پاسخ : صفحه ی 215 از قرآن کریم شامل آیات 72تا 77 از سوره ی فرقان و آیات 1 تا 17 از سوره ی الشعراء
(آیه 9)
در این آیه با تعبیرى که هم نشانه تهدید است و هم تشویق، هم بیم است و هم امید، مىفرماید: «و پروردگار تو قدرتمند و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
«عزیز» به معنى قدرتمندى است که شکستناپذیر است، هم توانایى بر ارائه آیات بزرگ دارد، و هم در هم کوبنده تکذیب کنندگان است، ولى با این حال «رحیم» است و رحمت واسعهاش همه جا را فرا گرفته، و باز گشت جدى به سوى او در یک لحظه کوتاه کافى است که تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشتهاش قلم عفو کشد.
(آیه 10)
آغاز رسالت موسى علیه السّلام: گفتیم در این سوره سر گذشت هفت تن از پیامبران بزرگ به عنوان درس آموزندهاى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستین بیان شده است.
نخست از موسى (ع) شروع مىکند و بخشهاى مختلفى از زندگى او و درگیریش را با فرعونیان تا هنگام غرق این قوم ظالم و ستمگر شرح مىدهد.
این بحثها گر چه به ظاهر مکرر است، اما دقت در آنها نشان مىدهد که در هر مورد روى بخش خاصى از این سر گذشت پر ماجرا تکیه شده است.
فى المثل آیات مورد بحث هنگامى نازل شد که مسلمانان سخت در اقلیت قرار داشتند و دشمنان آنها بسیار قوى و نیرومند، در اینجا لازم است خداوند سرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پیشین بیان کنند تا بدانند این قدرت عظیم دشمن و ضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شکست نخواهد شد، تا روحیه آنها قوى گردد و بر استقامت و پا فشارى خود بیفزایند، و جالب این که: بعد از سرگذشت هر یک از این پیامبران هفتگانه جمله «وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو توانا و رحیم است» تکرار شده، درست همان عبارتى که در آغاز همین سوره در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خواندیم. این هماهنگى شاهد زندهاى بر این حقیقت است که ذکر این بخش از داستانهاى انبیا، به خاطر شرایط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است.
نخست مىگوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که پروردگارت موسى را ندا کرد که به سراغ آن قوم ستمگر برو» (وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 11)
«قوم فرعون، آیا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمىکنند» (قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ).
این نکته قابل توجه است که تنها صفتى را از فرعونیان که بر آن تکیه کرده ظلم است و مىدانیم ظلم معنى جامع و گستردهاى دارد که شرک یکى از مصادیق بارز آن است، و استثمار و استعباد بنى اسرائیل با آن همه زجر و شکنجه نیز مصداق دیگرى از آن مىباشد، از این گذشته آنها با اعمال خلافشان قبل از هر کس بر خودشان ستم مىکردند، و به این ترتیب مىتوان هدف دعوت انبیاء را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه کرد!
(آیه 12)
در این هنگام موسى مشکلات عظیم خود را به پیشگاه پروردگار عرض مىکند و از او تقاضاى قوت و قدرت بیشتر براى تحمل این رسالت عظیم مىنماید: «عرض کرد پروردگارا! من از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند» (قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ).
و با جار و جنجال خود مرا از صحنه بیرون کنند.
موسى (ع) در ذکر این سخن کاملا حق داشت چرا که فرعون و دار و دستهاش آنقدر مسلط بر اوضاع کشور مصر بودند که احدى یاراى مخالفت با آنها را نداشت و هر گونه نغمه مخالفى را با شدت و بیرحمى سرکوب مىکردند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
پاسخ : صفحه ی 215 از قرآن کریم شامل آیات 72تا 77 از سوره ی فرقان و آیات 1 تا 17 از سوره ی الشعراء
(آیه 13)
به علاوه «سینه من براى انجام این رسالت وسعت کافى ندارد» (وَ یَضِیقُ صَدْرِی).
از این گذشته «زبان من به قدر کافى گویا نیست» (وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی).
به همین جهت تقاضاى من این است: «به (برادرم) هارون نیز رسالت بدهى»
تا به همراه من مأمور اداى این رسالت گردد (فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ).
تا با معاضدت یکدیگر بتوانیم این فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خیره سر به اجرا در آوریم.
(آیه 14)
از همه اینها گذشته «آنها بر من (به اعتقاد خودشان) گناهى دارند» (وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ). من یکى از این فرعونیان ستمگر را به هنگامى که با یک مرد بنى اسرائیلى مظلوم درگیر بود با ضربه قاطع خود کشتهام.
از این نظر «مىترسم (به عنوان قصاص) مرا به قتل برسانند» و این رسالت عظیم به پایان نرسد (فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ).
موسى ترسى براى شخص خود نداشت بلکه از این بیم داشت که قبل از رسیدن به مقصد از پاى در آید، لذا از خداوند تقاضاى نیروى بیشتر براى این مبارزه مىکند.
(آیه 15)
خداوند این تقاضاى صادقانه موسى را اجابت کرد «فرمود: این چنین نیست» (قالَ کَلَّا). که بتوانند تو را به قتل برسانند و یا سینهات تنگى کند و زبانت گره داشته باشد و گویا نگردد.
دعاى تو را در مورد برادرت نیز اجابت کردم و به او هم مأموریت دادم «پس شما هر دو با آیات ما بروید» و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت کنید (فَاذْهَبا بِآیاتِنا).
و فکر نکنید من از شما دورم و جریان امر شما بر ما مخفى است، بلکه «ما با شما هستیم و به خوبى مطالب را مىشنویم» (إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ).
هرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت یاریتان خواهم کرد با اطمینان خاطر پیش بروید و محکم در این راه گام بردارید.
(آیه 16)
برخورد منطقى و قاطع با فرعون: در آیات گذشته نخستین مرحله مأموریت موسى (ع) یعنى دریافت وحى و رسالت و تقاضاى وسائل نیل به این هدف بزرگ، پایان یافت.
از اینجا به بعد «مرحله دوم» یعنى رو برو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت ساز که در آن میان انجام گرفت مطرح شده.
نخست به عنوان مقدمه مىفرماید: «اکنون (که همه چیز رو براه است) به سراغ فرعون بروید، و به او بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم»َأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ)
(آیه 17)
و به دنبال بیان رسالت خود، آزادى بنى اسرائیل را مطالبه کنید و بگویید: «بنى اسرائیل را با ما بفرست» (أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ).
بدیهى است منظور این بوده که زنجیر اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزاد شوند، و بتوانند با آنها بیایند، نه این که تقاضاى فرستادن آنها به وسیله فرعون شده باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
[golrooz] صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ(18)
[فرعون] گفت آيا تو را از كودكي در ميان خود نپرورديم و سالياني چند از عمرت را پيش ما نماندي(18)
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَٰفِرِينَ(19)
و [سرانجام] كار خود را كردي و تو از ناسپاساني(19)
قَالَ فَعَلْتُهَآ إِذًا وَأَنَا۠ مِنَ الضَّآلِّينَ(20)
گفت آن را هنگامي مرتكب شدم كه از گمراهان بودم(20)
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ(21)
و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد(21)
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(22)
و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته اي نعمتي است كه منتش را بر من مي نهي(22)
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(23)
فرعون گفت و پروردگار جهانيان چيست(23)
قَالَ رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ(24)
گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر اهل يقين باشيد(24)
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ(25)
[فرعون] به كساني كه پيرامونش بودند گفت آيا نمي شنويد(25)
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ الْأَوَّلِينَ(26)
[موسي دوباره] گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما(26)
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِيٓ أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ(27)
[فرعون] گفت واقعا اين پيامبري كه به سوي شما فرستاده شده سخت ديوانه است(27)
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ(28)
[موسي] گفت پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است اگر تعقل كنيد(28)
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَٰهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ(29)
[فرعون] گفت اگر خدايي غير از من اختيار كني قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت(29)
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ(30)
گفت گر چه براي تو چيزي آشكار بياورم(30)
قَالَ فَأْتِ بِهِۦٓ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(31)
گفت اگر راست مي گويي آن را بياور(31)
فَأَلْقَيٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ(32)
پس عصاي خود بيفكند و بناگاه آن اژدري نمايان شد(32)
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ(33)
و دستش را بيرون كشيد و بناگاه آن براي تماشاگران سپيد مي نمود(33)
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٌ(34)
[فرعون] به سراني كه پيرامونش بودند گفت واقعا اين ساحري بسيار داناست(34)
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ(35)
مي خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند اكنون چه راي مي دهيد(35)
قَالُوٓا۟ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ(36)
گفتند او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست(36)
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ(37)
تا هر ساحر ماهري را نزد تو بياورند(37)
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَٰتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ(38)
پس ساحران براي موعد روزي معلوم گردآوري شدند(38)
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ(39)
و به توده مردم گفته شد آيا شما هم جمع خواهيد شد(39)
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا۟ هُمُ الْغَٰلِبِينَ(40)
بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروي كنيم(40)
فَلَمَّا جَآءَ السَّحَرَةُ قَالُوا۟ لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَٰلِبِينَ(41)
و چون ساحران پيش فرعون آمدند گفتند آيا اگر ما غالب آييم واقعا براي ما مزدي خواهد بود(41)
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ(42)
گفت آري و در آن صورت شما حتما از [زمره] مقربان خواهيد شد(42)
قَالَ لَهُم مُّوسَيٰٓ أَلْقُوا۟ مَآ أَنتُم مُّلْقُونَ(43)
موسي به آنان گفت آنچه را شما مي اندازيد بيندازيد(43)
فَأَلْقَوْا۟ حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا۟ بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَٰلِبُونَ(44)
پس ريسمانها و چوبدستي هايشان را انداختند و گفتند به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم(44)
فَأَلْقَيٰ مُوسَيٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ(45)
پس موسي عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد(45)
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَٰجِدِينَ(46)
در نتيجه ساحران به حالت سجده درافتادند(46)
قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(47)
گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم(47)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
(آیه 18)
در اینجا فرعون زبان به سخن گشود و با جملههایى حساب شده، و در عین حال شیطنتآمیز براى نفى رسالت آنها کوشید. نخست رو به موسى کرد و چنین «گفت: آیا ما تو را در کودکى در میان (دامان مهر) خود پرورش ندادیم»؟ (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً).
تو را از آن امواج خروشان و خشمگین «نیل» که وجودت را به نابودى تهدید مىکرد گرفتیم، دایهها برایت دعوت کردیم، و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائیل معافت نمودیم، در محیطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش یافتى! و بعد از آن نیز «سالهاى متمادى از عمرت در میان ما بودى»! (وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ).
(آیه 19)
سپس به ایراد دیگرى نسبت به موسى پرداخته، مىگوید: «تو آن کار مهم (کشتن یکى از قبطیان و طرفداران ما را انجام دادى» (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ).
اشاره به این که تو چگونه مىتوانى پیامبر باشى که داراى چنین سابقهاى هستى.
و از همه اینها گذشته «تو کفران نعمتهاى ما مىکنى» (وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).
سالها بر سر سفره ما بودى، نمک خوردى و نمکدان را شکستى!، با چنین کفران نعمت چگونه مىتوانى پیامبر باشى؟
در حقیقت مىخواست با این منطق و این گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محکوم کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
پاسخ : صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
(آیه 20)
موسى بعد از شنیدن سخنان شیطنتآمیز فرعون به پاسخ از هر سه ایراد پرداخت، ولى از نظر اهمیت پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد و یا اصولا ایراد اول را در خور پاسخ نمىدانست، چرا که پرورش دادن کسى هرگز دلیل آن نمىشود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند.
به هر حال چنین «گفت: من آن کار را انجام دادم در حالى که از بىخبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ).
موسى (ع) در اینجا یک نوع «توریه» به کار برده و سخنى گفت که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولى در باطن مقصود دیگرى داشت و آن این که من نمىدانستم که این کار مایه این همه درد سر مىشود و گر نه اصل کار حق بود و مطابق قانون عدالت!
(آیه 21)
سپس موسى اضافه مىکند: «من به دنبال این حادثه هنگامى که از شما ترسیدم فرار کردم، و خداوند به من علم و دانش بخشید، و مرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 22)
سپس «موسى» به پاسخ منّتى که فرعون در مورد پرورشش در دوران طفولیت و نوجوانى بر او گذارد پرداخته، و با لحن قاطع و اعتراضآمیزى مىگوید: «آیا این منتى است که تو بر من مىگذارى که بنى اسرائیل را بنده و برده خود ساختى»؟! (وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ).
تا آنجا که به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى، و دختران را براى کنیزى و خدمت زنده بگذارى؟
این ظلم بىحساب تو سبب شد که مادرم براى حفظ جان نوزادش مرا در صندوق بگذارد، و به امواج نیل بسپارد، و خواست الهى این بود که آن کشتى کوچک در کنار کاخ تو لنگر بیندازد، آرى ظلم بىاندازه تو بود که مرا رهین این منت ساخت، و مرا از خانه پاک پدرم محروم ساخت و در کاخ آلوده تو قرار داد!
(آیه 23)
هنگامى که موسى با لحن قاطع و کوبندهاى سخنان فرعون را پاسخ گفت و او از این نظر درمانده شد، مسیر کلام را تغییر داد و موسى را که گفته بود من رسول و فرستاده ربّ العالمینم مورد سؤال قرار داد و «فرعون گفت:
پروردگار عالمیان چیست»؟ (قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ).
فرعون این سخن را براى تجاهل و تحقیر، مطرح کرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
پاسخ : صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
(آیه 24)
ولى موسى همانند همه بحث کنندگان بیدار و آگاه راهى جز این نداشت که مطلب را جدى بگیرد و به پاسخ جدى بپردازد، و از آنجا که ذات خدا از دسترس افکار انسانها بیرون است، دست به دامان آثار او در پهنه آفرینش زند، و از آیات آفاقى سخن به میان آورد «گفت: او پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو قرار گرفته است مىباشد، اگر شما راه یقین مىپویید» (قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ).
(آیه 25)
اما فرعون با این بیان محکم معلم بزرگ آسمانى، از خواب غفلت بیدار نشد، باز به استهزاء و سخریه ادامه داد، و از روش دیرینه مستکبران مغرور پیروى کرد «رو به اطرافیان خود کرده گفت: آیا نمىشنوید» این مرد چه مىگوید؟! (قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ).
پیداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفتهاند، اشخاصى از قماش خود او، گروهى از صاحبان زر و زور و همکاران ظلم و ستم.
هدفش این بود که این سخن منطقى و دلنشین موسى در قلب تاریک این گروه کمترین اثرى نگذارد، و آن را یک سخن بىمحتوا که مفهومش قابل درک نیست معرفى کند.
(آیه 26)
ولى باز موسى (ع) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هیچ گونه ترس و واهمه ادامه داد و «گفت: او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست» (قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
در حقیقت موسى که در مرحله نخست از «آیات آفاقى» شروع کرده بود در مرحله دوم به «آیات انفسى» اشاره کرد.
(آیه 27)
ولى فرعون به خیره سرى همچنان ادامه داد، و از مرحله استهزاء و سخریه پا را فراتر نهاده نسبت جنون و دیوانگى به موسى داد و «گفت: پیامبرى که به سوى شما آمده قطعا مجنون است»! (قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ). همان نسبتى که همه جباران تاریخ به مصلحان الهى مىدادند.
(آیه 28)
اما این نسبت ناروا در روح بلند موسى (ع)، اثرى نگذاشت و همچنان خط اصلى توحید را از طریق آثار خدا در پهنه آفرینش، در آفاق و انفس، ادامه داد و «گفت: او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در میان این دو است مىباشد اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار مىگرفتید» (قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ).
اگر تو در محدوده کوچکى به نام «مصر» یک حکومت ظاهرى دارى، حکومت واقعى پروردگار من تمام شرق و غرب جهان و هر چه را میان آنهاست در بر گرفته، و آثارش در همه جا در جبین موجودات مىدرخشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
پاسخ : صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
(آیه 29)
این منطق نیرومند و شکستناپذیر، فرعون را سخت خشمگین ساخت و سر انجام به حربهاى متوسل شد که همه زورمندان بىمنطق به هنگام شکست و ناکامى به آن متوسل مىشوند و چنین «گفت: اگر معبودى غیر من انتخاب کنى تو را از زندانیان قرار خواهم داد» (قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ).
من این سخنان تو را نمىفهمم، همین مىدانم که یک اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم! و هر کس غیر از این بگوید محکوم به مرگ، یا زندان مرگ آفرین است!
(آیه 30)
در آیه قبل دیدیم که فرعون سر انجام تکیه بر قدرت و تهدید به زندان و مرگ نمود.
اینجاست که صحنه بر مىگردد و موسى (ع) نیز باید روش تازهاى در پیش گیرد که فرعون در این صحنه نیز ناتوان و درمانده شود.
موسى نیز باید تکیه بر قدرت کند قدرتى الهى که از معجزهاى چشمگیر سر چشمه مىگیرد، رو به سوى فرعون کرد و «گفت: آیا اگر من نشانه آشکارى براى رسالتم ارائه دهم» باز مرا زندان خواهى کرد؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ).
(آیه 31)
فرعون در اینجا سخت در بن بست واقع شد چرا که موسى (ع) اشاره سر بستهاى به یک برنامه فوقالعاده کرده و فکر حاضران را متوجه خود ساخته است، اگر فرعون بخواهد سخن او را نادیده بگیرد همه بر او اعتراض مىکنند، و مىگویند باید بگذارى موسى (ع) کار مهمش را ارائه دهد، اگر توانایى داشته باشد که معلوم مىشود، نمىتوان با او طرف شد، و الا گزافه گوییش آشکار مىگردد، در هر حال نمىتوان از این سخن موسى (ع) به سادگى گذشت.
ناچار «گفت: اگر راست مىگویى آن را بیاور»! (قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 32)
«پس (در این هنگام) موسى عصایى را که به دست داشت افکند، و (به فرمان پروردگار) مار عظیم و آشکارى شد» (فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ).
(آیه 33)
«و سپس دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، ناگهان در برابر بینندگان سفید و روشن بود»! (وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ).
در حقیقت این دو معجزه بزرگ، یکى مظهر بیم بود و دیگرى مظهر امید اولى مناسب مقام انذار است، و دومى بشارت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
پاسخ : صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
(آیه 34)
فرعون از مشاهده این صحنه، سخت جا خورد و در وحشت عمیقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شیطانى خویش که با ظهور موسى (ع)، سخت به خطر افتاده بود و همچنین براى حفظ اعتقاد اطرافیان و روحیه دادن به آنها در صدد توجیه معجزات موسى بر آمد، نخست «به اطرافیان خود چنین گفت:
این مرد، ساحر آگاه و ماهرى است»! (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ).
جالب است، همان کسى را که تا چند لحظه قبل مجنونش مىخواند، اکنون به عنوان علیم و دانشمند از او نام مىبرد.
(آیه 35)
سپس براى این که جمعیت را بر ضد او بسیج کند چنین ادامه داد: «او مىخواهد شما را از سر زمینتان با سحرش بیرون کند»! (یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ).
«شما چه (مىاندیشید و چه) دستور مىدهید»؟! (فَما ذا تَأْمُرُونَ).
این همان فرعونى است که قبلا تمام مصر را ملک مسلم خود مىدانست، اکنون آن را ملک مردم مىشمرد و به اطرافیان مىگوید: شما چه امر مىکنید؟
مشورتى بسیار عاجزانه و از موضع ضعف!
(آیه 36)
بعد از مشورتها سر انجام اطرافیان به فرعون «گفتند: او و برادرش را مهلت ده و مأموران را براى بسیج (بسیج ساحران) به تمام شهرها اعزام کن» (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).
(آیه 37)
«تا هر ساحر ماهر و کهنه کارى را نزد تو آورند» (یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ).
و گفتند: خوشبختانه در کشور پهناور مصر، اساتید فن سحر بسیارند، اگر موسى ساحر است ما «سحّار» یعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مىدهیم، و آن قدر ساحران وارد به فوت و فنّ سحر را جمع مىکنیم تا راز موسى را افشا کنند!
(آیه 38)
ساحران از همه جا گرد آمدند! به دنبال پیشنهاد اطرافیان فرعون جمعى از مأموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شدند و در هر جا ساحران ماهر را جستجو کردند، «سر انجام جمعیت ساحران براى وعدهگاه روز معین جمع آورى شدند» (فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ). و آنها را براى مبارزه در چنان روزى آماده کردند.
(آیه 39)
از مردم نیز براى حضور در این میدان مبارزه دعوت شد:
«و به مردم گفته شد: آیا شما در این صحنه اجتماع مىکنید»؟ (وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
پاسخ : صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
(آیه 40)
و به مردم گفته شد: «هدف این است که اگر ساحران پیروز شوند (که پیروزى آنها پیروزى خدایان ماست) ما از آنان پیروى کنیم» (لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ). و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماییم که دشمن خدایان ما براى همیشه از میدان بیرون رود!
(آیه 41)
اینها همه از یکسو، از سوى دیگر «هنگامى که ساحران (نزد فرعون) آمدند (و او را سخت در تنگنا دیدند به این فکر افتادند که برترین بهره گیرى را کرده و امتیازهاى مهمى از او بگیرند) به فرعون گفتند: آیا براى ما پاداش قابل ملاحظهاى خواهد بود اگر پیروز شویم» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ).
(آیه 42)
فرعون که سخت در این بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترین امتیازها را به آنها بدهد، بلا فاصله «گفت: آرى (هر چه بخواهید مىدهم) به علاوه شما در این صورت از مقربان درگاه من خواهید بود»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ).
(آیه 43)
هنگامى که ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند، و در خلال مدتى که فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسیار فراهم ساختند که ظاهرا درون آنها را خالى کرده و ماده شیمیایى مخصوصى (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرّار مىشود در آن ریختند.
سر انجام روز موعود فرا رسید، و انبوه عظیمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.
«موسى رو به سوى ساحران کرد و گفت: آنچه را مىخواهید بیفکنید» و هر چه دارید به میدان آورید (قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172
پاسخ : صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء
(آیه 44)
ساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حد اکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزى خود امیدوار بودند «طنابها و عصاهاى خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پیروزیم»! (فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ).
در این هنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى کوچک و بزرگ به حرکت در آمدند (طه/ 66)، در این هنگام غریو شادى از مردم بر خاست و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت.
(آیه 45)
اما موسى چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد همانطور که قرآن مىگوید: «سپس موسى عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید» (فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).
در اینجا گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پایان کار به کجا مىرسد، و جمعى بىهدف فریاد مىکشیدند و دهان ساحران از تعجب باز مانده بود.
(آیه 46)
در اینجا همه چیز عوض شد، ساحران که تا آن لحظه در خط شیطنت و همکارى با فرعون و مبارزه با موسى (ع) قرار داشتند یک مرتبه به خود آمدند و چون از تمام فنون سحر با خبر بودند، یقین پیدا کردند که این مسأله قطعا سحر نیست، این یک معجزه بزرگ الهى است «پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).
(آیه 47)
و همراه با این عمل که دلیل روشن ایمان آنها بود با زبان نیز «گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم»! (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172