اگر از درد من پرسی...
بدان لب را فرو بستم....
نمایش نسخه قابل چاپ
اگر از درد من پرسی...
بدان لب را فرو بستم....
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
من این روزا یه حال دیگه ای دارم
همیشه هیچ وقت اینطور نبودم
همیشه نیمه خالی رو می دیدم
به فکر نیمه های پر نبودم
همیشه فکر میکردم زمین پسته
خدا رو سوی قبله میشه پیدا کرد
همین دیروز سمت این حوالی بود
یکی در زد , خدا رفتو درو وا کرد
من این روزا یه حال دیگه ای دارم
جهان من لباس تازه می پوشه
منو تو دیگه تنها نیستیم چونکه
خدا باما نشسته چای مینوشه
ملخ افتاده تویه خرمن گندم
منم مثل همه از کار بیکارم
به جای داس شونه توی دستامه
فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت میکوبه
بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو میگیره
تو از چشم خدا حالم رو میپرسی
نه اینکه بیخیال مزرعه باشم
دیگه از باد پاییزی نمیترسم
نگو این آسیاب از پایه ویرون شد
خدا با ماست من از چیزی نمیترسم
مائده ها!
چشم امیدم به شماست،ای مائده ها!
ای خشنودی دل،در جست و جوی توام ؛
بسان خنده های تابستان زیبایی.
می دانم که هوسی ندارم.
که پاسخ دلخواهش در جایی آماده نباشد.
هر یک از گرسنگی های من پاداشی می طلبد
مائده ها!
چشم امیدم به شماست،ای مائده ها!
در همه جا تو را می جویم،
ای استجابت همه آرزوهای من.
زیباترین چیزی که روی زمین یافته ام،
آه!ناتانائیل،گرسنگی من است.
که همواره وفادار مانده
به هر آنچه در انتظارش بوده است.
.
.
.
اگر آنچه میخوری مستت نکند،از آنروست که گرسنگی ات آنقدر که باید نبوده است.
***************
ناتانائیل،در پی آن مباش که در آینده گذشته را مگر بازیابی.
تازگی بی همانند هر لحظه را دریاب و شادمانی هایت را تدارک مبین،یا بدان که بجای شادی تدارک یافته،شادی دیگری تو را به
شگفتی خواهد افکند.
چگونه پی نبرده ای که هر سعادتی زاده تصادف است و در هر لحظه همچون گدایی بر سر راهت ظاهر می شود.
بدا به حالت اگر بگویی خوشبختی ات مرده است چون تو آن را بین سان در رویاهایت ندیده بودی.
و اگر بگویی که تنها در صورتی به خویش راهش خواهی داد که منطبق با اصول و خواستهای تو باشد.
رویای فردا مایه شادی است ، اما شادی فردا چیز دیگری است.
دلم باز امشب گرفته
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم
خدایا
بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو به سوی دلم
بیا پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم
خدایا
کمک کن که من نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سر در آن
کسی اسم رمز شما را نوشته
خدایا
کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش مبادا بمیرد
خدایا
دلم را که هر شب نفس میکشد در هوایت
اگر چه امشب گرفته
شبی می فرستم برایت
خدایااااااااااااااااااا !
تــو نمی دانی که دختـــر بودن درد استـــــ
دختـر که باشی رفتـن نگاه ها و دست ها سخت مـــی شود
دختر که باشی راحتـــر مـــی شکنی
دختر که باشــی نگاه هــــا فرق دارند
حتــی اگر به تمـــام دنیـــا خوبــــ نگـــاه کنی
باز تمـــام دنیـا می تواند به تـــو بــد نگــاه کند…
دختر بودن گاهـیـ واقعـــا یکـــ درد استـــــ
- - - به روز رسانی شده - - -
درد می کشمــــ . . . درد !!!
هم تلخ است هم ارزان !!
همــــ گیراییش بالاستـــــــــــــــ !!!
هم اینکه تابلو نمی شومـــ !
و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ، نا باب نبود !
فقط نگفته بود که ماندنی نیست . . .
همـــــــــــــــــــــــ ــــــــین !!!
مــن تنها کمی متفاوتـم
وقـتی تمام دردهای دنیا روی شـانه های دخـترانه ام کــوه میشود
مــن به پهـنای تمام کـوهپایه ها
لبخنــد می زنـم...!
این روزها به هر که می رسم
شماره اش را تـعارفم می کند!!!
انگار که سیگار است!
چون در جوابشان می گویم:
اهلش نیستم....
- - - به روز رسانی شده - - -
من فقط دارم سعـے مـےکنم همرنگ جماعت شــوم
اما مـےشود کمے کمکم کنـےـد....
آے جماعتــــ ....!
شما دقیقآ چـﮧ رنگـے هستـےـد...؟؟!!
نسل ما اینگونه بود
نسل ما نسلی بود که هرگز گرمای وجود رفیق رو کنار خود احساس نکرد
نسلی که یواشکی بوسید یواشکی نوشید
.........یواشکی خندید یواشکی حرف زد
یواشکی فکر کرد یواشکی اعتراض کرد
یواشکی گریه کرد یواشکی آرزو کرد
یواشکی دعا کرد یواشکی درد و دل کرد
یواشکی انتخاب کرد یواشکی عاشق شد
و یواشکی.........
شکست خورد
انقدر از زندگاني دلگير و دلسردم که روزي اگر بميرم مر گ خود را جشن مي گيرم
می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،
پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند
تنـــهآ شادی زندگـی من این است
که هیچ کس نمیدآند تآ چه انــدازه غمگینــــم
کاش انسانها همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردند و نگاهش میکنند
وقتی دل مرا شکستند ، یکبار بر میگشتند
فقط نیم نگاهی میکردند .
مــن تنها کمی متفاوتـم
وقـتی تمام دردهای دنیا روی شـانه های دخـترانه ام کــوه میشود
مــن به پهـنای تمام کـوهپایه ها
لبخنــد می زنـم