توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود.
نمایش نسخه قابل چاپ
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود.
دلي ديرم خريدار محبت
كزو گرم است بازار محبت
لباسي بافتم تر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
تا به گربیان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا
ایا یا ایها الساقی ادرکن و لاونها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی
شمع خردی که نسیمش بکشد / شمع این پرتگه مظلم نیست
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست / راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شب تا سحر می نغنوم واندرز کس می نشنوم وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
مطيع نفس شيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائك
تو قدر خود نمي داني چه حاصل
لالادیگه بسه گل لاله بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تیر ترکش قلبو میشناسه هنوز شب زیر سرب چکمه می ناله