-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
شیرین بهانه بود!
فرهاد تیشه میزد تا نشنود
صدای مردمانی را که در گوشش میخواندند:
دوستت ندارد... |
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اینــــجا تا پیراهنت راســـیاه نبینند
باور نمـــی کنند چیزی از دســــت داده باشـی ...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دیشب که باران آمد …
میخواستم سراغت را بگیرم …
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کاش می فهمیدی،
قهر می کنم….
تا دستم را محکمتر گیری و بلندتر بگویی:
بمان…
نه اینکه شانه بالا بیندازی
و آرام بگویى:
هر طور راحتى!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند..........[narahatish]
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
saeid abouali
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند..........[narahatish]
نشنو از نی،نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ،دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تا حالا شده شب از پنجره اتاقت بیرون رو نگاه کنی؛ یا یه جای بلند بیرون شهر، تو خلوت و آرامش وایسی و به شهر نگاه کنی !؟ آدمها مثل چراغهایی هستند که شبها تو شهرند، فقط تا وقتی هستند که روشن اند؛ وقتی خاموش اند فراموش می شوند، حتی اونایی هم که روشن اند تا وقتی که نزدیکت هستند خوب میبینیشون، وقتی که دور می شن خاموش و روشن می شن، انگار می دونن که فراموش می شن، می میرن!
شاید هم یه جورایی دارن تقلا می کنن که زنده بمونن اما نه . . . اونها هم سرشون به کار خودشونه . . . شاید این منم که از اونها خیلی دور شدم و دارم تو ذهنشون می میرم. . . آره! شاید از اونجایی که اونها هستند، من هم دارم خاموش و روشن می شم...
اما مهم نیست چون حداقل می دونم یکی اون بالا هست که اونقدر بزرگه که این فاصله ها براش خیلی کوچیکه و هیچکس رو فراموش نمی کنه. . . حتی اونهایی رو که خاموش خاموش اند. . .
امشب از پنجره اتاقت، شهر رو نگاه کن. .
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همیشه خداحافظی سخته .... حتی اگه برا مدتی باشه ......
من چقدر طعم تلخ خداحافظی را چشیدم .....
برای عزیزی که رفت و ارزوی ثانیه ای دیدن دوباره اش رو یای محال زندگیم شد .....
برای او که رفت.... اما ماندگار شد در روح و ذهنم .....
و برای خودم که رفتم .....
و دلم می خواهد بروم به ناکجااباد .... خودم باشم با خدا تنهای تنها ....
وامشب می روم به قول سهراب :
باید امشب بروم ....
باید امشب چمدانی که به اندازه تنهایی من جا دارد بردارم و بروم......
به سمتی که درختان حماسی پیداست ....
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند .....
نمیدونم دووم میارم یا نه ....
اما باید برم ... باید عادت کنم .... گرچه اهل عادت نیستم
ولی باید به تنهایی به تنها بودن عادت کنم ......
پس میرم ....
چمدون تنهایی هام و برداشتم .....
راستی کفش هایم کو .....
تا برگشتی دوباره ...... به خدا میسپارمت ....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من و دل در شب هجرش همه شب بیداریم
دل پی شکوه ی او،من پی دلداری دل...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دردی اگر داری و هم دردی نداری...
با چاه آن را در میان بگذار،با چاه..
گفتند این را پیش از این،اما نگفتند..
گر همرهان در چاهت افکندند و رفتند..
آنگاه دردت را کجا فریاد کن...
آه...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
این روزها برای تنهـــا شدن، کافیست صادق باشـــــی!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
صبحی برمی خيزم
به آن سان که خورشيد طلوع می کند
دردها رفته اند و عطر خوشبختی تراس خانه کوچکم را پر کرده است
دلم واژه های تازه می خواهد
سردی و خاموشی تنم را فراگرفته
دلم روشنايی آفتاب را می خواهد
کاش کسی در آفتاب برايم خانه می ساخت
کاش کسی سهم مرا از خورشيد به من می داد .......
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
باد که میوزد با خود
بوی تو را برای من میاورد
و موقع رفتن
عطر گونه های خیسم را برای تو
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چه آغازي چه انجامي
جه بايد بود و بايد شد
در اين گرداب وحشت زا
چه اميدي چه پيغامي
كدامين قصه شيرين
براي كودك فردا....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کوزه را شکست وزمین را از باده سیراب کرد. فریاد زدم مسلمانم!و ای کاش که خاک بودم !!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
قبلا میرفتی جایی یه خداحافظ میگفتی
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
در چشمانم تنهاييم را پنهان مى كنم
در دلم دلتنگيم را
در لبخندم غصه هايم را
دل من چه خردسال است
ساده مى نگرد, ساده مى خندد, ساده مى پوشد...
دل من از تبار بلور هاى كاهگلى است
ساده مى افتد,ساده مى شكند, ساده مى ميرد
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
فصل که رخت عوض می کند
دوباره عاشقت می شوم
گیرم زمستان باشد و من
آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم
عشق تو همین شال پشمی است
که نفسم را گرم می کند
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
فقط مجنون ها بخوانند ......!!!!!!!!!!!!!!!
تو مي ايي
يقين دارم كه مي ايي
زماني كه مرا در بستر سردي ميان خاك بگذارند تو مي ايي
يقين دارم كه مي ايي پشيمان هم ....
دو دستت التماس اميزمي ايد به سوي من ولي پر مي شود از هيچ
دستي دست گرمت را نمي گيرد
صدايت در گلو بشكسته و الوده با گريه
به فريادي مرا با نام ميخواند و مي گويي كه اينك من
سرم بشكن
دلم را زير پا له كن
ولي برگرد !!
همه فرياد خشمت را بجرم بي وفايي ها
دورنگي ها
جدايي ها بروي صورتم بشكن
مرو اي مهربان بي من كه من دور از تو تنهايم!
ولي چشمان پر مهري دگر بر چهره ي مهتاب مانند نمي ماند
لباني گرم با شوري جنون انگيز نامت را نمي خواند
دگر ان سينه ي پر مهر ان سد سكندر نيست
كه سر بر روي ان بگذاري و درد درون گويي
تو مي ايي زمانيكه نگاه گرم من ديگر بروي تو نمي افتد
هراسان
هر كجا
هر گوشه اي برق نگاهت را نمي پايد
مبادا بر نگاه ديگري افتد
دو چشم من تو را ديگر نمي خواند
محالست اينكه بتواني بر ان چشمان خوابيده دوباره رنگ عشق و ارزو ريزي
نگاهت را بگرمي بر نگاه من بياويزي
به لبهايم كلام شوق بنشاني
محالست اينكه بتواني دوباره قلب ارام مرا
قلبي كه افتادست از كوبش بلرزاني/برنجاني
محالست اينكه بتواني مرا ديگر بگرياني
تو مي ايي يقين دارم ولي افسوس ان پيكر كه چون نيلوفري افتاده بر خاكست
دگر با شوق روي شانه هايت سر نمي ارد
به ديوار بلند پيكر گرمت نمي پيچد
جدا از تكيه گاهش در پناه خاك مي ماند
و در اغوش سرد گور مي پوسد و گيسوي سياهش
حلقه حلقه بر سپيدي هاي ان زيبا لباس اخرينش ....
نرم ميلغزد
جدا از دستهاي گرم و زيبا و نجيب تو ....
دگر ان دستها هرگز بر ان گيسو نمي لغزد
پريشانش نمي سازد
دلي انجا نمي بازد
تو مي ايي يقين دارم تو با عشق و محبت باز مي ايي ولي افسوس ...
ان گرما بجانم در نميگيرد
بجسم سرد و خاموشم دگر هستي نمي بخشد
يقين دارم كه مي ايي
بيا اي انكه نبض هستيم در دستهايت بود !!!!!
دل ديوانه ام افتاده لرزان زير پايت بود !!!!
بيا اي انكه رگهاي تنم با خون گرم خود تماما معبري بودند !!!!!!
تا نقش ترا همچون گل سرخي بگلدان دل پاكيزه ي گرمم برويانند ....
يقين دارم كه مي ايي
بيا !!!!!!!!
تا اخرين دم هم قدمهاي تو بالاي سرم باشد
نگاهت غرق در اشك پشيماني بروي پيكرم باشد دلت را جا گذاري شايد انجا،
تا كه سنگ بسترم باشد!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
كاش كه معشوق زعاشق طلب جان مي كرد
تا كه هر بي سر و پائي نشود يار كسي ...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
یاد دارم یک غــــروبِ گرم گرم
می گـذشت از کـوچه ی ما دوره گرد
دوره گردم ،کهنه قالــی می خرم
دســت دوم ، جــنس عالی می خــرم
گر نــداری ،کوزه خالی می خرم
کاســه و ظــرف سفـــالی می خــرم
اشــک در چشمان بـابـا حلقه بست
عاقبــــت آهـــی زد و بغضش شکست
آخر ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگی است؟
سوختــم دیــدم که بـابـا پیر بود
بدتر از آن خــــواهرم دلــــگیر بود
صورتش دیدم که لــــک برداشته
دســـــت زیبایش تـــرک برداشتـــه
بــوی نانِ تـازه هـوش از او ربود
اتفاقـــا مـــــادرم هـــم روزه بــود
بــاز آواز درشــــت دوره گــرد
پـــــرده اندیشه ام را پـــاره کـــرد
دوره گــردم کهنه قالی می خرم
کاســــه و ظـــرف سفالی مــی خرم
خــواهرم بی روسری بیرون پرید
آی آقـــا!؟ سفره خالی می خرید؟؟!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ای لبت میگون و جانم می پرست
ما خراب افتاده و چشم تو مست
تا نگویی کین زمان گشتم خراب
می نبود آنگه که بودم می پرست
آنکه از دستش ز پا افتاده ام
کی بدست آیدچومن رفتم زدست
دل در او بستیم و از ما در گسست
عهد نشکستیم و از ما بر شکست
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
واژه ی عشق
به معناي حريم امنيست
دور محدوده ي تنهایيمان
و تو اين معنا را چه غلط فهميدي
كه به تنهايي من سنگ زدي
و به شيدايي من خنديدي.
خنده ات آتش شد
آتشش بال و پرم را سوزاند
و تو اين را ديدي
باز میخندیدی!
تو چه میفهمیدی؟
تو نميفهميدي.
واژه ي عشق
به معناي گذشتن با هم
از ميان كوچه باغ سبزدلگرميها
يا نشستن لب مرداب پر از نيلوفر
كه درونش چند مرغابي آزاد به ما مينگرند
و من و تو با هم
جمله اي ساده بسازيم از غم.
تو چه ميدانستي؟
كه خيال من از اين حادثه ها لبريز است
تو چه ميدانستي؟
كه من از فاجعه هم شعر و غزل ميسازم
تو چه ميدانستي؟
واژه ي عشق به معناي تو بود
تو چه میدانستی؟
تو نمیدانستی
تو نمیدانستی.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
شهر آیینه دار میشود با یک گل
پروانه تباه میشود با یک گل
گفتند نمیشود ولی میبینید
یک روز بهار میشود با یک گل...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
میترسم...
چـتـری کـه رویِ سَــر گـرفـتـه ای
جـایـی بَـرایِ مَـن نَـدارد
خـیـس مـی شَـوَم . . .
نَـه از بـاران . . .
از تَــرسِ آن کـه :
" نَـبـیـنـی جـایِ پـاهـایَـم را کـنـارِ ردِ پـاهـایَـتـــ
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
پرنده بودن و باران ، پرنده بودن و باد
پرنده بودن و تقدير هر چه باداباد
سکوت درخور اين لحظه هاي روشن نيست
بخوان بلند بر اين قله هاي بي فرهاد
اگرچه با عطش سوختن زمين گيرم
مرا به باد غزل هاي خويش خواهي داد
تو با سرودن از آغوش صبح مي بري ام
به رقص دستهءگنجشک در مزارع باد
ومن دوباره همان دوره گرد خواهم خواند
سکوت ... زخمه ... غزل خط فاصله فرياد ...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دوست داشتن انسانها به معنای دوست داشتن خود به اندازه دیگری است
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دستم بوی گل میداد....مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند..اما هیچ کس فکر نکرد شاید من گلی
کاشته باشم...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
مرد همسایه از سر دلسوزی تا سر کوچه ...
پیرمرد به رسم دیرین تا دم در ...
اما زنی که دستش را گرفته بودم،
مرا تا گور خواهد برد !
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
هیس....!!!
نشکن سکوت قلبم را..!
حرمت دارد
مکانی که سالهاست
به یاد عشقی
در خاموشی مانده ست...!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت….!
یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …
که چگونه…..!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….
تو نگرانم نشو !!
فراموش کردنت” را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دنيا دنياي رياضي است وقتي عشق را تقسيم كردند تو خارج قسمت من شدي
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گاهی اگر توانستی
اگر خواستی
اگر هنوز نامی از من در سر داشتی
... نه در دل
در کوچه تنهایی من قدمی بگذار
شلوغی کوچه ظاهریست ......
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کرد
تا که هر بی سر و پایی نشود یار کسی...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بارانی ات را بپــوش
و در آغــوشم بگیـــر ...
ابـر گـریــه دارم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
یکی تو ،
یکی من !
این آجرها که می چینیم ،
خانه ی ماست
یا
دیوار بین مان ؟!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ﭼﻪ ﺭﺳﻢ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﺖ ... ﺻﺪﺍﻗﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺳﺎﺩﮔﯿﺖ
ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻧﻔﻬﻤﯿﺖ ... ﻧﮕﺮﺍﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿت
ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯿﺖ
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ تنهایی ﻭ بی کس ﻭ ﻣﺤﺘﺎج!!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
شــــــــاعر که باشی
هیچ کس جدیت نمی گیرد !!
حتی
اگر بگویی "دوستــــــــــش دارم" میگویند
وای چه شـــــعر قشنگی ...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
روز مـــرگم
در آخرین نفسـم..
فقــط یک چــیز به او خــواهم گفت :
اونـطــــوری نه !
.
.
اینـــطوری میرن !!!