روزگار غریبیست !
هرکس با غمی آمیخته شده و برای شادی و خنده بازاری نیست
کسی نمیداند پایان این درد را ؟
شاید باید آرام به یاد آرزوها و حتی یک لبخند زیبا از هر آنچه هست گذشت!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
روزگار غریبیست !
هرکس با غمی آمیخته شده و برای شادی و خنده بازاری نیست
کسی نمیداند پایان این درد را ؟
شاید باید آرام به یاد آرزوها و حتی یک لبخند زیبا از هر آنچه هست گذشت!!!
ز مــــن نـَـرَ نــج . . .! من نه مغـــرورم و نه بی احســاس . . !
فقطخستـــہ ام . . ! خستـــہ از اعتمـــادی بیجا . . !
- - - به روز رسانی شده - - -
ز مــــن نـَـرَ نــج . . .! من نه مغـــرورم و نه بی احســاس . . !
فقطخستـــہ ام . . ! خستـــہ از اعتمـــادی بیجا . . !
خــــــدایــــــا :
دلــــــم را آنانی میشــــــکنند
که هرگز دلــــــم به شکستــــــن دلشان راضــــــی نمی شود !
باران ببـ ـار . . تمـ ـام خاط ـره هـ ـا را بشـ ـور . .
تمـ ـامـ ِ دوستـ ـتـ دارمـ هـ ـا . . تمامـ ِ عاشقـ ـانـ ـهـ هـ ـا . .
ببـ ـار کهـ مـن هـ ـمـ شـ ـرمـ نکنـ ـمـ . .
مـن هـ ـمـ ببـ ـارمـ . . !.!
- - - به روز رسانی شده - - -
باران ببـ ـار . . تمـ ـام خاط ـره هـ ـا را بشـ ـور . .
تمـ ـامـ ِ دوستـ ـتـ دارمـ هـ ـا . . تمامـ ِ عاشقـ ـانـ ـهـ هـ ـا . .
ببـ ـار کهـ مـن هـ ـمـ شـ ـرمـ نکنـ ـمـ . .
مـن هـ ـمـ ببـ ـارمـ . . !.!
باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند
زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید
آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست
- - - به روز رسانی شده - - -
باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند
زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید
آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست
http://www.uc-njavan.ir/images/bxj68a72d6o0jx8sj6r.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
http://www.uc-njavan.ir/images/mtfam04at2gtvtbw84h5.jpg
گاهی فکر می کنم
بعضی ها هم هستـند
که خدا به آنها میگویـد :
من که غیر از تو کسی را ندارم
گاهــی حجـم ِ دلــــتنـگی هایـم
آن قــَدر زیـاد می شود
که دنیــــا با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ می شود ...
... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ ِ خودَم...
خودی که مدتهـــاست گم کـر د ه ام ...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار …
یک بار از یاد …
یک بار از دل …و یک بار از دست...
کـوچـه هـا را بلد شـدم
رنگـهای چــراغ راهنــما٬
جــــدول ضرب ٬
دیگـر در راه هیـــچ مدرســه ای گــم نمیشوم
امــا گاهـی میــان آدمـها گـــم میشوم
آدم ها را بلــد نیستــــــــم.!
سختــ استــ ببـازﮮ
تمــامـِ احسـاسِ پـاڪتــ را
و هنـوز نفهمیـده بـاشـﮯ
اصلـاً دوستتــ داشتــ ؟!