رویـا هـا را ول کن دلم
هـیـچ " تـو "یی دوستت نداشته
حـتـی " تـو"هـای رویــاهـایـت نـیـز
بـا " تـو " هـای دیگر رفـتـه انـد
بـلـند شـو
رویـــا دیـدن بس اســــــت !!!
نمایش نسخه قابل چاپ
رویـا هـا را ول کن دلم
هـیـچ " تـو "یی دوستت نداشته
حـتـی " تـو"هـای رویــاهـایـت نـیـز
بـا " تـو " هـای دیگر رفـتـه انـد
بـلـند شـو
رویـــا دیـدن بس اســــــت !!!
کاش میفهمیدی ســـکوت همیشه علامت رضــــایت نیست
گاهی سکوت یعنی "امــــا"
یعنی "اگــــــر"
یعنی هزار و یک دلیل که " دل "میترســــد بلند بگوید.....
از هر نفسی به تو نزدیک ترم...
و از هر معنایی به تو شبیه تر...
از هر گامی به تو رسیدنی ترم...
و از هر آشنایی به تو قریب تر...
تو ای زاد روز نگاه های محترم عشق...
با دل بی کرانم غریبی مکن...
تو که همچون باران الهی روحم را از هرچه دلتنگی شستی...
لبم را به گلخند شیرین محبت بشکاف...[golrooz][golrooz]
به تو نزدیک ترم از هر کلامی و هر اقدامی...
به تو نزدیک ترم از هر شکوهی و هر خیالی...
به تو نزدیک ترم از نهایت کمال زندگی...
به تو نزدیک ترم از عشق...
نزدیک ترم از خواستن...
نزدیک ترم از هر آنچه در آن تو نظر کرده باشی...
یا هر آنچه که از آن تو گذر کرده باشی...
و از هرچه که نوایی از حضورت را داشته باشد...
[golrooz][golrooz]
خدایا آرام دلم باش که تنها در این لحظه های تلخ به تو نیاز دارم که کسی جز تو مرا نمیفهمد و من هم به جز تو به کسی امید ندارم
خدایا برایم آرامش بخواه که این چند روز بی آرامش برایم سخت ترین لحظات بوده
خدایا دلم میخواهد اشک بریزم ولی گریستن را فراموش کرده ام چرا که بارها جلوی اشک ریختنم را گرفتم تا ا کسی ناراحتی ام را نبیند و حالا این اشک های نریخته مرا آزار میدهند
خدایا کمکم کن کمی اشک بریزم که سخت محتاجش شده ام.
اين روزا كه ميگذرد احساس مي كنم
يكي از جاده هاي پر و پيچ و خم و مه آلود
زندگي منو به سوي خود مي خواند.....
براي پيدا كردنش همه جا را مي گردم
از هر پنجره بازي به اميد اينكه اورا ببينم
سرك مي كشم ولي نيست......
روزها منتظر يه قاصدك تا خبري برايم بياورد
ولي قاصدكها هم نشاني من را گم كرده اند......
شبها آسمان را نگاه مي كنم تا شايد بتوانم نشونيشو
از ستاره ها بگيرم ولي ستاره ها هم يادشون
رفته نيم نگاهي به زمين بندازن تا نگاه يه منتظر
را ببينند.....
تنهايي رو بيشتر از هميشه احساس مي كنم .
خسته تر و دلتنگ تر از هميشه به دنبال پناهگاه امن و
مطمئن خود مي گردم تا با رسيدن بهش كمي
آرامش بگيرم ولي مثل اينكه مهربوني كه اون بالاست
به تنهايي محكومم كرده.....
مهربون عالم اگر تو اينطور ميخواي باشه
من كه حرفي ندارم همه ي دلتنگيها و بي كسي ها
براي من ولي ازت ميخوام اوني كه دوست ندارم
هيچ وقت غمشو ببينم بخنده و شاد باشه.
اونو تنهاش نذار و هميشه باهاش باش .
فقط اي كاش بهم مي گفتي تا كي چشمهاي
منتظرم بايد به جاده ي زندگي باشه....؟؟؟
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی...
من سوگوار نبودنت نیستم!!!
من شرمسار این همه تحملم...
کسی که از صدا میگفت به لب مهر سکوتم زد...مرا بالای بالا برد ولی سنگ سقوطم زد... چه ها گفتند و نشنیدم بدی کردند و بخشیدم... ز تیغ گریه اشکم ریخت ولی من باز خندیدم... سکوتم حرفها دارد ولی چشم و دهان بستم... ببین ای خوب دیروزی کجا بودم کجا هستم...
قدیمها فکر می کردم که چه خوب میشه که آدمها خودشون باشن , فیلم بازی نکنن, ماسک روی صورتشون نداشته باشن ولی الان فکر می کنم اگه آدمها خودشون باشن و ماسک نداشته باشن دنیا چقدر ترسناک و غیر قابل تصور میشه!!!
خداحافظی ات عجب خرابه ای به بار آورده !
نگاه کن … مدت هاست در تلاشند تا مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون بکشند …
نــه مـن دستــهـایَـش را رَهـــآ مــیکُنــم... نــه او دِلـش مـی آیـَـد از مـن جُــدا شــود... همیـشــه و همـــه جــا بـا همیــــم، مـَن و تَنهـــــایـی...
ویرانه نه آنست که جمشید بنا ساخت، ویرانه نه آنست که فرهاد فروریخت،ویرانه دل ماست که با هر نگه تو، صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
گاهــــــي دلم براي خودم تنگ ميشود...
گاهـــي دلم براي باورهاي گذشته ام تنگ ميشود....
گاهــــــــــي دلم براي پاكيهاي كودكانه ي قلبم ميگيرد....
گاهي دلم از رهگذراني كه در اين مسيـر بي انتها آمدند و رفتند، خسته ميشود....
گاهـــــــي دلم از راهزناني كه ناغافل دلم را ميشكنند میگیرد....
گاهــــــــي آرزو ميكنم اي كاش...
دلــــــي نبود تا تنگ شود...
تا خسته شود... تا بشكند
درخویش فرو رفتم ودر خویش شکستم تا دوست نبیند غم تنها شدنم را
نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
در عصر های انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،کنار بید مجنون خزان زده و
کنار مرداب ارزوهای رنگی ام !در کلبه را باز کن و به سراغ
بغض خیس پنجره برو!حریر غمش را کنار بزن!مرا می یابی.....
روزهاي باروني رو خيلي دوست دارم ...
معلوم نميشه منتظر تاكسيم يا آواره خيابونام '
بخار توي هوا مال سرماست يا آه نفسم ودلم
روي گونه ام اشكه يا قطره هاي بارون .....
چه حرف بی ربطیست که
مرد گریه نمی کند...
گاهی آنقدر بغض داری
که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی !!!
دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست . . .
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش بر نمیداره
خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراه شی
نبودن هيچ كس سخت نيست،فراموش كردن نبودنش سخت است . . .
بی تو همصحبت شبهام همین چار دونه دیواره/بی تو این سقف هم سقف نیست ازش دلتنگی می باره.
چه قدر دلنوشته بر دیوار این خانه حک شده و میشود!!
و چه دلهایی که نوشته هایشان را خط خطی میکنن از احساس خیس رهایی..
رهایی از دل!
بی دل نشوی یکبار...!!!
سلام اي يار دور از ما نشسته،سلام اي بدتر از ما دل شكسته،سلام اي آشنا همچون غريبان،سلام اي عشق من اي بهتراز جان، سلام خورشيد من در روز سردم،سلام اي مرهم و داروي دردم،سلام كردم نگي در ياد ما نيست:سلام كردم نگي اهل وفا نيست.
خيلي وقتا بهم گفتن چرا ميخندي
بگو ما هم بخنديم ...
اما هرگز نگفتن چرا غصه ميخوري...
بگو ما هم بخوريم ...!
همیشه باید کسی باشد
تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد
باید کسی باشد...
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد...
کسی باشد که اگر بهانهگیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوییدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه...!
درد...
دیشب که نمیدانستم برای کدام یک از درد هایم گریه کنم کلی خندیدم . . .
توی پاییز دل من
حرفی
از بهارنمیشه _ !
وقتی تو تن تند تند نفس می کشی این قلب من است که می تبد
بس که جفا ز خارو گل،دیده دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن،پای برون کشیده ام
من نمیدانم تو که ای؟ کجایی و کیستی!
تنها میدانم:
کنار آشیانه ی تنهایی من عمری زیستی...
صبرت که تمام شد نرو...
معرفت تازه از آن لحظه آغاز ميشود..
دوستی،گندمکی هست که در معبدیاد،چون که با خوشه ذخیرست به آفت نرود
در اين روزاي برگ ريزان يك استكان چاي داغ مهمان منيد كناز پنجره بخار گرفته دلتان، وقت تنهايي، نوش جان! چاي چاي رفاقت من هميشه داغ است.
اشکی که بی صداست/ پشتی که بی پناست/ دستی که بسته است/ پایی که خسته است/ قلبی که عاشق است/ حرفی که صادق است/ شعری که بی ریاست/ شرمی که آشناست/ دارایی من است/ ارزانی شماست.
گوته میگه:دوست خوب مثل کوه میمونه تا ازش دور نشی نمیدونی چقدر بزرگه
کاش عاشق اینقدر تنها نبود
کاش دل بستن این روزها فقط رویا نبود
کاش لیلی دست مجنون میگرفت تا که مجنون در پی صحرا نبود کاش شیرین قطره ا احساس داشت تا که فرهاد این چنین رسوا نبود و ای کاش...
در هر ورق زمان نوشته ام...
یادت میمانم حتی اگر هزار صفحه از تو دور باشم....
پی پی پینوکیو پدر ژپتو، هِی، گُ گُ گُربه نره روباه مکار، هِی !
از جمله تفریحات سالم زمان ما
براي آغازدوستي
يك سلام ويك لبخند
براي ادامه اش
يك عمرصداقت ومحبت
برسنگ مزارم بنويسيد آشفته دلي خفته دراين خلوت خاموش. او زاده ي غم وتنهايي بودكه ازخاطر دوستان گشت فراموش.