه هیچ گاه
گوهر چو سنگریزه نیفتد به برزنی
یارب مرا یاری بده ، تا خوب آزارش دهم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
مریم بسی بنام بود لکن
رتبت یکیست مریم عذرا را
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
شب است و باز چراغ اتاق میسوزد
به ماه یک نفر انگار چشم میدوزد
در زندگي افسانه شدم در همه آفاق
بگذار كه در مرگ هم افسانه بميرم
درگوشه ي كاشانه بسي سوختم اما
آن شمع نبودم كه به كاشانه بميرم
مي زده شب چو ز ميكده باز آيم
بر سر كوي تو من به نياز آيم