نـتــرس از هجـــــوم حـضــــــورم ..
چــــیزی جــــز تـــنــهایی با من نیـــست
نمایش نسخه قابل چاپ
نـتــرس از هجـــــوم حـضــــــورم ..
چــــیزی جــــز تـــنــهایی با من نیـــست
سکوتم را؛
بگذار به حساب سنگینی حرفهایی که ته نشین شده اند!
این روزها بیشتر با چشمهایم حرف می زنم...
او مرا می فهمد
من خـــدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بــالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد !
http://www.imgiran.com/images/o8xepnqvtlu3q1fn2cpk.jpg
من جمله ادبی تو ذهنم ندارم [nishkhand]
من هم در این دنیا خدایی دارم
به ســـراغ مــن اگر می آیِِِی
دگر آســـــوده بیا ...
چــ ـنـــد وقتــــی است که فـــــولاد شده
چـــیــنـــی نازک تنهایی من ...
کنارم هستیو اما، دلم تنگ میشه هر لحظهخودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضهکنارم هستیو بازم بهونه هام رو میگیرممیگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرمیه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرماز اینجا تا دمه در هم بری دلشوره میگیرمفقط توو فکر این عشقم، توو فکر بودن باهممحال پیش من باشی برم سرگرم کاری شممیدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارمروزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارمتو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داریتو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود آزاریکنارم هستیو انگار همین نزدیکیاست دریامگه موهاتو وا کردی که موجش مونده اینجاقشنگ رد پای عشق بیا بچرخ زیر برفاگه حال منو داری میفهمی یعنی چی این حرف
چه غم انگيز است
عمري گداختن از غم نبودن كسي
كه تا بود از غم نبودن تو مي گداخت
خدایا اگر آسمان هزار پاره شود یا اگر خالی از ماه و ستاره شود مهم نیست . همین که تو در هوا جریان داری و در شبنم ها می درخشی و با عطر گلها منتشر میشوی کافی ست . خدایا اگر کوهها فرو بریزند و سنگریزه شوند و قناری ها دیگر نتوانند آواز بخوانند و سنجاقکها پرواز را فراموش کنند مهم نیست همین که تو به حرفهایم گوش میکنی و اجازه می دهی گاهی اوقات به چشمهای مهربان تو چشم بدوزم و اشکهایم را دانه دانه بشمارم و تقدیمت کنم کافی است .
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
...
[golrooz]
ای خدا اینا چرا دست از سر ما ایرانیا بر نمیدارن؟
خودت میدونی کیارو میگم[golrooz]
امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک در تو خلاصه کردم ...
ای کاش یک بار ننها همین یک بار تکرار میشدی ...تکرار
دلگیرم نه از تو
از خودم
خجلم از خودم
اینکه تو همواره در یادم
و من همواره در یاد دیگر
خدایا خود بهتر میدانی که خودت را بهترین میدانم
یاری ام کن
خدایا !
می دانی کشتی وجودم در تبلوری عاشقانه
در دریای شک و تردید گرفتار توفانی سخت شد
غمی به غربت اشک عاشقانه ی عاشقی تنها
آسمان قلبم را در هم می فشارد
امروز منم تنها ترین
منم سر گشته ترین
در برابرت به سجده می نشینم ای ناز بهار
به خاک پایت چشم می نهم ای لطافت دیدار
بر من ببخشای قصورم را
می دانی که جز درگاه مهربانی تو
هیچ دری به رویم گشاده نیست
می دانی روحم دریای آشفتگی است
از تو می خواهم این آشفتگی را
به آرامشی ماندگار بدل گردانی
معبود من !
چشم امیدم به لطف توست
و
نوای زندگانی ام را
نوید ترانه ی بخشش تو می نوازد.
می دانی
آتش سوزانی وجودم را در خود بلعیده است
که همه ی هستی ام را می سوزاند
و خاکسترم را به دم سرد باد می سپارد .
و باز تو خوب می دانی
که ذره ذره ی وجودم نام از تو دارد
و در قطره قطره ی خونم یاد تو جاری است .
آرام بخش دل ها !
گناهم را ببخشای و بر من خرده مگیر
که من انسانم و تو خدای انسان
برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو
حتی اگه شب رو دیر خوابیدی ، صبح زود بیدار شو !
زیر بارون راه برو ، نترس از خیس شدن !
هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !
توی حموم آواز بخون ، آب بازی کن ، چه اشکالی داره ؟!
بی مناسبت کادو بخر ! بگو این توی ویترین برای تو بود !
در لحظه دست دادن به یه دوست ، دستش رو فشار بده !
لباس های رنگی بپوش !
آب نبات چوبی لیس بزن !
نوزاد فامیل رو بغل کن !
عکسات رو با لبخند بگیر !
بستنی قیفی بخور !
زیر جمله های قشنگ یه کتاب خط بکش !
به کوچیکتر ها سلام کن !
تلفن رو بردار و به دوست های قدیمیت زنگ بزن !
برو دریا ، شنا کن !
هفت تا سنگ بنداز تو دریا و هفت تا آرزو کن !
به آسمون و ستاره ها نگاه کن !
چای بخور ، برای دیگران هم چای دم کن !
جوراب های رنگی بپوش !
خواب ببین !
شعر بگو !
خاطرات قشنگ رو بنویس !
بالا بلندی ، وسطی بازی کن !
قاصدک ها رو بگیر و آرزو کن و فوتشون کن !
خواب بد دیدی بپر ، حتما یه لیوان آب بخور !
باغ وحش برو ، شهربازی ، چرخ و فلک سوار شو !
جمعه ها کوه برو ، هر جاش که خسته شدی ، یه ذره دیگه ادامه بده !
نون خامه ای بخر و با لذت بخور !
قبل خواب کارای روزت رو مرور کن !
هیچ وقت خودت رو به مردن نزن !
نفس های عمیق بکش !
به دردو دل دیگران با دقت گوش بده !
سوار تاکسی شدی بلند سلام کن !
چون ...
هر جا وایستی ، مردی !!
زنده باش ، زندگی کن !
برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو !
قدر همشون رو بدون ، بگذار زندگی از اینکه تو زنده ای ، به خودش ببالد !
و در آخر : روزمره گی ، عین مردن است!
در زندگي افرادي هستند كه مثل قطار
شهربازي هستند
از بودن با اونا لذت مي بري ولي باهاشون به
جايي نمي رسي
http://www.geocities.com/setareh1366...EMOONAM-02.JPG
ما در زندگی مرتبا با درسهای تازه ای روبرو
می شویم و
تا زمانی که درسی را یاد نگیریم مجبور به
گذراندن دوباره آن هستیم....
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست...برخیز تا بگریند
خدايا : من گمشده ي درياي متلاطم روزگارم و تو بزرگواري !پس اي خدا! هيچ مي داني که بزرگوار آن است که گمشده اي را بهمقصد برساند ؟ تا ابد محتاج ياري تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ،گذشت تو ، عفو تو ، مهرباني تو ، و در يک کلام ... محتاج توام
عا شقي جرم قشنگيستبه انكارش مكش
گاهی دلم می خواهد وقتی مثل کودکی هایم بغض می کنم
خدا از آسمان به زمین بیاید.......
اشک هایم را پاک کند ...........
دستم را بگیرد ....
و بگوید :
" اینجا آدما اذیتت می کنند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیا بریم "
خدایا
من آموخته ام با تو بودن چقدر آسان است
من آموخته ام در کنار تو بودن یعنی همه چیز
من آموخته ام با یاد تو بودن یعنی اندیشیدن در عمق
من آموخته ام تو را صدا کردن یعنی آرامش خاطر
کمکم کن تا بسازم این زندگی را که تو به من هدیه کردی,شاداب تر وسالم تر
و خدا یا من آموخته ام که در هر لحظه به در گاه تو
نیایش کنم و شکرگزار دریای بی کران رحمت تو باشم
هنوز هم نمی دانم...
هر سال که می گذرد یک سال به عمرم اضافه می شود....
یـــا...
یک سال از آن کم می شود...!!!
mohammad.persia
1390/1/1
برات می نویسم هرجا که هستی دوستت دارم !!!!
دور یا نزدیک دلت اینجاست ! هر کجا هستی باشی !
گفتی اگر خـــــدا بخواهد روزی همدیگر را خواهیم دید.....! ... اما كافیست خودت بخواهی... آنوقت هر روز تو را خواهم دید....!
من نباشم دنيا يك من كم دارد! تو نباشى من يك دنيا كم دارم!
بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که
نه سواد کافی برای حرف زدن داشتهباشد
نه شعور لازم برای خاموش ماندن
(ژان دلابرویه)
خليج هميشه پارسي
به یاد همه کسانی که برای ایران و ایرانی و برای حفظ کیان مملکت به ملکوت اعلی پیوستند
[golrooz]
هستم . . . می نویسم، پس می نویسم هستی ام را.الحمدلله
تو هرگز ندانستی که
زخم هایت، زخم های مکررم بودند
نخ های آبی ام تمام شده اند
و گل های بقچه ی چهل تیکه دلم
ناتمام مانده اند
باید بیش از
بند آمدن باران بمیرم.
دوران عمر من که بهاری به خود ندید پیوسته در خزان غم به جاودانی گذشت
خسته ام از خودم
امروز 11 فروردین 91
باران بیاید یا نیاید
توباشی یا نباشی
خاطرت باشد یا نباشد
دیگر تنهاییم را با تو هرگز قسمت نمی کنم
و از ته دل به تو می گویم ؛
... نا رفیق !
من خیس از یاد توام !
ساده لباس بپوش!
ساده راه برو!
اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!
زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند! برای درهم شکستن غرورت!!!
آخر! چگونه به تو بفهمانم که در این دنیا
بعد هرخنده گریه ایست!
از این روست که من از با تو خندیدن میترسم......
نمی دونم چرا از دیوار نویسی خوشم نمیاد
شاید برای اینکه غمها و افکارم را فقط برای خودم میخوام ...
شاید هم حرفی برای شاد کردن دیگران ندارم..
به هر حال علاقه ای به دیوار نویسی ندارم...
نمی دونم
گرگها هرگز گریه نمیکنند اما گاهی چنان دلتنگ میشن که بر فراز بلندترین قله کوه دردناکترین زوزه را میکشند.
یه دل میگه که بساز و بسوز یه دل میگه که من حیفم هنوز
یه دل میگه که بشین درس بخون یه دل میگه که برووووو بچه جون
یه دل میگه که چقدر تنبلی یه دل میگه که میخوااااااام همدمی
یه دل میگه که بساز و بسوز یه دل میگه که چرت و پرت نگو
یه دل میگه اخه چرررر اینجایی یه دل میگه که از روووو ببکاری
یه دل میگه تالارت رو هواست یه دل میگه منتظر قرارداداست
یه دل میگه که میگه هه هه ههههه هه هه ههههه هه هه ههههههههههههههههههههههههه هههههه
یه دل میگه دلت اشوبه یه دل میگه که دلم -------بسه دیگه نمیتونم بگم
اقایون و خانوما نقل قول نکنین که غیر قابل ویرایش میشه
چارلی چاپلین:
خوشبختی : فاصله این بدبختی تا بدبختی دیگر
زیباترین دیالوگ پدر ژپتو :
پینوکیو !
چوبی بمون ...
آدمها سنگی اند....
دنیایشان زیبا نیست...
درد هم زیباست چون پشت هر ورقش صدها نعمت.[shaad]
هرگز نخواب کوروش ، دارا جهان ندارد.
سارا زبان ندارد ، رستم در این هیاهو گرز گران ندارد.
روز وداع خورشید ، زاینده رود خشکید.
زیرا دل سپاهان ، نقش جهان ندارد.
بر نام پارس دریا ، نامی دگر نهادند ، گویی که آرش ما ، تیرو کمان ندارد.
دریای مازنی ها ، بر کام دیگران شد.
دارا کجای کاری ؟
دزدان سر زمینت ، بر بیستون نوشتند ، اینجا خدا ندارد !
هرگز نخواب کوروش ، ای مهر آریائئ
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد